ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

«
»

عوامل پارچه پارچه شدن دین اسلام به مذاهب  وگروپهای متعدد، وادامه آن ؟

 

                                                                         (عدم درک واقعی ازمعنی ومفهوم دین اسلام وکلام الهی ،  منافع  شخصی یا تجارت بالای دین وتحریف احکام دینی باپیروی ازخرافات،منافع زبانی ،قومی، قبیلوی،سیاسی  واقتصادی ،عامل عمده میباشد)

بخش پنجم :ـ                                                                    

دربخشهای قبلی راجع به عوامل پارچه پارچه شدن دین اسلام به مذاهب مختلف،معرفی یکتعداد فرقه هاونظریات شانراکه شامل افکار وبرداشتهای مختلف ازدین اسلام با نظرداشت  اثرات مثبت ومنفی جامعه عقبمانده عرب برتامین حقوق،آزادیها وحیات انسانها وبرعکس آن داشت ودارد ، معلومات مختصرارائه شد.طورمثال با ایجاد بعضی مذاهب، وتحقق افکار طرح شده شان درجامعه،جان هزاران انسان گرفته،اموال شان غارت وبرنوامیس شان تجاوزصورت گرفت.درحالیکه هدف تمام ادیان بخصوص دین اسلام رعایت حقوق انسانها میباشد.        درجنگ صفین نسبت عدم رعایت احکام امیرالمومنین توسط معاویه  بیشترازهفتاد هزارانسان جانهای شرین خود راازدست دادند وبه همین ترتیب تحت نام جهاد وتحقق احکام دین، برخورد های غیرانسانی طی چهارده قرن گذشته صورت گرفته وادامه دارد،مانند گروه هائی داعش، القاعده ، طالبان و… بنابرعدم درک مفهوم اسلام با اتکا برسنن وکلتورعقب مانده محیط زیست شان،میخواهند تا دوره حجر را برمسلمانان پاکدل درقرن بیست ویکم تطبیق نمایند.درحالیکه  اسلام برعلاوه شناخت وحدانیت خداوند،رعایت اصول وفروع دین،هدفش ایجاد صلح، برادری ، برابری،عدل و انصاف با روحیه مصالمت آمیزمیباشد. به اساس مطالعه ازکتب مختلف و صفحات انترنی،برداشتهای مختلف ازمفهوم کلام الهی که شامل تحولات مثبت بخاطرانسان و جامعه انسانی،وبرداشتهای دگم بانظرداشت کلتوروعنعنات هرجامعه طی قرنها گذشته صورت گرفته. طورمثال مکتب معتزله واهل حدیث،که اولی طرفدار قدرت وحریت انسان است ومعتقد اند که انسان دررفتاروکردارش آزادمیباشد.واحادیث اصیل وجعلی پیامبر(ص) وصحابه را مورد توجه  قرارداده، عقل وخرد را برای پیروی ازاسلام حقیقی حتمی می دانند.   لذا اساس مذهب معتزله خردگرایی وآزاد اندیشی بود،چنانچه آنان به اصحاب العدل وعدلیه شهرت یافتند. وازطرف دشمنان به قدریه یاد میگردیدند. اما اهل حدیث،قرآنکریم وسنت را اساس عقاید خود قرارداده و منکرعقل ورسالت آن درعقاید واصول دین بودند. مذهب اشاعره بعد ازقرن سوم هجری مذهب اهل حدیث را درمقابل معتزله تقویه نمود.عامل عمده اختلاف آنان ناشی از نگرش شان نسبت به عقل ، کارکردها وساحه فعالیت شان میباشد.                                                                                              ـ خوارج:  یکی از فرقه های کلامی  مذاهب اسلامی بوده که هستهٔ اولیهٔ آنها در جنگ صفین    شکل گرفت.خوارج درلغت جمع خارجى،دراین جا خوارج به معناى سرکشى و طغیان میباشد  که درفارسى آنان را شورشیان گویند.اصطلاح خوارج برفرقه‏ ئی ازمذاهب اسلامى اتلاق می گردد که برعلى (رض) درصفین حمله کردند. جنگ صفین ازمهمترین نبردهای زمان خلافت حضرت علی (رض) بود که درسال 37 هجری بین آن حضرت ومعاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین واقع غرب عراق بین منطقه رقه و بالس قرار دارد، رخ داد، ازهمین رو به جنگ صفین شهرت یافت.
حضرت علی (رض) درآغازخلافت، معاویه راکه وظیفه اش (حاکم شام )بود،عزل نمود و شخص دیگری را به جایش منصوب کرد.ولی معاویه نه پذیرفت ومنطقه شام را تحت قلمرو خود نگهداشت .علی (رض) خلیفه مسلمانان باردیگر،پس ازنبرد جمل، جریر ابن عبدالله را برای مذاکره وگرفتن بیعت ازمعاویه به شام فرستاد،امامعاویه قبول نه نمود،به بهانه خون خواهی عثمان(رض) سپاه شام رابرای مقابله باعلی (رض) آماده ساخت.
امیرالمؤمنین چون چاره‌ای ندید آماده جنگ شد،با سپاهی عظیم ازکوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین بامعاویه برخورد کرد.و به این ترتیب،نبردی سخت وطولانی که ۱۰۱ روز ادامه داشت، بین سپاه شان درگرفت.
پس ازچندین روزنبرد،سپاه علی (رض) در آستانه پیروزی بود که عمرو بن عاص برای گریختن ازشکست،به نقشه‌ شوم (قرآنکریم رابرسرنیزه بلند کردند) متوسل شد.بدین ترتیب ، جمع زیادی ازسپاه عراق با دیدن این صحنه دست ازجنگ کشیدند.سرانجام جنگ صفین با ماجرای حکمیت به پایان رسید وبه شکست سپاه علی (رض) منجر شد.
میگویند دراین جنگ ازسپاه نود یا صد وبیست هزارنفری معاویه، چهل و پنج هزار نفر و ازسپاه نود یا صد وبیست هزارنفری علی (رض) بیست وپنج هزارنفر کشته شدند وبه این ترتیب، مجموع کشته شده گان این نبرد به هفتاد یا هفتاد و پنج هزار رسید.                    ( فرهنگ  الهیات  دین اسلام   شیعیه کلیات   حوادث تاریخیه  )

بعداْ به هرگروهی که بر ضدهرامام قیام کردند، خوارج یاد گردیدند،شراه یکى از نام های دیگرخوارج است ، که مفرد آن شارى و به معناى فروشنده گان میباشد. بدلیل اینکه آنان جانهای خویش را براى پاداش اخروى فدا میکردند. و لقب شراه طبق آیه ( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ) ذکر گردیده ، اما مخالفان‏ آنها، شراه را جمع شاری و شاری را به معنای لجباز و عنود گرفته‏اند. ابن منظورمتذکر شده که ‏« شری‏» به معنای‏ غضب و لجاجت آمده و این که به خوارج، شراه میگویند برای آن است که آنها لجاجت میکردند. اختلافات خوارج و شیعیان تحت فرماندهی حضرت علی(رض) منجربجنگ نهروان شد . پیش ازاین جنگ علی (رض) با آنان گفتگو کرد و عده‌ ئی به‌ جانب اوگرویدند، اما تعداد زیادی ازآنان نیزآماده جنگ با وی شدند. جنگ نهروان با شکست خوارج پایان یافت و باقیمانده خوارج به سرزمین‌های دوردست (مغرب یا کشورمراکش کنونی) گریختند.

خوارج در شکل گیری فرهنگ واندیشه اسلامی نقش مهمی داشتند.

  فرقه اباضیه :  –جریان بازمانده ازخوارج است در زمینه تاریخ واندیشه اسلامی مطالب قابل توجه دارد.درغیرازمطالب اباضیه، منبع درمورد تفکرات خوارج را میتوان در میان روایات تاریخی و مذهبی اهل سنت یافت.خوارج هدفشان را بهشت میدانستند و به پیروزی دردنیا اهمیت نمیدادند. این فرقه معتقد بود که فرد باید روح وجان خود را توسط جنگیدن با گناهکاران حفظ کند،حال مهم نیست که دراین راه چه بر سر فرد یا دیگران می‌آید. هسته تعلمیات فرقه خوارج این بود که خداوند ازبنده گان خود عدل و داد را خواستار است.      خوارج قصد داشتند که بنده را با خدا بدون واسطه مرتبط کنند.خوارج به اصول دینی که به مسئولیت شخص تاکید داشت،اهمیت زیادی میدادند. مانند امربه معروف و نهی ازمنکر. همچنین این گروه اعتقاد به رابطه بین کارو ایمان داشتند. به نظرآنان هرکس  که گناهی کبیره راانجام داد، واطاعت امرالهی را نکرد و یا بدعتی آورد، کافر شده و تا زمانی که از عقیده خود بازنگردد باید بااوجنگ کرد.اگرشخص خاطی توبه نکرد،متجاوزشناخته میشود وعذاب ابدی جهنم در انتظاراو خواهد بود.این نظر درواقع حامی عقیده خوارج بود که کشنده گان عثمان (رض) کارعادلانه‌ ای انجام داده‌اند.واین ایده،مبنای تعلیمات فرقه ازارقه خوارج را تشکیل میدهد.استنباط آشکاری که ازاین نظربرمیآید، مسئولیت بنده گان است، منکر قضا وقدر الهی بودند(. اشعری  سال ۳۲۴ هجری/۶-۹۳۵ میلادی) درکتاب مقالات به بعضی فرقه‌های خوارج اشاره میکند که همانند فرقه معتزله به اختیارانسان اعتقاد دارند ،اما رویکرد کلی خوارج نسبت به این موضوع،قضا و قدر جبرگونه‌ است مباحث، مربوط به قضا و قدر در فرقه اباضیه ودرزمان امامت ابوعبیده( نیمه اول قرن دوم هجری/۸ م) بوجود آمد.او که خطر پیدایش بحثهای منطقی و استدلالی روز افزون در فرقه اباضیه را حس میکرد، این موضوع را پیش کشید. ابوعبیده به شدت با عبدالله بن یزید فرازی به خاطر دلایل خشک و بدون طرواتش مخالف بود وهمچنین حمزه کوفی وعطیه را که به نظرش پیروان غالیان  دمشقی میآمدند ، اخراج نمود.                                                             ابوعبیده معتقد بودکه خداوند قدرت ودانش مطلق است.او ازاعمال بنده گان خود آگاه‌است اما اعمالشان راتعیین نمیکند.بنابراین هرشخص مسئول کردارخود است .برخی از اصول فکری خوارج بااصول معتزله مشترک است.علت این امراین است که دربرهه‌ای از زمان این دو فرقه به موازات هم پیشرفت داشتند. چرا که مرکز اباضیه بصره بوده و از قضا موسسان فرقه معتزله نیز درآنجا فعالیت میکردند. خوارج و معتزله استدلالهای هم شکل داشتند وحتی برای اثبات نظریات شان،ازیکدیگر استدلالهای را گرفته‌ اند.لازم به تذکر است که فرقه اباضیه،یکی ازقدیمی ترین مکاتب شرعی وحقوقی اسلام است.که حقوقدانان معروف دراعمارآن نقش داشتند.پایه گذاراین فرقه جابربن زید( ۱۰۰هجری ۷۱۸ م) است. شاگردانش ابونوح صالح بن دهان، حیان الارج  ،  ضمام بن سائب، جعفربن سماک  و ابوعبیده تمیمی بودند .

مساله امامت و عضویت درمکتب خوارج ( منوط و مشروط به پذیرفتن اصول این فرقه ‌بود)، فرقه‌های مختلفی با تفاوت اعتقادی کوچک در خوارج به وجود آمده‌ اند.خوارج آشوب طلب نبوده‌اند و ضرورت امام را تایید کرده‌اند. اما امامانی مانند عثمان (رض)، علی (رض) و معاویه را مردود شمرده‌اند. آنان بر توانایی‌های شخصی امام در امر به معروف و نهی ازمنکر تاکید داشته‌اند وانحصار مساله خلافت به قبیله قریش را نامشروع می‌دانستند و معتقد بودند که شایسته‌ ترین شخص امت باید امام گردد ومهم نیست ازکدام قبیله‌ ویا نژاد است .  رضایت امت ازامامشان ضامن بقای حکومت وی است.اگرخلیفه مرتکب گناه کبیره کردد، پیروانش به یکباره از وی جدا نمیشوند، فرصت توبه  رسمی داده میشود.اگر توبه کرد و مرتکب گناه نگردید،امامتش ادامه مییابد، و الا، وظیفه شرعی پیروانش است که از وی جدا شده و حتی درصورت نیازبا وی بجنگند. این فرقه معتقد بود تا اگریک برده حبشی بینی اش بریده باشد میتواند خلیفه شود. علاوتاْ تاکید داشتند که امام باید مرد وحائز تمام شرایط لازم برای امامت باشد.برخی محققان نشان داده‌اند که مکتب  اباضیه اصول خود را ازاهل سنت برداشت کرده‌ وتنها تغییرات سطحی وکوچکی را در مورد اصول مذهبی و سیاسی ازخود به آن اضافه کرده‌است. اگر چه تحقیقات اخیرنشان میدهد که مذهب اباضیه،خط مشی متفاوتی با مذهب سنی داشت ودرتوسعه کلی فقه اسلامی مشارکت داشتند. گرچه بعضی علمای اباضیه خودرامجزا ازمذاهب تسنن وتشیع میدانند. پيروانش  درکشورهای عمان والجزایر وجوددارند.وشاخه دیگرآن بنام رستمیان درمناطق عراق وشمال افریقا زیست مینمایند. آنان برعكس ازارقه، نسبت به مخالفان خود مبالغه نمیكنند.حتی ميگويند: ميتوان با آنان وصلت نمود. ودارای افکارمسالمت آمیزبودند.قتل و قتال مخالفان را بطور ناگهانی جايز نميدانند. مگربعد ازدعوت واتمام حجّت واعلان قتال.              (منبع:پیوندهای تاریخی و.. ایران.اثردکتراحمد موسی)

مهمترین فرقه های خوارج عبارت اند از:                                                             ۱  ـ المحكمه الاولى : نسل اول خوارج               ۲  ـ ارازقه                                        ۳ـ نجدات                                                    ۴ ـ عاذریه                                        ۵ ـ صفریه                                                  ۶ ـ عجارده                                       ۷ ـ اباضیه                                                  ۸ ـ ثعالبه                                          ۹ ـ شعیبیه                                                 ۱۰ ـ میونیه                                     ۱۱ ـ خلفیه                                                 ۱۲ ـ معلومیه                                  ۱۳ ـ صلتیه                                                ۱۴ ـ الحمزه                                    ۱۵ ـمعبدیه                                                 ۱۶ ـ اخنسیه                                    ۱۷ ـ شیبانیه                                               ۱۸ ـ رشیدیه                                    ۱۹ ـ کرامیه                                                ۲۰ ـ ریادیه                                     ۲۱ ـ حفصیه                                                ۲۲ـ یزیدیه                                    ۲۳ ـ حارثیه                                                ۲۴ ـ بیهسیه                                    ۲۵ ـ شمراخیه.                                            ۲۶ـ شمیطیه                                  ۲۷ـ صفریه                                                 ۲۸ ـ  حروریه                               ۲۹ـ حازمیه                                                ۳۰ـ اطرافیه                                    ۳۱ـ  معلومیه                                              ۳۲ـ مجهولیه

ـ آزاِرقــــــه : پيروان نافع بن ازرق اند وهمه مسلمين را غيراز فـرقـه خـود كافرميدانست. ومیگفتند :نبايد درنمازآنان حاضرشد،ذبائح ايشان را خورد وهم نه باید با آنان وصلت كرد.   مثل كفار بت پرستان هستند .بايد با آنان جنگيد وآنهارا كشت.حتا قتل اطفال و زنان شان حـلال است. افرادى كه به اين فرقه مى پيوستند، در ابتداى ورود به سختى آزمايش مى شدند. آنان را بايد اسير گرد، اگر پذيرفتند، قبول گردند، درغير آن باید منافق و مشرك خواند،و کشته شوند. آزارقه معـتقد به تـقيه نـبود. (تقیه به اصطلاح شیعیان ،یک فردمسلمان برای نجات جان خودازانجام برخی اعمال پرهیزکند.) طورمثال اگرمسلمانی دربرابرکفارقرارگیرد وخطر جانی اوراتهدید کند میتواند مسلمان بودن خودراپنهان کند.وعلاوه غدرومکربه مخالفان خود را جايز ميدانستند.        ـ فرقه ثعالبه :رهبراین فرقه ثعالبه بن عامروبا عبدالکریم عجاردی همفکربود.اختلاف عمده شان در مورد كودكان بود. ثعلبه معتقد بود که بر كودكان حکمى نيست و در محبت وعداوت آنان آزادند تا به بلوغ رسند ودر آن زمان بايد اسلام را بر آنان عرضه كرد.اگر ايمان آوردند خوب ،درغير آن صورت بايد تكفير شوند.اين فرقه معتقد بود كه بايد ازثروتمندان ذكاه گرفت وبه  بینوايان داد.براثراختلافات بين رهبران،اين فرقه دچارانشعاب گردید وبه فرقه های متعدد تقسیم گردیدند.
ـ فرقه حازميه:ـ بنیانگذاراین فرقه شعيب بن حازم يا اصحاب حازم بن على حازميه بود ومعتقد بودند كه اعمال بنده گان را خداوند میكند.برائت ازامام على را آشكارا بر زبان نمى آورند، ولى ديگران را علنا ناسزا مى گفتند. وعقيده داشتند كه خير و شر به قضا و قدر الهى بستگى دارد.
فرقه معبديه:ـ پیروان معبدبن عبدالرحمن را معبده گویند برعلاوه سایر افکار شان معتقد بودند که با زنان غير مذهب خود ازدواج نکنند وهركس که زكات ندهد، كافر است. اين عقايد خلاف فرقه  ثعالبه بود.ومعتقد بودند كه ثواب خداوند به بنده گان درهمين دنيا است.
فرقه صلتيه :ـ پیروان صلت بن ابی صلت میباشند.ومعتقد بودند هرکس که گفتارما را بپذیرد، مسلمان نیست،ولی ازکودکان شان تاوقتیکه بالغ گردند بیزارهستیم.اگراسلام را پذیرفتند قبول شان داریم
فرقه حمزويه:ـ پیروان حمزه بن ادرک میباشند.وبافرقه میمونیه همفکربودند.اينان معتقد بودند كه اطفال مشركين ، كافر هستند و در دوزخ جاى دارند.حمزه از تابعان حصين بن رقاد بود كه درسجستان شورش كرد. حمزه معتقد بود كه دريك زمان دوامام مى توانند حضور داشته باشند، در صورتیكه متفق القول نباشند. اين گروه خير و شر را به خداوند نسبت مى دادند.
فرقه شعيبيه:ـ رهبراین فرقه شعیب بن محمد بود.وازفرقه عجارده جداشده وهم عقیده حازمیه بود. شعیب بامردی ازخوارج که میمون نام داشت درموضوع مقروضیت اختلاف پیداکرد.
شعيب طلب خود را مى خواست و مى گفت كه بايد قرض خود را بدهى ، زيرا خداوند تو را امر كرده كه قرضت را ادا كنى ميمون مى گفت : خداوند امر به ادا دين نكرده است . براى حل اختلاف نامه اى به عبدالكريم بن عجارده كه در زندان بود، نوشتند وى در جواب نوشت : آنچه خداوند خواسته همان شود و آنچه نخواسته، نشود؛ هيچ كار زشتى به خداوند نسبت ندهيد. هريك از طرفين اين پاسخ را به نفع خود تاويل مى كرد. اين اختلاف باعث شد تا يپروان عجارده به رهبرى شعيب گرايش يابند.
فرقه نجدات :ـ اين فرقه راعادزيه نيز گويند.اين فرقه از پيروان نجد بن عامرحنفى بودند كه از يمامه حركت كرد تا به ازارقه پيوندد دربين راه دونفربه نام ابوفديك و عطيه بن اسود كه از نافع بن ازرق جدا شده بودند، به نجده پيوسته و با وى بيعت كردند واو را اميرالمومنين خواندند.وبدين سان فرقه جديدى پديدآمد،گويندعلت اختلاف نجده ونافع مسئله تقيه بوده است. نافع تقيه را حرام مى دانست و نجده آن را جايز مى دانست.خوارج نجده معتقد بودند که بايد خداوند و رسول او را شناخت و به خون مسلمان احترام گذاشت.عذرومكر نبايد كرد. بايد براى اشنائى مردم به احكام اسلام،از راه برهان و دليل وارد شد. مرتكب گناه كبير مشرك است. نجده از اصول ثابت خوارج دورى مى كرد و مرتكب خلاف مى شد در يكى از نبردهاى خوارج نجده با مردم مدينه دخترى از عثمان بن عفان با اسارت گرفته شد.عبدالملک مروان  نامه اى به نجده نوشت و تقاضاى آزادى وى را كرد نجده آن دختر را از مردى كه اسيرش كرده بود خريد و رهايش نمود. ياران نجده از اين عمل بسيار خشنود شدند.خوارج در جريان تصرف قطيف بر اموال بسيار و زنان و كودكان دست يافتند. هنوز خمس اموال و نسا را نداده ،لشكريان بر زنان تاختند و كام گرفتند. اين اقدام مورد عفو نجده قرار گرفت و روساى خوارج را ناخوش آمده . نجده گناه صغيره را جايزمى دانست و بسيارى كارهاى ديگر از نجده صادر شده بود. همين بدعتها بود كه خوارج نجدات نتوانستند نجده را تحمل كنند. نجده تحت فشار خوارج سرانجام از امامت بر آنان كناره گرفت و ابوفديك را برگزيد. ابوفديك وقتى بر يمامه دست يافت ، نجده را بكشت.خوارج نجدات را عاذريه گفته اند؛ به اين دليل كه مردم را به خاطرجهل بر فروع دين معذور دانسته اند.

  فرقه ناصریه:ـ
ناصر خسرو(480 – 394 ق) ملقب به خراسانى و درشهر بلخ متولد شد. تحت تاثير آراء فلسفى فارابى وابن سينا قرارگرفت واندكى بعد درپى عدالت و ستيز با ظلم وجهل به مذهب اسماعيليه روى آورد. راهى مصر شد و به ديدار امام اسماعيلى المستنصر بالله درسال 439 ق شتافت. این سفرهفت سال طول کشید.سه سال درمصربه خدمت المستنصر بالله بود.به خراسان برگشت و در آنجا به حجت خراسانى شهرت يافت و به دعوت مردم پرداخت . دولتمردان دولت سنی سلجوقى ازموصوف خوش شان نيامد و در پى قتل او بر آمد.
ناصر خسرو مدت 20 سال در كوه يمنگان : سمنگان پنهان گردید و با آب و علف مى زيست. ناصرخسروهفتاد الى هشتاد سال عمرکرد. درگذشت اوراسالهای( 464، 465 و 470 هجرى) نوشته اند.موصوف داراى آثارادبى متعدد است كه درآن عقل،علم ،ادب و مذهب را در آميخت و با اخلاص و ايمان خالص آثار روح بخش تحریر نمود.                                           فرقه عجارده:ـ پيروان عبدالكريم بن عجرده را عجارده يا عجروديه گويند. اين فرقه ابتدا از پيروان عطيه بن اسود حنفى بودند.عقايد اين فرقه شبيه عقايد ازارقه است.تنها اختلاف دراموال مخالفان داشت،عجارده با غارت اموال مخالفان خود موافق نبود ،اما ازارقه آنرا جايزمیدانست. فرقه عجارده سوره يوسف راجز قرآنکریم نمىدانند وگفته اند كه  داستان عشقى است و شايسته نيست كه در قرآنکریم باشد. فرقه عجارده به نه فرقه دیگرتقسيم گردیدند.

ادامه دارد

        بااحترام عبدالواسع غفاری