به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

استالین پس از جنگ: وقوع انقلاب جهانی-بخش دوم و پایانی

es-ma

ایوان دالگاییف

http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=600046

ترجمه و قیدها توسط ا. م. شیری

۱۱ مرداد- اسد ۱۳۹۴

آ

آنها همانند دوره حیات استالین چنین اظهار نظر می کنند، که تولید کالائی تحت هر شرایطی مطلقا به سرمایه داری منتهی می شود. در این رابطه نیز به شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی استناد می نمایند. استالین این استدلال را مد نظر قرار داده و فریاد برمی آورد: «این صحیح نیست! نه همیشه و نه تحت هر شرایطی». نمی توان تولید کالائی را با سرمایه داری یکی شمرد. اینها دو مسئله متفاوت هستند. تولید کالائی در صورتی به سرمایه داری ختم می گردد که:

ــ اگر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید برقرار باشد، اگر نیروی کار بعنوان کالا در بازار موجود باشد و سرمایه دار بتواند آن را بخرد.

ــ اگر نظام استثمار کارگران مزدبگیر بواسطه سرمایه داران برقرار باشد.

و من اضافه می کنم که دقیقا همین دو شرط را گارباچوف، یاکوفلیوف و یلتسین از سال ۱۹۸۵ بوجود آوردند. ایجاد تعاونی های گارباچوفی در داخل مؤسسات سوسیالیستی را در نظر بگیرید. آغاز خصوصی سازی ها، داد و ستد ابزارهای تولید را در دوره گارباچوف بخاطر آورید.

در صورت فقدان این شرایط، تولید کالایی بدون اینکه به سرمایه داری منتهی شود، می تواند تا مدت معینی در خدمت جامعه سوسیالیستی قرار گیرد. بدین منظور، بعقیده استالین، آن باید محدود شود و بدون رواج گسترده، در یک چهارچوب تنگ فعالیت نماید. این تولید کالایی باید به مصارف شخصی محدود شود: این، یعنی تولید کالایی بدون سرمایه داران.

«کالائیها» بر خلاف رقبای خود تصور می کنند، تا زمانیکه جامعه سوسیالیستی تولید کالائی را لغو نمی کند، بازیابی تمام مقوله های اقتصادی ماهوی سرمایه داری (نیروی کار بمثابه کالا؛ ارزش اضافه؛ سرمایه؛ سود سرمایه؛ سود؛ نرخ متوسط سود) لازم است. باز هم تولید کالائی را با تولید سرمایه داری در هم می آمیزند، منتها از جانب دیگر.

متاسفانه، اقتصاد اتحاد شوروی را پس از فوت استالین در همین مسیر (فراروئی«کالائیها» به «بازاریان»)، در مسیر بازسازی سرمایه داری هدایت کردند. ابتدا بطرر نامحسوس، بتدریج، و از سال ۱۹۸۵ بسرعت و ویرانگرانه.

 مسئله مربوط به قانون ارزش در سوسیالیسم امروز هم از اهمیت خاصی برخوردار است. اخیرا در یکی از بحثها در جمع کمونیستها ن.، نامزد علوم فلسفه رشته کلام را گرفت و چنین گفت: «ما مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، نوشته استالین را خوب درک نکرده ایم. چه که، او در این اثر به قانون ارزش اذعان دارد و مثل اتو شیک در سال ۱۹۶۸ در چکوسلواکی از سوسیالیسم بازار پشتیبانی می کند».

پس از این ادعا، کتاب استالین را من با میکروسکوپ مورد جستجو و کنکاش قرار دادم و در آن هیچ نکته ای در خصوص مفهوم «سوسیالیسم بازار» که یکی از نظریه پردازان اصلی «بهار پراگ» سال ۱۹۶۸ برای آن جنگید، برنخوردم.

اما استالین در این اثر خود در واقع از چه مسائلی سخن می گوید؟ با وجود کالا و تولید کالایی، لزوما قانون ارزش هم عمل خواهد کرد. اما عرصه عمل آن از طریق گردش کالا و از طریق اساسا مبادله محصولات مورد مصرف شخصی محدود خواهد بود. در این صورت، قانون ارزش نقش تنظیم کننده را بازی می کند. این قانون به عرصه تولید هم تسری می یابد که بدون ارزش تنظیم کنندگی، در همه حال تأثیر می گذارد، که باید در شرایط مدیریت اقتصادی در نظر گرفت. و این امر از طریق محصولات مصرفی ضروری برای بازپرداخت نیروی کار تأثیر می گذارد. از اینجاست که مسائل مربوط به محاسبات اقتصادی و سودآوری، مربوط به قیمت تمام شده و قیمت گذاری فعلیت می یابد. این بد نیست. بدین ترتیب، تولیدکنندگان ما محسابه دقیق را می آموزند و مسائل واقعی تولید را با دقت در نظر می گیرند و با داده های ساختگی در فضا سرگرم نمی شوند. و در ادامه، استالین بی نظمی در قیمت گذاری را که متاسفانه تا پایان عمر اتحاد شوروی حفظ شد، مورد انتقاد قرار می دهد. بنا بر این، او قانون قیمت گذاری در سوسیالیسم را واقعا تأئید می کرد.

می توانند بمن اعتراض نموده و بگویند که «سوسیالیسم بازار» در چین و ویتنام ساخته می شود. اما هم حزب کمونیست چین، و هم حزب کمونیست ویتنام معترفند که آنها هنوز راه زیادی تا سوسیالیسم در پیش دارند. آنها مثل روسیه شوروی در دوره سیاست نوین اقتصادی، در دوره گذار بسر می برند و کمونیستهای ویتنام از اقتصاد بازار با سمتگیری سوسیالیستی سخن می گویند.

لازم به تأکید می دانم، که ضد انقلاب سوسیالیستی همیشه در پشت شعار «سوسیالیسم بازار» پنهان شده است. چکوسلاواکی سال ۱۹۶۸نمونه بارز این مدعاست. هنگام نوسازی در اتحاد شوروی نیز همین وضع پیش آمد. چرا این اتفاق افتاد، بگذار خود خوانندگان بیاندیشند. تصور می کنم که همگرائی (نباید با دوره گذار اشتباه گرفت) ناگزیر به شکست سوسیالیسم منجر می گردد. این در نوع خود اسب تروای بازسازی سرمایه داری محسوب می شود.

«مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی»، اثر استالین، ما را به چه سمتی راهنمایی می کرد؟ بی تردید به سوی تکامل سوسیالیسم و پیشروی آرام به سوی کمونیسم. این باور را یکی از بخشهای آن که مسئله تناقض بین شهر و روستا، بین کار فکری و جسمی، و همچنین، مسائل مربوط به لغو تفاوت بین آنها را مورد بررسی قرار داه، تأئید می کند.

ضد کمونیستها در مدت ٢۵ سال بازسازی سرمایه داری، اصل طرح این مسائل از سوی بنیانگذاران مارکسیسم- لنینیسم را شدیدا به سخره گرفتند، بخصوص این که عمل زمینه بهانه گیری آن را فراهم آورد. در این باره، یادآوری روستاهای بی چشم انداز، مسئله زیست محیطی شهرهای اتحاد شوروی کافیست. اما استالین فقط در باره نابودی تناقض بین شهر و روستا، بین کار فکری و جسمی سخن می گوید. و مسئله نابودی تفاوتهای محسوس بین آنها را که تا آن وقت کسی مطرح نکرده بود، پیش می کشد. استالین ضمن تأئید آن می گوید که فقط در باره حل تناقضات محسوس، نه همه و هر گونه تفاوت بین شهر و روستا، بین کار فکری و جسمی می توان سخن گفت.

امروز روسیه سرمایه داری با مشکلات کاملا دیگری دست به گریبان است. روستاها نه در دوره کمونیستها، بلکه، در دوره سرمایه داران بطور کلی نابود می شوند. شکاف بین کار فکری و کار جسمی با قدرت فوق العاده ای بزرگتر شده است. مبنای اقتصادی آن را استثمار انسانها و کار فکری و جسمی بواسطه سرمایه دار تشکیل می دهد.

«پاسخ به رفقا ت. و. سانین و و. گ. ونژر»، مندرج در «مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی» ما را به این نتیجه گیری وامی دارد، که کاملا اینطور نیست که استالین تصمیم داشت درست مثل همان پیشنهادهای ارائه شده بعدی به خروشچوف و برنامه مصوب سال ۱۹۶۱ در خصوص ایجاد شالوده مادی- فنی کمونیسم در دوره زمامداری او، کشور را به کمونیسم برساند. بر اساس همه اینها، استالین قصد نداشت مرحله معینی از ایجاد کمونیسم را اعلام نماید. تکامل سوسیالیسم، یعنی حرکت بسوی کمونیسم. این رویکرد بعدها از سوی یوری آندروپوف در کتاب او تحت عنوان «تعالیم کارل مارکس و مسئله ایجاد سوسیالیسم در اتحاد شوروی» مطرح گردید.

فراموش نمی کنم این اثر چه هیجانی را در افکار نه تنها نظریه پردازان، حتی در اندیشه همه فعالان حزبی دامن زد: «کو سوسیالیسم پیشرفته؟ چرا ایجاد سوسیالیسم نه کمونیسم؟» بگمانم یوری آندروپوف در نظر داشت ما را به رویکرد واقعی استالینی برگرداند و سعی می کرد به هر نحوی از فرار به پیش در تئوری مساوی با عمل خلاف جلوگیری نماید.

بدین ترتیب، استالین در پاسخ به سانین و ونژر بصراحت می گوید، که تولید کالایی هیچ سنخیتی با چشم انداز گذار از سوسیالیسم به کمونیسم ندارد. آن گذار هر گونه مبادله کالائی را، تبدیل محصول به کالا را و تبدیل آن به قیمت را منتفی می سازد. باتکاء اصل «محصول بخاطر محصول»، گام به گام، بدون تعجیل، اما بطور پیگیر عرصه را برای گردش کالا تنگ می کند. حاکمیت اتحاد شوروی پس از مرگ استالین از رویکرد گردش کالا روی برگردانده، راه گسترش آن را در پیش گرفت. این رویکرد به کجا منتهی شد، همه می دانیم و می بینیم. اقتصاد بازار در روسیه، تنها یک مکانیزم تولید کالائی سرمایه داری است. البته که با نام دیگر.

***

خوانندگانم با تعجب می پرسند: «انقلاب جهانی چه ربطی به این کار دارد؟ همه گفتارهای فوق چه ربطی به آن دارند؟»

مسئله عبارت از این است که بر خلاف تروتسکی و حتی لنین، استالین را به امتناع از انقلاب جهانی متهم می کنند. بهمین خاطر تروتسکی او را به خیانت متهم نموده و استالینیست ها و قدرت طلبان وی را بعنوان «امپراطور سرخ» تعریف می کنند.

آیا واقعا چنین است؟ برای دادن پاسخ این سؤال، خروج از محدوده جلد ۱۶ و بطور کلی، بازگشت به سالهای ۱۹۱۸- ۱۹٢٠ لازم است. آن وقتها همه بلشویکها و در رأس آنها، استالین از انقلاب جهانی سخن می گفتند. منتها، نه برای اینکه آنها شیاطینی بودند که می خواستند خلقهای روسیه را در آتش انقلاب جهانی بسوزانند. این کار دو دلیل داشت:

۱ــ در همه حال، انقلاب جهانی اساسا خارج از اراده رهبر بلشویکهای روسیه بوقوع پیوست. امپراطوریهای سلطنتی بزرگ روسیه، آلمان، اطرش- مجار، و کمی بعد، عثمانی از هم پاشیدند. در مجارستان انقلاب سوسیالیستی، از قضا، مسالمت آمیز روی داد. جمهوری شورایی باواریا که بواسطه ضد انقلاب بشدت سرکوب شد، تشکیل گردید. اروپای غربی چنان می جوشید، که گویی انقلاب رخ می دهد. اما، از قضا، انقلاب در آنجا روی نداد.

٢ــ جمهوری جوان شوروی دست و پا می زد. ۱۴ قدرت آنتانت در ماه دسامبر سال ۱۹۱۷ تصمیم گرفتند گلوی انقلاب ما را در گهواره بقصد کشت بفشارند. در چنین شرایطی امیدواری به انقلاب جهانی کاملا طبیعی بود. اما در سال ۱۹٢٠ جنگ بین اتحاد شوروی و لهستان هم بمعنی فروخوابیدن امواج انقلاب محسوب می شد. لنین پس از پایان جنگهای داخلی در باره انقلاب جهانی گفت، که اکنون ما با موفقیتهای اقتصادی نمونه خود، بر روی انقلاب جهانی تأثیر می گذاریم. او ایده امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور- اتحاد شوروی را بدرستی مطرح کرد. ایده او را استالین در مبارزه با تروتسکیزم، این جریان خرده بورژوایی فوق راست در داخل حزب بلشویک تحقق بخشید.

تروتسکی از همان ابتدا هوادار انقلاب جهانی نبود. او همواره از انقلاب مداوم، یعنی، از انقلاب دائمی و بی پایان طرفداری می کرد (رجوع کنید به ل. تروتسکی، انقلاب خیانت شده، مسکو، ۱۹۸۹). او منادی صدور انقلاب، از جمله به غرب، از طریق جنگ مسلحانه بود.

بلشویکها در دوره رهبری استالین انقلاب جهانی را نه بمثابه اقدام لحظه ای، بلکه، بعنوان فرایند انقلاب جهانی درک می کردند. برقراری سوسیالیسم و تکامل آن در اتحاد شوروی مهمترین بخش این فرایند شمرده می شد. رفیق استالین همچنانکه در جلد شانزدهم مجموعه آثار وی انعکاس یافته، تا جنگ و بعد از جنگ با این مسئله مشغول شد.

در این زمان انقلاب جهانی رخ داد. بلی، خانمها و رفقای محترم! انقلاب جهانی را نه تروتسکی، بلکه، استالین رهبری می کرد. این هم دلایل انکارناپذیر آن:

۱ــ ساخت سوسیالیسم در اتحاد شوروی و تکامل آن؛

٢ــ برقراری نظام سوسیالیستی در کشورهای اروپای شرقی و آسیای جنوب شرقی (جمهوری خلق چین و جمهوری دمکراتیک خلق کره)؛

۳ــ آغاز دوره فروپاشی نظام استعماری امپریالیسم.

استالین در رأس اتحاد شوروی، بدون صدور انقلاب برای حراست از انقلاب کمک می کرد.

انقلاب جهانی را از طریق بازسازی سرمایه داری در اتحاد شوروی و اروپای شرقی نمی توان متوقف کرد. این، روند عینی اجتماعی شدن کار در مقیاس جهانی است. تا کنون فقط یک پیش بینی او در باره اقتصاد سیاسی صحیح از آب در نیامده و آن عبارت است از سقوط بازار واحد نظام سرمایه داری، که بر عکس، روند جهانی شدن را طی می کند. اما مشکل بتوان در این باره ایراد جدی به استالین گرفت. زیرا، مقصر آن، افت تئوریک در حزب کمونیست اتحاد شوروی بود، که پس از او، نتوانست فرایندهای جدید را از موضع مارکسیستی- لنینیستی پویا مورد تحلیل و بررسی قرار دهد…

جلد شانزدهم شامل یاداشتهای شخصی استالین از گفتگوها و متن تلگرامهای او به بسیاری از رهبران احزاب کمونیست و جمهوریهای دمکراتیک خلق (چین، کره شمالی، آلبانی، بلغارستان، لهستان، جمهوری دمکراتیک آلمان، انگلستان، چکوسلاواکی، رومانی، هند و غیره) و سفرای ما در برخی از این کشورها می باشد. بر عکس اختلاف نظرات دهه های اخیر پیرامون روشهای دیکتاتورمآبانه رهبر با احزاب برادر، هیچ سندی در این باره در مجلدهای مستند یافت نشد. همه آرزوهای بسیار متواضعانه، مؤدبانه، بشکل مصلحت و توصیه دوستانه بیان شده است. او با این روش سفرای ما در جمهوریهای دمکراتیک خلق را آموزش می داد. در یکی از گفتگوها هنگامی که مائو تسه دون آمادگی خود را برای اجرای رهنمودهای رفیق استالین و حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) بر زبان آورد، استالین در مقابل وی اظهار داشت: «همه احزاب کمونیست مستقل هستند».

با وجود آمادگی کامل استالین برای پیشبرد روند انقلابی (انقلاب جهانی)، او در این گفتگوها نرمش تاکتیکی از خود نشان داده، با توجه به شرایط مشخص هر کشور برخوردهای مختلف پیشنهاد می کند. در گفتگو با مائو تسه دون او توصیه می کند: «کمونیستهای چینی باید روی بورژوازی ملی حساب کنند». این توصیه را در گفتگو با رهبران احزاب کمونیست آسیائی نیز بارها تکرار نمود. اما در رابطه با کشورهای اروپای شرقی، رهبر عقیده داشت که بورژوازی ملی در سالهای جنگ، از موضع خیانتکارانه طرفدار فاشیسم حرکت کرد.

استالین در همان گفتگوی ۱۸ دسامبر سال ۱۹۴۹با مائو تسه دون، مسئله خروج نیروهای نظامی اتحاد شوروی از بندر آرتور را مطرح کرد. این خروج می توانست یک کمک جدی در رابطه متقابل کمونیستهای چینی با بورژوازی ملی باشد. تصمیم سیاسی خروج نیروهای ما از بندر آرتور توسط استالین و مائو اتخاذ گردید، اما پس از درگذشت رهبر به مرحله اجرا در آمد. به همین سبب هم، اغلب آن را بحساب خروشچوف می نویسند.

از نقطه نظر امروزی، گفتگوی استالین با هیأت نمایندگی کمیته مرکزی حزب کمونیست هند در تاریخ ۹ فوریه سال ۱۹۵۱ بسیار جالب توجه است. در این صحبت، راهها و اشکال انقلاب مورد بررسی قرار گرفت. او نادرستی نظر رفقای هندی را دایر بر اینکه هند در مرحله انقلاب سوسیالیستی قرار دارد، متذکر شده، می گوید: هند باید به راه چین برود: انقلاب دهقانی، ضد فئودالی، بدون هر گونه ملی کردن مالکیت خصوصی سرمایه داری ملی. این، بمفهوم انقلاب بورژوا- دمکراتیک یا مرحله اول انقلاب ملی- دمکراتیک است. کشورهای اروپای شرقی نیز این راه را طی کردند.

گذار از انقلاب دهقانی به سوی خلع ید از سرمایه داری ملی، مرحله دوم انقلاب ملی- دمکراتیک در اروپای شرقی و آن هم یعنی آغاز انقلاب سوسیالیستی بود.

استالین با قاطعیت اظهار می دارد: «این تحلیل که هند در مرحله انقلاب سوسیالیستی قرار دارد، نظریه بسیار خطرناکی است».

همه انقلابها مرحله بمرحله پیش می روند و نبایستی تمام مراحل آن را در هم آمیخت. بوخارین و تروتسکی با در هم آمیزی مراحل انقلاب، از دیدگاه چپ روانه به لنین انتقاد می کردند. چپ روی نقص بسیاری از احزاب کمونیست است.

اصطلاح بورژوازی ملی چگونه فهمیده می شود؟ استالین آن را بمعنی خودیها، استثمارگران ملی تعریف می کند. مثلا، در هند بر علیه امپریالیسم مبارزه می کردند. نباید آنها را بسوی اتحاد با فئودالها هُل داد.

همصحبت من می پرسد: «پس چه باید کرد؟» قبل از شعار مبارزه مسلحانه، باید مبارزه برای حداقلها، مثلا، اعتصابات محلی، اعتصابات اقتصادی، صنفی، سیاسی را فراگرفت. علاوه بر این، بمنظور تقویت حزب تا آنجا که بتواند مبارزه را هدایت نماید، گاهی اوقات باید جلو توده ها را گرفت. بلشویکها گاهی وقتها از پیشروی توده ها ممانعت می کردند. کارگران کارخانه پوتیلوف که ۴٠- ۵٠ هزار نفر کارگر در آنجا شاغل بود، در ماه ژوئیه سال ١۹١۷ دست به تظاهرات زدند. ناویها و سربازان به آنها پیوستند. «آنها خواستار سرنگونی دولت موقت بودند و با این شعار در مقابل ساختمان کمیته مرکزی حزب تجمع کردند. ما آنها را متوقف کردیم…».

آیا استالین همیشه و در هر شرایطی با مبارزه پارلمانی برای سوسیالیسم مخالف بود؟ پاسخ این سؤال را یادداشت شحصی او از  صحبت با ھ. پالیت، دبیر کل حزب کمونیست انگلستان می دهد. کمونیستهای انگلیس با اشاره به این گفته استالین که آنها می خواهند حاکمیت شوروی را به انگلستان وارد نمایند، او را سرزنش می کنند. بجای این، آنها باید پاسخ می دادند، که قصد ندارند پارلمان را تحریم نمایند. زیرا، انگلیس از راه خاص خود، نه از طریق حاکمیت اتحاد شوروی، و از مسیر تشکیل جمهوری دمکراتیک برهبری حاکمیت خلقی متشکل از ائتلاف کارگران، روشنفکران زحمتکش، لایه های پائینی شهرها، و همچنین، صاحبان بنگاههای کشاورزی، البته، نه با رهبری سرمایه داران به سوسیالیسم می رسد. این حاکمیت از طریق پارلمان عمل خواهد کرد.

رفیق استالین می گوید، که برای نیل به سوسیالیسم باید از راه جنبش دمکراتیک خلق سخن گفت نه از راه اتحاد شوروی. هنگام صحبت با انور خوجه (آلبانی) و سایر رهبران کشورهای دمکراتیک خلق مصرانه می گوید، که نباید تجربه اتحاد شوروی را تقلید نمود.

صحبت بسیار آموزنده برای کمونیستهای معاصر و بطور کلی، برای همه نیروهای چپ روسیه!

یادآوری: اصطلاح سیاسی «استالینیزم» را لئو تروتسکی ابداع کرد. شگفت آور نیست که آن را ضد کمونیستها بمفهوم خشن ترینها تکرار نموده، در باره تمامیتخواهی اتحاد شوروی حرفهای دور و دراز می زنند. و این آخری هم یک اصطلاح دیگر، مطلقا غیر علمی بلحاظ ماهوی. آن مشخصاتی را که هایک در کتاب «راهی بسوی بردگی» برای تعین تمامیتخواهی برشمرد، با هر کشور بزرگ، بویژه، با آمریکای امروزی کاملا مطابقت دارد. اصطلاح تمامیتخواهی در شرایط جنگ سرد بدین منظور بکار برده می شد که هم استالین و هیتلر، هم باصطلاح استالینیزم و فاشیسم را در سطح مساوی قرار دهد.

می پندارم که اصطلاح جعلی «استالینیزم» باید برای کمونیستها ناخوشآیند باشد. خود استالین با این اصطلاح مخالف بود و همیشه خود را شاگرد وفادار لنین می دانست. اصطلاح «مارکسیسم- لنینیسم» را استالین پس از وفات لنین برای مبارزه با تروتسکیزم به گنجینه ادبیات علمی و سیاسی اضافه کرد (رجوع کنید به کودتای گارچوفی).

هیچ کسی، نه شاهان، نه امپراطوران، نه دیکتاتورهای تمامیتخواه نمی توانند مثل استالین باشند. آثار خود رفیق استالین را بخوانید.

***

قیدهای مترجم:

اول- ترجمه هر متنی بمعنی تأئید تام و تمام آن نیست. مثلا در همین مطلب در بخشی پاراگراف پانزده از آخر، مؤلف مقاله می نویسد: «… تا کنون فقط یک پیش بینی او (استالین) در باره اقتصاد سیاسی صحیح از آب در نیامده است و آن عبارت است از سقوط بازار واحد نظام سرمایه داری، که بر عکس، روند جهانی شدن را طی می کند…». شاید نویسنده محترم حول شده و توجه نکرده که گند بازار واحد نظام سرمایه داری از مدتها پیش در آمده، روند اضمحلال طی می کند و جهانی سازی امپریالیستی نیز با ظهور قدرتهای جدید، در حال از هم پاشیدن است. برای اثبات درستی و حقانیت این پیش بینی استالین چند صباح دیگری هم باید منتظر ماند.

دوم- علاوه بر همه اینها، این نکته را نباید از نظر دور داشت که، حزب کمونیست اتحاد شوروی (منهای دوره رهبری خائنانه خروشچوف و گارباچوف مزدور) و همچنین، همه احزاب کمونیست جمهوریهای پساشوروی (مجموعا بیش از ۴٠ حزب کمونیست) و همه خلقهای اتحاد شوروی نابوده شده که با تاریخچه سازندگیهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی برهبری استالین نه تنها بهتر از هر حزب، سازمان یا جمعیتی آشنا هستند و با آن زندگی و کار کرده، اغلب شاهد زنده آن بوده و نتایج آن را عمیقا حس و لمس نموده اند، نه از استالین دیو و هیولا می سازند و نه اتحاد شوروی را تا آخرین روز حیاتش با تز جعلی «سوسیال- امپریالیسم» تعریف می کنند. بر عکس، استالین و دوره رهبری وی را همواره تقدیر و تمجید نموده، از او بعنوان یکی از شخصیتهای سیاسی و رهبران یگانه و نادر نه تنها در تاریخ روسیه، بلکه، در تاریخ جهان یاد می کنند. تا جایی که حتی امروز پس از گذشت بیش از شش دهه از وفات وی، هنگام صحبت از او  آه از نهاد برمی آورند و کلاه از سر برمی دارند…

بر خلاف مدعای فوق، اما، باصطلاح کمونیستهای در واقع ضد کمونیست که بطور کلی درک ناچیز و اساسا تخیلی از سوسیالیسم دارند و هیچ شناختی غیر از جعلیات، افسانه پردازی ها و داده های نهادهای امپریالیستی، صهیونیستی، فراماسونری در باره اتحاد شوروی، بویژه در باره دوره رهبری استالین ندارند، همصدا با پیروان ارتجاعی ترین ایدئولوژیها، استخوانهای استالین را چنان به دندان می کشند که گویی در مقابل تمام فجایع تاریخ بشریت نه برده داران، فئودالها و سرمایه داران و در مجموع، رژیمهای امپریالیستی- فاشیستی غرب، بلکه، استالین مقصر است.

بدیهی است که این دو نوع قضاوت در تقابل و تناقض جدی با هم قرار دارند: داوری شاهدان عینی سازندگی های سوسیالیستی و «قضاوت» راویان روایات و احادیث جعلی و خوانندگان افسانه های نفرت انگیز «این و آن» در باره استالین و اتحاد شوروی. قضاوت کدامیک می تواند عادلانه باشد؟ داوری چشم یا گوش؟

بنظر می رسد اگر باصطلاح کمونیستهای در واقع ضد کمونیست یک جو خرد و عقلانیت در مغز خود سراغ داشته باشند، گره این تناقض پیش پا افتاده را براحتی باز خواهند کرد.

و خلاصه، استالین پرچم است. دو پرچم: اولی، پرچم نیکی و راستی؛ پرچم عدالت، آزادی و استقلال؛ پرچم مبارزه و فداکاری؛ برافراشته در دست مبارزان عدالت اجتماعی، و دیگری پرچم زشتی و خشونت، با تصویر هیولائی استالین در دست پیروان افکار و ایدئولوژیهای ضد انسانی، در دست دشمنان انسان و انسانیت.

به یقین، پرچم اول نه تنها پس از نگونساری پرچم دوم، حتی، پس از برقراری عدالت اجتماعی در سراسر گیتی، بعنوان نمونه و سمبل اولین تجربه تاریخی سازندگی سوسیالیستی هر چه رفیع تر در اهتزاز خواهد بود.