تنش میان ایران و اسراییل و پس لرزه های بحران در افغانستان، منطقه و جهان

نویسنده: مهرالدین مشید
وارد شدن امریکا در جنگ و به صدا درامدن آژیر خطر و تهدید صلح جهانی
در دنیای امروز که سیاست های منطقه ای و بینالملل به گونه ی فزایندهای درگیر بازی های پیچیده و چندلایه ی سیاسی و استخدر دنیای امروز که سیاست های منطقه ای و بینالملل به گونه ی فزایندهای درگیر بازی های پیچیده و چندالیه ی سیاسی و استخباراتی با بازیگران متعدد شده و تنش ها در سطح منطقه و جهان را چندین بعدی نموده است. این عوامل دست بدست هم داده و رویارویی های منطقهای تبعاتی فراتر از مرزهای جغرافیایی بر جای نهاده است. یکی از نمونههای بارز این نوع تنش ها، رویارویی های ایران و اسرائیل است که بیشتر متاثر از بستر های ایدئولوژیک و امنیتی است و طی چند دههی اخیر به یکی از مؤلفههای پایدار بیثباتی در غرب آسیا بدل شده است. پیش از این، این رویارویی ها در جارچوب نبردهای نیابتی، حمله های سایبری، جنگ اطالعاتی و تاکتیکهای متفاوت جریان داشت که نهتنها روابط اسراییل و ایران؛ بلکه در سطح ساختار امنیت منطقهای خاور میانه تیز تأثیر عمیقی بر جای نهاده بود. اکنون که درگیری ها میان ایران و اسرائیل، بطرف جنگی تمام عیار در حرکت است. هرچند این جنگ هنوز در عرصه ی جیوپولیتیک، فرسایشی به نظر می رسد؛ اما بعید نیست که به جنگی فراگیر بدل شود. در این میان، کشورهای همجوار و پیرامونی این منازعه، بهویژه افغانستان، که در مجاورت با ایران قرار دارد، دارای ساختار سیاسی شکننده و وضعیت امنیتی متزلزلی است، از مهمترین قربانیان بالقوه و بالفعل این رویارویی محسوب میشود. در این مقاله تالش شده تا تحلیلی از چگونگی تنش میان ایران و اسرائیل ارایه دهد و در ضمن تاثیرات آن را با وجود فاصله جغرافیایی، بر تحوالت داخلی افغانستان، معادالت منطقهای و حتا امنیت جهانی مورد مطالعه قرار دهد.باراتی با بازیگران متعدد شده و تنش ها در سطح
ماهیت تنش میان ایران و اسرائیل؛ از نبرد ایدئولوژیک تا رقابت ژئوپلیتیک
تنش میان ایران و دولت اسرائیل، طی چهار دهه اخیر یکی از محورهای ثابت در منازعات خاورمیانه بوده است. این تنش برخلاف بسیاری از تنشهای منطقهای که ریشه در اختلافات مرزی یا قومی دارند، بر بستر گسترده تری از تقابل ایدئولوژیها، اهداف ژئوپلیتیکی، و مبارزه برای شکلدهی به نظم منطقهای آینده شکل گرفته است.
ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، سیاستی مبتنی بر تقابل با اسرائیل اتخاذ کرد و حمایت از آرمان فلسطین را جزو اصول انقلاب اسلامی دانست. در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، اسرائیل به عنوان “رژیم جعلی و اشغالگر” معرفی و نابودی آن از اهداف کلیدی نظام تلقی شده است. در مقابل، اسرائیل که خود را تنها دموکراسی در منطقه و کشوری یهودی در میان کشورهای مسلمان میداند، ایران را به عنوان بزرگترین تهدید وجودی معرفی میکند؛ تهدیدی که نه تنها توانمندی نظامی دارد، بلکه به لحاظ ایدئولوژیک نیز خواستار نابودی اسرائیل است.
ایران همواره تلاش کرده تا با ایجاد محور مقاومت شامل حزبالله لبنان، حماس، جهاد اسلامی، انصارالله یمن و شبهنظامیان شیعه در عراق و سوریه، نفوذ منطقهای خود را گسترش دهد. این شبکه، بهویژه در اطراف مرزهای اسرائیل، موجب نگرانی امنیتی شدید تلآویو شده است. در این چارچوب، سوریه به میدان تقابل مستقیم بدل شده است؛ اسرائیل بهطور منظم مواضع نظامی ایران و متحدانش را در خاک سوریه هدف قرار میدهد. این حملات برای ممانعت از تثبیت حضور نظامی ایران در مرزهای شمالی اسرائیل صورت میگیرد.
برنامه ی هسته ای و جنگ نیابتی: برنامه هستهای ایران یکی از کانونهای اصلی تنش است. اسرائیل بر این باور است که ایران در پی دستیابی به سلاح هستهای است، هرچند ایران همواره بر صلحآمیز بودن برنامه خود تأکید کرده است. این در حالی است که کشور هایی بر ایران در رابطه به سلاح اتومی فشار می آورند که از آن به عنوان تهدید برضد کشور های دیگر استفاده می کنند. چنانکه پوتین با لحنی نرم تر کشور های مخالف ایران را مورد انتقاد قرار داد.
در همین حال اسرائیل، با کمک اطلاعاتی و عملیاتی موساد، اقدام به ترور دانشمندان هستهای ایرانی، خرابکاری در تأسیسات اتمی و عملیات سایبری کرده است . حامیان اسراییل هیچگاهی این عمل تروریستی این کشور را تقبیح نکرده و برعکس آن را تشویق کرده اند. از سوی دیگر، ایران نیز به توسعه توانمندیهای دفاعی و موشکی خود ادامه داده و در مواردی، تهدید به واکنش مستقیم کرده است. تقابل ایران و اسرائیل در قالب جنگ نیابتی از گذشته جریان دارد. حمله های اسرائیل به مواضع حزبالله و شبهنظامیان وابسته به ایران در سوریه، درگیریهای غزه و حمایت ایران از گروههای مقاومت، جلوههایی از این جنگ هستند.
این درگیری نیابتی، نه تنها به نابسامانی داخلی کشورهای درگیر مانند لبنان، سوریه، و عراق انجامیده، بلکه امکان گسترش به یک جنگ مستقیم و تمامعیار را نیز افزایش داده است. عامل اصلی این جنگ های نیابتی خودداری اسراییل و حامیان آن از به رسمیت شناسایی حکومت فلسطین است. در حالیکه اسراییل در کنفرانس اسلو با عرفات وعده ی این شناسایی را داده بود.
نبرد سایبری و اطلاعاتی وحمله های مستقیم: پیش از درگیری های مستقیم میان ایران و اسرائیل، تنش ها میان دو کشور عرصههای نوینی نیز کشیده شده بود، از جمله، حمله ی سایبری «استاکسنت» به تأسیسات هستهای نطنز با همکاری مشترک اسراییل و امریکا؛ ترورهای پیچیده از جمله ترور فخریزاده.؛ عملیات روانی، جنگ تبلیغاتی و انتشار اطلاعات طبقهبندیشده از طریق جنگ نرم و دیجیتال.
در آپریل ۲۰۲۴، در پی حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و کشتهشدن چند فرمانده ارشد سپاه قدس، ایران برای نخستینبار در تاریخ، با موشک و پهپاد به خاک اسرائیل حمله کرد. هرچند بیشتر این حملات دفع شدند، اما این اقدام آغاز فاز جدیدی از رویارویی مستقیم بود که خطر جنگ منطقهای را افزایش داد. باوجود این تنش ها میان دو کشور بازهم امید می رفت که بر این تنش از طریق مذاکرات پایان می یافت؛ اما حمله ی نابهنگام اسراییل بر ایران و ترور هدفمند مقام های نظامی، سیاسی و دانشمندان هسته ای ایران، دروازه ی امید ها بر روی صلح را بست. به رغم تلاش های شماری از مقام های کشور ها هنوز نشانه ای از برقراری آتش بس به نظر نمی رسد.
این یادآور نظریه ی میشل کولان متفکر بلژیکی را در خاطره ها تداعی می کند که بر بنیاد یک سند افشا شده، از آن پرده برداشته است. اومی گوید، برنامه حمله به ایران در یک پلان استراتژیک امریکا در سال ۲۰۰۹ در موسسه بوکینگ طرح ریزی شده که صد ها مغز متفکر و استراتژیست بطور دایم دران کار میکنند. این موسسه توسط دولت امریکا و وزارت دفاع و دیگر گروپ های مالی بزرگ غربی تمویل می گردد.درین طرح استراتژیک برای حمله به ایران چندین پیشنهاد مختلف صورت گرفته است.
این به معنای آن است که هیچکدام از رویداد هایی که از دهه ها به اینسو درین منطقه از جهان رخ میدهد از روی ابتکار شخصی و تصادفی نبوده اند .همه برنامه ریزی شده و پیش بینی شده بودند.این اسناد استراتژیک افشا شده شامل ۱۸۰ صفحه میباشد. این سند کاربرد قدرت و خشونت را یگانه راه موثر در برابر تهران دانسته است تا این منطقه باید تحت کنترول کامل امریکا قرار داشته باشد. حمله ی نظامی به ایران یکی از گزینه ها است که امریکا با این رویکرد دو بار شکست در افغانستان و عراق را تجربه کرده است و راه دیگر پیشنهادی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی براه اندازی یک کودتا است تا یک رژیم باب میل امریکا درین کشور بر سر کار اید. زیرا حمایت از یک شورش مردمی نتیجه تضمین شده ای برای تغییرات سریع ندارد. با توجه به این سند، حمله ی اسراییل به ایران یک برنامه ی تاکتیکی نه؛ بلکه راهبردی است و به پایان زودهنگام و بدون نتیجه ی آن نمی توان امیدوار بود. هرچند رهبران ایران تا هنوز از ابزار دینی استفاده نکرده و از عنوان کردن جنگ های صلیبی جدید خودداری کرده اند، ممکن دلیل آن اختلاف شدید میان کشور های اسلامی باشد و ممکن هم استفاده از این سلاح برنده را به روز مبادا مانده اند. از این رویکرد رهبران ایران طوری برداشت می شود که برای جنگ درازمدت آماده گی دارند.
حمله ی امریکا به تاسیسات هسته ای ایران
پس از حمله ی امریکا به پایگاه های هسته ای ایران در فردو، نطنز و اصفهان جنگ پیچیده تر شده و نه تنها صلح میان اسراییل و ایران؛ بلکه صلح منطقه ای و جهانی با خطر جدی روبرو شده است. این حمله نه تنها پیامد های ناگوار برای ایران؛ بلکه در ضمن پیامد های داخلی برای ایران، پیامد های منطقه ای، بین المللی و پیامد های انسانی و اخلاقی نیز دارد. این حمله سر قدرت های منطقه چون؛ چین و روسیه را از غار حرای تاریخ بلند خواهد کرد؛ زیرا این حمله نه هشدار و حرمت شکنی بر آنان و بر صلح و امنیت جهانی است؛ بلکه این حمله مقدمه ای برای حمله بر آنان در آینده نیز برشمرده می شود. این حمله در واقع آژیر خطر را در سطح منطقه و جهان به صدا دراورده است.
پیامدهای داخلی برای ایران: این حمله برعکس پیش بینی های غرب، همبستگی ملی را در ایران تقویت خواهد کرد؛ زیرا حمله های خارجی هر از گاهی تضاد های داخلی را تحت شعاع در آورده، حتا نارضایتی های گسترده را به رضایت های ملی به سود حکومت بدل می کند؛ در نتیجه همبستگی بیشتر میان حکومت و مردم ایجاد می کند؛ اما این حمله خسارت های سنگین انسانی و اقتصادی را نیز بر ایران وارد کرده و زیرساختهای حیاتی مانند پالایشگاهها، نیروگاهها، مراکز نظامی و ارتباطی هدف قرار خواهند گرفت و بحران انسانی شدیدی به وجود خواهد آمد.
ممکن این حمله منجر به سقوط یا تحکیم نظام حاکم شو د این بستگی به شدت حمله دارد که در نتیجه ی آن ممکن است حکومت تضعیف یا حتا سقوط کند؛ یا اینکه سناریوی دیگری به وقوع بپیوندد و حکومت ایران با بسیج نیروهای داخلی قدرت خود را تحکیم نماید؛ اما با توجه به شکست امریکا در جنگ افغانستان، عراق و سایر کشور ها گفته می توان که کاخ سفید جاذبه ای دینی و ملی ایران را دست کم گرفته است؛ زیرا ایران کشوری سخت جان است و فرود و فراز های زیادی را پیموده است. بدون تردید امریکا در ایران با چالش های جدی تر از گذشته روبرو خواهد شد که نظیر آن را در افغانستان و عراق و سوریه ندیده بود.
پیامدهای منطقهای
حمله ی امریکا به ایران جنگ در منطقه را شدت خواهد بخشید.،حزبالله لبنان احتمالاً جبهه شمالی علیه اسرائیل را فعال خواهد نماید. گروههای نیابتی ایران در عراق، سوریه و یمن ممکن است منافع آمریکا و متحدانش را هدف قرار دهند. اسرائیل و عربستان سعودی ممکن است وارد درگیری مستقیم شوند. افزایش بیثباتی در افغانستان، عراق و سوریه: نیروهای شیعه و سنی، تحت تأثیر موج درگیریها، دوباره وارد چرخه جنگهای نیابتی خواهند شد. خطر بسته شدن تنگه هرمز بیشتر شده و یکی از حیاتیترین گلوگاههای انرژی جهان، ممکن است به گونه ی بسته شود و قیمت نفت به شدت افزایش یابد.
واکنش کشور های حوزه ی خلیج فارس: پس از اعلام «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور آمریکا در بامداد (یکشنبه) ۲۱ جون مبنی بر هدف گیری تاسیسات هستهای ایران، کشورهای حوزه خلیج فارس شامل عربستان، بحرین، قطر و کویت وضعیت آمادهباش کامل اعلام کردهاند.
عربستان سعودی که بزرگترین صادر کننده نفت جهان است بعد از حملات آمریکا به تاسیسات هستهای ایران در وضعیت آمادهباش کامل قرار گرفته است. همچنین بحرین که میزبان مقر ناوگان پنجم نیروی دریایی امریکا است، با اعلام وضعیت آمادهباش مشابهی، از رانندگان خواسته تا از حضور در جادههای اصلی خودداری کنند. همچنین این کشور از ۷۰ درصد کارمندان دولتی خود خواست تا اطلاع ثانوی به دلیل تشدید تنشها دورکاری داشته باشند. دولت کویت نیز پناهگاههایی را در یک مجتمع دولتی ایجاد کرده است. ایران پیشتر به آمریکا هشدار داده بود در صورت هر گونه تعرض به خاک کشورمان داراییهای ایالات متحده در منطقه از جمله پایگاههای نظامی آن ایمن نخواهند بود. مداخله ی مستقیم آمریکا در جنگ از یک آستانه حیاتی عبور کرده که خطر کشاندن کشورهای خلیج فارس به ویژه بحرین، کویت، و قطر که میزبان تاسیسات نظامی آمریکا هستند به درگیری را ایجاد کرده است. کارشناسان سیاسی هشدار داده اند که ریسک درگیری تمام عیار بین ایران و آمریکا میتواند کل منطقه وارد یک درگیریهای ویرانگر طولانی مدت کند. مقامهای این کشور ها چند روز قبل اعلام کرده بودند طرحی ملی را با هدف تدارک دیدن برای وضعیت های اضطراری فعال کرده و بحرین در این راستا یک با تاسیس ۳۳ پناه گاه برای شهروندان این کشور و ایجاد مرکز وضعیت اضطراری آژیرهای خطر را آزمایش کردهاست.
همچنین وزارت امور خارجه ترکیه نسبت به حمله ی آمریکا به تاسیسات هستهای ایران ابراز نگرانی کرد و هشدار داد و این وزارتخانه در بیانیهای اعلام کرد: «حمله آمریکا به سایتهای هستهای ایران خطری را که بارها بر آن تاکید کردهایم، افزایش درگیریها و بیثباتی فضای امنیتی را به حداکثر رسانده است.»
واکنش روسیه و چین
روسیه حمله های آمریکا به تاسیسات هستهای ایران را شدیداً محکوم کرده و آن را اقدامی «غیرمسئولانه» توصیف کرده است. وزارت خارجه روسیه در بیانیهای اعلام کرد: «تصمیم غیرمسئولانه برای هدف قرار دادن خاک یک کشور دارای حاکمیت با موشک و بمب — صرفنظر از هرگونه توجیهی — نقض فاحش حقوق بینالملل، منشور سازمان ملل و قطعنامههای شورای امنیت است.» روسیه هشدار داده که این اقدام، «بهطور چشمگیری» خطر درگیری گستردهتر در خاورمیانه را افزایش داده و مقام های این کشور خواستار پایان دادن به تجاوز و افزایش تلاشها برای ایجاد شرایط بازگشت اوضاع به مسیر سیاسی و دیپلماتیک شده اند.
چین نیز آمریکا را به دلیل حملات هوایی به ایران به نقض حقوق بینالملل متهم کرده و هشدار داده که این اقدام تنشها را در خاورمیانه افزایش داده است. وزارت خارجه چین در بیانیهای که در شبکه اجتماعی X (توییتر سابق) منتشر شد، خواستار برقراری آتشبس شد. در این بیانیه آمده است: «چین حملات آمریکا به ایران و بمباران تأسیسات هستهای تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را قویاً محکوم میکند. اقدامات ایالات متحده بهطور جدی اهداف و اصول منشور سازمان ملل و حقوق بینالملل را نقض کرده و به تنشهای موجود در خاورمیانه دامن زده است.»
چین از همه طرفهای درگیر، بهویژه اسرائیل، خواسته که هر چه سریعتر به آتشبس برسند، امنیت غیرنظامیان را تضمین کرده و وارد مسیر گفتوگو و مذاکره شوند. در پایان آمده است: «چین آماده همکاری با جامعه بینالمللی برای تجمیع تلاشها، دفاع از عدالت، و تلاش برای بازگرداندن صلح و ثبات به خاورمیانه است.»
پیامدهای بینالملی
حمله ی امریکا به ایران بهای نفت را افزایش داده و بحران اقتصادی جهانی را بیشتر دامن می زند. شوک نفتی میتواند منجر به رکود جهانی شود. این جنگ جایگاه امریکا را در جهان تضعیف نموده و مشروعیت حقوقی آن را به شدت زیر پرسش برده است. این جنگ رقابت ها در سطح کشور های منطقه و جهان را دامن زده و کشور هایی چون، روسیه و چین با استفاده از فرصت برای تقویت موقعیت جیوپولیتیکی و اقتصادی از آن سود خواهند برد. این حمله می تواند، حتا در سازمان ناتو شکاف ایجاد کند و روابط فرااتلانتیکی را به چالش بکشد؛ زیرا شماری متحدان اروپایی امریکا با این حمله مخالف اند. دلیل این مخالفت مخالفت سازمان ملل با این حمله است.
چنانکه آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، از نخستین افرادی بود که بلافاصله واکنش نشان داد. او اظهار داشت که پیوستن آمریکا به جنگ ایران و اسرائیل “خطرناک” و تهدید منطقهای است که در لبه پرتگاه قرار دارد. او همچنین افزود ممکن است این درگیریها به سرعت از کنترل خارج شوند. وی این حمله ها را “تهدیدی مستقیم برای صلح و امنیت جهانی” دانست و گفت این درگیری هیچ راهحل نظامی ندارد و “تنها راه پیشرو، دیپلماسی و تنها امید صلح است”
پیامدهای انسانی و اخلاقی
مداخله ی امریکا در این جنگ مقابل و دشواری های زیاد انسانی و اخلاقی را در پی دارد که تلفات غیرنظامیان و بحران پناهجویان را در بر دارد و موج جدید مهاجرت ها آغاز خواهد شد. نه تنها این؛ بلکه احتمال ارتکاب جنایات جنگی و نقض حقوق بشر از حمله مواردی اند که پیامد های جبران ناپذیر اخلاقی را در بر دارد. از همه مهمترین و فاجعه بارتر، افزایش احساسات ضدآمریکایی در جهان اسلام است که همزیستی مسالمت آمیز ادیان را با خطر جدی روبرو می کند.
در کل گفته می توان که حمله آمریکا به ایران، اگرچه با اهدافی چون مهار توان هستهای یا تغییر رژیم آغاز شده؛ اما در عمل میتواند باعث آتشافروزی در خاورمیانه، بحران اقتصادی جهانی و تضعیف نظم بینالمللی شود. هرگونه اقدام نظامی از این نوع باید نه تنها از جنبه نظامی، بلکه از منظر انسانی، اقتصادی و جیوپولیتیکی با دقت و احتیاط بررسی شود.
جنگ اسراییل و امریکا برضد ایران و تبعات آن بر افغانستان
افغانستان به عنوان کشوری که طی بیش از چهاردهه ی اخیر دچار جنگ های ویرانگر داخلی، مداخله های خارجی، تضعف نهادهای سیاسی و از هم پاشی و گسیختگی های خطرساز اجتماعی شده، اکنون در دورانی به سر میبرد که به ظاهر ثبات شکننده ای بر آن حکم فرما است؛ اما به نسبت نبود حکومت مشروع و مقتدر و واقعیت های شکننده ی جیوپولیتیکی همچنان آسیب پذیر به نظر می رسد. قرار گرفتن افغانستان در مرز شرقی ایران و نیز نزدیکی آن به منطقه ی خلیج فارس، سبب شده تا تحولات امنیتی غرب آسیا، به ویژه در رابطه با رقابت ایران و اسرائیل، تأثیر مستقیم یا غیرمستقیمی بر فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی آن برجای بگذارد. در حالی که بیشتر تحلیل ها تمرکز خود را بر کشورهای عربی خلیج فارس یا رژیم صهیونیستی متمرکز ساخته اند، افغانستان به دلیل موقعیت جیوپولیتیکی خاص خود، تبدیل به نقطه ای فراموش شده؛ اما استراتژیک در این بازی بزرگ قدرت شده است. این در حالی است که با توجه به واقعیت های امنیتی منطقه ای هیچ کشوری نمیتواند خود را از »افق امنیتی همسایگان« مجزا بداند؛ زیرا امنیت یک کشور، به شدت در بستر منطقه ای تعریف میشود و پیوند ناگسستنی با نیروها، رقابتها و ائتلاف های پیرامونی دارد.
بنابراین، افغانستان به رغم وضعیت به ظاهر منزوی؛ اما در نظام بین الملل، تحت تأثیر مستقیم دینامیک های امنیتی پیرامون خود قرار دارد. فرسایشی شدن جنگ ایران و اسرائیل، در بعد اول، از آنرو تهدیدی برای افغانستان محسوب میشود که میتواند سبب بازتعریف موازنه ی قدرت در منطقه گردد؛ موازنه ای که در آن، بازیگران گوناگون تلاش می کنند تا حوزه ی نفوذ خود را از طریق ابزارهای مختلف دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و نیابتی در آن گسترش بدهند. این روند، بیشتر به سمت مناطق ضعیف و بیدفاع، نظیر افغانستان، قابل سرایت است. چنان که بربنیاد نظریه ی «موازنه ی تهدید»، دولتها بیش از آنکه در برابر قدرت صرف موازنه سازی کنند، در برابر تهدید شناخته شده واکنش نشان میدهند؛ بهویژه تهدیدهایی که از نظر جغرافیایی نزدیک، از نظر ایدئولوژیک مهاجم، و از منظر توانمندی، فعال باشند. افغانستان با توجه به قرار گرفتن آن در مجاورت جغرافیایی با ایران و فقدان توانایی لازم برای بازدارندگی، در موقعیتی قرار دارد که میتواند به راحتی در کانون تأثیر تهدید های منطقه ای قرار گیرد.
از سویی هم فرسایشی شدن این جنگ به نسبت غیردولتی و شبکه ای بودن آن غیرقابل پیشبینی به نظر می رسد؛ زیرا این جنگ برخلاف جنگهای متعارف، در قالب نبردهای پراکنده میان نیروهای نیابتی، حمله های سایبری، جنگ رسانه ای، و تحرکات فراملی صورت میگیرند که کشورهای دارای حاکمیت شکننده، مثل افغانستان، توان کنترل و مهار آن را ندارند. در این صورت نهاد های استخباراتی و نظامی ایران، برای تضمین عمق استراتژیک خود، از ظرفیتهای منطقه ای همچون خاک افغانستان برای تحرکات نیابتی بهره می گیرد. این امر میتواند افغانستان را به میدان جنگ سرِد پنهان میان ایران و متحدان اسرائیل تبدیل کند. در همین حال قدرتهای رقیب ایران، مانند کشورهای عربی حاشیه ی خلیج فارس، برای مقابله با نفوذ ایران، سیاستهایی تهاجمی در قبال افغانستان اتخاذ و در نتیجه جغرافیای این کشور که حالا میزبان بیش از ۲۲ گروه ی تروریستی است، به میدان جنگ نیابتی تبدیل خواهد شد.
از سوی دیگر با توجه به بحران تصمیم گیری در کابل، نمی توان به نقش مثبت حاکمان افغانستان باورمند بود؛ زیرا حکومت طالبان با بحران مشروعیت بین المللی روبه رو است و توان اتخاذ سیاست های متوازن در مواجهه با بحرانهای منطقه ای، را ندارد؛ البته سیاستی که هم مانع از تشدید مداخله ی ایران در افغانستان و از سویی هم سبب خودداری کشورهای عربی یا حتا قدرت هایی مانند ترکیه، چین و روسیه از مداخله در افغانستان شود. این چالش سیاسی در بستر یک جنگ فرسایشی و سیال میان دو قدرت منطقه ای، فشار زیادی بر سیاستگذاران افغانستان وارد میکند که احتمال اتخاذ تصمیم های شتابزده، واکنشی و ایدئولوژیک را در پی دارد. آشکار است، دولتهایی که توان سمت دهی سیاست های خارجی خود را ندارند، در برابر تغییر ساختار سیستم بین المللی یا منطقه ای، بیشتر آسیب پذیر و دچار بحران تصمیمگیری میشوند.
از سویی هم بحران بشری برخاسته از بازگشت سیلی از مهاجران از ایران به افغانستان، با توجه به منابع محدود، فشار مضاعفی است که بر این کشور وارد می نماید. همچنین افزایش بحران در غرب آسیا میتواند روند تجارت، واردات سوخت، صادرات کاال و انتقال سرمایه را در افغانستان مختل کند و بحران معیشتی را در این کشور دامن بزند؛ بحرانی که میتواند نارضایتیهای اجتماعی را تشدید بخشیده و به ثبات شکنندهی سیاسی بیشتر آسیب برساند. در آخرین تحلیل این جنگ می تواند، یکی از مهمترین متغیرهای محیطی تهدید کننده ی ثبات ملی و منطقهای برای افغانستان باشد. در چنین فضایی، در میان کشور های منطقه، حکومت افغانستان با ساختار شکننده، که مشروعیت بینالمللی ندارد، در عمل از تمام فرآیندهای منطقهگرایی بیرون مانده است. سازمانهایی مانند سازمان همکاری شانگهای، اکو، یا حتا همکاریهای چهارجانبهی ایران- چین-روسیه-هند، هیچ رویکرد مؤثری برای بیرون کردن افغانستان از انزوای سیاسی انجام نداده اند. این سبب شده تا این کشور نه در معادالت قدرت، نه در نهادهای منطقهای مشارکت مؤثر داشته باشد و نه توان چانهزنی مستقل در برابر بحرانها را دارا باشد. انزوای منطقهای و بین المللی نه فقط قدرت مانور دیپلماتیک افغانستان را کاهش داده؛ بلکه بازیگران رادیکال و غیردولتی را تشویق میکند تا در خالی ژئوپلیتیکی ایجادشده، نفوذ خود را گسترش دهند.
در مجموع گفته می توان که از لحاظ نظری و عملی، بررسی پیآمدهای امنیتی و سیاسی جنگ فرسایشی ایران و اسرائیل برای افغانستان، نهتنها ضرورت تحلیلی، بلکه ضرورت راهبردی است؛ البته ضرورتی که میتواند به درک عمیق تر از وضعیت ژئوپلیتیکی افغانستان، آسیب پذیریهای آن، و راهکارهای سیاستگذاری هوشمندانه در قبال بحرانهای منطقهای بینجامد؛ زیرا افغانستان، بهرغم موقعیت حاشیهای در بسیاری از تحلیلهای جهانی، در واقع در کانون یکی از پیچیدهترین و پرتأثیر گذار ترین معادالت امنیتی معاصر قرار گرفته است. این وضعیت شکننده و ناپایدار تا زمانی در افغانستان ادامه دارد که یک تغییر بنیادین در رویکرد طالبان در پاسخ به نظم بینالملل ایجاد نگردد و مشروعیت سیاسی کسب نکنند و ساختارهای مشارکتی منطقهای را در این کشور تقویت ننمایند. افغانستان با توجه به موقعیت جیوپولیتیک حساس خود در ثبات کشور های خاورمیانه و آسیای مرکزی نقش محوری و موثر دارد
. پیامدهای منطقه ای و جهانی تنش میان ایران و اسراییل
یکی از مؤلفه های کلیدی گسست نظم منطقهای، شکاف میان محورهای ژئوپلیتیکی کشور های منطقه است. ایران، بهعنوان بازیگری با نفوذ فراسرزمینی، درگیر یک جنگ چندالیه با اسرائیل، امریکا، و برخی دولتهای عربی شده که در میان سکوت های معنا دار پوتین و شی رییسان جمهور روسیه و چین و تهدید های ترامپ هر روز ابعاد جدیدی پیدا میکند. از سوی دیگر، اسرائیل با پیوندهای راهبردی خود با امارات، بحرین و حتا آذربایجان، ساختاری از« پیمانهای امنیتی غیررسمی» را ایجاد کرده که به گونه ی مستقیم بر الگوی نظم منطقه ای تأثیر گذاشته است.
بنابراین فرسایشی شدن جنگ ایران و اسرائیل سبب گسست در نظم نیم بند و شکننده ی منطقهای شده و الگوهای امنیتی در خاور میانه و آسیای مرکزی را بیشتر بیثبات و متزلزل میکند. فروپاشی این نظم، تمام کشور های منطقه را تهدید میکند. ادامه ی جنگ میان اسراییل و ایران ، به روند عادی سازی روابط کشور های عربی با اسراییل آسیب بیشتر وارد می کند و از سویی هم بیثباتی در لبنان، سوریه، عراق را دامن می زند و تهدید به جنگ فراگیر را در پی دارد. ادامه ی این تنش فراتر از کشور های منطقه، چالش های فراوانی را در سطح جهانی بوجود خواهد آورد. دوام این تنش احتمال درگیری قدرت های منطقه ای و حتا جهانی را در پی دارد و در صورت گسترش تنش، جریان انرژی در خلیج فارس به سکتگی دچار شده و نظم امنیتی بینالمللی بیشتر دچار ورشکست می شود.
تشدید بی ثباتی در خاورمیانه
هرچند پیش از جنگ ایران و اسراییل حضور و نفوذ ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن، موجب گسترش رقابت با اسرائیل در مناطق بحرانی شده بود که حمله های اسرائیل بر مواضع ایران در سوریه و واکنشهای متقابل از سوی محور مقاومت، منطقه را بهطور مداوم در آستانه جنگ نگه داشته بود؛ اما درگیری های تازه نه تنها روند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی، بهویژه با عربستان سعودی را به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد و زمینهساز بازگشت فضای تقابلی در جهان عرب خواهد شد؛ بلکه ایران با استفاده از گروههای شبهنظامی در لبنان )حزبهللا(، فلسطین )حماس و .جهاد اسالمی(، سوریه )سپاه قدس(، عراق )حشد الشعبی( و یمن )انصارهللا(، درگیری و تنش را گسترش خواهد داد.
در کل گفته می توان که تنش میان ایران و اسرائیل، نه یک رقابت سنتی قدرت بلکه رویارویی میان دو جهانبینی است و تنوع ابزارهای تقابل و درگیریهای نیابتی آنها، حالا منطقه را در آستانه ی بحران خطرناک قرار داده است. با وجود تلاشهای دیپلماتیک و میانجیگری برخی کشورها، هنوز امیدی برای آتش بس نمی رود. تنها راه جلوگیری از فاجعه، برقراری آتش بس میان اسراییل و ابران و گفتوگوهای منطقهای گسترده و بازتعریف چارچوب امنیت جمعی در خاورمیانه است.
بازآرایی قدرتهای جهانی
در حالیکه امریکا به عنوان متحد استراتژیک اسرائیل، وارد درگیری مستقیم با ایران شده است؛ اما روسیه و چین از ایران حمایت غیرمستقیم دارند و انتقاد های نرم پوتین از امریکا نشانه ی یک سازش پشت پرده و کنار آمدن روی تقسیم جهان است. در پشت سکوت چین و روسیه که از آن به عنوان باخت بزرگ آمریکا در برابر چین یاددهانی شده است، اهداف کلان اقتصادی قرار دارد. در حالی که ترامپ در دام ماجراجویی های دیوانه وار نتانیاهو افتاده، چین با امضای ده ها قرار داد میلیاردی با کشورهای آسیای میانه بخش بزرگی از گنجینه های کانی این کشور ها را ارزان به دست آورده و بازارهای آسیای میانه را به چنگ می آورد.
چنین بر می آید که آمریکا بازی جیو اکونومیک در آسیای میانه را به چین باخته است. تراز بازرگانی چین با کشورهای آسیای مرکزی به 95 میلیارد و میزان سرمایه گذاری های آن همین اکنون به 45 میلیارد می رسد. هرگاه ترامپ فریب نتانیاهو را بخورد و درگیر جنگ شود، خاور میانه را هم در پی آسیای میانه از دست خواهد داد.
به همین گونه در عقب سکوت روسیه هم اهداف کلان راهبردی و انتقام جویانه نهفته است. هرگاه روسیه موفق شود، آمریکا را درگیر جنگ فرسایشی با ایران نماید، به بزرگترین پیروزی راهبردی دست خواهد یافت. زیرا این به معنای پایان سلطه آمریکا بر اوراسیا خواهد بود. در پایان این جنگ آمریکا باید برای همیشه بار و بستره خود را از خاور میانه و آسیای میانه ببندد!!!!
هرگاه آمریکا پا به میدان جنگ بگذارد، لغزش بسیار بزرگی را مرتکب خواهد شد و بهای بسیار سنگینی بابت آن خواهد پرداخت. یکی از اهداف اصلی بستن دروازه خلیج فارس به روی روسیه و چین است. آیا آمریکا در ازای آن بهای بسیار سنگینی خواهد پرداخت؟ آمریکا برای بستن دروازه های اروپا به روی روسیه اوکرایین را قربانی ساخت. اکنون برای بستن دروازه های جنوب اسرائیل را قربانی می کند. ممکن تردید امریکا از اشتراک در جنگ برخاسته از نگرانی های گوناگونی باشد که در آخرین تحلیل دلالت بر بازنده گی آن در جنگ می نماید. از همین رو است که بذنی ساندر متفکر بزرگ امریکایی با جنایتکار خواندن نتنیاهو، ترامپ را از مداخله در جنگ برحذر داشته است.
در این میان حمایت کشور های گروه هفت از حمله ی اسراییل به ایران پرسش برانکارد است که آنان به دنبال چه اند و این به معنای همصدایی با امریکا است و یا اینکه این تصمیم تشدید تقابل میان شرق و غرب و بازی بزرگ حدید را برای تشکیل خاور میانه ی جدید در افکار تداعی می کند. چنانکه کشورهای گروه هفت )G7 )روز سهشنبه، ۲۷ حوزادر بیانیه پایانی نشست خود در کانادا، ضمن تأکید بر حق اسرائیل برای دفاع از خود، ایران را »منبع اصلی بیثباتی و تروریسم در منطقه« خواندند. در این بیانیه آمده است که کشورهای گروه هفت بهروشنی اعالم کردهاند ایران نباید هرگز به سالح هستهای دست یابد. این تقابل میتواند به قطب بندی های جیوپولیتیک نوینی بین غرب و محور شرق )ایران–روسیه–چین( منجر گردد و رقابت های تسلیحاتی و هسته ای وارد فاز جدید شود. احتمال برخورد نظامی، کشورهای منطقه مانند، عربستان، ترکیه و مصر را به سمت تقویت زرادخانههای موشکی و حتا برنامههای هستهای سوق بدهد. بدینترتیب، پراکندگی تسلیحات استراتژیک در منطقه افزایش مییابد که تهدیدی برای امنیت بینالمللی است. از سویی هم درگیری نظامی میان ایران و اسرائیل، یا حمله به زیرساختهای نفتی در خلیج فارس، سبب اختالل در بازار انرژی جهانی و جهش قیمت نفت و گاز در سطح جهانی شود. این موضوع برای اقتصادهای وابسته به واردات انرژی، مانند اتحادیه اروپا، آسیای شرقی و آفریقا، پیامدهای تورمی و ناگواری خواهد داشت. طبق تحلیل بلومبرگ احتمال درگیری مستقیم ایران–اسرائیل میتواند قیمت نفت را تا ۱۵۰ دالر در هر بشکه افزایش دهدشورهای گروه هفت (G7) روز سهشنبه، ۲۷ حوزادر بیانیه پایتواند دهد.
هرچند سناریو هایی چون، تشدید عملیات سایبری، حمله به زیر ساخت های حیاتی، وقوع حادثه ی هدفمند برای تغییر معادلات جیوپولیتیک، توسعه ی دامنه ی درگیری به مناطق محاور ایران و سناریو های دیگری شامل سرنگونی حکومت ایران را در پی داشته باشد؛ اما در این میان آنچه بیش از همه برجسته است، فروپاشی تدریجی مفهوم صلح جهانی است. رؤیایی که پس از جنگ جهانی دوم با تأسیس سازمان ملل شکل گرفت. با تاسف که شورای امنیت این سازمان به نهادی تشریفاتی، ناکارآمد و اسیر ارادهی قدرتهای بزرگ تبدیل شده است. این سازمان به دلیل قطع منابع مالی از سوی آمریکا و دیگر کشورها، توان عملیاتی و تصمیمگیری های خود را از دست داده است. این سبب شده تا جهان به طور بی پیشینه ای وارد هرج و مرج، بیثباتی و بیاعتمادی شود.
نتیجه
درگیری میان ایران و اسرائیل، اگرچه در ظاهر به دور از م درگیری میان ایران و اسرائیل، اگرچه در ظاهر به دور از مرزهای افغانستان روی میدهد، اما از نظر پیامدهای ژئوپلیتیکی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی، تأثیرات گستردهای نه تنها بر این کشور؛ بلکه به کشور های منطقه و جهان دارد. جنگی که با حمله های غافلگیرانه و در مخالفت با منشور صلح جهانی از سوی اسرائیل و آمریکا برضد ایران آغاز شده و در حال پیچیده شدن است و دورنمای صلح جهانی را با خطر جدی روبرو کرده است. افغانستان به نسبت نداشتن سیاست خارجی فعال، روابط متوازن با قدرتهای منطقه ای، و عدم تالش برای ثبات داخلی مبتنی بر خواست و مشارکت مردم بیش از هر زمانی دیگر در برابر پس لرزه های چنین بحران هایی آسیب پذیر است. در نهایت، جنگ ایران و اسرائیل و وارد شدن امریکا در این جنگ یک فاجعه ی جیوپولیتیک با تبعات فراتر از مرزهای آن دو کشور بوده که نه تنها ایران را با چالش های اقتصادی، نظامی و اجتماعی روبرو خواهد کرد و حتا انسجام داخلی این کشور را نیز تهدید میکند؛ بلکه کشور های منطقه را در معرض جنگ های نیابتی جدید قرار خواهد داد و آنها را هرچه بیشتر دستخوش قطب بندی های جدید جیوپولیتیک، درگیری های نظامی و استخباراتی، رقابت و مداخله قدرت های بزرگ خواهد گردانید.