نظر استالین در بارۀ مبارزه خلقها برای صلح و در بارۀ میهنپرستی
بخش پایانی
ترجمه: ا. م. شیری
۵ اسفند- حوت ١٣٩۴
کمونیستها صادقترین، شجاعترین و فداکارترین مبارزان آزادی خلقها در مبارزه بر علیه فاشیسم
«اعتبار کمونیستها نه تنها در اروپای شرقی، حتی در همۀ کشورهای اروپا (ایتالیا، آلمان، مجارستان، بلغارستان، فنلاند) که پیشتر تحت سلطۀ فاشیسم یا زیر اشغال آلمان، ایتالیا و مجارستان بودند (فرانسه، بلژیک، هلند، نروژ،لهستان، چکوسلاواکی، دانمارک، یوگسلاوی، یونان، اتحاد شوروی و سایره)، افزایش یافت.
رشد اعتبار کمونیستها را نمیتوان اتفاقی دانست. آن کاملا قانونمند است. اعتبار کمونیستها به آن سبب افزایش یافت که در سالهای دشوار سلطۀ فاشیسم در اروپا کمونیستها صداقت، شجاعت و فداکاری خود را در مبارزه برای آزادی خلقها از زیر سلطۀ فاشیسم ثابت کردند» (از پاسخ ی. و. استالین به خبرنگار پراودا، ١۴ مارس ١٩۴۶).
خلقهای جهان خواهان تکرار بدبختیهای جنگ نیستند. آنها مصممانه در راه تحکیم صلح و امنیت مبارزه میکنند.
تار و مار کردن فاشیسم و نابود کردن کانونهای فاشیسم و ارتجاع جهانی موجب تحولات شگرفی در زندگی سیاسی خلقهای جهان و رشد گستردۀ جنبشهای دمکراتیک در میان خلقها گردید.
تودههای خلق با فراگیری از تجارب جنگ درک نمودند، که سرنوشت کشورها را نمیتوان بدست حاکمان مرتجعی سپرد که از اهداف تنگنظرانه و ضدمردمی پیروی میکنند. درست به همین دلیل که خلقها دیگر نمیخواهند مثل سابق زندگی کنند، سرنوشت کشور خود را بدست میگیرند، نظم دمکراتیک برقرار میسازند و بر علیه نیروهای ارتجاع، بر علیه آتشافروزان جنگهای جدید فعالانه مبارزه میکنند.
خلقهای جهان خواهان تکرار بدبختیهای جنگ نیستند. آنها مصممانه در راه تحکیم صلح و امنیت مبارزه میکنند (ی. و. استالین، از فرمان وزیر نیروهای مسلح اتحاد شوروی، شماره ٧، اول ماه مه سال ١٩۴۶).
خرابکاری ایدئولوژیک امپریالیسم- جهانوطنی، کرنش در مقابل غرب، تحریف تاریخ قهرمانی خلقهای روسیه
«در زمانهای اخیر در بسیاری از نشریات مطالب مبسوطی انتشار مییابد که نشان از یک گرایش خطرناک ناشی از تأثیر مخرب غرب، و همچنین، علاقمندی به فعالیتهای خرابکارانه سازمانهای امنیتی خارجی دارد. اغلب در صفحات مجلات اتحاد شوروی مطالبی انتشار مییابد که طی آنها مردم اتحاد شوروی- سازندگان کمونیسم بصورت کاریکاتور تأثرانگیز وانمود میشود. قهرمانان واقعی را به سخره میگیرند و کرنش در مقابل بیگانه تبلیغ میگردد، جهانوطنی، تفالۀ سیاسی جامعه تمجید میشود.
در تئاترها به جای نمایشنامههای شوروی، نمایشنامههای بیمحتوای نویسندگان بیگانه به نمایش گذاشته میشود.
فیلمهای سینمایی با موضوعات سبک، تحریفکنندۀ تاریخ قهرمانانۀ خلق روس نمایش داده میشود».
«عوامل بیگانه به نفوذ در کشور ما موظف شدهاند، از طریق انجام امور فرهنگی تحریریۀ روزنامهها و مجلات را تصرف میکنند، تأثیرات تعیینکننده روی مجموعههای سیاست تئاتر و سینما، روی چاپ ادبیات بدیعی میگذارند. برای ممانعت از نشر آثار انقلابی، آثار تعلیم میهنپرستی و تقویت عزم خلقهای شوروی برای ساختن کمونیسم، به هر کاری دست میزنند، برای نشر آثاری که بیاطمینانی به پیروزی در ساختن کمونیسم را ترویج مینمایند، سعی میکنند. شیوه تولید سرمایهداری و طرز زندگی بورژوایی تبلیغ و تمجید می شود. در عین حال، عوامل بیگانه موظف شدهاند از طریق نشر آثار ادبی و هنری تخم بدبینی، انواع انحطاط و سقوط اخلاقی را در جامعه بیافشاند» (از سخنرانی ی. و. استالین در دیدار با روشنفکران و اندیشمندان، سال ١٩۴۶).
روسیه، روسیۀ شوروی- میهن ما!
«شایستگی مسکو تنها عبارت از آن نیست که آن، سه بار در طول تاریخ، میهن ما را از ظلم و ستم بیگانگان، از زیر یوغ مغول، از هجوم لهستانی- لیتوانیایی، از حمله فرانسه رهانید. خدمات مسکو قبل از چیز عبارت از آن است که آن، در شالودۀ اتحاد روسیه تکه تکه شده در یک کشور واحد، با دولت واحد و با رهبری واحد قرار گرفت. هر کشور جهان اگر نتواند از پراکندگی فئودالی و از آشفتگی امیرنشینی آزاد شود، نمیتواند روی حفظ استقلال خود، روی رشد جدی اقتصادی و فرهنگی خود حساب کند. فقط یک کشور متحد حول یک دولت واحد مرکزی میتواند روی توانایی رشد جدی اقتصادی و فرهنگی خود، روی توانایی حفظ استقلال خود حساب کند. شایستگی تاریخی مسکو عبارت از آن است که آن، مبنا و آغازگر تشکیل دولت مرکزی روسیه بود و همچنان هست.
اما خدمات مسکو در مقابل میهن تنها به همین موارد ختم نمیشود. پس از آن که مسکو از سوی لنین کبیر بعنوان پایتخت میهن ما اعلام شد، آن، به پرچمدار نوین دورۀ شوروی بدل گردید» (از سخنان ی. و. استالین در مراسم سلام به مسکو بمناسبت ٨٠٠ سالگی آن، ٧ سپتامبر ١٩۴٧).
اهمیت گسترش کارزار برای حفظ صلح بر علیه آتشافروزان جنگ جدید
«سؤال. آیا تصور میکنید جنگ جدید گریزناپذیر است؟
پاسخ. نه. در حال حاضر، حداقل آن را نمیتوان اجتنابناپذیر دانست. البته، در ایالات متحدۀ آمریکا، انگلستان، همانطور هم در فرانسه نیروهای تهاجمی و تشنۀ جنگ وجود دارند. آنها برای بدست آوردن درآمد فوقالعاده، برای تاراج سایر کشورها به جنگ نیاز دارند. این میلیاردرها و میلیونرها به جنگ بعنوان منبع درآمد، منبع سودهای هنگفت نگاه میکنند.
آنها، این نیروهای تهاجمی، دولتهای ارتجاعی را کنترل و اداره می کنند. با وجود این، اما آنها از خلقهای خود که مخالف جنگ جدید و خواهان حفظ صلح هستند، میترسند. به همین سبب آنها سعی میکنند دولتهای ارتجاعی را بمنظور گول زدن و فریب دادن مردم خویش از طریق اشاعۀ دروغ مورد بهرهبرداری قرار داده، جنگ جدید را بمثابه جنگ دفاعی، و سیاست صلحجویانه کشورهای صلحدوست را بعنوان تجاوز قلمداد نمایند. آنها مردم کشور خویش را با هدف تحمیل برنامههای تجاوزکارانۀ خود فریب میدهند تا مردم را به جنگ جدید جلب نمایند.
درست به همین سبب آنها از کارزار دفاع از صلح بیم دارند که آن میتواند نیات تهاجمی دولتهای ارتجاعی را برملا سازد.
درست به همین سبب آنها پیشنهاد اتحاد شوروی در بارۀ عقد معاهدۀ صلح، در مورد کاهش تسلیحات و ممنوعیت سلاح اتمی را با شکست مواجه ساختند، از بیم آن که پذیرش این پیشنهاد در راه اهداف تهاجمی دولتهای ارتجاعی مانع ایجاد می کند و مسابقۀ تسلیحاتی را منتفی میسازد.
عواقب این مبارزۀ نیروهای ارتجاعی و صلحدوست چه خواهد بود؟
اگر خلقها امر حراست از صلح را بدست خود گیرند و تا آخر از آن دفاع نمایند، صلح حفظ خواهد شد، تحکیم خواهد یافت. اما اگر جنگافروزان مردم را بگول بزنند، بفریبند و به جنگ جدید جلب نمایند، آنگاه، جنگ اجتنابناپذیر خواهد بود.
به همین، دلیل کارزار گسترده برای حفظ صلح بمثابه ابزار افشای دسایس جنایی جنگافروزان، به اولویت درجه بدل گشته است.
آنچه که به اتحاد شوروی مربوط میشود، این است که آن، به سیاست ممانعت از بروز جنگ و حراست از صلح بدون تزلزل ادامه خواهد داد» (از گفتوگوی ی. و. استالین با خبرنگار «پراودا»، ١٧ فوریه ١٩۵١).
برای گریز جنگ، امپریالیسم را نابود باید کرد
«این که میگویند چون در دنیای معاصر نیروهای قدرتمند مردمی برای دفاع از صلح و بر علیه جنگ جدید جهانی بشدت رشد کرده، نظریۀ لنین دایر بر ناگزیری تولید جنگ توسط امپریالیسم کهنه شده، صحیح نیست.
جنبش صلحطلبانۀ معاصر بسیج تودههای مردم برای مبارزه در راه حراست از صلح و ممانعت از شروع جنگ جهانی جدید را بعنوان هدف خود تعیین کردهاست. بنا بر این، هدف آن سرنگونی نظام سرمایهداری و ایجاد جامعۀ سوسیالیستی نیست. هدف این جنبش به مبارزات دمکراتیک برای دفاع از صلح محدود میشود. به همین سبب، جنبش صلحطلبانۀ معاصر از جنبش دورۀ جنگ جهانی اول که هدف آن تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی بود و در ادامه، اهداف سوسیالیستی را دنبال کرد، متفاوت است.
احتمال دارد، که مبارزه برای صلح در شرایط معینی اینجا یا آنجا بمبارزه برای سوسیالیسم فراروید، اما این دیگر نه یک جنبش مبارزه برای صلح، بلکه، یک جنبش مبارزه برای سرنگونی سرمایهداری خواهد بود.
بعید نیست، که جنبش صلحطلبانۀ معاصر بمثابه جنبش برای حفاظت از صلح در صورت موفقیت، به پیشگیری از بروز جنگ، به تعویق موقتی آن، به حفظ این صلح، به استعفای دولت متخاصم و تغییر آن با دولت حافظ صلح موفق شود. این، البته که خوب است و بسیار هم خوب است. با این وجود، جنبش صلح برای محو ناگزیری جنگ بطور کلی بین کشورهای سرمایهداری کافی نیست. کافی نیست برای اینکه در صورت همه موفقیتهای جنبش دفاع از صلح، امپریالیسم حفظ میشود و به تبع آن، اجتنابناپذیری جنگ همچنان به قوت خود باقی میماند.
نابودی امپریالیسم لازمۀ از بین بردن هر گونه احتمال جنگ است» (مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی، سال ١٩۵١).
کمونیستها باید میهنپرستان، نیروی رهبری ملت، حامل پرچم استقلال ملی وطن خود باشند!
«پیشتر بورژوازی رهبر ملت شمرده می شد، آن، از حقوق و استقلال ملی دفاع می کرد و آنها را «بالاتر از هر چیز» قرار می داد. اکنون هیچ اثری هم از «اصل ملی» باقی نمانده است. اینک بورژوازی حقوق و استقلال ملی را به دلار میفروشد.پرچم استقلال ملی و حق حاکمیت ملی به کناری پرتاب شده است. شکی نیست، که این پرچم را شما، وابستگان احزاب کمونیست و دمکراتیک، اگر میخواهید میهنپرستان کشور خود باشید، اگر میخواهید نیروی رهبر ملت باشید، باید بردارید و پیش ببرید. آن را دیگر هیچ کس بلند نخواهد کرد» (از سخنرانی ی. و. استالین در نوزدهمین کنگرۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی، ١۴ اکتبر سال ١٩۵٢).