شمایل دیپلماسی ترامپ

محمدجواد شریعتی

بیش از ۱۰۰ روز از آغاز بهکار دولت دوم ترامپ سپری شده است و کم و بیش میتوان تصویری از آنچه که اصول سیاست خارجی دولت وی محسوب میشود ترسیم نمود. در این دوره زمانی تحولات زیادی از جمله: بحران غزه، جنگ تعرفهها، منازعه اوکراین و روسیه، پرونده هستهای ایران، اخراج مهاجرین و تنش در روابط با چین بهوقوع پیوستهاند که میتوانند جنبههای جدیدی از آنچه که شاکله ادراکی او و دولت او است در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی آشکار نماید. تمایل وی برای به دست گرفتن کنترل گرینلند، کانال پاناما و کانادا، صلحطلبی و اراده وی به پایان منازعات منطقهای و درگیریهای نظامی موضوعاتی هستند که از منظر روابط بینالملل و دیپلماسی اموری غیر معمول جلوه میکنند. علاوه بر اینها ایفای نقش ایلان ماسک، متحد نزدیک رئیس جمهوردر مشارکت در برنامههای ترامپ چه در داخل و چه در عرصه بینالمللی پدیده جدیدی در حکمرانی آمریکا و در سطح بینالمللی محسوب میشود. در اینجا در تلاش هستم تا برخی از مهمترین ملاحظات در خصوص آنچه از دیپلماسی آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ انتظار میرود را مرور نمائیم. در وهله اول با بررسی مجموعه اقدامات و مواضعی که ترامپ اتخاذ کرده است این گزارهها را میتوان ذکر کرد:
مفروض اصلی در سیاستهای دولت ترامپ بیانگر نوعی افول در جایگاه جهانی ایالات متحده است. غالب سیاستهایی که طی دههها و قرنها بخشی از مؤلفههای اصلی سیاست خارجی این کشور بودهاند از جمله: حقوق بشر، کمکهای توسعهای، نهادگرایی، امنیت آتلانتیکی و… در کل هر آنچه که مرتبط با ایفای نقش این کشور در مدیریت جهانی میشود در منظومه ادراکی دولت ترامپ، فرصتی برای بهرهکشی از آمریکا توسط به اصطلاح متحدان و شرکای این کشور تفسیر شدهاند که در سالیان متمادی باری بر اقتصاد آمریکا و مالیات دهندگان این کشور شده است. اینکه این مفروض آیا ناشی از پدیده و برساخت اجتماعی و روانی آمریکاییها است یا توسط ترامپ و تیم فکری او برای مقاصد سیاسی بازتولید شدهاند نیاز به بررسی دارد. او همچنین از «مداخلهگرایی» آمریکا که به نظر او منجر به دو جنگ «بی پایان» در افغانستان و عراق شد انتقاد کرده است. از آنجایی که ترامپ با سیاست سنتی ایالات متحده در حفظ نظم بینالمللی لیبرال مخالفت کرده است، اغلب به او برچسب انزواطلبی میزنند. با این حال، در واقعیت، اظهارات و اقدامات سیاست خارجی او مجموعهای متفاوت از مفروضات اساسی را نشان میدهد.
ترامپ غالباً به داشتن دیدگاه واقعگرایانه سیاسی استناد میکند، اما در عین حال آن را با عناصر همیشگی سیاست توسعهطلبانه ایالات متحده ترکیب میسازد. او همچنین در تلاش است تا شیوههای تجاری را در روابط بینالملل اعمال کند. در حالی که فعالیت بینالمللی ماسک ممکن است از انگیزهها و اهداف متفاوتی ناشی شود؛ اما تا حدودی با رویکرد ترامپ همسو است. اینک فرصت داریم تا مجموعه دیدگاههای واقعگرایانه ترامپ را بررسی و راستی آزمایی کنیم.
همانگونه که اشاره شد، رویکرد ترامپ به سیاست خارجی بر این فرض استوار است که موقعیت جهانی آمریکا به دلایل زیادی ازجمله: سیاستهای دولت بایدن، شرکای فرصت طلب، رویکردهای اشتباه اقتصادی، کهنه، فرسوده، غیرکارآمد و پرهزینه بودن نهاد دولت و بروکراسی آن در آمریکا رو به افول بوده است. رؤسای جمهور این کشور در دهههای اخیر امکان استثمار این کشور را – هم توسط شرکا و متحدان و هم توسط دشمنان – فراهم کرده است. از نظر اقتصادی، در پوشش و قالب جهانی شدن تعداد زیادی از کارخانههای صنعتی به خارج از ایالات متحده جابهجا شدهاند که بر بازار کار و کارگران آمریکایی تأثیر منفی گذاشته است. از نظر امنیتی، ترامپ مکرراً از متحدانی انتقاد کرده است که برای سالها سرمایهگذاری حداقلی در دفاع از خود داشتند و در عین حال از حمایت و چتر امنیتی ایالات متحده سود میبردند و از این طریق آنها را قادر میساخته منابع بیشتری را به دیگر دولتهای رفاهی در حال توسعه اختصاص دهند. او همچنین از «مداخلهگرایی» آمریکا انتقاد کرده است، که به نظر او منجر به دو جنگ «بی پایان» در افغانستان و عراق شد. از آنجایی که ترامپ با سیاست سنتی ایالات متحده در حفظ نظم بینالمللی لیبرال مخالفت کرده است، اغلب به او برچسب انزواطلبی میزنند. با این حال، در واقعیت، اظهارات و اقدامات سیاست خارجی او مجموعهای متفاوت از مفروضات اساسی را نشان میدهد.
مانند بسیاری از منتقدان تعامل جهانی کنونی ایالات متحده، رئیس جمهور از مفهوم واقعگرایی در سیاست خارجی استناد میکند. طرفداران این رویکرد معتقدند که آمریکا باید منافع و امنیت خود را بیش از هر چیز در اولویت قرار دهد.