انتظار
در انتظار سرد به یغما رسیده ایم
از درد نا کجای دل آنجا رسیده ایم
پیچیده ایم در خود و این آشیانه را
آتش زدیم این و به این دا رسیده ایم
آنجا که بال درد نیابد سراغ ما:
خاکستر فنا شده ی، ما رسیده ایم
آبیم قطره وار چکیدیم در سکوت
یک یک به کف غنوده و بر پا رسیده ایم
(آریبل) از گذار و عبور زمانه ها
در گیر و دار له شده و نا رسیده ایم
هالند
پا میکشم که کوچه شوم ، راه رفته را
گامی نرفته همسفر خار میشوم
آیینه ی رها شده ی دست روزگار
تک تک شکسته زینت دیوار میشوم
بر بال ابر میروم و تا فرود گاه
فریاد های صاعقه را بار میشوم
هی میخزم به گوشه و افتاده بار بار
تکرار درد کودک افگار میشوم
امین آریبل