کربلای کابل
در آن ویرانه جغد شب سرود مام میخواند
ز گلهایی که گشته پر پر و ناکام میخواند
ز آن گلگون کفن هایی که سر تاج وطن بودند
به مرگ آن جوانان چشم بادام میخواند
به یاد روزگارانی که ویرانه بهشتی بود
ز ایامی که نی غم بود، وقتِ شام میخواند
از آن ماتم سرایی که جهنم در بغل دارد
به رقص شعله ها با آتشین پیغام میخواند
سرود جان سپردن ها و اندر خون تپیدن ها
ز آن اوضاع اندر پردهء ابهام، میخواند
در آن ویرانه ای که کاروان مرگ جاگیر است
ز آن اسلام گرایان شریر، آرام میخواند
ز دستانِ تبه کاری که روز ما سیه کرده
ز سیلی آن غلامانِ بسی بد نام میخواند
ز فقر آلوده دامن ها ، سرود دیگری دارد
به ساز گریه از ننگ چنین ایام، می خواند
ز وحشی های بد مست و خون آشام زمان ما
که خون ملتی دارند اندر جام ، میخواند
ز حامی و طرفداران مرگ و خون میگوید
ز آن غارتگران پست و هم بد نام، میخواند
در آتش مردم و ویرانه می سوزد، خدای من ؛؟
به سوز کربلا ، غمنامهء آلام میخواند
مهرو ولیزاده آگوست ۲۰۲۲