شام دراز
رسول پویان
غروب دردل شام دراز رنگین است
تموز داغ پر از تابلـوی زرّین است
مـیـان کـورۀ آتـش فـتـاده مهـر منیر
و یا طلای مذابِ اجاق برزین است
گل و گیاه که در آفتاب می سـوزنـد
تمـوز داغ مگـر قـاتـل ریاحین است
به چاشتگاه ز پیکان نـور می ترسند
چراکه برتـن آتش گرفته بنزین است
به جـای آب درین روزهـای تابستان
توگویی آتش سوزنده درشرایین است
نسیم تازه که از طرف بحـر می آیـد
برای داغ دل سوختگان تسکین است
پیاده گردی کند جسم وجان راخشنود
بحالتی که دلهای خسته غـمگین است
به گرد آب درختان سـبز می رقصند
چرا که نغمۀ مرغان برکه درحینست
به روی شاخ درختان پـرنـدگان سپید
نمای نقش طلایی وسبزوسیمین است
به هرطرف که نگه میکنم تصاویرند
هزار نقش صور دردل نگاریـن است
به زیرچادرشب صد غروب پنهانست
طلوع با شفق شوق و ذوق آذین است
نـوا و نغمۀ پاییز می رسـد در گـوش
که دور چرخ فلک برروال پیشینست
بـه آن سـوی زمـیـن نـوبهـار می آیـد
دل نگار پراز نغمه های دیرین است
ز پنج پنجـۀ جـانـان همه هـنـر ریـزد
مذاق طبع هنرمند وه که شیرین است
دلان به وعده و پیمان خود وفادار اند
هماره عشق برای وصال خوشبینست
بـه سـال نـو که درب قـفس بگـشـایند
سـفـر بـه گلشن دلدار عنبرآگین است
به محفلی که دل ها بهم کنند صحبت
سرودِ زهره دربزم ماه وپروین است
19/2/2022