نو بهار
شد نوبهار از گل و دشت و دمن بگو رخ سوی گلستان کن و هم از چمن بگو بلبل ز جوش گل به چمن مست نغمه شد باری تو هم بیا ز گل و یاسمن بگو بنگر به لاله زار و قدم نی به سیر گل گاهی سخن ز سنبل و گاه از نسترن بگو …
بیشتر بخوانیدشد نوبهار از گل و دشت و دمن بگو رخ سوی گلستان کن و هم از چمن بگو بلبل ز جوش گل به چمن مست نغمه شد باری تو هم بیا ز گل و یاسمن بگو بنگر به لاله زار و قدم نی به سیر گل گاهی سخن ز سنبل و گاه از نسترن بگو …
بیشتر بخوانید“”””””” دل مى رود ز دستم احوال دهيد ملا را آذان دهد كه سازم افطار روزه ما را از گشنگى و سستى جان از تنم بر آمد بانگى بلند بر آرد تا من خورم غذا را جان بر لبم رسيده ، دل در برم تپيده لرزان گشته قلبم، غوغاست روده ها را “از فرط تشنه…
بیشتر بخوانیدغنچه ای آرزوی من شگفتن ات آغاز کن بر رخ ما بهار خوش ، در ز امید باز کن عالم یأس خیمه ات ، چین ز سرای میهنم خورشید آرزو بتاب، چارهء هر نیاز کن جغد سیاه بختی ها ، آه که دگر نبینمت از بر و بوم میهنم دور برو، پرواز کن مرغک خوش…
بیشتر بخوانیدنویسنده «تولگا گوموشآی» مترجم «پونه شاهی» آنطور که می خواست باشد، نشده بود. او می توانست خوب، موفق، محترم، جذاب، مورد توجه، هماهنگ، صرفه جو، خویشتن دار، متعادل، حد شناس باشد، اما نشده بود. او در اولین روزهای نوزده سالگی، تازه متوجه این موضوع شده بود. چند ماهی بود که به استانبول آمده بود. همچنان…
بیشتر بخوانیدکاش باز آید بهاری دروطن موج گل جوشد زهر باغ و چمن غنچه پژمرده چشمی وا کند بشگفد دلها پراز غوغا کند شاخساری پرزند مرغ سحر ناله از دل برکشد بار دگر پیکر دل مرده ای را جان دهد ذوق شادی دیده ی گریان دهد وارهاند صیدی از دام وقفس آتش افروزد بکام خار وخس…
بیشتر بخوانیدرسول پویان بهار آمد ولی گل در گلستان وطن خار است سـرود عـندلیبان شـیـون سـوزان گلزار است طـراوت از بهـار طالـبانی رخـت بـربستست دل افـراطیت صحـرای بی آب نمکسار است رخ باغ و چمن ازخنجر خونین شـده مجروح گل و بلبل از کین وعداوت زار وافگار است بلرزدانـد عـرش و کـرسی را ناله هـای خلق…
بیشتر بخوانیدخجسته باد… این جشن بهاران خجسته … گر چه با زخم زمستان خجسته انقلاب و… گفتن نه علیه زور و خفت علیه تخم استعمار و نکبت هدف ها و… شعارها همه … در سطح عالی لیک افسوس … به میدان آمدیم بی تشکل … همه با دستان خالی! خجسته انعکاس سرنگونی طنین با شکوهش سال…
بیشتر بخوانیدمژده از موسم بهار رسید دل به سینه ز فرط شوق تپید که کنون فصل نوبهاران است موسم بارش است و باران است لیک بینم که باغ و راغ وطن کرده برتن یکی پلاس کهن در همه جا فسردهگی برپاست رنج و اندوه ز چهره ها پیداست تشنگی چیده بر نهال و برگ شاخه ها…
بیشتر بخوانیدآمد بهار و ساقي زیبا بیاورید گلگونه می ز لاله ء صحرا بیاورید در باغ پر شگوفه مهیا کنید بزم بر سبزه فرشی از گل رعنا بیاورید از بلبلان نغمه سرا،عاشقان گل مطرب برای محفل آنجا بیاورید شیدا و عاشقان گل و سبزه زار را جامی پر از عصارهء گلها بیاورید از شب کشید پرده…
بیشتر بخوانیدداستانِ رقتبار و هیجان انگیز عاشقانهٔ ( یازی و زیبا )، همانند داستانهای سیاه موی و جلالی، وامق و عذرا، لیلی و مجنون ، آدم خان و درخانی و غیره ، در اذهان پیر و جوان زن و مرد ولایات فاریاب و جوزجان و بعضی از ولایت های دیگر اوزبیک زبان نقش بسته و اثراتی…
بیشتر بخوانیدداکترعارف پژمان بهار می رسد، ای شاخهء تکیده بیا بهار می رسد، ای اشک ناچکیده، بیا مرا به شط شباویز غم، رها کردی سپید جامهء من، همـــــــــــــرهء سپیده، بیا از آن وداع ،که تاریخِ تیــره روزی بود : نه دل شـــــــکفته، نه آغوشم آرمیده، بیا ترانه سازِ خزانم ، ز برگ و بار مپرس هزار…
بیشتر بخوانیدآ بهار نو و تا باز توانا بشوم چو دل غنچه ام و از تو شگوفا بشوم تیره اوضاع جهان ومن و با بی تپشی آ که با شور نوی چون دل دریا بشوم آ که لاله قدح اش پر ز مي ناب نمود خواهم از جام پیا پی همه غوغا بشوم ز رخ خوب…
بیشتر بخوانیدجوانی نوجوانی رفت افسوس شباب و شادمانی رفت افسوس ز درد موقع پیری چی نالم که وقت کامرانی رفت افسوس خراباتی دگر کابل ندارد نوا و نغمه خوانی رفت افسوس شده تاراج میهن از جفا کیش که عدل و خسروانی رفت افسوس نشاط و خرمی در کشور ما چو آبی زندگانی رفت افسوس همه روز…
بیشتر بخوانیدرسول پویان آیـد بهـار ســرو رسـا در چـمـن بیا بر سـیل دشت لاله پـر و نسترن بیا در بـاغ دل گلبنه هـا سـرکـشیده اند با چنگ ودف بلبل شیرین سخن بیا خـمخانـۀ طـرب شـده پـر بـادۀ امید ساغر بدست نغمه سرا کف زن بیا بزم طرب که دردل مستانه گل کند با بیت هـای تازه…
بیشتر بخوانیدرسول پویان بیا تا غرق رویاهای خود سازیم عوالم را دهـیم پـرداز زیـبـا تـر تصاویـر منجـم را ز اسـرار جهان بی نهایت پـرده بر داریم هوای تازه یی بخشیم اشارات و علائم را کتاب بیکران عـشق را از نـو کنیم تألیف بیفـزایـیم عـنـاویـن جـدیـد ابـواب لازم را میان مردوزن عـدل ومساوات وکرم آریم ز عشق…
بیشتر بخوانید