درما تم هرات
آدمی خواب وجهان می جنبد
سر زمین با ستان می جنبد
بس نبود این تنش نیم قرنه ؟
که هرات خونچکان می جنبد
زختلا فات طبیعت همه جا
شرق غرب همزمان میجنبد
قامت کیف و هری و غزه
در خمآ پیچ زمان می جنبد
جنبش ی نیست زبید ا ریها
خفته در لرزش آن می جنبد
زنده گی رفته به زیر آوار
مرگ در ما تم آ ن می جنبد
مرغ پر پر شده در بین قفس
قفس از آه و فغان می جنبد
رخت بستست بهاران زچمن
غنچه در باد خزان می جنبد
چه تسلی بدهم بهرهرات
در عزایش آسمان می جنبد
غم مخورگرچه بخاک افتادی
به نوسازی تو جها ن میجنبد
زربخاک هرچه فتد زر باشد
کوه بر ارزش آن می جنبد
هری ، تنها نگذ ار یم ترا
به نوایت همگان می جنبد
عبدالوکیل کوچی