در کنگینه زبان
نوشته : داکتر حمیدالله مفید
آموزش48 مین
شناسایی آستان یا ولایت بلخ
استان بلخ در شمال یا اپاختر افغانستان موقعیت دارد ، که از سوی باختر به استان شبرغان ، از سوی خاوربه استان سمنگان و از سوی نیمروز یا جنوب هم به همین دو استان و از سوی اپاختر یا شمال به رود آمو و کشور های ازبکستان و ترکمنستان هم مرز است.
نام بلخ در حقیقت نام یک شهرستان کوچک است ، که امروزه به تمام استان کذاشته شده است.
بلخ بر بنیاد نگارش پیشینه نویسان جهان و به گفتاورد وندیدات فرگرد دوم نشانه های ۲۱ تا ۴۳ نخستین شهر در آسیا می باشد ، که پس از گذر آریایی ها از رودخانه آمو یا اکسیوس به سوی نیمروز یا جنوب پی گذاری شده است .(۱)
بر بنیاد گزارش وندیداد اوستا : بنای شهر بلخ به دست بزرگترین شاه ارینویچی جمشید ، یا یمشید یا یما از خانواده پیشدادیان گذاشته شده است متن وندیدات چنین است :
« اهورا مزدا به جمشید دستور داد تا (واره ) را بسازد که هر ضلع آن به اندازه طول( درازای ) یک میدان اسپ دوانی باشد و آتش درخشان و یک جفت از نسلهای گاو ، گوسپند ، سگ و پرنده گان وغیره را در آن جای دهد و تخم های درختان بلند و میوه های خشبو در آن بپروراند ، و آدمان گوژ پشت یا ( کُپ) و دیوانه ، وتنبل و بدخواه ودروغگو و حاسدان و مبروص و خراب دندان ومعیوب را در آن جای ندهد .»
یما یا یمشید یا جمشید دستور یزدان را بجای آورد و « گلواره ای » را که دستور شده بود بساخت و در آنجا مسکنی را آراست که صحن و بالا خانه ودالان داشت و نسل انسان و حیوان ودرختان را آنجا بپرورانید .
با این پی ریزی نخستین مهد فرهنگ و تمدن بشری و آریایی و نخستین شهر در آریانای کهن ساخته شد . نام یما Yima در گاثا ( یسنا ۲۳ قطعه ۸) و در وندیداد ( فرگرد۲) به چم یا معنی توام و همزاد یاد گردیده است ، در ریگویدا ( یاما) و در نبیک ها یا کتب مذهبی برهمنی ( یم به جم) تغییر خورده است ، در گاثا بخش دوم ( خشیت Xaashete) یا ( شید) شده و به چم یا معنی درخشان با نام یما نیامده است مگر در قطعات دیگر با افزایش « شید» به ( جمشید )شده و در ویدا و اوستا یما به صفت درخشان ، نور افشان ونورانی یاد شده است .
در ویدا یما به فرنام یا لقب ( راجا یما Yamäräjä) یعنی پادشاه یما یاد شده و به منحیث بنیانگذار دولت ( پاراداتا) یا پیشدادیان نخستین شاه آریایی شناخته شده است ( سروده های ریگویدا پیشینگی ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد و دولت پیشداداین نزدیک به ۱۸۰۰ سال پیش از میلاد تخمین شده است .).
یما را بنیانگذار عدل ، دادخواهی و تهذیب در منطقه می شمارند .
واژه ( وار)یا واره اوستایی به چم یا معنی دیوار در زبان سنسکرت به گونه ( واری) آمده است و هدف از آن دیوار یا محوطه می باشد (این واژه به مرور زمان به واره ، وهار ، و بهار تغییر خورده است ) و نخست نیایش خانه بود و پس از دین زردشتی به مهادژ یا معبد نوبهار بلخ مبدل شد، ودر سنسکرت نام آن ( نوا ویهاره Navävihära) یاد شده که معنی آن دیر نو می باشد.
نوبهار بلخ سپس با گسترش دین بودایی در خاور به بتخانه مبدل شده است ، که بانی آن را برمکیان می دانند ، چنانی که ابن الفقیه همدانی می نویسد:
برمکیان در بلخ بر فراز بت خانه یی ساختند که آن را نوبهار گویند و معنی آن معبد نوین است ، عجم آن خانه را گرامی داشتند و به قصد آن برفتند و پیشکش بردند ، و حریر پوشانیدند و علمها بر گنبد آن بیفراشتند، آن گنبد صد گز در صد گز بود با رواقها یی بر گرد که در پیرامون آن جای داشت در گرد خانه سیصد و شصت مقصوره بود که خادمان و نگهبانان نوبهار در آنها ساکن بود(ند) یک خادم خدمت یک روزه داشت تا سال آینده بر سر خدمت نمی شد ، و پرده دار بزرگ نوبهار را برمک گفتند یعنی که او در مکه ووالی ( برمکه ) است ، بدینگونه هرکس که از آنان بر نوبهار گمارده می شد بر مک نامیده می شد .(۲)
و اما صفت ها و ویژه گی های بلخ : نام بلخ در منابع و ماخذ مختلف آمده است از آن میان در شهنامه فردوسی نزدیک به ۵۲ بار نام بلخ آمده است به عنوان پایتخت شاهان ایرانی و شهر مقدس زردشتیان یاد شده است :
چو از بلخ بامی به جیحون رسید + سپهدار لشکر فرود آورید
ز ایدر برون تازیان تا به بلخ + که از بلخ شد روز ما تار وتلخ
چو ترکان رسیدند نزدیک بلخ + گشاده زبان را به گفتار تلخ
به بلخ اندرون نامداری نبود + وزان گرزداران سواری نبود
دگر تالقان شهر تا فاریاب + همیدون در بلخ تا اندراب
به بلخ گزین شد بر ان نوبهار + که یزدان پرستان بر آن روزگار .
مر آن خانه داشتندی چنان + که مر مکه را تازیان این زمان
یکی باره زیشان فرستم به بلخ + به ایرانیان برکنم روز تلخ
نام بلخ در داستان زردشت ، در داستان گشتاسب ودر داستان اسفندیار چندین بار آمده است .
بلخ در اثار اسلامی به نام های ( بلخ گزین ، ابن فقیه در مختصر البلدان ) ، بلخ الحسنا( لسترنج جغرافیایی تاریخی خلافت شرقیه( بلخ البهیه ( مقدسی در احسن التقاسم) ام البلاد، ام القرآ ، بلخ بامی ، هزارشهر ، ( غفوروف تاجکان ) فخر آریا ( استرابو به نقل از ویلسن ) مراورید شرق ، بابل دوم ، قبته الاسلام ، دارالجتهاد وغیره نام گرفته است .
در اینجا دیدگاه یعقوبی از کتاب مشهور او فتح البلدان را می آورم :
« بلخ را ناحیه ها و شهر ها است و عبدالرحمن بن سمره در دوران معاویه بن ابی سفیان آن را فتح کرد و شهر بلخ بزرگترین [ شهر ) خرسان است ، پادشاه خراسان ( شاه طره خان ) در آنجا منزل داشت و آن شهریست با عظمت که بر آن دو باره است ، باره یی پشت و باره ای پیش ، در دوران پیشین سه باره بوده است و آن را دوازده دروازه است و گفته می شود ، شهر بلخ وسط خراسان است ، چنانکه از آنجا تا فرغانه سی منزل به طرف مشرق است و از آنجا تا ری سی منزل به طرف مغرب و از آنجا تا سیستان سی منزل به طرف قبله و از آنجا تا کابل و قندهار سی منزل و از آنجا تا کشمیر سی منزل و از آنجا تا خوارزم سی منزل و از آنجا تا ملتان سی منزل .»
ریشه شناسی واژه بلخ:
واژه بلخ در اوستا Baxoim در بخش وندیدات به شکل ( بخدی Buxthi ,Baxti) ، پارسی باستانی (Bäxtri-s) در زبان ارمنی قدیم (Balx ) در زبان سریانی (Balh) در زبان عربی البختریون ودر زبان پهلوی به گونه ای ( Baxl)آمده است و در زبانهای ایرانی میانه به گونه بخل یا باخل که پسانها بلخ شده است تغییر پذیرفته است .
به گفتاورد جیکسن در نسخه پهلوی اوستا تحریر سده هفتم میلادی که از سمرقند کشف شده است نام بلخ به شکل بخل بامی آمده است .
هیوان تسنگ تاریخ نگار چینی در گزارش کشور های باختری نام بلخ را به گونه ( Fo-ho-lo) آؤرده است که از شمال یا اپاختر به در یای (Fo.tso) یعنی اکسیوس یا آمو هم مرز است ، سنت مارتس واژه فوهو لو را به گونه ( Bo-ho-lo) پنداشته و همان بلخ خوانده است .
نام بلخ در اتهرویدا یا کتاب چارم ریگویدا ( ۱۴۰۰ پیش از میلاد به گونه (بلهکه ) و در داستان حماسی هند مها باراتا ( ۱۲۰۰ پیش از میلاد ) به گونه بهلیکه آمده است .
این واژه به مرور زمان به بلخ و سپس به بلخ تغییر خورده است .
نام بلخ در سنگ نوشته داریوش ( بیستون) به گونه ای (باختریش) ودر یونانی ( باکتری ) آمده است و شاید نام باخذری از نام رودخاه ای به همین نام باشد.
ولسوالی ها یا شهرستان های ولایت یا استان بلخ:
———————————————
پیروز ونخجیر : این ولسوالی میان خلم و گزه واقع شده در تاریخ بیهقی در دوجا نام این محل به گونه پیروز و نجیر آمده است .(۳)
نام این ولسوالی یا شهرستان از دو واژه پیروز و نخجیر گرفته شده است ، که پیروز همان کامیابی است و نخجیر هم شکار یا اهو معنی می دهد ، گویا کسی پیروز نام در آنجا آهو شکار کرده است .
خلم : شهرکی است در خاور مزار شریف و شهر زیبا و سر سبزی است ، ریشه نامگذاری آن به نام شاه بانوی نامگذاری شده است .
تاشقرغان : واژه تاش قرغان یک وامواژه ترکی است ، که تاش به معنی یا چم سنگ و قرغان یا قرقان در ترکی به معنی قلعه و مانع آمده است . تاشقرغان به چم قلعه یا بندشگاه سنگی .
دهدادی: شهرستانی که در فاصله ده کیلومتری به سوی نیمروز خاوری مزار شیف واقع شده است . از دو واژه ساخته شده است ، واژه ده که در اوستا به گونه Dahyu به معنی سرزمین و و دادی همان دایتیک نام رودی است که بنا بر روایت اوستا از ابریان ویچ می آید ، که با هم شده است ده دایتیک یعنی سرزمین رودخانه دایتیک . (۴) وسپس به مرور زمان به دهدادی تغییر خورده است .
مزار شریف :
این شهر مرکز ولایت بلخ است در دوره سلطان حسین بایقرا آرامگاه حضرت علی (کرم الله وجهه ) آنجا ساخته شده است . و به این نام یاد می شود.
————
۱) اوستا وندیدات فرگرد ۲ فقره ۲۱ تا ۴۲
۲- ابن فقیه مختصر البدان ترجمه مسعود تهران بنیاد فرهنگ رویه ۱۷۲
۳-تاریخ بیهقی به تصحیحی علی اکبر فیاض چاپ کابل ۱۳۶۴ رویه های ۳۲ و ۱۳۱
۴)- کریستن سنس مطالعه در باره آیین زردشتی در فرس قدیم کوپنهاگن رویه های ۵ تا ۶ و مارکوارت و هردو وارنگ تهران سال ۱۳۶۸ رویه ۱۳۵