چه بنویسم
نمیدانم چه بنویسم
همه دیدیم وبنوشتیم
همه گفتیم درسفتیم
مگر کو گوشهاییکه صداها را بهم سازد
مگر کو گامهایی که براه همدلی آید
دلم از غصه میگرید، قلم در قطره می پیچد
ورق از جمله میترسد
چه بنویسم ، نمیدانم چه بنویسم
از آنچیزیکه در عالم
کسی هرگز ندیده نی شنیده
نی اندر خواب وبیداری پسندیده
در آنجا قصه ها از جنگ میگویند
سر انسانیت را با چماق وسنگ میکوبند
چه بنویسم، ندانم ازچه بنویسم
زبیداد جهنم یا ز آه وناله مردم
که گوش آسمان کرشد
زمین صد بار بخون تر شد
وانسان در چنین قرنی
زهول جان
یکی از بال طیاره بیافتد برزمین واژون
دگر در داخل اش از بطن مادر میجهد بیرون
دوسه تای دگر آنسوی میدان گشته غرق خون
چه بنویسم ، ندانم ازچه بنویسم
در آنجا قصه ها از جنگ میگویند
سر انسانیت را با چماق و سنگ میکوبند
چه خاکی را کنم بر سر
که آنرا هم تجارت پیشگان دین
بر باد هوا دادند
چگویم زخم ناسور است
زمین سخت آسمان دور است
چگویم بر کی بنویسم
براستی ها، به چپی ها
به جنبشها و جریانها
که آنها چانس تاریخی وفرصتهای مهم را
همش از دست ها دادند
کنون بگذار…….
کنون بگذار، تا حلال مشکل را
مگر تاریخ
یا دوری
زمان ،
آخر کند پیدا
عبدالوکیل کوچی