ساز هستی
رسول پویان
زبـان بـا واژگان و سـنبل و پیمـان می رقصد
دل مـسـت معـانـی بـر لـب خـنـدان می رقصد
زبان درجلوه های عکس هستی هست میگردد
به بـال واژگان در بـیـنـش انـســان می رقصد
سـروش سـاز هـسـتی در گلـو دارد تـرنــم هـا
جهان چون ذره یی درکام بی پایان می رقصد
عـدم جـایی نـدارد در دل هستی بـه جـز نامی
تخـیـل در تـوهــم بـر سـر عـنـوان می رقصد
اگر عـقـل و خـرد در دام باورهـا فـتـد از کار
به خواب وهم تکراری همه جریان می رقصد
حـقـیقـت در طلسـم واژگان گـردد اگـر زنجیر
سـرایـش در سـکـوت تـیرۀ زنـدان می رقصد
مُثُل در ذهـن آدم نقشی بر آب است؛ می دانم
حبابی در سـراب تـشـنـۀ حـرمـان می رقصد
تـوهـم کند و کاو داسـتـان هیچ در هیچ اسـت
معـانی در لـبـاس واژگان حـیـران می رقصد
چه خوانی داستان دوزخ و فردوس در گوشم
بسی شادان به گیتی حور با غلمان می رقص
نقـاب واژگان بر چهـرۀ خـورشید می سـوزد
حقـیقـت با نـوای روشـنی عـریان می رقصد
می عـشـق و خـرد نیرو دهـد بـر واژگان دل
تغـزّل در بـر احـسـاس پـر ارمان می رقصد
دهـان غنچه بگشایـد دل بیت و غـزل در باغ
بهر رنگی که خواهی نوگل گلدان می رقصد
نـوای عشق و مستی را کسی خامـوش نتواند
اگـر آتـش زنـد ققنوسی پرافـشـان می رقصد
31/8/2020