معاملهای در سایهٔ جنگ: ترامپ، پوتین، و بازی چندلایه در اوکراین


دونالد ترامپ، چهرهای که سیاست را همچون یک معاملهٔ تجاری میبیند، بار دیگر خود را در کانون یک بحران بینالمللی قرار داده است. تماس تلفنی او با ولادیمیر پوتین، پیشنهاد مذاکرات صلح، و انتخاب عربستان سعودی بهعنوان میزبان این مذاکرات، همگی بخشی از یک سناریوی پیچیدهتر است. این حرکت تنها دربارهٔ پایان دادن به جنگ در اوکراین نیست؛ بلکه یک بازی چندلایه برای مهندسی نظم جدیدی در روابط بینالملل است. ترامپ در این مسیر، همان استراتژیای را دنبال میکند که پیشتر در قبال ایران و برجام اتخاذ کرده بود: ادعای صلحخواهی، در حالی که فشارها را افزایش داده و با بهحاشیهراندن بازیگران کلیدی، فضای چانهزنی را به نفع خود شکل میدهد.
کنار گذاشتن اروپا: ابزار فشار بر روسیه
یکی از مهمترین تصمیمات ترامپ، حذف اروپا از روند مذاکرات است. اروپا، که جنگ اوکراین را مسألهای حیاتی برای امنیت خود میداند، نهتنها نادیده گرفته شده بلکه از تحولات اخیر نیز غافلگیر شده است. اما این حرکت، یک اشتباه تصادفی نیست؛ بلکه بخشی از تاکتیکهای آشنای ترامپ است.
او با کنار گذاشتن اروپا، در واقع فشاری غیرمستقیم بر مسکو وارد میکند. کشورهای اروپایی که احساس میکنند از فرآیند تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند، احتمالاً سیاستهای سختگیرانهتری علیه روسیه اتخاذ خواهند کرد. این دقیقاً همان الگوی رفتاری است که ترامپ در قبال ایران اجرا کرد: خروج یکجانبه از برجام، افزایش تحریمها، و سپس انتظار داشت که اروپا ایران را تحت فشار قرار دهد تا در نهایت به خواستههای آمریکا تن دهد.
اروپا از همان ابتدا، از حامیان اصلی کییف بوده است. اما اکنون، ترامپ با سیاست «دور زدن» اتحادیهٔ اروپا، هم نارضایتی آنها را افزایش داده و هم پوتین را در وضعیتی قرار داده است، که اگر توافقی صورت نگیرد، ممکن است با فشارهای فزایندهٔ اروپاییها مواجه شود.
مذاکره تحت فشار: نمایش صلح در کنار تهدید
ترامپ در جریان مذاکرات خود دو تصویر متضاد ارائه میدهد: از یک سو، چهرهای صلحطلب که خواهان پایان درگیریهاست؛ و از سوی دیگر، مجموعهای از تهدیدها که توسط تیم او مطرح میشود تا قدرت چانهزنی را افزایش دهد.
معاون او، جیدی ونس، بهصراحت تهدید کرده است که اگر روسیه شرایط صلح را نپذیرد، آمریکا ممکن است تحریمهای سختتری علیه آن اعمال کند و حتی اقدام نظامی انجام دهد. این دقیقاً همان استراتژیای است که ترامپ در مواجهه با ایران بهکار گرفت: در حالی که پیشنهاد مذاکره مطرح میشد، همزمان تحریمها تشدید شده و فشار اقتصادی به اوج خود میرسید.
در این میان، روسیه با شرایطی مواجه است که باید میان مذاکرهای که احتمالاً شامل امتیازدهی در برخی حوزهها خواهد بود، یا ادامهٔ درگیری و مواجهه با فشارهای فزاینده اقتصادی و نظامی یکی را انتخاب کند. این تاکتیک ترامپ، یک نمونهٔ کلاسیک از مذاکرات مبتنی بر فشار و امتیازگیری است که در آن، صلح بهعنوان ابزاری برای تنظیم مجدد موازنهٔ قدرت مورد استفاده قرار میگیرد.
با این حال، دو چالش اساسی بر سر راه این برنامه قرار دارد:
۱. آیا اروپا این روند را خواهد پذیرفت یا به مقاومت ادامه خواهد داد؟ اتحادیهٔ اروپا ممکن است سیاستهای مستقلی در برابر تصمیمات آمریکا اتخاذ کند و راه خود را از واشنگتن جدا سازد.
۲. پوتین تا چه حد حاضر به پذیرش این شرایط خواهد بود؟ در حالی که تحریمهای جدید و فشارهای نظامی در حال افزایش است، مسکو ممکن است بهدنبال استراتژیهای متقابل برای حفظ جایگاه خود در نظم جهانی باشد.
پاسخ به این دو پرسش آیندهٔ این معامله را مشخص خواهند کرد. اما یک چیز واضح است: ترامپ، حتی در پروندهٔ اوکراین، بهدنبال چیزی فراتر از صلح است؛ او بهدنبال بازتعریف نظم جهانی به نفع آمریکا و تثبیت موقعیت خود در تاریخ است.
انتخاب عربستان: امتیازدهی ظاهری، امتیازگیری واقعی
یکی از پرسشهای کلیدی این است که چرا ترامپ برای مذاکرات اوکراین، عربستان سعودی را انتخاب کرده است؟ پاسخ در ترکیب منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی نهفته است.
در ظاهر، این انتخاب به عربستان نقش یک میانجی بینالمللی میدهد و جایگاه محمد بنسلمان را بهعنوان یک بازیگر دیپلماتیک جهانی تقویت میکند. اما در واقع، این حرکت بخشی از یک معاملهٔ گستردهتر است که از یکسو عربستان را وارد یک بازی ژئوپلیتیکی جدید میکند و از سوی دیگر، ترامپ را قادر میسازد تا امتیازات کلیدی از ریاض بگیرد.
یکی از مهمترین امتیازاتی که ترامپ احتمالاً از عربستان طلب خواهد کرد، پیوستن رسمی این کشور به «کریدور ابراهیم» است؛ پروژهای که هند را از طریق امارات و عربستان به اسرائیل و مدیترانه متصل کرده و مسیر تجاری کانال سوئز را دور میزند. این مسیر، نهتنها میتواند نفوذ اقتصادی چین در منطقه را کاهش دهد، بلکه یکی از مهمترین ابزارهای آمریکا برای تغییر موازنهٔ قدرت در خاورمیانه خواهد بود.
علاوه بر این، ترامپ احتمالاً از این فرصت برای تحت فشار قرار دادن عربستان جهت عادیسازی کامل روابط با اسرائیل استفاده خواهد کرد؛ حرکتی که از مدتها پیش در برنامههای سیاست خارجی آمریکا قرار داشته است.
سرنوشت اوکراین و زلنسکی پس از این مذاکرات
در میانه این مذاکرات، شاید مهمترین سؤالی که باید مطرح شود این است که سرنوشت اوکراین و ولودیمیر زلنسکی چه خواهد شد؟ کییف، در حالی که برای حفظ تمامیت ارضی خود میجنگد، با شرایطی پیچیده روبهروست: از یک سو، اروپا همچنان حمایت خود را اعلام میکند، اما از سوی دیگر، ترامپ ممکن است روندی را در پیش گیرد که کییف را تحت فشار قرار دهد تا بخشی از خواستههای مسکو را بپذیرد. اگر مذاکرات به توافقی برسد که موقعیت اوکراین را تضعیف کند، زلنسکی ممکن است با نارضایتی داخلی مواجه شود، بهویژه از سوی ملیگرایان اوکراینی که حاضر به پذیرش هیچگونه سازشی با روسیه نیستند. همچنین، اگر اروپا احساس کند که از روند مذاکرات کنار گذاشته شده است، ممکن است حمایتهای مالی و نظامی خود را کاهش دهد، که این امر زلنسکی را بیشازپیش در تنگنا قرار خواهد داد. در هر صورت، آیندهٔ اوکراین به نحوه تعامل این کشور با تغییرات سیاسی در آمریکا و اروپا وابسته خواهد بود.
معاملهای پیچیده با پیامدهای گسترده
در نگاه نخست، هرچند مذاکرات ترامپ برای پایان دادن به جنگ اوکراین حرکتی دیپلماتیک و صلحطلبانه به نظر میرسد. اما با نگاهی عمیقتر روشن میشود که این روند چیزی فراتر از یک توافق نظامی ـ سیاسی است. ترامپ در حال استفاده از این مذاکرات بهعنوان ابزاری برای مهندسی دوبارهٔ معادلات جهانی است. در نهایت، این سناریو نشان میدهد که ترامپ همچنان به روشهای آشنای خود پایبند است: او در مذاکرات، همواره چیزی فراتر از آنچه در ظاهر مطرح میشود را دنبال میکند. این تاکتیک، همان روشی است که در قبال ایران بهکار برد و اکنون در اوکراین و خاورمیانه، با ابعادی گستردهتر، در حال اجرا است.