نوزایی
گل کردن و
شکفتن
چون هسته ی هلو،
از کودکی دور
بودش آرزو…
باد سیاه دست
اما وزید سخت
تا بر کند ز ریشه
هر چه که رستنی ست…
آن دیو دل چه داند
زان غنچه ی اسیر؟!
گر زیر پنچههایش با مرگ روبرو ست
بالیدن دوباره، در باغش آرزوست!
جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)