از کابل تا دیاسپورا؛ روایتی از هفت خوان رنج های…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان؛ در گره گاۀ تروریسم و مردم این…

هویت و عوامل تعیین‌کننده آن: بررسی علمی و تحقیقاتی

نور محمد غفوری خلاصه هویت یکی از مفاهیم بنیادین علوم اجتماعی و…

نقد متافیزیک؛ شرط انقلابی بودن،شد

Metaphisik. آرام بختیاری متافیزیک؛ میان الاهیات، و هستی شناسی توهمی.   آغاز بحث متافیزیک…

جهان در آستانهٔ زوال دموکراسی

نویسنده: مهرالدین مشید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ نقطهٔ…

اتحاد 

تابکی در رنج  و دوری ها ستیم موج  نا  پید ا…

نان آوران کوچک

   ساجده میلاد در ازدحام جاده در شب ها  کودکی پرسه می‌زند هر…

یادهانی ضروری

خطاب به کسانی که به خطا، ببرک کارمل و محمود…

روناک آلتون

خانم "روناک آلتون" (به کُردی: ڕوناک ئاڵتوون)، شاعر و نویسنده‌ی…

جګړې او ورک شوي سرتېري

حميدالله بسيا په انساني تاریخ کې جګړې تل له وینو، وېر،…

تجربه های تاریخی که به سرمایه های ملی بدل نشد

نویسنده: مهرالدین مشید شکست هایی که هر روز ما را وحشتناک…

لنینگراد دیمیتری شوستاکوویچ سمفونــیِ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم 

ترجمه و تنظیم: آناهیتا اردوان این ترجمه را  به مهندس ارشد…

ارزش نقد و کم‌رنگی نقدهای ادبی

یکی از بدی‌های تاریخی در جهان و کشور ما، رنگ‌باختنِ…

                یک گرفتاری با مافیا

        و یک دنیا آموزش شرعی، حقوقی، سیاسی و مدنی                               (قسمت سوم…

چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

گاهی اتفاقی ستاره‌ای  در دفترم چشم باز می‌کند ولی، من هنوز به آفتاب نقش…

ترور عروس خدا، توسط پدران مقدس!

Hypatia(355-415م ). ترور دختر خدا، توسط پدران مقدس! آرام بختیاری نبرد مکتب و…

مخالفان پراکنده، بازیگران متحد؛ مدیریت خلای سیاست در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید اردوگاۀ از هم گسخته؛ فرصتی برای مانورهای منطقه…

گام بزرگ به سوی مبارزهٔ مشترک

برگزاری نشست مشترک دفتر سیاسی – اجرایی و بیروی اجرائیه…

پدر سالار

ما زنان سر زمین های جنگ  زنان جهان سوم  جهان پدر سالار وقتی…

اسدالله بلهار جلالزي

له ښاغلي (اسدالله بلهار جلالزي) سره، چې د علم او…

افغانستان، سوار بر شانه های ژیوپولیتیک پرتنش و پیچیده منطقه…

نویسنده: مهرالدین مشید روایتی از زنده گی در سایه امید یا…

«
»

از کابل تا دیاسپورا؛ روایتی از هفت خوان رنج های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید

افغانستان؛ در گره گاۀ تروریسم و مردم این کشور قربانی چند لایۀ آن

افغانستان در چهار دههٔ اخیر،  در گره‌گاۀ تروریسم، جنگ‌ های نیابتی، سیاست‌های منطقه‌ای و رقابت قدرت‌ های جهانی گیر مانده است و به یکی از کانون‌های اصلی خشونت  های سیاسی، افراط‌گرایی مذهبی و تروریسم بین‌المللی بدل شده است. در این میان، مردم افغانستان نه تنها نخستین قربانیان مستقیم این پدیده بوده‌اند؛ بلکه جامعهٔ مهاجر این کشور بیشتر در معرض نتایج ناگوار اجتماعی، سیاسی و امنیتی تروریسم قرار گرفته است. گروهی که بار سنگین‌ تری از رنج را بر دوش می‌کشد؛  مردمی که در وطن قربانی تروریسم شدند و در بیرون از وطن، قربانی سوءظن، بی‌اعتمادی و سیاست‌های امنیتی دولت‌ها شده اند.

. این که چگونه تروریسم در افغانستان از سطح خشونت داخلی فراتر رفته و در قالب ساختارهای سیاست جهانی، به بحران‌زایی دوگانه علیه مردم افغانستان در داخل و خارج از کشور انجامیده است. این به معنای آن است که تروریسم در افغانستان پدیده‌ای جدا از ساختارهای جهانی قدرت نیست؛ بلکه نتیجهٔ پیچیدگی‌های ژئوپولیتیک، جنگ‌های نیابتی، رقابت‌های منطقه‌ای و شکست دولت‌ سازی مدرن در این کشور است. از دههٔ ۱۹۸۰ تا امروز، مردم افغانستان در تمامی موج‌های خشونت، نخستین و اصلی‌ترین قربانیان بوده‌اند. هم‌زمان، مهاجران افغانستان نیز در کشورهای میزبان بویژه ایران، پاکستان و ترکیه با اشکال نوین خشونت نمادین، تبعیض ساختاری و نگاه امنیتی مواجه شده‌ اند.

 تروریسم  پدیده ای است که از بیرون بر مردم افغانستان تحمیل شده است و خشونت فیزیکی در داخل و خشونت نمادین سیاسی علیه مهاجران در خارج از این کشور برخاسته از این پدیده ضد انسانی است. زمینه های تاریخی و ساختاری تروریسم در افغانستان بر می‌ گردد به دههٔ هشتاد و جنگ سرد که در واقع زیر ساخت های افراط گرایی در افغانستان شکل گرفت. در این دهه افغانستان به آزمایشگاه جنگ‌های نیابتی و تولید چرخهٔ بی‌پایان تروریسم تبدیل شد.

پس از مداخله شوروی و سرازیر شدن بریگارد های سبز اسلامی به شمول اسامه، از سراسر جهان به پشاور و حمایت گستردهٔ بازیگران بین‌المللی از داوطلبان اسلامی و گروه‌های جهادی افغانستان، این کشور به «آزمایشگاه تولید جنگجویان ایدئولوژیک» بدل شد. از دههٔ ۱۹۸۰ تا امروز، افغانستان یکی از میدان‌های اصلی شکل‌گیری و گسترش جریان‌های رادیکال بوده است. پیش از آن‌که این جریان‌ها به جهان آسیب برسانند، نخست مردم افغانستان سینهٔ خود را سپر کردند و قربانی تندروی های این گروهها شدند. در همین دوره نخست  بنیاد های شبکه‌های جهادی، مدارس دینی رادیکال و سازمان‌های شبه‌ نظامی در پاکستان گذاشته شد. در آن زمان چندین هزار مدرسه تحت حمایت مالی عربستان، برای سربازگیری در پاکستان فعال شد. این وضعیت تا زمان سرنگونی رژیم نجیب ادامه یافت.

در دهه نود میلادی، پس از سقوط حکومت نجیب و جنگ های گروهی اوضاع افغانستان متحول شد؛ همه رخداد ها تحت شعاع جنگ های گروهی رفت و ساختار های جامعه مدنی به کلی فرو پاشید. در این دوره، نبود دولت مرکزی و رقابت گروه‌های مجاهدین زمینه‌ ساز رشد گروه‌های رادیکال‌تر شد. طالبان در همین خلای سیاسی ظهور کرد و الگوی جدیدی از تروریسم ایدئولوژیک بنیان گذاری شد. با به قدرت رسیدن طالبان در دور نخست، افغانستان به مرکز فعال گروه های تروریستی بدل شد و افغانستان به پناهگاه ده ها گروه تروریستی به شمول لشکر جنگجوی، سپاه صحابه، جیش محمد، تی تی پی و القاعده و … تبدیل شد. رخداد یازدهم سپتامبر در واقع محصول تمرکز و هماهنگی گروه های تروریستی آن زمان در افغانستان بود که تحولات بزرگی را به دنبال داشت. سرنگونی رژیم طالبان در راس تحولات  آن زمان قرار کرفت.

دورهٔ پساطالبان (۲۰۰۱–۲۰۲۱): تروریسم شبکه‌ای

در دوره پسا طالبان، اوضاع در افغانستان، برای مدتی آرامش پیدا کرد؛ اما این آرامش گذرا بود و طالبان در سال ۲۰۰۳ بوسیله نظامیان پاکستان دوباره ساخته شدند. در این دوره با وجود حضور جامعهٔ جهانی، شبکهٔ حقانی، القاعده و سپس داعش خراسان به‌صورت فعال به حملات هدفمند علیه مردم، اقلیت‌های مذهبی، مراکز آموزشی و زیرساخت‌های مدنی ادامه دادند. مردم افغانستان در این دوران بیشترین تلفات تروریسم را در سطح جهانی متحمل شدند. هنوز زخم های برخاسته از تروریسم بر پشت و پهلوی مردم افغانستان سنگینی داشت که طالبان در نتیجه یک بازی پیچیده سیاسی و استخباراتی به قدرت رسیدند. با بازگشت طالبان سال ۲۰۲۱ ناامنی های ساختاری در افغانستان نهادینه شد. بازگشت طالبان موجب بازتولید چرخهٔ خشونت و تشدید بی‌ثباتی در افغانستان و حتی منطقه شد. افغانستان دوباره به محیط مساعد برای فعالیت گروه‌های تروریستی منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شد و موج دوم مهاجرت گسترده شکل گرفت.

مهاجرتِ برای مردم افغانستان عبور از هفت‌ خوانی است که هر کدامش توان و روح انسان را فرسوده می سازد. جامعه‌ای که دهه‌ها میان جنگ، تروریسم، فروپاشی ساختارهای دولتی و بی‌عدالتی منطقه‌ای گیر مانده، وقتی از مرزهای وطن بیرون می‌شود، تازه با مرحله‌ای تازه از آزمون‌های طاقت سوز روبه رو می‌گردد؛ آزمون‌هایی که پایان ندارند و هر روز بعد تازه‌ ای پیدا می‌کند. خوانی که با جابجایی بلاتکلیفی آغاز و با عبور از خوان های تحقیر در مرز ها، روز های دشوار در کمپ ها، کاغذ های سرنوشت سوز، نگاه های سنگین کشور میزبان، فروپاشی خانواده و هویت و بازگشت ناپذیری به وطن به سوی پایان های ناپایان، پایان می یابد.

هرچند موج مهاجرت ها از افغانستان پس از هجوم شوروی به پاکستان و سراسر جهان آغاز شده بود و میلیون ها شهروند افغانستان به کشور های ایران و پاکستان و سایر کشور ها آواره شدند؛ اما بحران مهاجرت؛ از خشونت فیزیکی تا خشونت نمادین در زمان طالبان سیر صعودی را پیمود و هنوز هم می پیماید. در زمان طالبان، مهاجرت اجباری به‌مثابه پیامد ساختاری تروریسم، بیش از هر زمانی دامنگیر مردم افغانستان گردیده است. این مهاجرت نه انتخاب، بلکه واکنشی به خشونت سیستماتیک، فروپاشی امنیت و فقدان آینده بوده است.

باتاسف که در دوره حاکمیت طالبان، سیاست های مهاجرتی بیشتر امنیت محور کردید. در این دوره، در کشورهای میزبان، از پاکستان و ایران گرفته تا اروپا و آمریکا، مهاجران افغانستان اغلب با نگاه امنیتی مواجه شدند. در حالی‌که داده‌های بین‌المللی به‌وضوح نشان می‌دهد که شهروندان افغانستان از قربانی‌ترین جوامع تروریسم‌اند، نه عامل آن. تناسب که اکنون تبعیض، بی‌اعتمادی و خشونت نمادین بیش از هر زمانی مهاجران افغانستان را تهدید می کند.

رنج های جامعۀ مهاجر( دیاسپورا) افغانستان

برچسب‌های رسانه‌ای، تصویرسازی‌های ضد اجتماعی و سیاست‌ های سختگیرانه امنیتی، مهاجران افغانستان را در موقعیتی قرار داده که باید «بی‌گناهی» خود را ثابت کنند. در حالیکه این وضعیت نوعی خشونت نمادین است که از محیط اجتماعی کشورهای میزبان سرچشمه می‌گیرد. ممکن یک مهاجر افغانستانی در یک کشور میزبان دست به جنایت بزند؛ اما نباید کشور میزبان در جنایت او همه شهروندان افغانستان را هدف قرار بدهد. این در حالی است که جامعه مهاجر افغانستان جنایاتی مانند، حمله به گارد ملی امریکا را به شدت محکوم کرده و آن را یک عمل ضد انسانی تلقی می کنند. این رویکرد به نحوی تراژیک دوگانه را بوجود آورده که مهاجر افغانستان را، قربانی در وطن، متهم در جهان کرده است. این تناقض تلخ‌ ترین واقعیت جامعهٔ مهاجر افغانستان است. آنانی که از تروریسم گریخته‌اند، در جهان باید خود را از اتهام تروریسم تبرئه کنند.

باتاسف که پیامدهای اجتماعی و هویتی تروریسم بر جامعهٔ مهاجر افغانستان اثرات سنگینی برجا گذاشته است که بحران هویت و انقطاع فرهنگی از نخستین پیامد های آن به شمار می رود. مهاجران افغانستان بين دو جهان معلق‌اند؛ گذشته‌ای که با خشونت و سقوط گره خورده، و آینده‌ای که با بی‌اعتمادی و بی‌ثباتی تعریف می‌شود. این وضعیت هویت فرهنگی، روانی و اجتماعی آنان را در معرض فرسایش و آسیب پذیری قرار داده است. نه تنها این؛ بلکه بازتولید فقر ساختاری آسیب های روانی از پیامد های دیگر مهاجرت است که جامعه مهاجر افغانستان آن را با گوشت و پوست احساس می کنند. درهم تنیده گی تبعیض،  نبود فرصت‌های شغلی، و نگاه امنیتی به مهاجران باعث شده بخش بزرگی از مهاجران افغانستان در چرخهٔ فقر ماندگار شوند؛ البته فقر نه به‌ خاطر ناتوانی، بلکه به‌ خاطر ساختارهای محدود کننده مهاجرت که فضای زنده گی را هر روز برای آنان تنگ‌تر می کند.  این عوامل گاهی دست بدست هم داده و در کنار آسیب های اقتصادی، آسیب های خطرناک روانی را نیز بر آنان تحمیل می نماید.  

این آسیب مهاجران را به بیماری تنهایی و عزلت گزینی سوق میدهد که خیلی ها خطرناک و نگران کننده است که گاهی نوعی حس کاذب انتقام جویی در مهاجران را تحریک کرده و دست به اعمال ناشیانه می زنند. بویژه زمانیکه این حس با کارنامه های زشت و خطرناک انسانی یک مهاجر همراه می شود و معلوم است که انفجار های بمب روانی و اجتماعی را در پی دارد. بعید نیست که در پشت حمله تروریستی لکنوال به گارد ملی امریکا  چنین حسی وجود داشته باشد و باید داکتران در این مورد نظر بدهند؛ اما اگر چنین نباشد،، این حمله او یک عمل تروریستی سازمان یافته است و بدون تردید سرنخ آن در دست دستگاه ها و گروه‌های تروریستی است.  در اینصورت حمله او یک حمله سازمان یافته نه تنها به گارد ملی امریکا؛ بلکه بیشتر برضد جامعه مهاجر افغانستان در امریکا و سراسر جهان صورت گرفته تا موجی از افغانستان هراسی را در جهان دامن برند. جامعهٔ دیاسپورای افغانستان چنین حمله را محکوم و آن را توطئه بر ضد خود و مردم افغانستان تلقی می نمایند. جامعه دیاسپورای افغانستان خواهان تحقیقات شفاف در این مورد اند و هنوز جزییات تحقیق لکنوال به نشر نرسیده و امید که اسناد بدست نشر سپرده شود.

این در حالی است که جرم یک فرد، هویت یک ملت شده نمی تواند؛ زیرا جرم فردی و هویت ملی جمعی است. گزارش‌های سازمان ملل نشان می‌دهد که بیش از ۹۵٪ قربانیان تروریسم در افغانستان شهروندان این کشور هستند. هیچ ملت دیگری چنین حجم از تلفات تروریستی را متحمل نشده است. تروریسم انتخاب مردم افغانستان نیست؛ اما مهاجرت نتایج همان تروریسم است. چگونه ممکن است کسی که از تروریسم فرار کرده، متهم به همان تروریسم شود؟ این به معنای آن نیست که مهاجران افغانستان در کشور های میزبان، از تمامی مسؤولیت ها شانه خالی کنند؛ بلکه برعکس به قوانین آنها ارج نهاده و به آن با تمام معنا تمکین نمایند تا دست کم دین مهمانی را در برابر کشور های میزبان ادا کرده باشند. مردم افغانستان بی پاس نیستند و هیچگاه با دوستان واقعی خود دشمنی نمیکنند و پس بجا نخواهد بود که جهانیان در مورد مردم افغانستان شتاب زده داوری کنند.

جامعه مهاجر و آسیب دیده افغانستان با حفظ چنین تعهد از کشور های میزبان می خواهد که نباید آنان قربانی حمله های تروریستی، دستگاه ها و گروه های تروریستی شوند. جامعه چندین میلیونی مهاجر افغانستان در سراسر جهان، به ویژه در ایران و پاکستان و سایر کشور ها تحت فشار های اقتصادی، اجتماعی و روانی بشر می برند؛ بلکه در محراق تیر و کمان طالبان و گروه‌های همکار آنان نیز قرار دارند. کشور های جهان نباید با خلط کردن این موضوع، ناشیانه قربانی اهداف طالبان و سایر گروه های تروریستی شوند. در این میان زنان و کودکان؛ آسیب‌پذیرترین گروه‌ها به شمار می روند. زنان و کودکان افغانستان در مهاجرت بیشتر با آسیب‌های چندلایه چون؛ تبعیض جنسیتی، محدودیت آموزشی، سوءاستفادهٔ کاری، و فشارهای فرهنگی مضاعف مواجه اند.

  فرار از تروریسم، ورود به بحران تازه

مهاجران افغانستان با فرار از چنگال تروریسم به کشور های گوناگون جهان پناه برده اند؛ اما این مهاجرت زنده گی آنان را  وارد بحران تازه کرده است. میلیون‌ها شهروند افغانستان برای فرار از سایهٔ ترور خانه و خاک خود را ترک کردند؛ اما مهاجرت برای آنان نه پایان رنج، بلکه به شروع نوعی دیگر از قربانی‌شدن ها انجامیده است. این مهاجرت آنان را در بسا کشور ها به تحقیر و تبعیض ساختاری روبرو کرده است. آنان در شماری از کشور ها با برچسب «ریسک امنیتی» شناخته شدند؛ در حالی‌که خود قربانی تروریسم هستند. این مهاجران نه تنها با تحقیر و تبعیض؛ بلکه با سوءظن عمومی،  قوانین سخت‌گیرانهٔ مهاجرتی و بازنمایی غلط در رسانه ها نیز روبرو شده اند.

  هر حادثهٔ تروریستی در جهان، نگاه‌ها را دوباره به سوی مهاجران افغانستان برمی‌گرداند؛ حتی وقتی که هیچ ارتباطی هم وجود نداشته باشد یا اینکه مهاجران با قوانین سختگیرانه مهاجرتی چون، دشواری اسناد، پروسه‌های طولانی، بازجویی‌های چندمرحله‌ای، لغو اقامت، محدودیت کار و آموزش، و بی‌ثباتی قانونی روبرو می شوند. یا اینکه رخداد ها در رسانه ها به گونه غلط بازنمایی می شود و تصویر افغانستان در رسانه‌های جهانی اغلب با واژه‌هایی مانند «جنگ»، «طالبان» و «تروریسم» همراه است؛ و این تصویر بر هویت مهاجر افغانستان سایه می‌اندازد. این تراژیدی زمانی دردناک تر می شود که مهاجر افغانستان بحیث یک قربانی، بی گناهی خود را به اثبات برساند. تراژدی اصلی این‌جاست که مردم افغانستان قربانی تروریسم‌اند، اما آنان در جهان باید ثابت کنند که تروریست نیستند.

این وضعیت، رنجی مضاعف و تحقیرآمیز ایجاد می‌کند؛ بجای آنکه عدالت در مورد قربانی رعایت شود و با او همدلی صورت بگیرد؛ برعکس مورد بازپرس و توضیح قرار می گیرد. انسانی مورد این چنین بی مهری قرار می گیرد که وطنش را تروریسم از او گرفت، در مهاجرت نیز قربانی نگاه امنیتی می‌شود. با تاسف خانواده‌هایی که از بمب، انتحار و قتل فرار کردند، حالا با تهدید اخراج، عدم پذیرش، یا محدودیت‌های شدید مواجه‌اند. این همان نقطهٔ دردناک تاریخ معاصر ما است.  افغان‌ها قربانی‌اند؛ اما “متهم” پنداشته می‌شوند.

در حالیکه مهاجران افغانستان با بحران فزاینده انسانی روبرو اند و پشت هر پروندهٔ مهاجرت، پشت هر پناهگاه موقت، پشت هر فرم انگشت‌ نگاری یک داستان انسانی نهفته است؛ مادری که فرزندش در حملهٔ انتحاری جان باخته، اما خود در اروپا باید زیر نظر امنیتی زندگی کند. جوانی که از جنگ فرار کرده، اما در اروپا و امریکا  با بازبینی‌های مکرر امنیتی روبه‌ رو است. خانواده‌ای که از تروریسم نجات یافته؛ اما در کشور میزبان با برچسب منفی در رسانه‌ها مواجه است. این‌ها تنها آمار نیستند؛ روایت‌هایی واقعی‌اند که بارها رخ داده و تکرار می‌شود.

 چگونه جامعهٔ مهاجر افغانستان بیش از همه قربانی است؟

اینکه چگونه جامعهٔ مهاجر افغانستان بیش از همه قربانی است؟ شاید دلیل اش این باشد که مردم افغانستان از تروریسم آسیب دیده اند  و در خارج از افغانستان هم باید از ترومای تروریسم رنج ببرند. ترومای تروریسم تنها یک زخم نیست؛ یک «وضعیت زیسته» است که با گذشت زمان فروکش نمی‌کند، بلکه در لایه‌های ذهن، حافظه جمعی و روان اجتماعی رسوب می‌کند. این ترومـا از جنس بلایای طبیعی نیست که ناگهانی بیاید و برود؛ از نوعِ خشونتی است که «عامدانه» وارد می‌شود و چون قصد دارد بترساند، تحقیر کند، سرنوشت‌ها را قطع کند و ساختارهای اجتماعی را از هم بپاشد، اثرش عمیق‌تر، پیچیده‌تر و پایدارتر است.

افغانستان یگانه کشوری است که مردم آن هم در وطن با انفجار می‌میرند و هم در غربت از نام کشورشان آسیب می بینند. جهان فراموش کرده که این مردم  نخستین قربانیان طالبان، القاعده و داعش بودند؛ زیرا این مردم نخستین کسانی بودند که به‌خاطر صلح، امنیت و آزادی جنگیدند. هیچ ملت دیگری به اندازهٔ مردم افغانستان هزینهٔ تروریسم را پرداخت نکرده است؛ اما جهان بیشتر از آنکه رنج و مظلومیت مردم افغانستان بیندیشند، سیمای جنگ را در آنان می بینند.

از همین رو است که باوجود قربانی های مردم افغانستان، صدای حق طلبانه شان شنیده نمی شود. مردم افغانستان در میان همهٔ جنگ‌ها، ایدئولوژی‌ها و سیاست‌ های قدرت طلبانه تنها مردمی بودند که با هیچ دشمنی اراده جنگ نداشتند، اما همیشه مورد حمله واقع شده و در میدان جنگ قرار گرفته اند. در این بزنگاه همه شهروندان افغانستان و بویژه جامعهٔ مهاجر افغانستان، قربانی خاموشِ این تراژدی مضاعف اند؛ کسانی که هم از ترس تروریسم فرار مرده اند و هم به خاطر همان تروریسم، در جهان بی‌اعتماد و بی‌پناه مانده اند. تا زمانی که جهان شهروندان افغانستان را به‌عنوان «متهم بالقوه» ببیند، نه «قربانی قطعی»، عدالت هرگز برقرار نمی‌شود. این مردم  سزاوار آن‌ اند که تاریخ، سیاست و رسانه‌ها جایگاه واقعی آنان را بحیث قربانی تروریسم بازنویسی کنند.

با تاسف که بازیگران منطقه ای و جهانی در رابطه به اوضاع افغانستان سیاست های مسئولیت‌گریزی را در پیش گرفته اند. کشورهایی که در شکل‌گیری یا تداوم جنگ‌های نیابتی در افغانستان نقش داشتند؛ چه مستقیم و چه غیرمستقیم، هیچ‌گاه مسئولیت تاریخی خود را به رسمیت نشناختند و هنوز هم نمی شناسند.

نتیجه‌

تروریسم در افغانستان پدیده‌ای تک‌ بعدی نیست؛ شبکه‌ای پیچیده از عوامل داخلی، منطقه‌ای و جهانی آن را تولید کرده است. مردم افغانستان نخستین قربانیان این ساختار خشونت بوده‌اند و جامعهٔ مهاجر این کشور نیز به ‌طور هم‌زمان قربانی تبعیض، نگاه امنیتی و محرومیت اجتماعی در کشورهای میزبان شده است. برای بازسازی هویت، کرامت و امنیت مردم افغانستان، جهان باید روایت مسلط خود را از «افغانستان به‌عنوان تهدید» به «افغانستان به‌عنوان قربانیِ تاریخی تروریسم» تغییر دهد. تنها در این صورت عدالت ترمیمی، بازگشت اعتماد اجتماعی و به‌رسمیت‌شناسی رنج مردم افغانستان ممکن خواهد شد.

هفت‌خوان رنج‌های مردم افغانستان پایان ندارد، زیرا ساختارهای ناعادلانه جهانی و منطقه‌ای آن را تداوم می‌بخشند. اما در دل این تاریکی، یک حقیقت روشن است:جامعه مهاجر افغانستان با وجود همه زخم‌ها، یکی از مقاوم‌ ترین و زنده ترین جوامع مهاجر جهان است؛ زیرا جوامعی که در میان خاکستر امید ساخته‌اند، دانشگاه بنا کرده‌اند، نسل‌های تازه را پیوند زده‌اند و از دل شکست‌ها، معنای تازه‌ای از ایستادگی آفریده‌اند، بعید نیست که تپیدن نبض حیات دوباره را در کشور خود شاهد باشند. 25-12