و من …
و من … در یک شام غریبانه خواهم مُرد و چه… فقیرانه و بی آشیانه خواهم مُرد احمد… شیون و شبان مرا تنها مگذاری حاشا من در یک غروب سرد بی وطن و تنهاخواهم مرد ز مرگ هراسی نیست مرا گهی ای پسر رستم دیر مه کن که من در طلوع فجر فردا خواهم مرد …
بیشتر بخوانید