رابطه ثنویت زرتشتی با 2گرایی مغز
دکتر بیژن باران
ثنویت تصمیم گیری با گزینه این یا آن است. زرتشت این گزینه را تضاد نیک و بد انگاشت. شکسپیر در هملت بنیان ثنویت را با “به بودن یا نبودن” بیان کرد. تصمیم گیری گریز یا حمله در حیات غریزه بقا ست. در عصر مدرن به انتخابات رای دادن یا رای ندادن، به گزینش این فرد یا آن فرد کشیده شود. پندار در مغز به گفتار و کردار عیان شود که نتیجه را مغز فرد یا دیگران داوری کنند. ساختار و کارکرد شبکه های مغز در ثنویت دخیل اند.
ثنویتهای زرتشت اینها یند: اهورا- اهریمن، سلامتی- بیماری، فرشته -دیو، ازل- ابد، بهشت -دوزخ. چون این ثنویت صفت مغز بشر است؛ لذا در زمان کنونی هم کثیری مردم در جهانبینی خود 2گرایی ساده دارند. نمونه های 2گرایی اینها یند: آفتابی یا باران، شیر یا خط، با احتمالات صفر تا 100 مانند ابری با درجات بارش از رگبار تا طولانی و سیل توفیر دارند. پس ثنویت از اهورا-اهریمن زرتشت تا خودی- غیرخودی هیتلر تا ثبات سرمایه جهانی یا حفظ شرایط موجود- نظامیگری آمریکا عمده ترین فرمول ذهنی بشر در تفسیر و تصمیم جهان است.
فکر ثنویت از 4 کارکرد عصب 2 گرا ناشی شود: غریزه فرار- قرار آمیگدال/ بادامه در هسته مرکزی مغز، خاموش- روشن یاخته عصب، بله- نه تصمیم گیری در غشاء پیشانی، من-دیگران در شخصیت فرد در از جامعه. ثنویت در ذات یاخته عصب مغز ذاتی است؛ نه جهان واقعی با احتمالات و امکانات بینهایت. 2گرایی عصب مغز در دین به امر به معروف- نهی از منکر یا بکن-نکن اصول اجرایی واجب برای پیروان تبلور یابد. واکنش فرد لحن، گفتار، رفتار، کردار را آمیگدال تعیین کند. لذا سامانه لیمبیک شامل آمیگدال بررسی شود.
انسان جانور اجتماعی است که مانند جانوران گله ای اختلافات درون گروهی داشته؛ پس فرد در تقابل و رقابت با دیگری در مرز مشترک قرار گیرد. رجال سیاسی با آمیگدال بزرگ و پر توان براحتی دچار ترس از و سوء ظن به دستگاه زیر دست خود شوند. اگر فرد راس قدرت اجتماعی باشد، این ترس به خشونت بیشینه تبدیل شود. اما اگر ترس به حدی برسد که مثلث لیمبیک را بکار بیاندازد دچار ترس شکننده ای شود. با بهانه نرمش قهرمانانه فرار را بر قرار ترجیح دهد.
مغز انسان بالغ بر 100 کارکرد مانند احساس، انگیزه، فکر، چارهجویی، خرد/ منطق، وجدان، شخصیت، حافظه، اعتقاد دارد تا فرد بتواند خود را با محیط انطباق دهد. او محیط را برای بقای خود تغییر دهد. نرمه پیشانی غشائ بیرونی مغز کارکردهای برنامه ریزی، حافظه، شخصیت، وجدان، آگاهی را دارد. در مورد شخصیت پرسش هایی زیر مطرح ند: اراده آزاد يا جبرگرايي؟ آيا انسان آگاهانه رفتار خود را با نيروهاي خارج از کنترلش همسو کند؟ آيا بيشتر تحت تأثير وراثت یا پرورش محيط، گذشته يا حال، نفع فرد یا گروهی است؟ دلیل دوم تصمیم گیری در لحظه گزینش 2گرا ست؛ یعنی باید بین 2 گزینه مثلا در انتخابات به یکی رای داده تا برنده اعلان شود. لذا ثنویت کاربرد اجتماعی و تمرین روزمره هم دارد.
اعتقادات در وجدان و شخصیت نقش دارند. عواطف شامل احساسها مانند حسادت، حقارت، احترام؛ هیجانات/ محرکات مانند خشم، ترس، شگفتی، اشمئزاز، کنجکاوی، بازی، شادی، حزن اند. این کارکردها در حافظه های مربوط انبار شوند؛ در حافظه عصبها، اطلاعات عاطفی برای سوگیری هم انبار شوند. تحت شرایط نرمال، در کنترل مشعر قرار دارند. مغز به محیط در طبیعت مانند نور، صدا، دود، دما، خطر، جفت، غذا، آب، هوا، هنر حساسیت/ نیاز دارد.
شاید از فرهنگ گذشته ایلی دال بر قواعد امر- نهی اینکار را بکن- نکن در جامعه دینی موثر بود. در فرهنگ ایرانی شهادت، شیون، مرده پرستی، مرگ الویت دارند. نیز در این فرهنگ جنبه عاطفی لیمبیک بر عقلانی منطق مغز چپ چربد. بله- نه تصمیم گیری 5 گام دارد: تعریف، برشمردن، ارزیابی، گزینش بد و خوب، سنجیدن. در غشاء پیشانی جایگاه شخصیت، حرکت، تصمیم سازی به حافظه کاری، آمیگدال هیجان ساز، هیپوکامپوس دارنده حافظه دراز مدت ربط دارد.
مغز چیست؟ یک کاسه آش رشته با 100 بیلیون عصب، 100 هورمون، 100 بیلیون یاخته خون و حامی باشد. مغز 20% سوخت تن با 100 درجه فارنهایت را مصرف کند. این کاسه 1.5 کیلویی در مرد بخاطر وزن بیشتر، سنگینتر از زن، با محیط ارتباط 2سویه دارد. مغز مداربندی اطلاعات را در 3سطح دارد: ژنها، یاخته ها، شبکه های عصب. لازمه بقای انسان فعالیت غشاء بیرونی مغز است. در عدم آن، در مغز مرکزی فرد در کما، حیات نه در لایه بیرونی و میانی، تنها لایه مرکزی، مشترک در همه جانوران، فعال باشد. این لایه مشترک برای کنشهای خودکار تنفس، ضربان قلب، جهاز هاضمه است.
هر عصب مانند یک گیاه دارای ریشه، تنه، شاخه است که سیگنال را گرفته؛ فعال کرده؛ با روند شیمی به عصب بعدی ترابری کند. عصب 4 فعالیت مهم دارد: داده ها را پردازش، حس/ تبدیل، نقل، انبار کند. حس تبدیل انرژی محیط به سیگنال در عصب است. ساختار اعصاب و غدد بر روی فکر و عمل فرد اثر گذارند. برای دریافت نظم معقول اجتماعی- رسانه های آزاد، شناخت سرشت انسانی، صحت دماغی-روانی مفروض اند.
یاخته عصب/ نورون یک نی/ اکسون برای انتقال سیگنال الکتریک/ یونی با جدار عایق مانند سیم روکش دار برق با چندین انگشت/ دندریت است. هر انگشت بر یاخته بعدی با فاصله کم و ترشحات شیمیایی وصل شود. یاخته عصب مغز در انسانها کنش روشن/ خاموش دارد.
یاخته عصب در جانوران 2گرایی خاموش- روشن دارد. این 2گرایی در کنش عصب مغز یعنی روشن- خاموش منبع دارد. لذا صفت کارکردی یاخته عصب مغز شاعر در کلام تبلور یافته؛ با مغز خواننده مشترک است. ثنویت فانی/ باقی در شعر بیدل، تصمیم گیری، یا این یا آن- جهان غامض را با سفید و سیاه نماید: اگر فانی ام چیست این شور هستی؟/ وگر باقی ام، ارچه فانی ستم من؟ چرا سفید و سیاه در میان جهان با 1 میلیون رنگ بچشم هر بیننده گزیده شود؟ چرا این 2گرایی برای خواننده جذاب است؟ چون تقلیلگرا و ساده فهم است.
مغز موجود زنده 2 نظام مادی عصبی/ سیمی و غددی/ شیمی برای تنظیم اندام، بقا، رشد، رابطه با محیط متغیر دارد. منظور از سیمی تار، مدار، رشته عصب باشد. این 2 نظام سیمی و شیمی پندار/ عواطف، گفتار، کردار در انسان را تنظیم کنند. بنمایه نظام عصبی حرکت یونهای باردار در پردازش اطلاعات، انبار/ بازآوری اطلاعات اینکود شده، توان یادگیری با تقلیل خطا باشد. نظام عصبی را اتصال تکه های گسسته سیم برای هدایت یونها سازد.
مولکول یون بار مثبت/ منفی الکتریکی دارد. اطلاعات در حافظه در خود عصبها – یعنی در دندرایت/ تارک ها، بدنه یاخته عصب، اکسون/ تارها – انبار نشده؛ بلکه در سیناپس/ ترک ها و جدار عصب بعدی بصورت مواد شیمیایی ریزشی انبار شود. نظام شیمی مشتمل بر انشعاب لوله پیوسته رگها برای ترابری مولکولها باشد.
بنمایه نظام غددی انتقال مولکولهای اثرگذار بر اندامها، آفرینش، حرکت، جذب این مولکولها در اندام مقصد، تناسب رفتار با محیط است. هر2 نظام دارای روند تهییجی/ سلبی یا امر/ نهی اند؛ اولی برای تشدید، دومی برای تقلیل کار کردی اند. این ثنویت تهییجی/ سلیی در ساختار زبان طبیعی، مانند فارسی یا آلمانی در تقابل با زبان ماشین مانند جاوا و پایتون اثرگذار است. پایتون زبان برنامهنویسی شیءگرا، تفسیری، سطح بالا، همه منظوره، از 30 سال پیش است.
بایس در الکترونیک جریان/ ولتاژ ست که نیمه هادی/ ترانزیستور به آن نیاز دارد تا تولید جریان را افزاید. بایس در ولتاژ ورودی هم در تراشه/ چیپ بنیانی رایانه ها و مخابرات است. ترانزیستور 3 سیم دارد که به ورودی، خروجی، پایه/ مشترک در وسط وصل است. این تراشه بزرگترین اختراع نیمه سده 20م است. پایه رایانه ها، مخابرات، اینترنت، مهندسی پزشگی، تجهیزات تصویری، کنترل خودرو، تلفن همراه است. تراشه برای تقویت جریان، محاسبات الکترونیک، سویچ 2گرا برای قطع/ وصل بکار رود.
واژه بایس/ سوگیری در جامعه بمعنی غرض، تعصب، عدم انصاف، نامتوازن، متمایل کردن به یک طرف یا تحت نفوذ بکار رود. این تبعیض می تواند نژادی، دینی، حرفه ای، جنسی، اعتقادی، مالی، قومی، سنی باشد. در دستگاه عصب هم بایس در سطح یاخته و شبکه عصب وجود داشته؛ کارکردی شبیه ترانزیستور دارد. با تلفیق خواص ترانزیستور و عصبشناسی نسل رایانه های نوینی پدید آمده که از شبکه عصب مصنوعی تشکیل شوند. بیونیک کشف رمزهای طبیعت و کاربرد آن در صنعت است.
آمیگدال در قسمت قدامی نرمه گیجگاهی، درون قلاب و پایینتر از هیپوکامپ قرار گرفته؛ مجموعهای از هستههای کوچک است. آمیگدال، راه ارتباطی لیمبیک با جهان پیرامون است. این بخش ارتباطات دوطرفه فراوانی با 4 بخش مغزی، تالاموس، هیپو تالاموس، ساقه مغزی دارد.
در سده 21 عصب شناسی و تصویربرداری مغز اینها را نشان دهد: قشر حدقه ای پیشانی اگر آسیب بیند، ذکاوت احساسی و نوعدوستی مخدوش شده؛ اختلال ضد اجتماعی پدید آید. عوارض آن فرد را به رنج دیگری کرخت کند. یک شاخه مهم مدار بویایی به بخشی از آمیگدال بنام هسته قشری داخلی است. این بخش زیر قشر مغز، ناحیه هرمی بویایی است. پیاز بویایی تنها ناحیهای است که رابطه دوطرفه با آمیگدال نداشته؛ فقط اطلاعات را به آن وارد کند.
آمیگدال/ بادامه 2 لپه ای در مغز میانی، جزء کلاف عصب سامانه لیمبیک، و غده ادرنال بالای کلیه، هیجان و حافظه را کنترل کند. داده های ورودی حسی چون چهره ترسناک، نشانه خطر، صدای رعب آور اند. خروجی آن تصمیم ثنوی انجام فرار یا قرار است؛ گاهی هم فرد یخ زده؛ نامصمم در جای ماند. در زن گزینه تعامل و ارتباط نیز هست. در نخبگان بشیر، کاهن، برخی دینمداران، آمیگدال با کارکرد فرار یا قرار قویتر است؛ با عامه تفاوت دارد. جنبه منفی شخصیت عصبی، ترسو/ موشمرده، تهاجمی/ خروس جنگی، دلشوره را کنترل کند.
این بادامه برای ایجاد ترس وجودی گریز از خطر و خشم دفاعی یا قرار در گریبانگری است. نیز پردازش پاداش و تصمیم سازی کند؛ تا محتوای حافظه تقویمی را معنی دار کند. غشاء پشتی جانبی پیشانی راست زمان را درک کند. در مغز سالم با بهم پیوستن رویدادها دنبال هم برای ردگیری شان، ادراک پیوستگی زمان در جریان ذهنی پدید آید.
اختلال آمیگدال اینها یند: هراس، اضطراب، افسردگی، جنون، ناهنجاری رفتار، اشتهاء، 2قطبی، سندروم پسا تراما، آتیسم، زود از کوره در رفتن، سر در گمی، هیجان شدید، کم توجهی- بیش فعالی. مراقبه با کنترل تنفس برای انرژی تن، رفع استرس و خطر، پیری، داروی حاوی آکسی توسین آن را آرام کنند. این دارو نگرانی را کاهش دهد. صدمه سامانه لیمبیک از رفع استرس بکاهد.
تصویرگر کاربردی مغزی/ اف ام آر آی، بافت شناسی، شیمی مغز، توموگرافی انتشار پوزیترون/ پیت، اختلال در ساختار و کارکرد آمیگدال را نشان دهند: بزرگی و توان آمیگدال علل خُلق و خوی متفاوت 2 نوع میمون بانوبو و شمپانزه اند. بانوبو آمیگدال خیلی کوچکتر و کم توان تر از شمپانزه دارد. هورمون عشق یا اکسی توسین را هیپوتالاموس تولید و غده هیپوفیز ترشح کند. سطح بالای آن اعتیاد جنسی آورد که با مشاوره کنترل شود.
در آمیگدال این هورمون از فراوان آزاد شود. در نتیجه در مغز این بانوبو در برخورد با دیگران ترس کمتری پدید آمده؛ خشم و رفتار تهاجمی را مانع شود. داشتن بیشتر این هورمون آمیزش جنسی و مصالحه برای رفع کدورت را ترغیب کند. اما مغز شمپانزه با آمیگدال بزرگتر از بونوبو در برخورد با دیگران ترس بیشتری دارد. از اینرو عامل ایجاد خشم، کشمکش، نزاع شود که یا باعث قرار برای جنگیدن یا فرار برای جلوگیری از آسیب شود. Kimyai Asadi FB 031121
گزارش شد: سه چهارم نوزادان نر شمپانزه قبل از سن زاد و ولد در نزاع کشته شوند. بیشک چنین ریشه رفتاری در انسانها هم دیده شود. زن یا مرد جوان با آمیگدال کوچکتر، بهنگام نیاز یا کشمکش اجتماعی، برای حل مشکلات، مانند بانوبو تعاملی رفتار کند. برخی از آنان با وجود خطر و فقر، کارگر جنسی شوند؛ یا به اعتیاد جنسی، هیجان برای کاهش تنش ذهنی، رو کنند.
در اشرار آمیگدال 17% بزرگتر از انسان عادی است. در مرد با وزن بیشتر از زن 10% بزرگتر است. در جنگل ها و دشت های افریقا انسان از آخرین نیای مشترک با شمپانزه و بانوبو/ میمون کوچکتر فرگشت کرد. لذا انسان را نه یهوه در بهشت از گل سرشته، بلکه فرگشت 2 نوع میمون در دشت پدید آورد. انسان بجای روح یا خُلق و خوی اهورایی، خُلق و خوی قلدری شمپانزه و تعاملی بانوبو را دارد.
مثلث هیپوتالاموس، آمیگدال، هیپوکامپ – در مغز میانی، پشت غشاء بیرونی است. کارکرد آن احساسات و واکنشهای مغزی را تبدیل به رفتار رایج بنا بر تفکر مغز کند. اعمال خروجی آن فرد را با محیط سازگار کرده؛ تا از منابع بهره برده؛ بقای خود را بهینه کند. مثلث عصبی- غددی لیمبیک واکنشها به استرس، گوارش، دستگاه ایمنی، خلق و خو، احساسات، تمایلات جنسی، ذخیره و مصرف انرژی را تنظیم کند. هیپو یعنی زیر. همانجا.
در مغز 2 نوع عصب برای ترابری سیگنال به مغز بنام آوران و خروجی هستند. آورانها از هیپوتالاموس، آمیگدال، دیگر بخشهای قشری لیمبیک اند. تقریباً هر نوع محرک حسی بخشی از هیپوکامپ را فعال سازد. خروجیهای این بخش از ۲ مدار گذرند. 1- فورنیکس به بخشهایی از نرمه پیشانی رود. 2- ارتباط دوطرفه هیپوکامپ را با قشر مغز ربط دهد.
مرکز مهم تنظیم واکنش رفتاری، اتونومیک و درونریز است. به محرکهای محیطی بویژه هیجان ترس و نگرانی حساس است که در بقای فرد و گونه نقش دارند. تحریک آمیگدال تولید الگوهای خشم و هیجان کند. آمیگدال هیجان منفی تولیدی هیپوتالاموس را بسط دهد. هیجان مثبت در هیپوکامپ و آمیگدال جانبی راست تولید شود. پاسخ بسیاری از محرکها با واسطه آمیگدال پدید آید. این همگرایی اطلاعات در آمیگدال از اینرو مهم است که باعث بروز واکنش های هیجانی آموخته شده در موقعیتهای مختلف شود. سامانه سرشتی لیمبیک رفتار را توجیه کرده؛ یا برای مشکلات فرد واکنش مناسبتر، سعادت امیزتر، کمخطرتر را گزیند.
هیپوتالاموس 1% مغز است؛ تقاطع عصبهای دسته میانی مغز قدامی با نرمه پیشانی، هستههای سپتال و ساختار مشبک ساقه مغزی است. ورودیها از هیپوکامپ و خروجیها از آمیگدال بر رفتار، امور جنسی، کنترل سامانه درون ریز نقش دارند. برای اجرای وظایفش، از منابع متعددی اطلاعات دریافت کند: اطلاعات مربوط به فشار خون و میزان کشش دیواره لوله گوارش را از عصب واگ، میزان دمای پوست را از ساقه مغزی، میزان روشنایی محیط را از عصب بینایی گیرد.
Kimyai-Asadi Facebook200323
هیپوتالاموس دارای حسگرهای داخلی برای تشخیص حرارت، اسمولاریته، تجمع گلوکز، سدیم است. نیز گیرنده هایی برای سیگنال از این هورمونها دارد: استروئیدی و هورمونهای موثر در تنظیم اشتها مانند لپتین و ارکسین. پروتئین لپتین در وقت پرخوری یاخته های چربی را آزاد کند.
هیپوتالاموس در شناسایی آن در جریان خون، اشتها را کاهش دهد. گلوکز، پتاسیم، سدیم، اوره در باز و بستن ورود برخی ذرات به ادرار برای حفظ تعادل بدن وظیفهی کلیه است. اسمول، اسمولالیته، اسمولاریته در تنظیم دمای بدن ناحیه پرهاپتیک هیپو تالاموس نقش دارد. جریان خونی این ناحیه، فعالیت نورونهای حساس به دما را افزایش دهد. کاهش آن فعالیت این نورونها را کاهش دهد. این نورونها نیز به نوبه خود مکانیسم کاهش یا افزایش دمای بدن را کنترل کنند.
در بسیاری از عملکردها مانند تنظیم سیستم درون ریز و اشتها، هیپوتالاموس محیط داخلی کل بدن را بررسی کرده؛ پاسخ تنظیمی مناسب تولید کند. ناحیه طرفی هیپوتالاموس گرسنگی و هستههای شکمی طرفی سیری را مسئول اند. هیپوکامپ در تنظیم تولید استیروید، فرایند حافظه و یادگیری دخالت دارد. این یک مدار اضافی است که از آن سیگنالهای حسی ورودی قادرند واکنشهای رفتاری را آغاز کنند. همانند سایر ساختارهای دستگاه لیمبیک، هیپوکامپ نیز الگوی رفتاری را ایجاد کند، لذت، خشم، بیتوجهی، یا میل بیش از حد جنسی.
اثر مکگورک ادراک لفظ شنیده در گوش و لفظ دیده بر لبان، یک لفظ دیگر در مغز ناظر لفط ثالث وهم شود. یعنی شنیدن هجای لبی با، دیدن هجای سقی گا از ترکیب لفظ لب و لفظ سق، دا لفظ دندانی در مغز ثبت شود. این اثر ربطی به ضعف گوش نداشته؛ وهم در پردازش مغز است. آن چه شنیده شود بر آن چه دیده شود و برعکس، با بی ثبات کردن شبکه ادراکی، اثر گذارد. یک فلش نور با شنیدن همزمان دو صدا، دو فلش ادراک شود. یعنی رابطه گوش، لب، مغز گاهی خطا ست.
در فارسی شفاهی سنتی هم بهمن/ وهمن، اسفند/ اسپند، عسگر/ عسکر رایج اند. آیا این تغییر نتیجه اثر فوق است؟ شنیدن گاگا مستمع و دیدن لبهای بابا گوینده؛ گابا یا باگا ادراک شود. امری تاثیرگذار در بیاد آوردن. این اثر بصورت درک نادرست از گفتن همسر در مغز شوهر پیر است که صدا را شنیده؛ ولی آن را با واژه های هم قافیه قاطی کند. با کمبود ۱۶٪ عصب قشر نو در زن با وزن کمتر از مرد، عصب زن دندریت بیشتر از عصب مغز مرد ساخته؛ تا جبران شود. در نهایت قطر قشر مغز زن بیشتر از مرد است. اما راه های ارتباطی در مرد بیشتر است. Kimyai-Asadi FB 210223
سندرم گرستمن در نیمکره غیر غالب از اختلال صرع در نرمه گیجگاهی، سامانه لیمبیک، هیپوتالاموس هورمونزا است. 5 علامت دارد. 1- صرع غیر تشنجی با اختلال در آگاهی، بیهوشی، رفتار نامتعارف، لختی عضلانی، شل شدن بدن. 2-رفتار جنسی نامتعارف، ناشی از اختلال هیپوتالاموس. 3-مشغله ی ذهنی با ماوراء طبیعی، گفتار، نوشتار در باره ی آن. 4- عقیمی. 5-ادراکی در توان نجات بشریت. Kimyai-FB180223
ایگلمن یهودی پیامبران مبتلا به سندرم گرستمن را نام نبرده؛ ولی اشاره کرد: 1- بسیاری رهبران دینی این بیماری را دارند. 2- بیماران توهم صحبت با خدا مستقیم و با میانجی دارند. نمونه: صحبت موسی در کوه طور، با توهم شنیداری، بینائی، صحبت با یهوه. ژاندارک 1412-1431 با سندرم گرستمن ادعای صحبت با خدا کرد که سربازان فرانسه را بضد انگلیس به جنگ تحریض کرد. او قهرمان ملی شد. برخی ژاندارک را دچار صرع یا اسکیزوفرنی دانند. زیرا ادعا کرد که نور درخشانی دیده؛ صدای فرشتگان و قدیسین را شنید. آنها به او گفتند باید برای فرانسه بجنگد. این توهم در احادیث پیامبران و معصومان هم آمد.
در تصویر ام آر آی، واکنش مغز به موسیقی منفی یا غمناک، مبهم یا خنثی، مثبت یا شاد 3 نوع است. قشر سینگولیت در موسیقی غمناک بشدت و در موسیقی مبهم کمی فعال شود؛ در تصویر خط میانی قرمز رنگ. قشر جلو پیشانی راست از ملودی ها لذت برد. ولی با موسیقی غمناک پیکان سفید نشان دهد که کاملا از کار افتاده. در موسیقی شاد بیشینه فعال شود.
نقاط خلفی نرمه گیجگاهی با فرایند اصوات در هر 3 موسیقی با لحن غم، خنثی، شاد فعال شوند، اما در موسیقی شاد بمراتب بیشتر. موسیقی غمناک در 5 دستگاه ایران فراوان بوده؛ در عزای دینی نواخته شود. غم را بیشتر کند. موسیقی پاپ عروسی با وزن ضربی شادی زا ست. خرافات بخش اعظم باورهای اضطراب آور جامعه ایران است که موسیقی هم نگرانی را تعمیق کند.
منابع. 2023/05/29 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آمده اند.
https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=45553 اختلال فکری در شعر بیژن باران
David Eagleman 2012 Incognito: The Secret Lives of the Brain
Affective نفسانی
Attitude برخورد
Bias سوگیری
Catatonia مات
Caudate دمی
Clangingجناس آوایی
Deoxyribonucleic acid دی ان ای / اسید دوکسی ریبونوکلییک
Dorsolateralپشتی جانبی
Empathy همدردی
Erratic دیمی
fMRI تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی
Hypochondriac شک صحت مزاجی
Mediolateral میانی جانبی
Mood خلق، حوصله
OCD اختلال وسواس عجول
osm osmolarity osmolality اسمول، اسمولالیته، اسمولاریته
orexin ارکسین
Panic هراس
Parietal آهیانه، فرق
PET توموگرافی انتشار پوزیترون
Putamen هسته عدسی
Psychosis روان نژندی
PTSD اختلال سندرم پسا تراما
Punningلفاظی
Referential Thinking فکر ارجاعی
Schizoid جنون Trigger نیشگون
Ventrolateral بطنی جانبی
vmPFC ventromedial prefrontal cortex غشاء پیشانی میانی