انتخابات ترکیه و شکستی دیگر برای بایدن در غرب آسیا
انتخابات ترکیه تنها مورد از ناکامیهای کاخ سفید در منطقه غرب آسیا نیست و سریالی از این ناکامی ها در دو سال اخیر در جریان بوده که نشان می دهد این یک روند است.
ماراتُن انتخابات ترکیه درحالی به پایان رسید که رجب طیب اردوغان بار دیگر توانست با بدست آوردن ۵۲ درصد آرا بر کرسی ریاست جمهوری این کشور تکیه بزند. تحلیل ها و مطالب متعددی درباره ابعاد این رقابت در رسانه های داخلی و خارجی منتشر گردید اما نکته کمتر توجه شده، شکست نامزد مورد حمایت آمریکایی در این انتخابات بود.
روابط آمریکا با دولت اردوغان بعد از مخالفت واشنگتن با تحویل فتح الله گولن پس از کودتای نافرجام جولای ۲۰۱۶ و همینطور تلاش ترکیه برای خرید تسلیحات روسیه ای روندی نزولی داشته که پرونده اف 16 ها نیز به دامنه این اختلافات افزوده است. از همین رو آمریکایی ها ترجیح می دادند که فردی غیر از اردوغان در کاخ آکسرای ساکن شود ولی این بار هم خواست تیم سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا محقق نشد.
برکسی پوشیده نیست که اردوغان علی رغم ادعاهای که دارد اساسا فردی ضد آمریکایی نبوده و نخواهد بود و هر جا نیاز داشته به آمریکا و رژیم صهیونیستی نزدیک شده ولی برای ناظران روشن بود که در کاخ سفید پیروزی کمال قلیچدار اغلو گزینه بهتری است.
البته بحث اصلی اینجاست که انتخابات ترکیه تنها مورد از ناکامی های دولت کاخ سفید در خاورمیانه نیست و سریالی از این ناکامی ها در دو سال اخیر در جریان بوده که نشان می دهد این یک روند است که اکنون سرعت بیشتری گرفته است.
البته می توان درباره روند شکستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا موارد متعددی را ذکر کرد که به شکل کلی بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ آغاز شده اما بحث ما در اینجا این است که در سالهای اخیر عملا شاهد نشانههایی از شکل گیری نظم غیرآمریکایی و خارج از خواست آمریکا در منطقه بودهایم. بعبارتی منطقه غرب آسیا هم در امتداد تغییرات در حال وقوع در نظام بین المللی و هندسه جهانی شاهد تغییراتی در آرایش سیاسی بوده که خارج از اراده آمریکا به عنوان قدرت فرامنطقه فعال در این منطقه بوده است.
در این میان توافق ایران و عربستان سعودی بعد از سالها قطعی روابط و تنش سیاسی با میانجیگری چین یکی از نشانه های اصلی در این زمینه بوده بطوری که رسانهها و اندیشکدههای آمریکایی در ارزیابیهایشان متفق القول بودند که در نتیجه کاهش قدرت آمریکا، چین دو بازیگر مهم در خلیج فارس را که از هم فاصله گرفته بودند بهم نزدیک کرد. چین برای اولین بار از قدرت سیاسی و دیپلماتیک خود برای صلح سازی در منطقه رونمایی کرد که برای غربیها سوال برانگیز بود.
علاوه بر این تحول، تصمیم امارات برای خروج از ائتلاف دریایی آمریکا در خلیج فارس هم نمایی دیگر از تغییر رویکرد کشورهای عرب خلیج فارس نسبت به ایالات متحده بوده و حاکی از تغییر راهبرد آنها از دنباله روی به سوی موازنهگری با دیگر بازیگران منطقه است.
علاوه بر آناتولی و خلیج فارس، در منطقه شام نیز شرایط باب میل آمریکایی پیش نمی رود؛ از طرفی روند آستانه که طراحی ایران و روسیه برای حل سیاسی بحران سوریه بوده در مراحل مهمی قرار گرفته و دور از انتظار نیست که حتی رئیس جمهور ترکیه با همتای سوری خود دیدار نماید که بنوعی نقطه تحولی در ۱۱ سال تقابل دمشق-آنکارا و جنگ داخلی در سوریه خواهد بود.
از سوی دیگر کشورهای عربی هم با وجود مخالفت آمریکاییها، روند آشتی و احیای روابط با دولت سوریه را آغاز کردند و در آخرین نشست اتحادیه عرب بشار اسد بعد از یک دهه غیبت بار دیگر در جمع سران کشورهای عربی حضور یافت.
روند تحولات در فلسطین اشغالی هم برخلاف خواست آمریکا است. از یکسو با روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو و دیگر راست گرایان صهیونیست، طرح واشنگتن برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ به پایتختی قدس شرقی که اساس ایده سازش بود، به قهقرا رفته است. از سوی دیگر صهیونیستها خودشان هم در داخل درگیر بحران سیاسی داخلی هستند و احتمالا دولت فعلی نمیتواند تا انتها دوام بیاورد و قبل از انتخابات سقوط میکند.
این در شرایطی است که مقاومت در غزه با وجود تحریمهای ۱۵ ساله همچنان استوار است و به لطف موشکهایش موازنه وحشت با رژیم صهیونیستی شکل دادهاند. از این مهمتر اینکه هستههای مقاومت در کرانه باختری هم با سرعت رشد کردهاند و با حملات مداوم صهیونیستها را زیر ضربه بردهاند.
همه اینها در حالی است که مهمترین ابتکار سیاسی آمریکا برای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس تحت عنوان توافق آبراهام هم به نتیجه دلخواه آمریکا منجر نشده و با وجود فشار واشنگتن به ریاض، عربستان هنوز به این توافق نپیوسته است. دیگر کشورهای عربی هم که قرار بود به این توافق بپیوندند سعی در گریز از فشارها برای این روابط ناخواسته هستند.
جان کلام اینکه، روندها در غرب آسیا بر وفق مراد آمریکاییها نیست و در نتیجه درگیر بودن آمریکا با چالشهای داخلی و افول قدرت این کشور، توانایی واشنگتن در بازی سازی و طراحی و حفظ نظم مدنظرش از طریق ساخت ائتلافها و نهادهای بینالمللی در منطقه حساس غرب آسیا افت کرده است که فرصتی برای رقبای آن محسوب میشود.
شاید بهترین توصیف از سیاست خارجی بایدن در غرب آسیا را بن والاس وزیر دفاع انگلیس بعد از فرار آمریکا از افغانستان به طور کنایه آمیزی مطرح کرده بود؛ این وزیر انگلیسی گفته بود: «ابرقدرتی که نتواند در سطح بینالمللی اهدافش را محقق کند، یک قدرت جهانی هم نیست بلکه فقط یک قدرت بزرگ است.»