بحران سرمایه داری و وظایف چپ امروز
اشلی اسمیت (کانترپانچ(
ترجمه داود جلیلی
تهیه؛ تنظیم و ارسالي: حسین تلاش
منبع: دانش و امید، شماره ۹، جدی – دی ۱۴۰۰
ما وارد دورانی از بحرانها شدهایم. بحرانهائی که ریشه در سیستم سرمایه داری دارند و پویاییهای ایدئولوژیکی، اقتصادی و اجتماعی سراسر جهان را تحت تأثیرخود قرار خواهند داد. این بحرانها در عین حال که مشروعیت حزبهای موجود را تضعیف نموده و موجی از مبارزه در سراسر جهان را با درخواست تغییر سیستم ایجاد کردهاند، در عین حال سبب قطببندی ژرف سیاسی، ایجاد فرصتهایی برای راست افراطی و چپ جدید نیز شدهاند.
ما سوسیالیست ها اگر میخواهیم نقشی در بازترکیب چپ انقلابی بازی کنیم، میبایست اقلیت رزمنده جدیدی را متحد کنیم، زیرساخت سازمانی اختلاف نظر و مقاومت خود را بازسازی نمائیم ، و چنان حزبهای سوسیالیست جدیدی را بنا کنیم که قادر به درک ماهیت این دوران باشند.
رکود طولانی
در دوران جدید، چندین بحران متقابل وجود دارد. انجیل، تنها چهار سوار سرنوشت داشت: طاعون، جنگ، قحطی، و مرگ. ما امروزه پنج سوار سرنوشت داریم. اولی بحران جهانی اقتصاد است. رکود بزرگ سال 2008 به توسعه طولانی نئولیبرالی پایان داد که در اوایل دهه 1990، با به راه افتادن آن چه داوید مک نالی آن را «رخوت جهانی» و مایکل رابرتز «رکود طولانی» می خواند آغاز شد.
این اوضاع اقتصادی با چرخه شدید رکود ها و چرخه ضعیف بهبود ها مشخص می شود که ریشه در کاهش سود بخشی در سراسر جهان سرمایه داری دارد. این سیستم با انباشت بیش از اندازه سرمایه که نمی تواند روزنه هایی برای سرمایه گذاری سود آور پیدا کند٬ قفل و به اصطلاح آچمز (یا میخ کوب) شده است.
در عوض، سرمایه، دست اندر کار خرید و فروش سهام، سرمایه گذاری احتکاری، و نیز ادغام ها و جمع آوری ها می شود. در عین حال ، حدود 20درصد از شرکت های آمریکایی به اصطلاح زامبی (*) هستند، و این به این معناست که این شرکت ها آن چنان غیرسودآور و ناتوان از رقابتاند که باید برای پرداخت بهره بدهی هایشان٬ فقط وام دریافت کنند.
اقدام طبقه حاکم برای احیا سودآوری از طریق ریاضت نئولیبرالی برای کارگران، و پول ارزان و محرک برای شرکت ها، پس از رکود بزرگ در غلبه بر رکود طولانی شکست خورده است. نظام نئولیبرالی انباشتِ خصوصی سازی، مقررات زدایی، کاهش رفاه، کاهش دستمزد ها، و مزایا، و نیز سیاست جهانی سازی٬ دیگر جواب نمی دهد.
این اقدام ها که در طی دهه گذشته در بهترین حالت٬ رشدی بطئی را احیا کرد، قبل از آن که بیماری همه گیر، آن را وارد ژرف ترین بحران در تاریخ مدرن نماید، تنها شاهد آغاز لغزش اقتصاد جهان به داخل رکود بود. اگرچه بسته های عظیم محرک اقتصادی٬ بسیاری از کشورهای پیشرفته سرمایه داری جهان را از رکود خارج کرده است، اما آنها تنها درگیر ایجاد بهبودی ضعیف همراه با مشخصه های تورم و بیکاری بالایی بودهاند که پس از دهه 1970 مشاهده نشده بود.
در واقع، دخالت دولت در اقتصاد، نابرابری طبقاتی و اجتماعی را در سراسر جهان عمیق تر کردهاست. امروزه یک درصد ثروتمندترین های جهان، دوبرابر بیش از 6.9 میلیارد نفر ثروت دارند. در ایالات متحده، سه ثروتمند ترین نفرات برابر با 160 میلیون نفر کف جامعه ثروت دارند. شرایطی که تحمل آن برای همه کارگران بسیار دشوار است، و برای افراد رنگین پوست، مهاجران، زنان، و دیگر گروه های ستم دیده حتی بدتر. (تاکید از فرستنده)
لایحه زیرساختی بی مایه رئیسجمهور بایدن برای اصلاح این نابرابری ها کار چندانی نخواهد کرد و قطعاً ماشه توسعه بزرگ جدیدی را نخواهد کشید. رکود طولانی هیچ علامتی از پایان نشان نمی دهد.
بحران امپراطوری و رقابت
این رکود بحرانی را در نظم امپریالیستی ایجاد کرده است، دومین بحران بزرگی که با آن مواجهیم. پس از پایان جنگ سرد، آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت بر دنیای تک قطبی ریاست می کرد. آمریکا امیدوار بود تمام کشورهای جهان را در داخل رژیم نئولیبرالی سازمان تجارت جهانی متحد کند.
به وقوع پیوستن سه حادثه به آن نظم پایان داد: شکست آمریکا در عراق و افغانستان، رکود طولانی، و ظهور مراکز جدید انباشت سرمایه، و مهم ترین آنها چین. در نتیجه این رخداد ها، آمریکا نزول نسبی قدرت امپریالیستی را تحمل کرده است.
البته، واشنگتن سرکرده جهان باقی مانده است، اما اکنون در کنار رقیب پرقدرتی مانند چین، رقیب دیگری مانند روسیه، و گروهی از قدرت های منطقهای مواجه است که همه آنها به صورت فزایندهای مدعی منافع خاص خودشان هستند. از این رو ما وارد یک نظم چند قطبی نامتقارن جهانی جدیدی شدهایم.
در این وضعیت جدید و بی ثبات، ستیزه ها، تلاش های مصالحه جویانه برای هماهنگ کردن سیاست جهانی بر سر هر چیزی، از تغییرآب وهوا گرفته تا بیماری همه گیر بین کشورها رشد می کنند. این ستیزه ها، به ویژه بین آمریکا و چین، در مرکز سیاست های جهانی و ملی قرار خواهد داشت.
فاجعه آب و هوا
سومین بحران عظیم دوران ما تغییر آب وهواست. همان طور که همه می دانیم، این بحران ریشه در هدایت رقابتی سرمایه داری برای سود و رشد، صرف نظر از تأثیرات اجتماعی و محیط زیستی آنها دارد. تمام کشورهای جهان به تضمین حاکمیت سرمایه و گسترش تضمین هایی که کار چندانی با گرمایش جهانی زمین نخواهد داشت متعهد هستند. و ستیزه ها بین قدرت های بزرگ، به ویژه بین آمریکا و چین، راه رسیدن به هر توافق نامه معنادار جهانی و به ویژه اجرای آنها را مسدود خواهد کرد. از این رو، در بهترین حالت٬ ما با تحریف های تبلیغاتی مانند کاپ ۲۶(کنفرانس گلاسکو)، که صرفاً با تعهداتی برای محدود کردن گازهای گلخانهای تا این و آن تاریخ در آیندهای دور پایان بیابد آرام خواهیم گرفت. البته، این توافق ها هم در سیاست و هم در عمل به سرعت نقض می شوند.
همان طور که گرتا تونبرگ در راهپیمایی همگانی علیه همایش آلوده کنندهها در گلاسکو بیان کرد، «کاپ 26 کنونی درست مانند کاپ های قبلی است که ما را به اینجا رسانده است. در داخل کاپ، تنها سیاست مدارها و افراد دخیل در قدرت حضور دارند که وانمود می کنند آینده مارا جدی می گیرند. تغییر، یعنی آنچه که اساساً در پی آن نیستند، از اینجا بیرون نمی آید. این رهبری نیست. چیزی است که رهبری شبیه آن به نظر میرسد.»
در حالی که رهبران این کشورها تا حد زیادی مسئول این بحران هستند، اما درگیر چیزی هستند که تونبرگ به درستی آنرا «دری وری» خواند. فجایع آب وهوایی با افزایش توفان های شدید مرگبار، آب شدن کلاهک های قطبی، بالا آمدن سطح دریاها، کویرزایی در تمام بخشهای کشورها، و نابودی سیستم های کشاورزی تکثیر میشود. این فجایع جامعه ها را، به ویژه در جنوب جهان، که بزرگترین قربانیان تغییر آب وهوا هستند، در حالی که کمترین مسئولیت را در ایجاد آن دارند، از هم خواهد گسست.
مهاجرت انبوه و رژیمهای مرزی
تغییر آبوهوا، چهارمین بحران دوران ما، مهاجرت را تشدید خواهدکرد. هم اکنون، بیش از 281 میلیون مهاجر وجود دارند که زادگاه شان را ترک کردهاند، بالاترین رقم در تاریخ جهان. این مهاجرت ناشی از گسترش مشکلاتی است که مردم به طور روزمره با آنها مواجه هستند: بیکاری ناشی از رکود طولانی، جنگ های بین کشورها، جنگ های داخلی، سرکوب ضد انقلابی از سوی رژیم های اقتدارگرا، قربانی کردن گروه های به لحاظ نژادی سرکوب شده، و فاجعه آب وهوا، تعداد اندکی از مشکلاتی هستند که می توان شمرد.
بسیاری از کشورهای جهان با ایجاد رژیم های مرزی عظیم به این بحران واکنش نشان دادهاند. همان طورکه «هارشا والیا» در کتاب «مرز و حکومت»ش نشان می دهد، این نام های مرزی به دو کارکرد خدمت می کنند: یک، به تنظیم و تا اندازهای مسدود کردن مهاجرت؛ و دو، به بزهکارنمایی کسانی که از نظام مرزی به عنوان کاری کم ارزش، اغلب نژادی شده طفره می روند.
ولو این که این مهاجران به امری مرکزی، و در واقع «اساسی» به ویژه برای اقتصاد های سرمایه داری پیشرفته تبدیل می شوند، اما طبقات حاکم و احزاب مستقر از آنها به عنوان قربانیانی برای انداختن تقصیر سیستم خود به دوش آنان استفاده می کنند. اما این مهاجران، همانند گذشته، در بازسازی مبارزه طبقاتی و اجتماعی، به ویژه در آمریکا نقش محوری بازی خواهند کرد.
سرمایه داری جهانی و دوران بیماریهای همه گیر
بحران نهایی البته بیماری همه گیر است. کووید، یک بحران تصادفی برآمده از طبیعت خارج از سرمایه داری نیست، بلکه کاملاً نتیجه دست ندازی جهانی بر اکو سیستم هایی است که قبلاً از هم جدا بودند. این امر ویروس ها را قادر به انتقال از حیوانات، به ویژه خفاش ها به انسان ها کرده است. آن چه واگیرشناسان آنرا «سرریز حیوانی» (انتقال پاتوژن از حیوان به انسان-مترجم) می خوانند. و بیشتر از انتشار آرام، آن گونه که ممکن بود در اشکال قدیمی تر سرمایه داری و شیوههای تولید قبلی رخ دهد، اکنون همه گیری ها سوار بر هواپیماها، قطارها، کامیونها و کشتیهای زنجیره تأمین به موقع جهان حرکت میکنند تا به سرعت جمعیت جهان را آلوده کنند.
از اینرو، سرمایهداری جهانی، عصر بیماریهای همهگیر را ایجاد کرده است. حداقل دههها، نویسندگانی چون مایک دیویس و راب والاس، و نیز واگیرشناسان جریان اصلی، نسبت به این خطرحتمی هشدار دادهاند. هشدارآنها از قبل با آنفولانزای مرغی، ابولا، مرس، سارس و دیگر همهگیریها نشان داده شده بود. کووید، از اینرو احتمالاً اولین بیماری همهگیر از بسیار بیماریهای همهگیری است که خواهند آمد. کشورهای امپریالیستی و شرکتهای آنها به جای سازمان دادن پاسخی هماهنگ به این فوریت سلامت، با قرار دادن سود و رشد اقتصاد ملی خود در مرحله اول، زندگی کارگران در مرحله دوم، و زندگی مردم جنوب جهان در مرحله آخر، به صورت سامانهمندی مانع آن هستند. آنها در کل بخشهای جهان، با احتکار واکسن، خودداری از به اشتراک گذاشتن فنآوری، به نحوی که کشورها قادر به مایهکوبی جمعیت خودشان باشند، و از اینرو رها کردن بخش اعظم جهان کاملاً بدون حفاظت در برابر کووید، آپارتاید همهگیری را تحمیل کردهاند. سرمایهداری دقیقاً تهدیدی برای سلامت و خود زندگی بشر است.
موج تاریخی مبارزه
در میانه این دوران وحشت و بحران، آنچه بیش از همه باعث امیدواری است، موج عظیم مبارزهای است که پس از رکود سال 2008 شاهد آن بودهایم. همه ما رخدادهای هشدار دهنده آنرا از بهار عربی گرفته تا اشغال (وال استریت)، زندگی سیاهان مهم است، اعتصابها در اروپا، اعتصابهای آبوهوا، اعتصابهای زنان، بهار آمریکای لاتین، شورشها در سراسر آسیا، و امروز در سودان را میشناسیم.
هم زمان، هم شاهد رشد احزاب دستراستی هستیم که برخی از آنها انتخاب شدند یا قدرت دولتی را قبضه کردند، و هم شاهد اعتراضهای جمعی ارتجاعی مانند اعتراضهای ششم ژانویه 2021 در شارلوت ویل و در واشنگتن بودهایم. کتاب جدید «اعتراض جهان» موضوعهای کلیدی اعتراض ها در قرن بیست و یکم، این عصر مبارزه را خلاصه میکند:
در تاریخ دورههایی وجود دارند که تعداد زیادی از مردم با درخواست تغییر نسبت به وضعیت موجود اعتراض میکنند. این امر در1830-1848، در 1917-1924، در دهه 1960 رخ داد، و امروز دوباره رخ میدهد…. طی دوره 2006-2020، دنیا برخی از بزرگترین اعتراضهای تاریخ را تجربه کرد… اکثریت قابل توجهی از اعتراضهای بزرگ معطوف به موضوعها و درخواستهای ترقیخواهانه بودند، مانند: شغلها، دستمزدها و مزایای بیشتر و بهتر، سرمایهگذاری در سلامت، آموزش، و خدمات عمومی، محافظت از کشاورزان، اقدام برای تغییر آب وهوا، عدالت ریشهای، حقوق زنان و حقوق مدنی، علیه کاهشهای ریاضتی، فساد و نابرابری. اما تعدادی ازاعتراضها تحت رهبری گروههای راست رادیکال مانند: اعتراضهای کیوآنون۱ QAnon در سال 2020 در آمریکا و در سطح جهان، مخالفت با مسلمانان، مهاجران، و پناهجویان در آلمان، نمایشها در فرانسه در اعتراض به ازدواج همجنسها در سال 2012، و اعتراض بزرگ علیه رئیسجمهور دیلما روسوف، لولا، و حزب کارگران در برزیل در سالهای 2013 و 2015.
شورشهای سمت ما با چالشهای جدی مواجه است، که در کتاب جدید تمرین انقلابی در عصر نئولیبرال به خوبی مستند شده است. نئولیبرالیسم، اقتصاد جهانی و اقتصاد های ملی را دگرگون کرده و سازمان های طبقاتی و اجتماعی ما را ازهم گسسته است.
احزاب سوسیال دموکرات بخش اعظم یا حتی نئولیبرالیسم را پذیرفتهاند. چپ انقلابی وارد بحران شده است. اما این موج های جدید مبارزه٬ امید بازسازی سازمان طبقاتی و اجتماعی، چپ و احزاب جدید را عرضه می کند.
قطبی شدن شدید سیاسی
هیچ تضمینی وجود ندارد که این شورشها به سمت چپ جریان خواهد یافت. آنها به راحتی میتوانند به راست جریان یابند. هر دو طرف (راست و چپ) میتوانند از بحران مشروعیت احزاب مستقر در میان شکست پروژه نئولیبرالی آنها سود ببرند.
از این رو ما شاهد قطبی شدن عظیم سیاسی در سراسر جهان هستیم. دونالد ترامپ، ژائیر بولسونارو، ناراندرا مودی، و بسیاری دیگر نشانههایی هستند که بخشی از نظام مستقر میتواند خرده بورژوازی و بخشهایی از طبقه کارگر را گرد برنامهای نیمه پوپولیستی، تحریک نژادپرستی و هدف قرار دادن گروههای ستمدیده، به ویژه مهاجران وادار به عمل کند. این نظامها میتوانند به ماشین جوجه کشی جنبش و سازمانهای جدید فاشیستی در سراسر جهان تبدیل شوند. امروز راست افراطی خطری آشکار و موجود است.
بحران، مبارزه، و قطبی شدن، هم زمان فضای جدیدی را برای چپ باز می کنند که میتواند با رفرمیسمی، که ما در جنبش پینک تاید۲ در آمریکای لاتین شاهدیم پر شود. اما چنین پروژههایی در محدوده دیوارهای آجری داخل نظام سرمایهداری، فشارهای سرمایهداری جهانی، و ضدانقلاب طبقات حاکم خودی، و نیز قدرتهای منطقهای و امپریالیستی به پیش خواهد رفت.
چالش برای چپ انقلابی کوچک در آمریکا، و در سطح جهان، بازسازی خود با مبارزه و تمام بحثهای ایدئولوژیک، استراتژیک، و تاکتیکی است که فراهم خواهد آورد. وظیفه ما مستقیم به پیش اما فوقالعاده دشوار است: ساختن یک قطب انقلابی در روند رادیکال کردن مبارزه؛ کمک به ایجاد مبارزه از پایین؛ ایفای نقش در پیوند زدن اقلیت رزمنده جدید؛ بازسازی زیرساخت های مقاومت؛ ایجاد تشکیلات وسیع تر چپ و دیگر سازمان های انقلابی. ما به چپ جدید درخوری برای کمک به هدایت شورش ها در میانه این عصر بحران ها نیاز داریم تا تجدید سازمان را در جاده انقلاب سوسیالیستی کسب کنیم.
۱. قانون تئوری توطئه سیاسی راست افراطی آمریکایی و جنبشی متمرکز بر ادعاهای کاذب ساخته شده از سوی فرد یا اشخاص ناشناسی است که با نام «کیو Q » شناخته می شود، این تئوری مدعی است که از سوی پدوفیل های آدم خواری که یک شبکه جهانی قاچاق سکس کودکان را اداره می کند دسیسه ای شیطانی ، علیه دونالد ترامپ رئیس جمهور پیشین آمریکا در زمان ریاست جمهوری او به پیش برده می شد. قانون به مثابه یک کیش توصیف شده است.
۲. جریان گردش به چپ در کشورهای آمریکای لاتین، که دموکراسی های آمریکای لاتینی را از دستور کار نئولیبرالی دور و به «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» نزدیک کرد.
====
(*) – زامبی = zombie – به معنای مردهٔ متحرکی که از گور برخاسته باشد؛ و این جز افسانه و فنتیزی٬ چیری دیگری نیست و نمی تواند باشد. (فرستنده)