اهمیت تاریخی «مانیفست حزب کمونیست» کارل مارکس و فریدریش انگلس
![](https://mashal.org/media/shiri.jpg)
«آموزۀ مارکس قادر مطلق است، برای اینکه درست است».
و. ای. اولیانوف (لنین)
ا. م. شیری
١٢ اسفند- حوت ١٣٩۴
٢١ فوریه سال جاری میلادی ١۶٨ سال از تاریخ نخستین انتشار «مانیفست حزب کمونیست» (Das Manifest der Kommunistischen Partei)، اثر کارل مارکس و فریدریش انگلس میگذرد. در سال ٢٠١٣ «مانیفست حزب کمونیست»، و جلد اول «سرمایه» کارل مارکس در فهرست «حافظۀ جهانی» یونسکو برای حراست از میراث مستند جهانی که در سال ١٩٩٢ بمثابه فهرست اسناد حفاظت شدۀ همۀ مناطق جهان تأسیس گردید، ثبت شد. این امر بر اساس پیشنهاد مشترک آلمان و هلند صورت گرفت. در توضیح مسئله گفته میشود گه این آثار از زمان تألیف خود بیشترین تأثیر روی جنبشهای اجتماعی سراسر جهان گذاشتهاند.
«مانیفست حزب کمونیست» اولین سند برنامهای کمونیزم علمی و اولین برنامۀ جنبش جهانی کمونیستی بود که از ماه فوریۀ سال ١٨۴٧تا ماه ژانویۀ ١٨۴٨ بنا به مأموریت کنگرۀ دوم اتحادیۀ کمونیستها از سوی کارل مارکس بعنوان برنامۀ آن به رشتۀ تحریر درآمد.
در این اثر اهداف، وظایف و اسلوبهای منبعث از ظهور جنبشها و احزاب کمونیست اعلام میگردد، توضیح داده میشود. آن، مرگ ناگزیر سرمایهداری بدست پرولتاریا را اعلام میدارد. مانیفست با این کلمات آغاز میشود: «شبحی در اروپا در گشت و گذار است، شبح کمونیزم»، و با شعار معروف تاریخی پایان مییابد: «کارگران همه کشورها متحد شوید!».
«مانیسفت» برنامۀ کوتاه گذار از سرمایهداری به کمونیزم را در برمیگیرد که از طریق قهر دولت دیکتاتوری پرولتاریا محقق می گردد. دولت دیکتاتوری پرولتاریا از همه قدرت سیاسی خود برای بازستاندن گام به گام تمام سرمایه از بورژوازی، برای تمرکز همه وسایل و ابزارهای تولید در دست دولت، بعبارت دیگر، در دست کارگران سازمانیافته بعنوان طبقه حاکم، برای افزایش هر چه سریعتر شمار نیروهای مولده به کمک تدابیری که از لحاظ اقتصادی ناکافی بنظر میرسد، اما در روند حرکت، خود را توسعه میدهد و ناگزیر بعنوان ابزار انقلاب به سراسر فرایند تولید تسری مییابد، استفاده میکند. این اقدامات در همۀ کشورها چه بلحاظ ماهیت و چه از منظر زمان و توالی آنها یکسان نخواهد بود. با این حال، در پیشرفتهترین کشورها میتوان اقدامات ذیل را بکار بست:
١ــ الغای مالکیت بر زمین و اجاره دادن زمینها برای تأمین هزینههای دولتی؛
٢ــ برقراری مالیات تصاعدی سنگین؛
٣ــ لغو حق وراثت؛
۴ــ مصادرۀ همۀ دارایی فراریان و یاغیان؛
۵ــ تمرکز اعتبارات در دست دولت از طریق بانک مرکزی با سرمایۀ دولتی و برخوردار از حق انحصار مطلق؛
۶ــ تمرکز حمل و نقل در دست دولت؛
٧ــ افزایش شمار کارخانههای دولتی و وسایل تولید، آباد کردن و بهبودی زمینها طبق برنامۀ عمومی؛
٨ــ تعهد کار برابر برای همگان، تشکیل ارتش صنعتی، بویژه برای کشاورزی؛
٩ــ ادغام کشاورزی با صنایع، اقدامات برای لغو تدریجی تفاوت بین شهر و روستا؛
١٠ــ تعلیم و تربیت عمومی و رایگان همۀ کودکان، منع کار کودکان در کارخانه به شکل فعلی آن، ترکیب تعلیم و تربیت با تولید مادی و الیآخر.
دیکتاتوری پرولتاریا پس از الغای مناسبات سرمایهداری خود را از میان میبرد، و باید جای خود را به «انجمن افراد» بدهد. جوهر این انجمن، اصول سازمانیابی و عملکرد آن در مانیفست تعریف نشده است. هنگامی که در روند توسعه تمایزات طبقاتی از میان میرود و همه تولید در دست افراد متمرکز میگردد، آنگاه قدرت عمومی نیز خصلت سیاسی خود را از دست می دهد. قدرت سیاسی بمعنای خاص کلمه، یعنی قهر سازمانیافته یک طبقه برای سرکوبی طبقۀ دیگر. اگر پرولتاریا در مبارزه علیه بورژوازی لزوما بعنوان یک طبقه متحد میشود، اگر بطریق انقلاب خود را به طبقه حاکم تبدیل میکند و بعنوان طبقه فرمانروا مناسبات تولیدی کهنه را برمیاندازد، و توأم با این، روابط تولیدی شرایط موجودیت تضاد طبقاتی را از میان برمیدارد، طبقات را بطور کلی برمیاندازد، بدین ترتیب، فرمانروایی خود را نیز بمثابه طبقه از بین میبرد. جای جامعۀ کهنۀ بورژوایی دارای طبقات و تضادهای طبقاتی را جامعهایی میگیرد که در آن رشد آزاد هر فرد شرط رشد آزاد همگان است.
ایدۀ دیکتاتوری پرولتاریا مهمترین ایدۀ «مانیفست» است. آن در سه اثر قبلی مارکس و انگلس (ایدئولوژی آلمانی و غیره) پیشبینی شده بود، اما مبنای نظری و تاریخی آن فقط در «مانیفست» تعریف میشود. در اینجا گفته میشود، نبرد طبقات، نیروی محرکۀ توسعۀ تاریخی جامعه مبتنی بر مالکیت خصوصی را تشکیل میدهد. نتیجۀ قانونمند این مبارزه در هر جامعه تاریخی مشخص- نظام اجتماعی- اقتصادی- عبارت است انقلاب اجتماعی. اگر انقلاب بورژوایی به فرمانروایی فئودالان خاتمه داد، انقلاب کارگری دیکتاتوری بورژوایی را به زیر می کشد، لزوما به دیکتاتوری طیقۀ کارگر منجر میگردد. «… اولین گام در انقلاب کارگری عبارت از تبدیل پرولتاریا به طبقۀ حاکم، بدست آوردن دمکراسی. پرولتاریا از قدرت سیاسی خود برای بازستاندن گام به گام تمام سرمایه از بورژوازی، برای تمرکز همه وسایل و ابزارهای تولید در دست دولت، بعبارت دیگر، در دست پرولتاریای سازمانیافته بعنوان طبقه فرمانروا، و ممکن است تعداد نیروهای مولده را هر چه سریعتر افزایش دهد».
«مانیفست» شرایط مادی موجود سوسیالیسم در دل جامعۀ بورژوایی را، همان عینیترین ضرورت انقلاب سوسیالیستی را تشریح میکند. همانطور که انگلس نشان میدهد، خط سرخ اندیشۀ مارکس در کل «مانیفست» از آن میگذرد، که «… تولید اقتصادی و ساختار اجتماعی ناشی از هر دورۀ تاریخی مبنای تاریخ سیاسی و فکری آن را تشکیل میدهد؛ که بر این اساس (پس از محو مالکیت اشتراکی بدوی بر زمین) سراسر تاریخ عبارت از نبرد طبقاتی، مبارزه بین استثمارگران و استثمار شوندگان، بین طبقه محکوم و طبقۀ حاکم در مراحل مختلف توسعۀ اجتماعی بوده، که اینک این مبارزه به مرحلهایی رسیده که در آن طبقۀ استثمارشونده و ستمکش (پرولتاریا) بدون آزاد کردن همیشگی همۀ جامعه از قید استثمار، ستم و مبارزۀ طبقاتی، هرگز نمیتواند خود را از دست طبقۀ بهرهکش و ستمگر (بورژوازی) رها سازد.
در «مانیفست» توسعۀ نیروهای مولده و مناسبات تولیدی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته، موازین تعیینکنندۀ نقش شیوۀ تولید، رابطۀ متقابل ساختار اقتصادی جامعه (زیربنا) و روبنای سیاسی و ایدئولوژیک مبتنی بر آن اثبات گردیده، تمام ارکان جامعۀ سرمایهداری- مالکیت سرمایهداری، خانواده، اخلاق، دین بورژوازی و غیره بشدت مورد نقد قرار گرفته، و توأم با این، مبنای نظری برای درک علمی و ماتریالیستی آنها نشان داده شده است. مارکس و انگلس ضمن افشای مبنای واقعی ایدئولوژی بورژوازی و استدلال خاص آن در بارۀ «آزادی» فرد مینویسند: «خود افکار شما محصول مناسبات تولیدی سرمایهداری و روابط مالکیت سرمایهدارانه است، همچنان که شما قانونی کردن ارادۀ طبقاتی خود را بعنوان حق خود میپندارید، ارادهای که شرایط زندگی مادی طبقۀ شما محتوای آن را مشخص میکند». مارکس و انگلس با افشای عبارتپردازی ریاکارانه بورژوازی در بارۀ میهن و ملیت، اندیشۀ انترناسیونالیزم را در نقطه مقابل آن قرار دادند.
مارکس و انگلس با تشریح اهمیت مبارزۀ پرولتاریا و وظیفۀ جهانی- تاریخی آن، ضرورت تشکیل و تقویت حزب کمونیست را بعنوان پیشآهنگ طبقۀ کارگر، بیانگر ریشۀ آن، بر مبنای منافع واحد خود در همۀ کشورها بطور مستدل اثبات نمودند. مارکس و انگلس در عین مخالفت با درک فرقهگرایانۀ وظایف طبقاتی پرولتاریا مینویسند: «… کمونیستها در همه جا از جنبشهای انقلابی بر علیه نظم اجتماعی و سیاسی موجود حمایت میکنند…، کمونیستها همه جا برای برقراری اتحاد و توافق بین احزاب دمکراتیک همۀ کشورها سعی میکنند».
«مانیفست» کمونیزم علمی را در مقابل تمامی نظریههای غیرعلمی، نظریههای سوسیالیزم تخیلی قرار میدهد. در این اثر سوسیالیزم دروغین فئودالی (و همچنین مسیحی) که بازگشت به نظم قرون وسطی را موعظه میکند؛ «سوسیالیزم» سرمایهداری، که جامعۀ سرمایهداری را ابدی و آرمانی میپندارد، سوسیالیزم خرهبورژوایی، که، با آرمانی کردن اقتصاد کالایی معمولی، آن را شاه برابری و آزادی تولیدکنندگان قلمداد میکند، به نقد کشیده میشوند. توأم با این، مارکس و انگلس توجه شایانی روی سوسیالیزم «انتقادی- تخیلی» سن سیمون، فوریه، اوون بمثابه انعکاس «اولین دورۀ مبارزه تکامل نیافتۀ بین پرولتاریا و بورژوازی» مبذول داشته، ارجگذاری نمودند.
«مانیفست» بمفهوم دیالکتیکی- مادی زندگی اجتماعی رسوخ یافت. توجه به پدیدههای زندگی اجتماعی در رابطه متقابل و همبستگی آنها، حرکت، تغییر، تحولات انقلابی بر پایۀ مبارزۀ متقابل، درک ماتریالیستی مبادی نیروهای محرکۀ توسعۀ اجتماعی- تمامی اینها گامهای بزرگی به پیش در امر تکامل خلاق افکار فلسفی بودند.
«مانیفست» با این کلام معروف خاتمه می یابد: «کمونیستها شرم دارند از اینکه نظریات و اهداف خود را پنهان کنند. آنها بصراحت اعلام میدارند که تحقق اهداف آنها فقط از طریق سرنگونی قهرآمیز تمامی نظام اجتماعی موجود میسر است. بگذار طبقات حاکم در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. کارگران در این انقلاب چیزی جز زنجیرهای خود را از دست نمیدهند، اما جهانی را به کف میآورند. کارگران همۀ کشورها، متحد شود!».
منتقدان بورژوازی مارکسیزم سعی میکنند ثابت نمایند، که گویا «مانیفست» کهنه شده، توسعۀ بعدی جامعۀ سرمایهداری را رد میکند. در واقع، هم توسعۀ سرمایهداری، هم ویژگی تجربه عملی سوسیالیزم اتحاد شوروی افکار کلاسیک این اثر را بطور قانعکنندهای تأئید میکنند. همانطور که ولادیمیر ایلیچ لنین بموقع خود نشان داد، «هنوز همۀ اصول این اثر… صحیح است، روشن است و فعلیت دارد، چنان که گویی، همین دیروز نوشته شده است».