عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

«
»

آیا نفی «تحزب» یک تئوری علمی و حافظ منافع پرولتاریاست؟

هادی میتروی

مهرماه ۱۴۰۰

مقدمه ای در باب صراحت لهجه و نارفیقانه بودن لحن این کلام  برای برخی از مدعیان سوسیالیسم!

این مقاله در مهرماه سال گذشته و بدنبال درد ناشی از تهاجم یکی از تبعیدیان جنبش کارگری به کمونیست ها، در کلاب هاوس «آلترناتیو کارگری»، به تحریر درآمد. مدعی در بحث خود بصراحت اعلام کرد که کمونیست با دخالت های خود باعث تفرقه در جنبش کارگری ایران می شوند! 

درنگ جایز نبود و نوشته ای که در بخش اصلی مقاله آمده است، در پاسخ به این ادعای ناشیانه ایشان آنهم در امن و رفاه در تبعید، به تحریر درآمد ولی متاسفانه تا این لحظه، بیست و سوم خردادماه ۱۴۰۱ تحت خودسانسوری نویسنده قرار گرفت!
اما با تهاجم گسترده و سراسری اخیر پلیس سیاسی حاکمیت مذهبی ایران و دستگیری ده ها تن از فعالان جامعه مدنی به بهانه های واهی، قید خودسانسوری پاره شد و درد دستگیری های گسترده فعالان مدنی شناخته شده چنان حال من خودسانسور را برهم زد تا بار دیگر بر نادرستی مبارزه «علنی-قانونی» با حاکمیت مذهبی ایران اشاره کنم و بر لزوم سازماندهی دور از چشم و گوش پلیس سیاسی، جهت دخالت فعال در مبارزات روزمره توده ها، تاکید کنم!

باری پس از موج جدید دستگیری ها و عدم انتقاد مشوقین سازماندهی «علنی-قانونی» از خود و گذر از این روش نادرست مبارزاتی، این قلم بعد از ۳۰ سال گردش، دچار خستگی و ضعف و حتی نوعی کینه، نسبت به کسانی شده است که بنام دفاع از طبقه کارگر، منافع شخص حقیقی و حقوقی خود را به پیش می برند و بواقع دفاع ناشیانه این جماعت از طبقه کارگر، برای کسب هویت از دست رفته «چریکی» و نوعی سرمایه گذاری در آینده خود در ایران بشمار می رود!

رفیقی در آغاز قرن گذشته میلادی در مورد دشواری پیشبرد مبارزه طبقاتی می گوید:
«مبارزه با فرصت طلبان راست و چپ در جنبش کارگری و در روند اعتلای مبارزه طبقاتی، امری همیشگی ست»
و این رفیق کارگران جهان فورا بحث خود را با این جمله تکمیل می کند که
«اما مبارزه با اپورتونیسم چپ، بسیار دشوارتر است چه، صادقانه است»!

باری این قلم بارها مورد بی اعتنایی و تمسخر و حتی تهمت و توهین و تهدید و تحدید قرار گرفته است و امروز که موج جدید یورش همه جانبه پلیس سیاسی حاکمیت مذهبی ایران به فعالان کارگری و مدنی آغاز شده است، این قلم سکوت را جایز نمی داند و بدون سانسور، به آنور بام افتادن بریدگان مشی چریکی و دخالت های بیمورد در سازماندهی تریدیونستی طبقه کارگر ایران خواهد پرداخت!

در این تردیدی نیست که عنصر آگاه طبقه کارگر، همواره بدنبال سازماندهی و تسهیل و تعمیق و گسترش مبارزه طبقاتی ست. اما تجربه صد ساله مبارزات طبقه کارگر ایران نشان می دهد که دخالت های قشر آگاه طبقه کارگر همواره به نتایج مطلوب که اشاره شد، کمکی نکرده است. اگر دوران تغییرات کلان سیاسی در صد سال گذشته ایران را در نظر بگیریم می بینیم که بدنبال هرانقلاب و پیروزی مجدد ضدانقلاب، دستاوردهای تشکیلاتی طبقه کارگر با تهاجم پلیس سیاسی روبرو شده است و پلیس سیاسی سرمایه داری بس عقب مانده حاکم بر ایران، فعالان شناخته شده را از دم تیغ گذرانده است و امر سرکوب فعالان مدنی در ایران سابقه تاریخی دارد که از ماهیت سرمایه داری «دلال-رانتی» ناشی می شود!
آیا یک قرن تجربه و خطا و خون و جان دادن کافی نیست، تا بریده چریک های ساکن امن و امان و رفاه نسبی در تبعید، دست از تشویق جوان کارگران ایران به سازماندهی علنی برای مبارزه با اژدهای هفت سر آدمخوار حاکمیت مذهبی ایران بردارند؟

ای کسانی که امروز که از مشی چریکی و تبلیغ ضربا زورا دست کشیده اید و مدعی بازگشت به سوسیالیسم شده اید، آیا هنوز وقت آن نرسیده است که به نخستین اصل علمی سوسیالیسم که «انتقاد از خود» است جامه عمل پوشانید و در کنار فعالیت برای آزادی قربانیان خط و خطوط نادرست فعالیت «علنی-قانونی» با اژدهای هفت سر حاکمیت مذهبی سرمایه‌داری ایران که کماکان مشوق آن هستید، به انتقاد از عملکرد سی ساله پرهزینه و کم نتیجه خود بپردازید؟
آیا شما بر این باورید که با پشت سر گذاشتن انقلاب ارتباطات، همچنان با در میان خود گفتن و برای خود کف زدن و عدم انتقاد از سه دهه تشویق نادرست طبقه کارگر و فرزندان جوان و جان بر کف این طبقه به سازماندهی «علنی-قانونی» عملکرد نادرست شما فراموش خواهد شد؟
آیا با این لجاجت مذهبی محصول دوران غلبه مشی چریکی بر جنبش کارگری و روشنفکری ایران در عدم انتقاد از خود؛ در نقد و نفی امکان مبارزه«علنی-قانونی»؛ به آینده خود در تبعید و آینده طبقه کارگر و فرزندان این طبقه، در پیشبرد مبارزه طبقاتی و بهبود شرایط زیست در ایران، کمکی خواهید کرد؟

امروز پس از سه دهه دخالت نادرست نابجا در مبارزات طبقه کارگر و تبلیغ سازماندهی علنی جهت مبارزه قانونی با اژدهای هفت سر آدمخوار سرمایه‌داری مذهبی ایران، همزمان با مخالفت کمونیست ها با این نوع تماس دوطرفه با ایران و بی توجهی بریدگان مشی چریکی به خطرات ناشی از تماس دوطرفه با فعالان جامعه مدنی در ایران، پلیس سیاسی سرمایه‌داری مذهبی حاکم بر ایران، به بهانه های واهی و از جمله «جاسوسی» به فعالان جامعه مدنی، یورش ناگهانی و بی سابقه ای برده است تا با دستگیری این دسته از فعالان شناخته شده که نقش گوشت دم توپ را ایفا می کنند، به ایجاد ارعاب در میان فعالان داخل و بی اعتمادی در جمع فعالان خارج از ایران دامن زند!

از این رو سکوت دیگر جایز نیست!

فعالان داخل و خارج از ایران شایسته است یکبار برای همیشه بجای فرافکنی و متهم کردن آن دیگری در بروز فاجعه اخیر و پهن کردن تور جدید برای فعالان شناخته شده جامعه مدنی، بایسته است به نقد روش نادرست فعالیت «علنی-قانونی» و برقراری روابط «دوسویه» با فعالان مدنی در داخل ایران بپردازید تا دندان لق فعالیت «علنی-قانونی» را از بیخ بکنیم و جهت کم کردن هزینه مبارزه طبقاتی و کمک به تداوم سازماندهی مخفی جهت دخالت علنی در مبارزات روزمره توده ها،  فعالیت ارگانیک علنی دوطرفه با ایران را متوقف کنند!

فعالانی که تا همین امروز بر این توهم هستید که دوران امپریالیسم بپایان رسیده است و در عصر گلوبالیزاسیون سرمایه، دولت های بورژوایی همه مثل هم هستند و به تجربه تشکل های «سندیکایی- اتحادیه ای» در کشورهای اتحادیه اروپا چنگ انداخته اید و با توجه به این تجربیات؛ که در همین کشورهای اتحادیه اروپا هم موفقیت سیاسی و نقشی در قدرت نداشته اند و ندارند؛ برای فعالان کارگری در ایران نسخه می پیچید، تجربه اخیر نشان می دهد که سخت در اشتباهید و اژدهای هفت سر آدمخوار سرمایه‌داری مذهبی ایران، هیچ شباهتی نه در گفتار و نه در کردار با دولت های بورژوایی کشورهای میزبان شما از جمله آلمان و سوید و فرانسه ندارد!

براستی نسل جوان و بی آینده ایران تا کی بایستی تحت تاثیر درک نادرست شما از سرمایه‌داری حاکم بر ایران و پیش گرفتن اشکال مبارزات فعالیت ارگانیک علنی دوطرفه با فعالان داخل ایران، تلفات و هزینه بپردازد؟


آیا دو دهه احضار و اخراج و دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام کافی نیست تا شما در خارج از ایران بفهمید که با این اژدهای هفت سر آدمخوار چانه زنی «علنی-قانونی» نمی توان کرد؟

بیایید تا کار از این هم خرابتر نشده است، بجای فرافکنی و انگشت اتهام را به سوی آن دیگری نشانه رفتن، از عملکرد سی ساله خود انتقاد کنید و از اشاعه توهم نسبت به حاکمیت سرمایه داری عقب مانده و آدمخوار ایران دست بردارید!
خب اگر این خواست من نوعی از عملکرد نادرست شما بدون طرح راه و روش درست سازماندهی جامعه مدنی ایران مطرح شود، برای خواننده جای تعمق ندارد و ادامه کاری نادرست شما به نوعی توجیه خواهد شد!

اما نه تنها این قلم به مدت دو دهه بر سازماندهی مخفی جهت دخالت مستقیم در مبارزات روزمره توده ها می کوبد بلکه نخستین «سمینار فراخوان کمونیستی» از ۱۳ سال پیش ضمن تاکید بر عدم امکان مبارزه «علنی-قانونی» با سرمایه داری حاکم بر ایران، بر لزوم سازماندهی بی سروصدا «سوسیالیسم از پایین» در سراسر جامعه ایران  تاکید کرده است (۱)!

امروز دیگر هیچ نوع توجیهی برای ادامه سازماندهی «علنی-قانونی» در ایران وجود ندارد و فعالان خارج از کشور بایستی، تکرار می کنم بایستی، از عملکرد نادرست خود که دست پلیس سیاسی ایران را برای تهاجم به فعالان مدنی بخاطر تماس ارگانیک با خارج از کشور باز کرده است و هزینه مبارزه را بشدت بالا می برد، با دو فوریت دست کشید!

و اما اصل دردنامه که از مهرماه گذشته در سانسور بسر میبرد در زیر می آید:
امروز که در اثر سرکوب پلیس سیاسی حاکمیت مذهبی ایران از یک سو و از سوی دیگر دخالت و تخریب فرصت طلبان راست و چپ، طبقه کارگر ایران و خانواده های بی آینده طبقه کارگر، به مرحله انفجار نزدیک می شوند، پیری و خستگی و نزدیکی «مرگ» باعث می شوند تا این قلم، در روزهای ته کشیدن جوهر خود، بدون هرگونه استعاره و ملاحظه، آخرین وصایای خود را بروی کاغذ آورد. چه عمر بسی کوتاه و ناگفته ها هنوز بسیارند!

از این رو ضمن تسلیت به همه فرصت طلبان راست و چپ جنبش کارگری، از اینکه از لحن این نوشته دلخور و دلگیر و حتی خشمگین شوند، بشدت استقبال می کنم و امیدوارم لحن بی پرده این نوشته کوتاه باعث تقویت اعتماد به نفس جوان پرولتاریای دری گو و تضعیف فرصت طلبان راست و چپ جنبش کارگری گردد!

باری به دنبال ورشکستگی اقتصادی و سیاسی و بی اعتباری و عدم محبوبیت اجتماعی حاکمیت مذهبی ایران و بتبع آن اوجگیری بیش از یک سده مبارزات طبقه کارگر در مواجهه با بورژوازی مذهبی و غیرمذهبی «دلال-رانت» خوار حاکم، بخشی از دانشمندان در امن و رفاه نسبی تبعید؛ با شدتی بیشتر از گذشته و با هیجانات ناشی از اوجگیری مبارزات توده های میلیونی؛ هریک به شکلی و بدرجاتی، با اصالت دادن به «جنبش» ها از یک سو و از سوی دیگر عمده کردن تشکل های حرفه ای مستقل از دولت ها که «سندیکای مستقل» می نامندش، از راست و چپ، به سهم خود به نفی مقوله «حزب» پرداخته اند و با ممارست بیش از پیش، به کوشش های ضدکارگری در نفی «تحزب» ادامه می دهند!

ضدیت با حزب و تحزب در تاریخ جنبش کارگری ایران و جهان سابقه طولانی دارد. بواقع قدمت تاریخ «انحلال طلبی» در جنبش کارگری به قدمت آگاهی طبقه کارگر از قانونمندی تولید ارزش اضافی و درک چگونگی سرقت بخش اعظم ثروت تولید شده بوسیله اکثریت عظیم کارگران، از طرف اقلیت ناچیز صاحبان سرمایه است.

از فردای روزی که قشر آگاه طبقه کارگر سخن از لزوم نفی مالکیت خصوصی بر اموال عمومی و ضرورت اجتماعی کردن مالکیت بر کار متراکم؛ جهت حفظ منافع اکثریت عظیم توده ها را مطرح کرد؛ فریاد حضرت کایوتسکی و شرکاء بهوا رفت که وامصیبتا طبقه کارگر کثرت عددی و کیفیت فرهنگی و لیاقت علمی اداره جامعه را ندارد و از سوی دیگر بورژوازی جهانی با بوق و کرنا و بطور سیستماتیک، به تبلیغ این دروغ بزرگ پرداخت است که کمونیست ها بدنبال مساوات چوب کبریتی انسان ها و تقسیم مساوی فقر هستند!

و اما در عصر حاضر و در جغرافیای ایران، بخشی از نیوانحلال طلبان وطنی، پس از کلی فکر و مشورت و دو دهه تیوریزه کردن «نفی دموکراسی» و در ادامه، عدم دفاع از «دیکتاتوری پرولتاریا» بمثابه عالیترین شکل مشارکت مستقیم توده ها در سرنوشت خود، کوشش دیگری نکرده اند. بدنبال فروپاشی دیوار برلین، این دسته از «دانشمندان» تجدید نظر طلب، در روابط فردی و جمعی و خط و برنامه سیاسی خود، «متکامل» شده اند و به این نتیجه درخشان رسیده اند که:
جهان امروز ما جهان آنروز رفقا کارل و فردریک و ولادیمیر و سلطانزاده و حیدر خان و تقی جان نیست و تغییر کرده است و «احزاب» ضرورت خود را از دست داده اند!

من شخصا برای این دسته از «دانشمندان» تقاضای کف دارم!

چه در کتابخانه ها و دفاتر و کافه های شیک و پیک کشورهای اروپایی به این نتیجه قاطع و بی چون و چرا رسیده اند که:
«ای کمونیست های عقب مانده که کماکان در فکر درانداختن جهانی دیگر، عاری از زور و خشونت و تبعیض و فقر و فلاکت و جنگ، به کد یمین و عرق جبین پرولتاریا هستید، ولاکن جهان تغییر کرده است»!

گویی کمونیست ها کور و کرند و تغییرات جهان را نه می شنوند و نه می بینند و منتظرند چند روشنفکر خسته از تبعید و چند آوانتوریست امپریالیست دوست و خیل سندیکالیست های ساکن امن و رفاه نسبی در تبعید، لطف بفرمایند و تغییرات جهان از جمله اصالت دادن به «جنبش های رهایی‌بخش» و «تشکل های حرفه ای مستقل از دولت ها و احزاب» را خاطرنشان فرمایند و در نتیجه، عدم نیاز پرولتاریا و دیگر طبقات جامعه به حزب را به کمونیست ها بیاموزند!

توفان خنده ها یا های های گریه ها؟

و اما سوسیال رولوسیونرهای عزیز، سوسیال ناسیونالیست های «محترم» و سندیکا پرستان گرامی، اگر دنیا تغییر کرده باشد که بی تردید  تغییر کرده است، نخست این تغییرات کمی اند صد ساله، به هیچ تغییری در ماهیت سرمایه از یک سو و هیچ تغییر کیفی در آرایش قدرت سیاسی از سوی دیگر، در هیچ نقطه ای از جهان منجر نشده است تا من نوعی، در قانونمندی های مبارزه طبقاتی و راه رهایی از بربریت موجود، تجدید نظر کنم!

اگر قادر باشید عینک ایدیولوژیک خود را بردارید و به جهان بنگرید، می بینید که این تغییرات کمی و از جمله درهم پیچیده شدن تومار بوروکراسی های کارگری و فرقه ها و محافل و دولت های مدعی سوسیالیسم در قرن گذشته و پیشرفت علم و ارتباطات در سراسر دهکده کوچک جهانی، بنفع رشد کمی و کیفی پرولتاریا و در جهت سازماندهی مستقل سوسیالیستی پرولتاریا از پایین، در درون مراکز تولید و توزیع و خدمات بکمک هسته ها و گروه های سوسیالیستی بوده است و نهایتا با رشد و گسترش این هسته ها، ایجاد شبکه ای از ارگان های سوسیالیستی در دستور کار پرولتاریای جهانی قرار گرفته است!
می بینیم که این تغییرات، در جهت منافع انحلال طلبان ماجراجو و انحلال طلبان اکونومیست نیست. چه اینان بمدت اند قرن در زمین بورژوازی و در خدمت سرمایه‌داری جهانی بازی کرده اند، نیست. به عبارت دیگر تغییرات جهان خارج از ذهن این دسته از «رهبران»، در راستای اهداف کمونیست ها و به ضرر انواع و اقسام سوسیالیسم های من درآوردی ست. انواع و اقسام ایسم های من درآوردی که در مانیفست کمونیست، تنها به بخش کوچک تا آن زمان موجود این مذاهب من درآوردی اشاره شده است و با چرخش چرخ گردون، انواع دیگر توهمات غیرعلمی با پسوند و پیشوند های گوناگون برای «کمونیسم» هم وارد بازار بورژوایی شده اند!
انواعی از مدعیان سوسیالیسم من درآوردی که  در نیمه قرن نوزدهم عقل اجنه هم به آن نمی رسیده است چه رسد به ذهن رفقا کارل و فردریک!

حال اگر بخواهیم موتور اصلی ضدیت با تحزب؛ تحت شعارهای دهان پرکن؛ را در مورد مشخص ایران بشناسیم باید به ملقمه ای التقاطی که از «آوانتوریسم روشنفکرانه» و «اکونومیسم کارگری» بوجود آمده است، بپردازیم. این جریانات «روشنفکری» که خود را «فعالان مستقل کارگری از دولت و احزاب» می نامد، همچون کمونیست ها، خواستار استقلال تشکل های پایدار پرولتاریا بلحاظ مالی و سیاسی و تشکیلاتی از افراد و نهادها و تمامیت فرهنگ بورژوایی هستند اما همچنین خواستار استقلال تشکل های پایدار طبقه کارگر از تشکل های سیاسی و احزاب کارگری هستند!
بواقع این درک جدید نادرست «ایرانی» از تحولات ناگزیر چرخ کبود و شکست کوشش های رفقای کمونیست ما در قرن گذشته، هر چه همه خوبان انحلال طلب آوانتوریست  و سندیکالیست و دیگر انحلال طلبان در قرن های گذشته داشتند را، همه یکجا دارد و با تمام قوا با حزب و تحزب و هرنوع نظم انقلابی و بویژه «دیکتاتوری پرولتاریا» و «دولت کارگری» عناد می ورزد و با سری برافراشته، با ایجاد دولت ناشی از اقتدار مستقیم اکثریت عظیم  شهروندان فاقد سرمایه، از بنیان به مخالفت بر می خیزد!

این گرایش که من آنرا سوپر انحلال طلب می نامم، خواستار خلع سلاح سیاسی پرولتاریا جهت کنار ماندن از قدرت و عدم تسخیر دولت و دیگر نهادهای قدرت است!

این گرایش از خود راضی، نه تنها هیچ آلترناتیوی برای برون رفت از وضع کنونی ارایه نمی کند بلکه ایجاد ساز و کار سیاسی و بدنبال آن کسب قدرت سیاسی و ایجاد دولت کارگری در دهکده کوچک جهانی را، از بنیان بزیر علامت سوال می برد و با حواله دادن این بحث به روز جهانی به آینده ای نامعلوم، در واقع عمر حاکمیت اقلیت ناچیز سرمایه داران را اگر ابدی هم نکند، حداقل طولانی‌تر  می کند!

بی دلیل نیست که اوج مبارزات گرایش ماجراجوی غیرکارگری، حمله به پلیس امپریالیستی و تخریب اماکن عمومی ست و حتی در ۱ ماه مه سال ۲۰۲۱ در فرانسه، حمله به صفوف پرولتاریا،  برای خنک کردن دل و توجیه دوری و بی عملی خود از مبارزات طبقاتی و همچنین موجه نشان دادن خود، در انظار نسل جوان ناراضی و بی آینده ایران و جهان است!

و اما گرایش دیگری که کمی دست به عصاتر و محترمانه تر به نفی ضرورت سازماندهی سیاسی پرولتاریا می پردازد، سندیکالیست های رنگارنگ وطنی و جهانی هستند. بخش وطنی سندیکا دوستان که شعار محوری «پیش بسوی تشکیل سندیکاهای کارگری مستقل از دولت و احزاب» را در سرتیتر برنامه خود نوشته اند، اخیرا به کشف و شهود جدیدی نایل شده اند. این عزیزان بر این باورند که صد و بیست سال پس از تشکیل «حزب کمونیست ایران» هنوز دوران تدارک نظری «آلترناتیو کارگری» و ایجاد هسته های مخفی سوسیالیستی در محیط کار؛ در راستای ایجاد  تشکیلات سیاسی سراسری طبقه کارگر از بتن طبقه؛ هنوز در ایران فرانرسیده است!

توفان خنده ها یا های های گریه ها؟

خب رفقا ای کاش شما زودتر بدنیا آمده بودید و این جمع‌بندی را به رفقا مارکس و انگلس و لنین و آوتیس گرامی و حیدر خان و تقی جان در قرون گذشته ارایه داده بودید تا این همه کوشش برای سازماندهی پرولتاریا جهت کسب قدرت سیاسی نکنند و در نتیجه تجربیات ناموفق قرن گذشته بوجود نیاید تا شاید این «بی گناه» اقلیت ناچیز بورژوازی همیشه در قدرت، نفس راحتی از دست کارگران و کمونیست ها بکشد!

چه شانس بزرگی من نوعی داریم که در دوران حیات این دانشمندان بزرگ می زی ایم و بفهمیم تا زمانی که تشکل های حرفه ای-مطالباتی و تعاونی و اتحادیه ای طبقه کارگر بوجود نیامده اند و تا زمانی که این تشکل های حرفه ای-مطالباتی تعاونی و اتحادیه ای سراسری نشده اند و تا زمانی که ابردایم رهبران اجازه نفرموده اند، کارگر سوسیالیست نباید به ایجاد هسته های سوسیالیستی و کمیته های مخفی کارخانه ها و حرکت بسوی یک تشکل سیاسی سراسری از هسته ها و گروه های سوسیالیستی اقدام کند و بویژه پرولتاریا بدون اجازه رهبران مادامالعمر، به کسب قدرت سیاسی حتی نباید فکر کند چه رسد به اینکه هسته های سوسیالیستی را آرام و بی سر و صدا و دور از چشم و گوش پلیس سیاسی و این رهبران دانشمند، در محیط کار و در محلات و در خانواده ها بوجود آورد و خدای ناکرده بدون اجازه بصورت کنشگر آگاه درآید و گوش شیطون کر، بطور جمعی و فکرشده و سازمان یافته در مبارزات روزمره طبقه کارگر، آنهم بشکل سراسری دخالت کند!

نه این همه «ممنوع» هستند و سپاه عظیم فاقدان سرمایه، بایستی همچنان بصورت کارگرمودب اتمیزه «غیرحزبی» و بعبارت دقیقتر بمثابه سیاهی لشگر، بدنبال تشکل های «علنی-قانونی» مستقل از «دولت و احزاب»، همچون صوفیان به سماع و چرخیدن بگرد خود ادامه دهند!

به اعتقاد من ریشه انحراف این دسته از مدعیان وابستگی به طبقه کارگر، عدم شناخت از طبقه کارگر، چه در ایران و چه در کشور‌های میزبان است و از بنیاد فکری جزم و در نتیجه برخوردی بس انتزاعی به کارگر و طبقه کارگر نشات می گیرد.
عزیزان، طبقه کارگر یک مجموعه بیجان همچون چوب کبریت های مشابه هم قد و ردیف شده در قوطی های کبریت  نیست. هر کارگر انسانی ست تمام قد که برای خود غریزه و شعور طبقاتی و فرهنگ قشر خاص خود را دارد. کارگر خمیر مجسمه سازی نیست که شما دانشمندان به هر شکلی که دوست دارید و برای مراحل مبارزاتی که در ذهن خودساخته اید، شکل دهید و بیارایید و به حرکت در آورید. کارگر مهره بازی شطرنج نیست که شما دستور بفرمایید چگونه و چه شکل و چه سطحی از مبارزه را از من نوعی بپذیرد و در دستور کار خود قرار دهد. کارگر چوب کبریت نیست که در هر شکل و اندازه ای ببرید و در یک جعبه قرار دهید!
اگر به کارخانه نرفته اید حداقل به مناطق کارگر نشین و پاتوق های کارگری در همین خارج از ایران سری بزنید. اگر روزی از بحث های روشنفکرانه در کافه های اطراف کتابخانه ها و دانشگاه های شهرهای بزرگ کشورهای اروپایی ناامید و دل زده شدید، لطفاً قدم رنجه فرمایید و به حومه های کارگر نشین کشور محل اقامت خود سری بزنید تا حداقل پرولتاریا را؛ نه از طریق خبرگزاری های امپریالیستی و دهان بوروکراسی های بازمانده از دوران جنگ سرد؛ بلکه مستقیماً از نزدیک و در محل زندگیش بینید و بشنوید. 

عزیزان مقیم فرانسه، اگر برای این گردش علمی به حومه های «خطرناک» کارگر نشین، و رفتن به این نوع محلات و مشاهده زندگی پرولتاریا از نزدیک، نگران وجود نازنین و جیب مبارک هستید، من نوعی به همراه یک تیم حفاظتی، مجانا شما را همراهی خواهیم کرد!

خب اگر به این سفر «خطرناک» به محله های کارگر نشین تن دهید می بینید که در همین آزادی نسبی کشورهای اروپایی، کارگران بر مبنای سن و سال و مجرد و متاهل بودن و ظرفیت و فرهنگ های گوناگون، هریک شکل و نوع و سطح مبارزه را «اگاهانه» انتخاب می کنند و بدون دستور شما و من نوعی هم انتخاب می کنند!

در همین کشورهای نسبتا آزاد می بینیم که اگر چه اکثریت قاطع طبقه کارگر خواهان بهبود شرایط کار و قدرت خرید بیشتر است اما مثلا در فرانسه؛ اقلیتی که بسته به محل کار شاید حدود ۱۰ تا حداکثر ۱۵ درصد کارگران هستند؛ آگاهند که با مرحله بندی فرصت طلبانه در مبارزه طبقاتی و مرحله بندی مکانیکی در ایجاد تشکل‌های پایدار طبقاتی، اکثریت طبقه کارگر هرگز بفکر سازماندهی لازم برای کسب قدرت سیاسی، نخواهد افتاد!

از این رو قشر کوچکی از پرولتاریای فرانسه بر این باور است که از همین امروز باید بفکر سازماندهی مجدد سیاسی پرولتاریا باشیم. به آمار ناقص من در مورد مشخص ایران، این قشر ناچیز که به آینده ای روشن در فرای بربریت کنونی می اندیشد، بین یک تا سه درصد جوان پرولتاریای ایران است. بخش بسیار کوچکی که در بالا و پایین و شمال و جنوب و شرق و غرب جامعه امروز ایران، و بعبارتی در سراسر جامعه ایران بطور پراکنده حضور دارد.

مشکل بزرگ این هموندان سوسیالیست من در ایران، پراکندگی جغرافیایی، عقب ماندگی تولید و سرکوب دولتی است. بعبارت دیگر بیش از هشتاد درصد کارگران شاغل و بدنبال کارایران، در کارگاه های کوچک زیر ده نفر متمرکز شده اند و از یک سو در محل کار کوچک خود مشکل سازماندهی بی سر و صدا دارند و از سوی دیگر، بخاطر فشار و پیگرد پلیس سیاسی  در سراسر ایران، با مشکل سازماندهی در محل زندگی و خانواده خود روبرو هستند.

از آنجایی که با آمار تقریبی، حدود چهار پنجم پرولتاریای ایران یا در کارگاه های زیر ده نفر کار می کنند و یا در سطح جامعه و در جستجوی کار هستند، این پراکندگی و عدم تمرکز حدود ۸۰ درصد از کارگران تولیدی و خدماتی کشور، ارتباط این دسته کوچک از رفقای سوسیالیست جهت ایجاد هسته‌های مخفی کارگری، در بتن جامعه کارگری را دشوارتر می کند.

فرض کنید کارگری باشیم که در یک کارگاه کوچک کار می کنیم. در چنین کارگاهی بطور عمومی امکان حضور کارگران سوسیالیست بسیار اندک است. در این صورت، ایجاد هسته مخفی سوسیالیستی جهت دخالت جمعی در مبارزات روزمره کارگران در محیط‌های کوچک تولیدی و خدماتی، بسیار دشوار می شود و این دسته از رفقا که در کارگاه های کوچک کار می کنند در مواردی ناچارند به کمک رفقای دیگری خارج از محیط کار؛ که بطور طبیعی در محل زندگی و یا در فامیل و نزدیکان خود دارند؛ به تشکیل هسته های مخفی سوسیالیستی دست یازند.

خوشبختانه در مراکز صنعتی بزرگ و بویژه در بیش از ۱۵۰ شهرک صنعتی در سراسر ایران و وجود زنجیره ای از تولید جمعی، و زندگی بخش کثیری از کارگران در اطراف محل کار، تسهیلات بسیار بیشتری برای ایجاد بی سر و صدای هسته های کارگری؛ به شکل مخفی و با مضمون سوسیالیستی؛ جهت دخالت دایمی در مبارزات روزمره توده ها و آموزش سه منبع و سه جزء کمونیسم، چه در محیط کار و چه در سطح جامعه وجود دارد!

سخن کوتاه شمارش معکوس پایان عمر حکومت مذهبی ایران از ۱۲ فروردین ماه ۱۳۵۸ آغاز شده است. این شمارش معکوس بی تردید زودتر و یا دیرتر؛ در ارتباط مستقیم با عمل درست و یا نادرست افراد و تشکل ها؛ بالاخره به لحظه صفر و خلاء قدرت خواهد انجامید!

رفقای کارگر، کمونیست ها؛
وظیفه اصلی ما «حفظ خود» از طریق ایجاد هسته های سوسیالیستی، آموزش سه منبع و سه جزء کمونیسم و ایجاد آمادگی برای مشارکت در صف مقدم توده ها با هدف درهم شکننده ماشین دولتی، در لحظه صفر است!

رفقای کارگر؛
وظیفه امروز من نوعی تا فرارسیدن لحظه صفر، ایجاد هسته ها گروه های مخفی کارگران سوسیالیست؛ چه در محیط کار و چه در محل زندگی ست!

رفقای کارگر؛
بدون ایجاد هسته ها و گروه های سوسیالیستی در پایین و ایجاد شبکه ای سراسری از هسته ها و گروه های سوسیالیستی که  در بتن طبقه کارگر سازمان یافته اند و خود را از دیگر شهروندان فاقد سرمایه جدا نمی دانند و همواره در مبارزات روزمره توده ها جهت تقویت دموکراسی و کم کردن هزینه رهایی از بربریت کنونی مشارکت دارند و آموزش سه منبع و سه جزء کمونیسم را در برنامه روزمره خود دارند، آینده ای بدون استثمار و نافی انواع تبعیض، متصور نیست!

رفقای کارگر؛
هر جای جهان که هستیم، در ایجاد بی سر و صدای هسته ها و گروه های سوسیالیستی و گسترش این هسته ها و گروه ها و بوجود آوردن شبکه ای سراسری از هسته ها و گروه‌های  سوسیالیستی، جهت مشارکت جمعی در مبارزات روزمره توده ها و آموزش سه منبع و سه جزء کمونیسم، دست شما را بگرمی می فشارم و برای شما آرزوی تندرستی و پیگیری دارم.


زنده باد انقلاب!
زنده باد حاکمیت مستقیم توده ها!
زنده باد کمونیسم!