تحول فرهنگ سیاسی؛ کلید طلایی وحدت و ثبات ملی در افغانستان
نور محمد غفوری
(بخش اول)
۱.خلاصه
این مقالهٔ علمی ـ تحلیلی و رهنمودی بهمنظور اشتراک در ششمین کنفرانس علمی و سیاسی مجمع دانشمندان و متخصصان افغانستان تهیه گردیده است؛ کنفرانسی که با هدف استماع طرحها و نظریات اندیشمندان کشور، تحت عنوان
«ایجاد وحدت نظر در جهت تدوین یک طرح ملی و همهجانبه برای استقرار ثبات دایمی در کشور»
به تاریخ یکشنبه، ۲۶ اکتوبر ۲۰۲۵، از طریق برنامهٔ زوم برگزار شد.
با توجه به اینکه برای هر ارائهکننده در این کنفرانس ـ همانند پنج کنفرانس پیشین ـ تنها پانزده دقیقه وقت تعیین گردیده بود، قرائت کامل مقاله با همهٔ جزئیات آن میسر نشد. در آن نشست، صرفاً خلاصه و نکات کلیدی مقاله ارائه گردید و به حاضران وعده داده شد که متن تفصیلی آن بهصورت تحریری در دسترس علاقهمندان قرار گیرد. اکنون، در وفای به همان وعده، نسخهٔ کامل و پژوهشمحور مقاله تقدیم خوانندگان و پژوهشگران گرامی میشود.
در آغاز مقاله، در قالب یک مقدمه، چراییِ انتخاب عنوان و اهمیت موضوع تبیین شده است. سپس، مفهوم و تعریف «کلتور سیاسی» و انواع آن بر پایهٔ دیدگاههای علمی بررسی میگردد. در ادامه، وضعیت کنونی فرهنگ سیاسی در افغانستان با نگاهی تحلیلی و انتقادی ارزیابی میشود. بخش پنجم مقاله به ضرورت تحول فرهنگ سیاسی اختصاص یافته و در بخش ششم، چالشها و راهکارهای تحول فرهنگ سیاسی در افغانستان مورد بحث قرار گرفته است. پس از آن، ویژگیها و شاخصهای فرهنگ سیاسی مطلوب برای کشور تشریح میگردد.
در بخش هشتم، تأثیر تحقق فرهنگ سیاسی مطلوب بر وحدت و ثبات ملی افغانستان بهصورت علمی و مستدل بررسی شده و در پایان، مقاله با نتیجهگیری و چکیدهٔ تحلیلی به فرجام میرسد؛ پیامی که مخاطبان فرهیخته را به بازاندیشی در بنیانهای فکری و رفتاری سیاست ملی فرامیخواند و تحول فرهنگ سیاسی را کلید طلایی وحدت و ثبات پایدار افغانستان میداند.
۲. مقدمه
تحول فرهنگ سیاسی از بنیادیترین عوامل نهادینهسازی ثبات و توسعهٔ سیاسی در جوامع معاصر بهشمار میرود. در افغانستان، کشوری که تاریخ سیاسی آن با تکرار بحرانهای قدرت، گسستهای اجتماعی و ضعف نهادهای مدنی همراه بوده است، بازسازی فرهنگ سیاسی به ضرورتی ملی بدل شده است. فرهنگ سیاسی بهمنزلهٔ مجموعهای از نگرشها، ارزشها و رفتارهای جمعی در قبال قدرت و مشارکت سیاسی، نقشی تعیینکننده در شکلدهی نوع رابطهٔ مردم با حکومت دارد. ازاینرو، هرگونه تحول در این حوزه میتواند مسیر گذار جامعه از وضعیت بحرانی بهسوی ثبات و همگرایی ملی را هموار سازد.
عنوان «تحول فرهنگ سیاسی؛ کلید طلایی وحدت و ثبات ملی در افغانستان» را از آنرو برگزیدم که بتواند پلی میان دانش سیاسی، نیاز ملی و عملگرایی باشد؛ موضوعی که از منظر علمی، نو و میانرشتهای است؛ از دیدگاه ملی، پاسخی به یکی از نیازهای اساسی جامعه محسوب میشود؛ و از بُعد عملی، قابلیت اجرایی و سیاستگذاری دارد.
این عنوان صرفاً ترکیبی از واژههای زیبا و جذاب نیست، بلکه بر مبنای نظریههای علمیِ علم سیاست استوار است. تجربههای جهانی و دیدگاههای اندیشمندانی چون آلموند و وربا در نظریهٔ «فرهنگ سیاسی مدنی» نشان میدهد که دوام ثبات سیاسی تنها زمانی ممکن است که فرهنگ سیاسی جامعه از حالت سنتی و انفعالی به سطحی مشارکتی و قانونمدار ارتقا یابد. این اصل نظری در بافت افغانستان، پاسخی علمی به نیازهای واقعی کشور برای تحقق وحدت، اعتماد و نظم اجتماعی بهشمار میرود.
بااینحال، تحقق چنین تحولی بدون عملگرایی و برنامهریزی واقعگرایانه امکانپذیر نیست. عملگرایی در این عرصه به معنای ترجمهٔ مفاهیم نظری به برنامههای آموزشی، فرهنگی و نهادی است تا ارزشهای مشارکت، مدارا و مسئولیتپذیری سیاسی در رفتار نخبگان و در ساختارهای حکومتی و اجتماعی تجلی یابد. از این منظر، «تحول فرهنگ سیاسی» پلی میان دانش سیاسی، نیاز ملی و عملگرایی بهشمار میرود و میتواند بهراستی کلید طلایی وحدت و ثبات پایدار در افغانستان باشد.
۳. کلتور سیاسی؛ ابعاد و انواع آن
کلتور سیاسی یا فرهنگ سیاسی، مجموعهای از باورها، ارزشها، نگرشها و رفتارهای مردم در قبال نظام سیاسی، نهادهای حکومتی و نقش آنان در سرنوشت کشور است. این مفهوم نشان میدهد که افراد چگونه سیاست را میفهمند، چگونه در آن مشارکت میکنند و از حکومت چه انتظاراتی دارند. بهبیان دیگر، فرهنگ سیاسی روح حاکم بر اندیشه و رفتار سیاسی یک ملت است و تعیین میکند که رابطهٔ میان دولت و مردم بر چه مبنایی شکل میگیرد.
گابریل آلموند (Gabriel Almond) و سیدنی وربا (Sidney Verba)، از برجستهترین نظریهپردازان علوم سیاسی در قرن بیستم، فرهنگ سیاسی را «مجموعهای از گرایشها، باورها و ارزشهای فردی و جمعی نسبت به نظام سیاسی و نقش فرد در آن» تعریف کردهاند. از دید آنان، تداوم نظام سیاسی و میزان مشروعیت آن تا حد زیادی وابسته به نوع فرهنگی است که در جامعه در ارتباط با سیاست شکل گرفته است.
الف) ابعاد فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی از سه بُعد اساسی تشکیل میشود:
- بُعد شناختی: آگاهی شهروندان از نهادهای حکومتی، قوانین، حقوق و وظایف شهروندی.
- بُعد عاطفی: احساس اعتماد، تعلق و وفاداری نسبت به نظام سیاسی و رهبران آن.
- بُعد ارزشی یا داوری: قضاوت مردم دربارهٔ درستی یا نادرستی سیاستها، تصمیمها و عملکرد حکومت.
زمانی که این سه بُعد بر پایهٔ آگاهی، اعتماد و عدالت استوار گردد، فرهنگ سیاسی مشارکتی و دموکراتیک پدید میآید؛ فرهنگی که در آن شهروندان خود را مسئول سرنوشت کشور میدانند و سیاست را ابزاری برای خدمت به جامعه، نه وسیلهای برای قدرتطلبی و منافع شخصی، تلقی میکنند.
ب) انواع فرهنگ سیاسی
دانشمندان علوم سیاسی سه نوع عمده از فرهنگ سیاسی را در جوامع شناسایی کردهاند:
- فرهنگ سیاسی محدود یا محلی (Parochial):
در این نوع فرهنگ، آگاهی سیاسی و مشارکت مردم اندک است. افراد بیشتر به روابط قومی، محلی یا سنتی توجه دارند و از ساختار رسمی قدرت و سیاست ملی فاصله میگیرند. - فرهنگ سیاسی تابع یا موضوعی (Subject):
در این حالت، مردم نسبت به نهادهای سیاسی و حکومت آگاهی دارند، اما نقش خود را صرفاً در اطاعت از قدرت و پذیرش تصمیمات حکومت میبینند. مشارکت فعال وجود ندارد، ولی نوعی نظم و تبعیت از قانون مشاهده میشود. - فرهنگ سیاسی مشارکتی (Participant):
در این نوع فرهنگ، شهروندان آگاه، مسئول و فعالاند؛ خود را بخشی از نظام سیاسی میدانند و از راههای قانونی و مدنی برای اثرگذاری بر تصمیمات عمومی استفاده میکنند.
به باور آلموند و وربا، ترکیب متوازن این سه نوع، به شکلگیری فرهنگ سیاسی مدنی (Civic Culture) یا شهروندی میانجامد؛ فرهنگی که در آن آگاهی، اعتماد، قانونگرایی و مشارکت همزمان حضور دارند. چنین فرهنگی زیربنای ثبات سیاسی، مشروعیت حکومت و گسترش دموکراسی در جوامع بهشمار میرود.
در بستر افغانستان، گذار از فرهنگ سیاسی تبعی و محلی به سوی فرهنگ مشارکتی، یکی از شرطهای اساسی برای استقرار وحدت ملی، ثبات پایدار و اعتماد متقابل میان مردم و حکومت محسوب میشود. تحقق این گذار، مستلزم سرمایهگذاری در آموزش سیاسی، تقویت نهادهای مدنی، و ایجاد فضای باز سیاسی برای رشد گفتوگوی ملی است.
(باقی دارد)











