تنهایی
رفت از نظرم دیده به راهش نگران شد
دل بردهی ما بود دلآرای جهان شد
امید به نخلی که بهارش دهدت بر
هنگام ثمر بود گرفتار خزان شد
از بخت بنالم که شب و روز درین دهر
از طالع بد حاصل من شور و فغان شد
یک چند کتاب و غزل و شعر و ترانه
با این همه سرمایهی من یک چمدان شد
با حسرت و دلتنگی و تنهایی و سکوت
کارم همه در کشمکش چند و چنان شد
امروز وطن زخمی و آماج حوادث
هر توته و آه آمد و در شور و فغان شد
جاوید گشت نام کسی آنکه به گیتی
در خدمت میهن بود و نیکو گذران شد
محمد اسحاق ثنا
۲۰ نوامبر ۲۰۲۱