سخت تنها بدون تو
مجید احمدی غزل سرای زیبایی های زبان فارسی دری، غزل نابی دارد
که برای هر یک ما بسیار زیبا و خاطره انگیز است.
من که در
گذرگاه شعر و سخن مهمانی بیش نیستم به پیروی برخی مصراع آن جستار های جسارت آمیزی دارم.
کاستی های من را هم برشمردید و هم از آن ها درگذرید.
اول آن غزل زیبا را به شما سروران گرامی تقدیم می کنم:
دیدی که سخت نیست تنها بدون من
و صبح می شود شب ها بدون من
این نبض زندگی بی وقفه می زند
فرقی نمی کند دنیا بدون من !
کابوس و وحشتم اما برای تو
زیباست همچنان رویا بدون من !
عاشق شدم شبی با تو ؛ کنار تو
عاشق شدی تو نیز اما بدون من !
من که جهنمم تو از خودت بگو
آسوده ای هنوز آیا بدون من ؟!
من مرده ام ولی بسیار واضح است
سر زنده تر شدی هر جا بدون من …
حالِ تو خوبِ خوب یک روزِ نابِ ناب
خوشبخت می شوی حتی بدون من !
از خود گذشته ام چون عاشق از غرور
تو نیز رد شدی تنها بدون من
دیروز اگر چه سخت امروز هم گذشت
فرقی نمی کند فردا بدون من !
شاعر : مجید احمدی
استقبال من:
{گفتی، دیدی که سخت نیست تنها بدون من}
دیدم که همه اش رنج است تنها بدون تو
{گفتی، و صبح می شود شب ها بدون من}
دیدم که شب ها شب یلداست
و روز هرگز نیامد بدون تو
{ گفتی، این نبض زندگی بی وقفه می زند}
دیدم که نبض زنده گی در جا ایستاد
بدون تو
و از زدن ماند در نه بود تو بدون تو
{ گفتی، فرقی نمی کند دنیا بدون من ! }
دیدم که فرقی چنان کوه های جهان بود
بدون تو.
و شانه هایم چی سنگینی کردند
بدون تو
{ گفتی، عاشق شدم شبی با تو ؛ کنار تو
عاشق شدی تو نیز اما بدون من !}
یاوه مگو، من شبی نه بی تو و بی کنار تو
نه بود آن عشق به، بدون تو
{ گفتی، من که جهنمم تو از خودت بگو
آسوده ای هنوز آیا بدون من ؟! }
تو در جهنم آخرتی و من در جهنم هر دو جهان بدون تو.
سر بلند کن تا بینی چی ما آرامم بدون تو.
{ گفتی، من مرده ام ولی بسیار واضح است
سر زنده تر شدی هر جا بدون من …}
نه، من مردم بدون تو،
فرقی نه می کند مردنم با تو یا بدون تو
{ گفتی، دیروز اگر چه سخت امروز هم گذشت
فرقی نمی کند فردا بدون من ! }.
آری دیدم، اما با غروب من، هردو با غروب گذشت
و فردا هرگز نیاید بدون تو.
زان که صبح و هم آفتاب نیایند بدون تو.