سروش واژگان
رسول پویان
خـدا تا در نمـاد بنده یـی مصلـوب آدم شد
محـیط زنـدگانی جلـوه گاه درد و ماتم شد
کتاب سـوگـواری را ز خون دیده بنوشتند
غم ودرد و بلا افزون و شادی بشرکم شد
کلید دوزخ وفردوس را دست شیاطین داد
به بازارِسیه حرص طلا ومال ودرهم شد
کلام مهر آمیزاهورا ترس ووحشت گشت
بهـشـت خـرم روی زمین سـوز جهـنم شد
چرا از کوه سینا آتش سوزنـده فوران کرد
که جنگ وخون وکشتاربشردستورپیهم شد
به نیرنگ وفسون دشمن خونخوار انسانها
پیام صلح و احسان مسیحا خصم ارحم شد
ز ابنای سـلیمان دیـدۀ بلقیس خـونین گشت
چوبرانگشت جلادان دون رویای خاتم شد
فرات و نیل و دریای سفید تان شده خونین
سـراطـون شـقاق و کـیـنـۀ عـالـم مُسلّم شد
ز داوود و سلیمان قـصه و افـسانـه بافیدند
برای نسل آگاه زمان تاریک وصمصم شد
شرار قتل وغارت بوده برهمسایگان ظالم
ولی شمشیرکوروش با تمدن مهرِمرهم شد
کریشنا را ز نور باور زرتشت وبودا یاب
که با خورشید میترایی همه انواردرهم شد
ارسطو کی ز ژرفای دل کنفوسیوس دانـد
هجـوم خـشـم اسکندر با چنگیز مـدغـم شد
کتاب بیکـران سـرّ هستی را ز اول خـوان
کزان یک جرعۀ مستانگی درساغرِجم شد
مـیــان ما و هـستی گفـتگـویی بـود از اول
که پیوند علایق دم به دم تنظیم ومحکم شد
خــدا را در نگاه ذرّگان نـــور و آوا بـیــن
کلام و واژه و نـیرو و مـوسـیقی باهـم شد
سرودوساز گیتی تاکه دلها رابه رقص آرد
سـروش واژگان در عـالـم رویا مجسم شد
نوای سـازهستی دردل تاریک خاموشست
ازیـرا بند موسـیقی به حکـم خیل نافهم شد
ز بطـن شـب نیامـد آفتابی تا کـنون بیرون
توگـویی تیرگی وظلم و استبداد پی هم شد
شـد ازعـرش معلا کوکب بخت زنان پایین
ازان روزیکه افراط وستم مرسوم عالم شد
نیابی در متون کهنه جز حکم اسـارت بار
حـقوق حـقۀ زن نصف مـردان معـظـم شد
ز نوک خامۀ خاخام احکام تعصب ریخت
حقوق وعدل وآزادی انسان دشنه و بم شد
طلسـم ظلـم غـداران را مظـلـوم کند باطـل
به پیش چشم عالم ادعای میش، سم سم شد
نیامد بعـد ازان تعـدیل روشـن بهـر آزادی
تجلی شـریعت دم به دم تاریک و مبهم شد
سیا تلـوار طالب را به فـرق مادران کوبید
نمیداند که عشق کابل و سیستان رستم شد
خراسان کهن تاسرزمین نوروخورشیدست
همیشه مهتر شایسته با فـرهـنگ محرم شد
نباشد جایی بر تاریکدلان درخطۀ خورشید
به خواری قامت ظلمِ تجاوزپیشگان خم شد
15/8/2024