نگاهی به علل، عوامل و اهداف شیوع ویروس کرونا
از آغاز تا جنگ واکسنها و …
ترجمه و گردآوری
ابراهیم شیری
فهرست مطالب به ترتیب تاریخ انتشار
١- تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
٢- در باره ابرنهاد، یا کمیتۀ ۱۴۷
٣- بیلدربرگ- ۲۰۱۴. کار و مردم
۴- از بیلدربرگ به گوگلبرگ
۵- در باره یکی از شرکت کنندگان ساده نشست بیلدربرگ، یا بلاک روک
۶- باشگاه بیلدربرگ: دولت جهانی یا ناهنجاری تاریخی
٧- سه ایده باشگاه رُم
٨- مبارزه با کروناویروس و برادر بزرگ
٩- کروناویروس بمثابه بدیل جنگ جهانی
١٠- این ویروس بطرز حیرتانگیز گزینشی…
١١- بیل گیتس و کروناویروس
١٢- کروناویروس نه در چین، که در ذهن صاحبان پول زاده شد
١٣- پرده ماقبل آخر نمایش آخرالزمان، یا زیر پرچم مقابله با کروناویروس
١۴- تأثیر کروناویروس بر اقتصاد و روابط چین و آمریکا
١۵- صاحبان پول آماده تغییر قاعده بازی هستند
١۶- حقایق کروناویروس آشکار میشود
١٧- در راه مایهکوبی همگانی جمعیت جهان
١٨- کروناویروس در آمریکا تولید شد
١٩- کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ
٢٠- سرمایهداری فراگیر بمثابه ایدئولوژی نوسازی بزرگ
٢١- سرمایهداری به اصطلاح فراگیر، طرح مشترک روچیلدها و پاپ رُم
٢٢- توطئۀ آشکار
٢٣- «همهگیری» و معماری جدید مالی- پولی ایالات متحده آمریکا
٢۴- شکست سخت مایهکوبی همگانی در فرانسه
٢۵- طب در خدمت ایجاد نوع جدید جامعۀ استبدادی
بجای مقدمه
۱- بدنبال مسابقات ارتش با حضور ۳۳۰ نظامی آمریکایی در ووهان چین، کروناویروس در این شهر شایع شد؛
۲- رسانهها گزارش دادند شیوع ویروس گویا به این سبب بوده که یک نفر خفاش آلوده به ویروس خورده؛
۳- سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد ویروس از طریق تماس مستقیم انتقال مییابد نه از طریق هوا. یعنی سنگین است؛
۴- بر اساس بند سه، قرنطینه (حبس خانهگی)، زدن ماسک و رعایت فاصله دومتری بمنظور جلوگیری از شیوع ویروس و ابتلا به آن اعلام گردید؛
۵- اگر رعایت فاصله دو متری میتوانست مانع از ابتلا به ویروس کرونا شود، نظام بهداشت روشن نکرد که این ویروس چگونه بعد از ووهان، بدون هیچ رفتوآمد و تماس نزدیک یا مستقیم، در ایران در شهر قم، به سخن دقیقتر، در مرکز نفوذ و دخالت انگلیس شایع شد؛
۶- لازم به ذکر است که طی آزمایشات بعمل آمده از دانشجویان ایرانی در بازگشت از ووهان چین، هیچ علامتی از آلودگی به ویروس کرونا در هیچیک از آنها پیدا نشد؛
۷- در اینجا این سؤال که چگونه کروناویروس از قم به سرتاسر ایران بال گشود و بلافاصله به ایتالیا پرواز کرد، هنوز بیپاسخ مانده است؛
۸- باصطلاح متخصصان بیماریهای ویروسی میزان تلفات کروناویروس را ٣- ۴ درصد، بعبارتی به اندازۀ نصف آنفلوآنزای فصلی اعلام کردند؛
٩- همین باصطلاح متخصصان گفتند که این ویروس از میان افراد بالای ۶٠ سال قربانی میگیرد و هیچ خطری برای کودکان و نوجوانان ندارد؛
١٠- دستاندرکاران مبارزه با کرونا اعلام کردند که این ویروس روی سطوح صاف مثل شیشه، آهن، استیل، دستگیره در، شیرآلات و غیره مینشیند و تا دو ساعت زنده میماند. عجب! «ویروس سنگین» روی سطوح ناصاف، مثلا، لباس نمیتواند بنشیند، اما روی سطوح ناصاف مینشیند؛
١١- ویروسشناسان و متخصصان بیماریهای عفونی در روزها و هفتههای آغازین شیوع کروناویروس به اتفاق اظهار عقیده کردند، که این ویروس خاص فصول سرد است و با شروع دورۀ گرما فروکش خواهد کرد. ولیکن، با آغاز فصل گرما خبرهایی حاکی از این منتشر شد که ویروس کرونا در گرمای سوزان عربستان سعودی بیداد میکند؛
١٢- به این ترتیب، علاوه بر اینکه خط بطلان پررنگی بر مدعیات «متخصصان» کشیده شد، معلوم گردید که همهگیری کروناویروس یک غائله وحشتناک است که آقایان جهان علیه بشریت راه انداختهاند؛
١٣- باضافه اینها، هنوز از یادها نرفته است که بدنبال حوادث تروریستی واشینگتن و نیویورک و اشغال افغانستان در سال ٢٠٠١ و عراق در سال ٢٠٠٣ ادعای شیوع انواع ویروسها و میکروبهای واگیر مانند سیاه زخم، جنون گاوی، آنفلوآنزای خوکی، پرندگان و ابولا جهان را بخود مشغول کرد؛
١۴- تصمیم به ایجاد ترس و واهمه از انواع ویروسها در جامعۀ جهانی با هدف جلوگیری از سنگاندازی بشریت در مقابل برنامۀ نوسازی سرمایهداری اساساً از آغاز قرن بیست و یکم در نهادهای تصمیمگیری مافیای سرمایه مانند باشگاه بیلدربرگ، باشگاه رُم، کمیتۀ ١۴٧ یا ابرکمیته، انجمن داووس و هیأت مدیرههای بانگ جهانی، صندوق بینالمللی پول و خزانهداری آمریکا اتخاذ گردید؛
١۵- در سال ٢٠١١، دو سال بعد از آن که در سال ٢٠٠٩ سرهنگ معمر قذافی طی نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در بارۀ شیوع عمدی کروناویروس در آینده و جنگ واکسنها بعد از آن سخن گفت، اربابان پول خود قذافی و اعضای خانواده وی (بجز دو- سه نفر) را بطرز فجیعی قتلعام نمودند و لیبی را بعنوان یک کشور واحد و رشد یافته از نقشۀ سیاسی جهان پاک کردند؛
١۶- کمتر از یک سال پس شروع غائلۀ کروناویروس، جنگ واکسها شروع شد و کشورهای زیادی مدعی کشف واکسن ضد این ویروس شدند. بدنبال چین، کوبا و روسیه، غربیها تولید واکسنهای کواکس: مدرنا و فایزر را بطور ضربالعجلی اعلام کردند؛
١٧- بنا به اعلام متخصصان، واکسنهای کواکس- مدرنا در ۲۰ درجه زیر صفر و فایزر در ۷۰ درجه زیر صفر از تولید تا زمان تزریق باید نگهداری شود. با این حال، تاکنون کسی حاضر نشده به این پرشسها، که آیا چنین درجۀ سرما از مرکز تولید تا حمل و تزریق فراهم است و یا تکنولوژی معاصر چنین شرایطی را در کامیونها، هواپیماها و درمانگاهها فراهم کرده یا اصولا میتواند بکند، پاسخ بدهد؛
١٨- همه دست اندرکاران بهداشت و تندرستی متفقالقولند که واکسن ضد کرونا در بهترین حالت، فقط ۶- ٧ ماه مصونیت ایجاد میکند و معتقدند که عوارض جانبی واکسنها، بخصوص، در امر نازایی، معمولا بعد از ۵ تا ١٠ معلوم میشود. اگر اینطور است، پس این همه هیاهو و تبلیغ و ترغیب برای مایهکوبی همگانی برای چیست؟
١٩- حیرتآور این است که از ماههای آخر سال ٢٠٢٠ و اوایل سال ٢٠٢١ در بارۀ شیوع کرونای انگلیسی هیاهو به راه انداختهاند و در نیمه دوم ماه فوریۀ سال جاری، از شیوع کرونای نیویورکی خبر دادند. به این ترتیب، معلوم میشود مدعیات بیل گیتس، کلائوس شوآب، ژاک آتالی و دیگر گردانندگان علنی دنیای سرمایهداری مبنی بر این که کرونا سالها وجود خواهد داشت، یک برنامۀ حساب شده است.
٢٠- حالا که جُنگ ویروسها درگرفته و جنگ واکسنها شروع شده و هیچ کسی هم نمیگوید «ماست من ترش است»، کارایی و تأثیر واکسن خود را تبلیغ و بر مایهکوبی همگانی در شرایطی تأکید میکند، که همۀ ذیصلاحان اذعان دارند که تأثیر واکسنها در بهترین حالت ۶- ٧ ماه است، در این صورت سؤال پیش میآید: بفرض کل بشریت جهان را در یک دورۀ معین واکسینه کنند و مصونیت ۶- ٧ ماهه نیز بدون هیچ عارضۀ جانبی تضمین باشد، بعد از این مدت چه؟ ویروس کرونا از بین خواهد رفت یا سالی دو بار باید همه واکسینه شوند؟ اگر اینطور باشد، این سلسله مایهکوبی تا کی ادامه خواهد داشت؟ ولذا، هر گونه پاسخ به همین چند سؤال ساده ثابت میکند که غائله کرونا یک دروغ بسیار بزرگتر از دروغ پرلهابر، خلیج خوکها، ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١، سلاح کشتار جمعی عراق است و دیگر هیچ!
٢١- خلاصۀ کلام، اربابان پول به برکت بیانات، اظهارات و استدلالات بطور کلی دروغ و ضد ونقیض روزمرۀ مقامات سازمان بهداشت جهانی و دیگر ساختارهای بهداشتی و پزشکی تحت تابعیت خود در کشورهای مختلف جهان و انتشار گستردۀ آنها بواسطۀ مأموران و رسانههای تحت نظارت خود موفق شدند فضای رعب و وحشت ایجاد نمایند، بشریت را به تسلیم و اطاعت وادارند و بدنبال آن، به همه پوزهبند بزنند، کمترین «ما» را به «من» بدل نمایند، زندانی به بزرگی جهان تحت عنوان قرنطینه، با بند و سلولهای انفرادی به تعداد خانهها و منازل بشریت ایجاد کنند تا در غیاب کامل بشریت، نظام پوسیدۀ سرمایهداری را از نو بسازند. البتّه، حادثۀ ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ نیویورک و واشینگتن به همین منظور برنامهریزی شده بود، اما جواب نداد.
با همۀ این اوصاف، حتی اگر همۀ این ادعاها و دروغهای متناقض صحیح فرض شود، در این صورت باید باور کنیم که اگر آن «یک نفر چینی خفاش آلوده نخورده بود»، الان دنیای ما بگونه دیگری بود. آیا این مضحک نیست؟
گذشته از همۀ اینها، پرسش اساسی هنوز به قوت خود باقیست:
اربابان پول از کی و چرا بفکر سلامتی نوع بشر افتادهاند؟
مجموعه مقالات حاضر با توضیح تاریخچۀ ده سالۀ تدارک این غائله، پاسخ روشن به این پرسش میدهد.
ا. م. شیری
١٣ اسفند- حوت ١٣٩٩
تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
مقدمه مترجم:
امپریالیسم و ارتجاع جهانی که باتکاء جنگ روانی بمثابه جزء لاینفک جنگهای اقتصادی، اطلاعاتی و تبلیغاتی و با تأمین مالی و سازماندهی سازمانهای باصطلاح غیردولتی، سوسیالیسم جهانی را در هم کوبیده، اتحاد شوروی و یوگسلاوی را تجزیه و ویران کردند، در سالهای اشغال نظامی افغانستان و عراق این جنگ را با لشکرکشی نظامی- تروریستی نیز همراه ساخت. اما، در اثر تحمل ضربات سنگین و رسواییهای بزرگ در پی آنها، بخصوص در شرایط گسترش طولی، عرضی و عمیقی بحران قانونمند نظام سرمایهداری، تغییراتی در شکل مداخلات خود در کشورهای دیگر بوجود آوردند. روش جدید مبتنی بود بر تأمین مالی، سازماندهی، تسلیح و آموزش گروههای متشکل از اوباشان و چاقوکشان، زنان هرجایی و هرزه، لومپنها و قصابان انسان. این تجربه را در برکناری دیکتاتورهای دست نشانده خود در مصر، تونس، ساحل عاج و یمن، و جایگزینی آنها با رژیمهای وابستهتر بکار بستند و لیبی را باضافه تسلیح تروریستهای القاعده و سلفیهای هوادار سعودیها در داخل و بمبارانها جنونآمیز از هوا و دریا، در خون خود غرقه کردند و اینک با تکیه بر نتایج کارکرد فنون ضدبشری اخیر، همین روشها را در کشورهای بسیاری بکار میبندند. امروزه حوادث خونین سوریه بعنوان نمونه آشکار جنایت تازه آمپریالیسم، صهیونیسم و بطور کلی ارتجاع جهانی بر کمتر کسی پوشیده است که با کاربست روشهای شایعهسازی و دروغپراکنی ادامه میدهند. طرز تلفظ و صدای استودیویی «آلله آگبار» همزمان با بلند شدن صدای انفجار و دود در صحنههای شبیهسازی شده گویا در سوریه، گواه قاطع این مدعاست.
بنا بر اینها و همه حوادث خونینی که در مقیاس جهانی روی میدهد، بنظر میرسد کوشش و تلاش برای شناخت فنون مداخلات امپریالیسم و ارتجاع جهانی و پیش از همه، شناخت روشهای شایعهپراکنی، جنگ تبلیغاتی- روانی و جستجوی راههای ممانعت از آنها، مبرم ترین وظیفه امروزی نیروهای مترقی صلحدوست و مدافع آزادی و استقلال کشورها، رهایی انسان از چنگال اهریمنی سرمایهداری امپریالیستی بحساب میآید. در غیر این صورت، اشغال و تخریب کشورها یکی بعد از دیگری، قتل عام بیامان تودههای مردم، غارت ثروتهای ملی آنها و به یغما بردن حتی سهم نسلهای آینده این کشورها از ثروتهای ملی از سوی قدارهبندان بینالمللی همچنان ادامه خواهد داشت. در همه حال، «این قصه سر دراز دارد» و راوی در اندیشه روایت قصه دیگریست. این هم اصل مطلب ترجمه شده با این توضیح که تمامی مشخصنمائیها با رنگ سرخ، از خود منبع ترجمه است.
***
«جنگ روانی» بمثابه جزء ضروری هر نوع جنگ و درگیری نظامی، در شکل باصطلاح «تبلیغات ویژه» برای اثرگذاری بر روی نیروهای نظامی و غیرنظامی دشمن واقعی تجلی مییابد.
در اینجا، جنگ روانی به ابزار روانشناسی جنگ نظامی- سیاسی بدل میشود. بدلیل ویژگی پنهان این جنگ، تا کنون فقط دو طرح جامع در تاریخ آن شناخته شده است.
پروژه «کیملوت» در سالهای ۶۰ قرن بیستم در آمریکا توسط یک سازمان ویژه تحت مدیریت یک روانشناس تاکنون ناشناخته تدوین گردید.
هدف طرح «کیملوت»: سازماندهی اطلاعات جمعآوری شده در باره توازن نیروهای سیاسی در کشورهای «جهان سوم» تحت حاکمیت رژیمهای غیرسرمایه داری.
وظیفه طرح: پیشبینی «شیوع خشونت»، بعبارت دیگر، سازماندهی فعالیتها خرابکارانه، یا به بیان دیگر، دفاع از دولتهای طرفدار غرب در مقابل شورشیان. «کیملوت» با اقدام علیه دولت سالوادور آلنده در شیلی فعالیت خود را آغاز کرد. شایعاتی مبنی بر اینکه گویا دولت آمریکا از وی روی برتافته، به مطبوعات درز کرد. و اما، حوادث بعد از آن در شیلی بر کسی پوشیده نیست.
پروژه «اجایل» بمنظور مطالعه تدابیر کارآمد برعلیه شورشیان آسیای جنوب شرقی (اساسا، ویتنام) طراحی گردید.
هدف طرح: تحلیل و بررسی انگیزه کمونیستهای ویتنام شمالی، مکانیسمهای مقاومت و همبستگی، پیامدهای روانی اقدامات مختلف نظامی و سیاسی آمریکائیها در ویتنام و از میان دستآوردهای عینی- درک درست از تأثیر منفی بمبارانهای گسترده جمهوری دموکراتیک ویتنام بود.
مرجع: تا این کار، تصمیم لیندون جنسون، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر شروع بمبارنها بر اساس نظر روانشناسان (از کئوپراسیون رند). ولیکن ارزیابی آنها هم از واکنش احتمالی ویتنامیها و هم از افکار عمومی جامعه آمریکا نسبت به بمبارانها اشتباه بود.
«شایعه- آرزو»، اغلب تلاش برای ارائه تصویر دلخواه از واقعیت را که با نیاز مردم تضاد دارد، در خود بازتاب میدهد.
شایعه، آرزو و آرزوهای زنگ زده، به ابزار فعال تضعیف روحیه مخالف سیاسی در قرن بیستم تبدیل گردید. سابقه پخش و تبلیغ چنین شایعات از پیش طراحی شده با هدف تضعیف روحیه مردم در شرایط جنگی، در تاریخ ثبت است. عوامل هیتلری بارها و بارها شایعاتی را از این دست در آمریکا پخش کردند که «جنگ در آستانه عید کریسمس پایان خواهد یافت»؛ «نفت آلمان تا شش ماه هم کفایت نمیکند»؛ «پس از دو- سه ماه در آلمان کودتای نظامی رخ خواهد داد». موارد مشابه اینها در سالهای «جنگهای عجیب» در فرانسه نیز اتفاق افتاد. هر بار، زمانیکه تاریخ مصرف چنین شایعاتی به پایان میرسید و نتیجه مطلوب بدست نمیآمد، بعنوان یک قاعده، افسردگی قابل توجهی بر روحیه عمومی مستولی میشد و فکر برآوردهای منفی شدت مییافت.
پیامدهای سیاسی«شایعه- آرزو»که میتواند فراتر از حد مورد نظر برود، در روزهای کودتای سال ۱۹۷۳ نمود یافت. در شرایط شدیدا بلاتکلیفی در سراسر کشور، «خبرهایی» در این باره شایع میشد که بریگادهای وفادار به آلنده زیر رهبری ژنرال ترقیخواه، پراتس که با پیوستن «گروههای داوطلبان مثل گلوله برف هر آن بزرگتر میشوند»، در حال پیشروی به سوی پایتخت هستند. این داستان که بدین صورت از سوی رسانههای خارجی گزارش شد، به خوراک فرستندههای رادیویی مترقی و ارگانهای مطبوعاتی بدل گردید. متاسفانه، شایعات صحیح از آب درنیامدند. کالوس پراتس (در حبس خانگی در سانتیاگو بسر میبرد)، برای «مصاحبه» در جلو تماشاگران، به تلویزیون آورده شد، و این حادثه، تأثیر روانی موقتی عجیبی بر روی نیروهای مقاومت در مقابل کودتا گذاشت. (کالوس پراتس، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش، وزیر دفاع و معاون رئیس جمهور شیلی در دولت آلنده، یک سال پس از کودتای خونین ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ آمریکا در شیلی، با انفجار اتومبیل بدست پلیس امنیتی شیلی در بوئنسآیرس، پایتخت آرژانتین به قتل رسید. مترجم).
«شایعه- آرزو» آنچنان که در نگاه اول بنظر میرسد، یک پدیده چندان کم اهمیت و بیآزاری هم نیست. تحریک احساسات و سرخورده کردن منظم پس از آن که به سهم خود، قادر است هم موجب تشدید خشونت شود و هم بیاعتنایی، روند طبیعی عملکرد مجامع اجتماعی را مختل سازد.
«شایعه- آرزو»، معمولا پیشبینی زبونانه هر گونه حوادث ناگوار را در خود منعکس میسازد و در سایه شایعسازی گسترده عادات نچندان دور یا خرافی از سوی انسانهای بدبین منتظر حوادث تلخ، ممکن میگردد. پخش «شایعه- وحشت» اغلب با انگیزه دامن زدن به بیم و هراس در میان انسانها یا خلق امید واهی در امکان ممانعت از سوژه خوفناک صورت میگیرد. اما حتی اگر عملیات بازدارنده بعلت فقدان اطلاعات لازم در مخاطب اتفاق نیافتد، آنوقت، بیم و هراس همهگیر قابل تحمل خواهد بود. «شایعه- وحشت»ها اغلب در دورۀ تنشهای اجتماعی یا مناقشات شدید (فاجعه طبیعی، جنگ، شرایط انقلابی، کودتای نظامی و مثل آنها) امکان ظهور مییابند و سوژه آنها از وحشتهای بدبینانه تا آشکار، تغییر شکل میدهند. پخش شایعات از پیش طراحی شده از این دست، از مدتها پیش به عنصر مورد علاقه خرابکاریهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.
بدین ترتیب، در مبارزه علیه حاکمیت نیروهای ضدسرمایه داری دشمن در عرض دهها سال از مجموعه کاملی از سوژههای «مطمئن» بهره برمیگیرد. برخی از آنها متناسب با آداب و سنن فرهنگی و دینی بکار بسته میشود و برخی دیگر نیز همچنان بلاتغییر باقی میمانند. مدعای اخیر، بعنوان مثال، افزایش قریبالوقوع قیمتها گویا به محصولات غذایی یا قحطی آنها مربوط میشود (شیلی، ۱۹۷۱- ۱۹۷۳)؛ نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰، افغانستان، سال ۱۹۸۰؛ بلاروس ۲۰۱۱ و بسیاری دیگر.
با جدی گرفتن این شایعات، انسانهای بسیاری با دست پاچگی به خرید کالاهای اغلب غیرلازم یا بمقدار غیرمعقول روی میآورند، که آن هم تأثیر جدی بر روی اوضاع بازار میگذارد. کالاها کمیاب میشوند و قیمتها بالا میروند. در صورت عدم توجه کافی به این پدیده از سوی رهبری میتواند باور به سرچشمه رسمی را کاهش داده و باور به سرچشمه شایعات را افزایش دهد.
بطرز مشابهی شایعاتی در باره واکنش متقابل آینده، کودتای نظامی، در باره انتقامگیری بیرحمانه از شهروندان همکار و حامی نیروهای انقلابی و امثالهم پخش میشود. روحیه بدبینانه هم غالبا با پخش شایعات تیپیک در باره وجود گویا اختلاف در مبارزه برای قدرت در میان رهبران احزاب مترقی و دولتها دامن زده میشود.
انتشار متناوب «شایعه- وحشت» از آن گونههایی که در سال ۱۹۸۱ در ایالات مختلف آمریکا پخش شد، برجستهترین مشخصه تبلیغات بورژوازی است. آن وقت شایع کردند که «روسها در اقیانوس در نزدیکی منهتن و سواحل کالیفورنیا بمبهای کبالتی پنهان کردهاند». این شایعه به سرازیر شدن نامههای شهروندان آمریکا حاوی این قبیل خواستها که «بمبها را منفجر نکنید!»، «بمبها را جمع کنید!» و غیره بسوی مسکو منجر گردید.
شایعه- خصومت معمولا هم مستدل نشان داده میشود و هم تعصب و نگرش بشدت منفی برخی گروههای شهروندان نسبت به موضوع اصلی داستان شایعه را در خود انعکاس میدهد. شایعه- وحشت اغلب محتوی عناصر خصمانه هستند. تصادفی نیست که مثلا، زیر تأثیر شایعات دایر بر ضدعفونی کردن کودکان، بسیار از اولیاء نه تنها کودکان را با دست پاچگی از مدارس خارج کردند، حتی در برخی موارد به قتل و غارت دست زدند؛ واکنش به شایعات در باره «لحاف بزرگ»، در اثر تحریکات روحانیون مرتجع مسلمان، گاهی به اقدامات ضدانقلابی دهقانان منجر شد؛ شایعاتی در باره «بمبهای کبالتی»، بار دیگر ببهانه «خطر نظامی روسی»، موجب تشدید روحیه ضدشوروی گردید و برای ساخت تسلیحات ویژه جدید در خدمت صنایع نظامی قرار گرفت.
«شایعه- خصومت» بطور کلی درست مثل «شایعه- وحشت»، اغلب در دوره تنشهای اجتماعی، البته عمدتا در موارد مرتبط با درگیریهای میان گروهی رواج مییابند (حتی در شرایط حوادث کاملا طبیعی که طرح «آنها- ما» عمل میکند، این حوادث بعنوان دسیسه طرف متخاصم تعریف میشود). این هم نمونههایی از داستانهای معمول: «در لئوپلدوویل، کنگوییها جمعیت سفیدپوست را قتل عام کردند» (کنگو، سال ۱۹۶۰)؛ «اغتشاشات در پاناما را عوامل کوبا براه انداختند» (واشینگتن، سال ۱۹۶۴)؛ «دولت مواد غذایی تخصیصی به کوبا را به روسیه میفرستد» (نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰) و موارد مشابه دیگر.
بدیهی است که تقسیمبندی شایعات به «شایعه- آرزو»، «شایعه- وحشت» و «شایعه- خصومت» در بسیاری موارد کاملا مشروط است، چرا که همان یک داستان در حال چرخش میتواند نگرش و احساسات لایههای مختلف جامعه آنتاگونیستی را بیان نماید.
همراه با این، قواعد افزایش قابلیت اطمینان شایعات، هنگامی که موضوع آنها باعث تحریک حوادث میشود، مشاهده شده است. شایعات در باره لغو قانون سرواژ در روسیه و قحطی مواد غذائی در اثر خرید نامعقول آنها بواسطه مردم پس از پخش شایعۀ اعلام زمان قحطی آنها، به همان ترتیب فوقالذکر نتیجه داد. همان الگوها در جریان نظاره بر تدارک کودتاهای ارتجاعی در یکسری کشورهای آمریکای لاتین هم مشاهده شد. پخش دراز مدت شایعات در باره کودتای آینده حس بلاتکلیفی، عصبانیت و نگرانی رو به رشد مردم را موجب گردید و توان مقاومت سازمانیافته را پائین آورد. در نتیجه، وقوع کودتا بخاطر رفع بلاتکلیفی، باعث سبکباری در میان اقشار متزلزل گردید.
وطیفه اصلی مطالعه شایعات از اینجا مطرح میشود: تشریح شرایط و علل پیدایش آنها، که طرحریزی و تهیه ابزارهای رویاروئیهای فعال را ممکن میسازد.
پیدایش و رواج شایعات قبل از همه بر مبنای پروسه قانونمند نظام آگاهی اجتماعی، که روابط بیهوده انباشته از «محصولات تخیل اجتماعی» را برنمیتابد، روی میدهد. (بدین مفهوم شایعه مرتبط با تشکیل دلخواه اجزاء تفکر منطقا ناکافی در نظام شناختی اتفاق میافتد). کار مخرب مبلغان و آشوبگران در جامعه متخاصم بدون اینکه علت پیدایش شایعات باشد، میتواند در خدمت تحریک و سمت دادن شایعات قرار گیرد. تخم شایعه میتواند آگاهانه فقط درآنجا کاشته شود که محیط مناسب آن، یعنی خلاء اطلاعاتی بیانگر نارضایتیها فراهم آمده باشد. این موضوع متدلوژیک را میتوان اصل اساسی در شناخت ماهیت شایعات و کارکرد آنها حساب کرد.
در صورت وجود اطلاعات جامع و قابل اطمینان در باره برخی مسائل که امکان رواج شایعه در باره آنها وجود دارد، میتواند همان مسائل را بسوی صفر سمت بدهد.
بدین سبب، اگر از فضای کافی و اهمیت حوادث سیاسی سخن میرود، در این صورت مسئله (بخش اصلی اطلاعاتی که معمولا مردم نه از راه تجربه، بلکه از طریق کانالهای مختلف جمعی، عمومی و ارتباطات فردی بدست میآورند)، یعنی فقدان اطلاعات مطمئن نسبت به دو متغیر: کمیت اطلاعات رسمی منتشره در باره این مسئله در شرایط زمانی معین و میزان اعتماد به منبع اطلاعات رسمی مشخص میشود.
سیستم اطلاعرسانی در باره «پایداری شایعه« را باید بهرهدهی بالای اطلاعات حساب کرد (برای اینکه تعداد اطلاعات رسمی در باره موضوع مورد بحث در هر لحطه معین مفید واقع شود) که باید با تنظیم رابطه متقابل فعال، قابل اطمینان و خوب بین منبع و مخاطبان (برای اینکه باور به منبع همواره در سطح بالائی حفظ شود)، بتواند واکنش حساس و متعارف نسبت به مسئله مورد علاقه مخاطبان را تأمین نماید.
شایعه، یعنی سلاح جدی تبلیغات بورژوایی که اگر با آن مبارزه نشود، اگر مبارزه آگاهانه و با شناخت قانونمندیهای آن که شرایط پیدایش و رواج گسترده شایعات را فراهم میآورد، سازمان داده نشود، سلاح بسیار خطرناکی است. شایعه اگر بموقع شناسائی شود، اگر الگوها و قواعد بروز و عملکرد شایعات بموقع تشخیص داده شود و همآهنگی اقدامات پیشگیرانه متقابل با مهارت توأم گردد، اصلا خطرناک نیست.
صحنههایی از فیلم «فرار از آسالوم» (آمریکا، سال ۱۹۹۴) بر اساس کتاب تخیلی نویسنده انگلیسی، ریچارد هرلی، «مجازات مستعمره» (انگلستان، ۱۹۸۷) (سوژه «در زندان آینده ماهوارهها کشیک خواهند داد، تمدن از بین رفته و بقاء در جهنم ادامه خواهد داشت»)، این محصول تخیل نویسنده، در سال ۲۰۱۱ واقعیت یافت…
د. آلشانسکی: جنگ روانی، فنون جنگ روانی
یو. آ. شرکوین: شایعه بمثابه پدیده اجتماعی و بعنوان سلاح جنگ روانی
۱۷ فروردين ۱٣۹۱
منابع:
در باره ابرنهاد، یا کمیتۀ ۱۴۷
پیش درآمد
در ادامه سلسله مطالب مرتبط با سیاستهای مالی- اقتصادی سرمایهداری، بالاخص سرمایهداری امپریالیستی تحت عناوین: ۱- «توفان سرمایه داری»(۱)؛ ۲- «دیکتاتوری جهانی سرمایه مالی و ایران»(۲)؛ ۳- «تصادم اقتصادها. سیاست نسلکشی جهانی یا نئومالتوسیانیسم»(۳)؛ ۴-«صادرات دلار و جنگ- بنیان اقتصاد آمریکا»(۴)؛ ۵- «پایان جهان و بانک فدرال رزرو» (۵)؛ ۶- «یورو، رؤسای جمهور آمریکا و طلا» (۶)؛ ۷-«چاپ ۱۶ تریلیون دلار از سوی بانک مرکزی آمریکا و توزیع آن بین بانکها» (۷)؛ ۸- «طلا و «پایان جهان» (۸)؛ ۹- «اسرار ۱۱ سپتامبر» (۹)، با تقدیم و ارائه مقاله «در باره ابرنهاد، یا کمیته ۱۴۷» به جمع خوانندگان شاید بسیار معدود فارسی و دری زبان، به روشنفکران، تحلیلگران، دانشمندان و پژوهشگران، بویژه متخصصان علم اقتصاد مخالف و حتی موافق سیاستهای امپریالیسم و سیاست مالی- اقتصادی آن، آنها را رقیب خود نمیشمارم و به دوئل هم دعوت نمیکنم، بلکه، آنها را به تأمل، تفکر، همفکری و هماندیشی پیرامون مسائل و موضوعات آتی بدین امید فرامیخوانم، که شاید بتوان ریشه و منشاء معضلات و مشکلات سیاسی- اجتماعی اقتصادی، مالی جوامع انسانی را بکمک خرد جمعی شناسائی کرد و راه برونرفت از آنها را نشان داد:
۱ــ یک کمپانی خصوصی متشکل از ۱۲ بانک خصوصی بنام «نظام ذخیره فدرال آمریکا»، با برخورداری از حق ضرب پول، بیهیچ حساب و کتابی به میزان دلخواه بانکداران اسکناس چاپ میکند و برای چاپ هر قطعه اسکناس فقط ۱۰ سنت هزینه میکند(١٠). بدین ترتیب، یعنی با صرف ۶۰ سنت (صرفنظر از نسبت کمی اسکناسها)، (۱+۵+۱۰+۲۰+۵۰+۱۰۰=)۱۸۶ دلار ضرب میکند. بدین ترتیب، گذشته از کاربست انواع و اقسام روشها و متدها برای کسب سودهای نجومی دیگر، اولین سود حاصل از ۶۰ سنت هزینه نظام ذخیره فدرال بسیار سرسامآور است: ۳۱ هزار درصد و یا ۳۱۰ برابر!
سؤال: آیا کسی حاضر است توضیح دهد این اقتصاد چه نام دارد؟
۲ــ دولت آمریکا نیز با چاپ اوراق قرضه، سهام و بهادار و غیره، این دلارها را میخرد.
سؤال: چرا دولت آمریکا از داشتن حق ارز ملی خود محروم شده و چه نفی از آن میبرد؟
۳ــ همین انواع قطعات اسکناس دلار۶۰ سنتی، به ذخیره ارزی جهانی تبدیل میشود و تمام مبالات تجاری جهان هم لزوما با همین دلار انجام میگیرد.
در رابطه با موضع اخیر هم سؤالاتی پیش میآید که انتظار میرود، دست اندر کاران، بویژه، اقتصاددان پاسخ آنها را صریحا بدهند:
تأثیرات (منفی یا مثبت) این سیاست اقتصادی- مالی امپریالیسم آمریکا بر اقتصاد کشورهای مختلف جهان، نقش آن در توسعه یا سرکوب دمکراسی و حقوق بشر، در ایجاد جنگها و تجاوز به کشورهای مختلف، تاراج دارائی آنها و بالاخره، عاملها و اهرمهای اجرائی آن کدامند؟ کمیته صهیون (کمیته ۳۰۰)؟ دولت مخفی جهانی؟ یا کمیته ۱۴۷؟
«اگر در خانه کس هست، یک حرف بس است».
«مترجم»
***
در باره ابرنهاد، یا کمیته ۱۴۷
در مقاله «پشتوانۀ حمله به نظام ذخیره فدرال چیست؟»، صلاح دیدم راجع به مطالعات گروه دانشمندان انستیتوی تکنولوژی فدرال سوئیس واقع در زوریخ بنویسم. حاصل مطالعات این گروه در اواسط سال ۲۰۱۱ انتشار بیرونی یافت و رسانههای جمعی جهانی آن را بمثابه مهیجترین موضوع سال اعلام کردند. از آن وقت تا کنون، بسیاری از نویسندگان، ازجمله «پارتیزانهای اطلاعرسانی»، دائما به نتیجهگیری سوئیسیها استناد میکنند. بویژه، دیوید ولکوک در کتاب خود تحت عنوان «مستبدان مالی» از دادههای این مطالعات استفاده میکند. فعالان جنبش تسخیر «وال استریت» نیز در تنظیم پوسترها، اوراق تبلیغاتی و جزوات خود از گنجینۀ گروه دانشمندان سوئیسی بهره میبرند…
کشف «هسته» اقتصاد جهانی
دانشمندان سوئیسی با طرح و بررسی عناصر تشکیلدهندۀ اقتصاد جهانی، در جستجوی پاسخ این سؤال که اقتصاد جهانی دارای یک «هسته بلورین» میباشد یا یک تودۀ بیشکل است، به مجموعهای از ارتباطات عمودی و افقی بین کمپانیها دست یافتند. سوئیسیها، اساسا، مسئله شراکت برخی کمپانیها در سرمایههای کمپانیهای دیگر را مورد توجه قرار دادند. آنها با حجم انبوه اطلاعات کامپیوتری ۳۷ میلیون شرکت و سرمایهگذاران موجود در سطح جهانی در بانک اطلاعات اوربیـس ۲۰۰۷ مواجه شدند. پس از «پاکسازی» ناهنجار اولیه مجموعه کمپانیها از انواع «ناچیزها»، یک گروه مشتمل بر ۴۳ هزار کمپانی فراملیتی باقی ماند. در ادامه مطالعات عمیق، دانشمندان به کشف یک «هسته» مرکب از ۱۳۱۸ کمپانی موفق شدند که ۲۰ درصد از کل فروش همه شرکتها در بانک اطلاعات به آنها تعلق داشت. بررسیها به همین کشف خاتمه نیافت. روشن شد که هر یک از شرکتهای جزو این «هسته»، بطورمتوسط در سرمایههای ۲۰ شرکت سهیم هستند. بدین ترتیب، این «هسته» در مجموع، در حدود ۶۰ درصد تولید ناخالص جهانی را کنترل میکند.
سوئیسیها تصمیم گرفتند هر چه عمیقتر فروبروند. و لذا، در داخل خود این «هسته» (۱۳۱۸ کمپانی)، به کشف یک «هسته» کوچکتر متشکل از ۱۴۷ کمپانی فراملی موفق شدند. سوئیسیها اطلاعات چندان زیادی در باره این «هسته» کوچکتر بدست نیاوردند.
اولا، این ۱۴۷ کمپانی به سبب شراکت در سرمایهها، دارای روابط بسیار مستحکمی بین خود میباشند.
ثانیا، بخش بزرگ «هسته کوچک» (۷۵ درصد) را بانکها، شرکتهای بیمه و کمپانیهای مالی تشکیل میدهند. در ابتدای لیست «هسته کوچک» بانک برکلیز جای گرفته و در آنجا، در سطر اول بانک برکلیز، جی پی مورگان چیس، UBS AG، مریل لینچ، دویچه بانک، گلدمن ساکس و سایره ذکر شدهاند. (بررسیها اوضاع سال ۲۰۰۷، یعنی شروع بحران مالی را انعکاس میدهد).
ثالثا، بر اساس ارزیابی سوئیسیها، ۴۰ درصد سرمایههای جهان، از جمله ۹۰ درصد سرمایههای بخش بانکی را «هسته کوچک» کنترل میکند.
«پارتیزانهای اطلاعرسانی» بر این باورند که تحقیقات دانشمندان سوئیسی اطلاعات دایر بر وجود گروه کوچک افراد مسلط بر امور اقتصادی، مالی و سیاسی جهان را بطور قطع تأئید میکند. و همچنین ثابت میکند که دقیقا همان «هسته کوچک» متشکل از ۱۴۷ کمپانی، بعبارت دقیقتر، صاحبان آنها، همان گروه توطئهگری است که «پارتیزانهای اطلاعرسانی» با آن مبارزه میکنند. به باور آنها، «هسته کوچک» نامیدن این گروه صحیح نیست. آن را یک ابرنهاد مسلط بر امور اقتصادی، مالی و سیاسی در مقیاس جهانی میتوان نامید. «هسته کوچک» را همسنگ با کمیته ۳۰۰ جان کلمن، کمیته ۱۴۷ نیز مینامند.
نگاهی مختصر بر اقتصاد جهانی
لازم به گفتن است، که دانشمندان سوئیسی پس از انتشار این «خبر» مهیج، کمی ترسیدند. انگار بمنظور تبرئه خود بود که گفتند: ۱– به هیچ توطئهایی باور ندارند؛ ۲– سخن از مسائل اقتصادی میتواند در میان باشد نه از حاکمیت سیاسی «هسته کوچک»؛ ۳– کمیته ۱۴۷ منافع بسیار پراکنده دارد و این نیز آن را از اعمال کنترل مؤثر بر اقتصاد و سیاست جهانی بازمیدارد.
به هر حال، احتمال میدهم درک ضعیف گروه دانشمندان سوئیسی از ظرافت اقتصادی و مالی معاصر، دلیل چنین لغزش زبانی بوده باشد. سرپرست گروه، جیمس گلاتفلدر(James Glattfelder) فیزیکدان است و اعضای آن، متخصص امور اطلاعرسانی هستند. دانشمندان زوریخ میگویند: «تمرکز قدرت، بخودی خود، بیانگر هیچ چیز خوب یا بدی نیست. ولی این موضوع به هستۀ مستحکم شرکتهای بهم پیوسته مربوط نمیشود. همانطور که در سال ۲۰۰۸ شاهد بودیم، چنین شبکۀ با ثباتی وجود ندارد». جیمس گلاتفلدر میگوید: «اگر یک کمپانی فروبریزد، در پی آن، دیگران هم فرومیپاشند».
چنین اظهاراتی را من نه تنها بمنزله درک ناچیز سوئیسیها از سرمایهداری معاصر ارزیابی میکنم، حتی آن را فریبکاری آشکار میدانم. چرا که در پی بحران سالهای ۲۰۰۸- ۲۰۰۹، هستۀ اقتصاد جهانی نه فقط آسیب ندید، حتی، هر چه بیشتر تحکیم یافت. همانطور که کارشناسان جدی بدرستی تأئید میکنند، اعلام ورشکستگی بانک «لیمن برادرز» در پائیز سال ۲۰۰۸، اقدامی از پیش برنامهریزی شده بود و بنا به تصمیم همۀ بانکداران بزرگ وال استریت عملی شد. دارائیهای غیرمطمئن دیگر بانکها به این بانک منتقل شده بودند، که اجازه میداد این بانک آخرین شناور باشد و بتواند به یک «هستۀ» بسیار قدرتمند تبدیل شود.
البته، تناقضات و تنشهائی در داخل خود «هستۀ» کشفی دانشمندان سوئیسی وجود دارد و یک مبارزه پنهان برای اعمال سلطه بر سرمایهها و منابع جهان در جریان است. در بالاترین سطح سلسله مراتب جهانی یک رویاروئی مستمر و اعلام نشده بین خاندان روچیلدها و راکفلرها مشهود است. در جایگاه بعدی، خود طرفهای رویاروئی معطوف به پیوستن به یکی از دو خاندان فوقالذکر قرار دارند. این تقابل را نیکولاس هاگر(Nicholas Hagger) آمریکائی در کتاب خود با عنوان «سندیکا، تاریخ تشکیل دولت مخفی جهانی و روشهای تأثیرگذاری آن بر سیاست و اقتصاد جهان» بصورت بسیار موجز و مقنع مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. ولیکن مشاهده و مخصوصا درک رویاروئی در داخل این «هسته» بکمک روشهای مورد نظر دانشمندان سوئیسی مطلقا غیرممکن است. هیچ ابررایانهای توانائی شناسائی آن را ندارد.
چرا این «هسته» نه اینکه تجزیه نمیشود، حتی برعکس، هر چه بیشتر قوام مییابد؟ دلایل عینی و ذهنی فراوانی وجود دارد. در اینجا فقط همپیوندی مستحکم خویشاوندی- موروثی بین خاندانهای مالک کمپانیهای «هسته» را بعنوان یکی از دلایل ذهنی یادآوری میکنم. یکی از دلایل عینی نیز این است که این قبیلهها برای حفظ ذخایر برخی منابع آزاد در جهان و اعمال سلطه بر آنها با هم پیکار میکنند. اگر بخواهم با سخنان کلاسیکها بیان کنم، این است که امروز ما شاهد مبارزه برای تقسیم جهان هستیم. زمانی که این فاز به پایان برسد، مبارزه برای تقسیم مجدد جهان آغاز خواهد شد و آنگاه کشمکشها در داخل «هسته» بسرعت رشد خواهد کرد و شکاف خطرناکی در آن پدید خواهد آمد.
البته، تصویری که سوئیسیها ترسیم کردهاند، بسیار ساده است. در مطالعات دانشمندان زوریخ این مسئله بشدت چشمگیر است که آنها رابطه کمپانیها را فقط به شراکت در سرمایهها محدود میکنند. در نقشه ترسیمی آنها سرمایهگذاری مستقیم (یعنی، مجموعه عمده سهام، حق، سهم در سرمایه شراکتی) یگانه ابزار سلطه بر بازرگانی شمرده میشود. در همین حال، در شرایط سرمایهداری معاصر، نقش اصلی را اشکال سیطرۀ غیرشراکتی بازی میکند. از میان آنها، وامها را که منافع وامدهنده را حداقل بیش از امکان مشارکت مستقیم در تصمیم گیریهای استراتژیک، بیش از سهام کلاسیک سهامداران بزرگ تأمین میکند، میتوان یادآوری کرد و وامها، ابزارهای انحصاری در دست بانکداران شمرده میشوند.
بیش از یکصد سال قبل (در سال ۱۹۱۰)، رودولف هیلفردینگ (۱۸۷۷- ۱۹۴۱)، پژوهشگر آلمانی، بنیانهای نظری نقش تسلط بانکها بر اقتصاد سرمایهداری رشدیافته را در اثر مشهور خود بنام «سرمایه مالی» تشریح نمود. در این کتاب، او چنین اظهار نظر میکند، که بانکها به مرور زمان جامعه را، ابتدا در محدوده مرزهای ملی و سپس در مقیاس جهانی اداره خواهند کرد. تولید برنامهریزی شده، گردش و مبادله کالا و مصرف را بانکها تحقق خواهند بخشید. هیلفردینگ مدعی شد که بدین ترتیب، جهان از چنگال بحرانها رهائی خواهد یافت. او، چنین مدل ساختار اجتماعی را «سرمایه داری سازمانیافته» نامید. بعقیده او، این مدل را به یک معنی، سوسیالیسم هم میتوان نامید. ضمنا، در زمان آخرین بحران، هنگامی که بانکهای آمریکائی و برخی بانکهای دیگر میلیاردها و تریلیونها دلار از بودجه ایالات متحده آمریکا و نظام ذخیره فدرال آمریکا دریافت کردند، در آمریکا آن را بعنوان فرارسیدن عصر «سوسیالیسم بانکی» ارزیابی میکردند.
امروز کمتر کسی از هیلفردینگ نام میبرد. جهان کنونی، که با سلطۀ بانکها در اقتصاد و سیاست توصیف میشود، شباهت حیرتانگیزی با آن تصویری از جهان دارد، که این آلمانی بیش از یکصد سال قبل ترسیم کرد. خوانندگان اثر هیلفردینگ نظر واحدی از تیزبینی او ندارند. گروهی او را نابغه میخوانند؛ گروه دیگر بر این باورند که او، وابستۀ برنامه بلند مدت الیگارشی جهانی میباشد که در سراسر قرن بیستم سرسختانه «سوسیالیسم بانکی» را ساخت.
ابرنهاد و ذخیره فدرال
در ارتباط با نتیجهگیری دانشمندان سوئیسی میتوان گفت: آنها بدون استفاده از ابررایانه قدرتمند و بدون توجه به اینکه آمریکا را دیگران بارها و بارها کشف کردهاند، «آمریکا را مجددا کشف کردند» (این گفته کنایهآمیز، یک ضربالمثل معادل: «از کرامات شیخ ما چه عجب، مشت را باز کرد و گفت، وجب!»، در زبان اصلی مقاله میباشد. مترجم). همه چیز در سطح قرار دارد و آشکارا دیده میشود. فقط کافی است به کتاب «اسرار ذخیره فدرال» تألیف پژوهشگر آمریکائی، یوستاس مالینزا (Eustace Mullinza) اشاره شود که لیست سهامداران نظام ذخیره فدرال آمریکا در آن اعلام شده است. در این لیست نیز نام همان بانکها خودنمائی میکند، که سوئیسیها «نام بردهاند». تنها عنوان برخی بانکهای سهامدار که در نتیجه ادغام و جذب در طول چند دهه بعد از تشکیل نظام ذخیره فدرال دائما تجدیدسازمان یافتهاند، کمی عوض شده است.
میتوان نتیجۀ حسابرسی جزئی سال ۲۰۱۱ نظام ذخیره فدرال را نیز یادآوری کرد. این ممیزی نشان داد، که ذخیره فدرال در دوره آخرین بحران، بعد از چاپ مبلغ نجومی ۱۶ تریلیون دلار، آن را بین بانکهای معظم داخلی و خارجی توزیع کرد. لیست این بانکها همراه با مبلغ تخصیصی به آنها انتشار یافت. در اینجا، ما نیز نام این مجموعه بانکها و مبالغ وام پرداختی نظام ذخیره فدرال به آنها را به میلیارد دلار در داخل پرانتز«()» ذکر میکنیم: سیتی گروپ (۲۵۰۰)؛ مورگان استنلی (۲۰۰۴)؛ مریل لینچ (۱۹۴۹)؛ بانک آمریکا (۱۳۴۴)؛ بارکلایس پی ال سی (۸۶۶)؛ بیارسترنس (۸۵۳)؛ گلدمن ساکس (۸۱۴)؛ رویال بانک اسکاتلند (۵۴۱)؛ چی پی مورگان (۳۹۱)؛ بانک آلمان (۳۵۴)؛ کردیت سوئیس (۲۶۲)؛ UBS (۲۸۷)؛ لیمن برادرز (۱۸۳)؛ بانک اسکاتلند (۱۸۱)؛ بی ان پی پاریباس (۱۷۵).
همانطور که معلوم میشود، نام همان بانکهایی که دانشمندان سوئیسی ذکر کردهاند، در لیست بانکهای بسیار خوشبخت نیز آمده است. این دانشمندان خواه از روی احتیاط، خواه به علت بیخبری، حتی به این موضوع اشاره هم نکردند که ابرنهاد چه روابطی با ذخیره فدرال دارد. در حالیکه این روابط بسیار ساده است:
۱ــ بانکهای عضو ابرنهاد، سهامداران عمده کورپراسیون خصوصی بنام «فدرال رزرو» هستند؛
۲ــ نظام ذخیره فدرال با برخورداری از حق انحصاری ضرب پول، همان بانکهای برگزیده را که در عین حال مالکان نظام ذخیره فدرال نیز هستند، با محصولات خود، یعنی، با پولهای خود تجهیز میکند.
اما پولهای دریافتی از نظام ذخیره فدرال را بانکهای برگزیده برای خرید دارائی جهان- مستقیم و یا غیرمستقیم از طریق کمپانیهای غیرمالی دریافت کننده وام ارزان یا حتی بدون بهره از آنها مصرف میکنند.
والنتین کاتاسونوف (Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
۱ بهمن- دلو ۱۳۹۱
منبع:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نشانیها:
(1) – http://www.hafteh.de/?p=22727
(2) – http://www.hafteh.de/?p=23622
(3) – http://www.hafteh.de/?p=32529
(4) – http://www.baaba.eu/Gaproz/Pdfha/Saderat%20Dolar.pdf
(5) – http://www.hafteh.de/?p=33614
(6) – http://www.hafteh.de/?p=33897
(7) – http://www.eb1384.wordpress.com/2012/12/11/
(8) – http://kar-online.com/node/5716
(9) – http://www.hafteh.de/?p=32768
(10)- http://kar-online.com/node/5785
بیلدربرگ- ۲۰۱۴. کار و مردم
۶۲- مین نشست سالانۀ باشگاه بیلدربرگ (۲۹ مه- ۱ ژوئن) در کپنهاگ هنوز شروع نشده، جنجال بالا گرفت. مأموران حفاظتی دو روزنامهنگار دانمارکی را که پیشتر در هتل «ماریوت»، در همان هتل محل تجمع بیلدربرگیها اقامت گزیده بودند، متوقف کردند. روزنامهنگاران از درخواست آنها مبنی بر محو عکسهای گرفته شده، سر باز زدند. پس از این، آنها را تحتالحفظ به اداره پلیس انتقال دادند. فقط دانمارکیها آسیب ندیدند. همکاران روزنامۀ بریتانیائی «گاردین» و تارنمای اینترنتی «Infowars.com» آمریکائی را نیز با عجله از هتل بیرون کردند. آمریکائیها سریعا واکنش نشان داده، عکس جنجالی سرکوب روزنامهنگاران، گزارشی در باره طبیعت شیطانی کنفرانس، در خصوص سگهای پلیس، راجع به قلعۀ محصور با نرده که هتل پنج ستاره را به محل انتظار افراد برجسته تبدیل کرده بود، در تارنمای خود درج نمودند…
اجلاس سالانه بیلدربرگ مجموعهایی از مسائل جهانی را در دستور کار خود قرار میدهد. از سال گذشته، از زمانی که دیدارهای بیلدربرگ رویۀ «توطئههای علنی»، داشتن تارنمای اینترنتی و چاپ فهرست شرکت کنندگان خود را در پیش گرفت، خارج کردن این باشگاه نظریهپرداز توطئهها از مرکز توجه عمومی بسیار دشوار است. بنا به «موازین چتم هاووس» اعلام شده در کنفرانسهای بیلدربرگ، که «استفاده از دادهها را آزاد، ولی افشای هویت گزارشگر و تعلق او را ممنوع کرده»، در شرایط جامعه اطلاعاتی، موجب تشدید هر چه بیشتر تضادها میشود.
دیدار کنونی بیلدربرگیها مقدم بر همه، به بحران اوکراین، نزدیکی استراتژیک روسیه و چین، و رشد آوروشکاکیت در پی انتخابات پارلمانی اروپا اختصاص داشت. همه اینها، در جمع با هم، جهان تک قطبی را که اعضای گروه بیلدربرگ در طول ۶۰ سال گذشته برای ساختن آن کوشش میکنند، تهدید میکند.
اگر چه مطبوعات بیلدربرگ مسائل بسیاری را برای مذاکره در کپنهاگ مطرح کرده، «مهار روسیه» را با کاربست ابزارهای ناتو و روشهای اقتصادی آن- مانند تجارت فراحوزۀ اقیانوس اطلسی و مشارکت سرمایهگذاری در اولویت قرار داده است.
با این حال، احتمال پیشرفت مشارکت سرمایهگذاری در اروپا چندان هم زیاد نیست. سایت «21 Century Wire » نوشت: «مشارکت فرا حوزۀ اقیانوس اطلسی مانند نیمه دوم آن- مشارکت حوزۀ اقیانوس آرامی- با توجه به اینکه قوانین و حق حاکمیتهای ملی را به زیر سلطه کورپراسیونهای فراملیتی درمیآورد، بسیار خطرناک است».
یک روز پیش از شروع کنفرانس بیلدربرگ، باراک اوباما در آکادمی نظامی وستپاینت سخنرانی کرد. رئیس جمهور آمریکا «ناگزیری» رهبری جهانی آمریکا را با ذکر اینکه راه حل نظامی مسائل سیاسی محدودیتهای خاص خود را دارد، مورد تأکید قرار داد. باراک اوباما طی سخنرانی قلمبه- سلمبه خود در خصوص مداخله نظامی آمریکا در نقاط مختلف جهان اظهار داشت: «اگر ما بهترین پتک جهان را در اختیار داریم، این بمعنی آن نیست که هر مشکلی یک میخ است».
سخنرانی اوباما در وستپاینت نشاندهندۀ آن بود که استراتژی «مهار روسیه»، و همچنین سایر کشورهای گروه بریکس مدافع جهان چند قطبی، نه بر مبنای روشهای نظامی، بلکه بر پایه اعمال فشارهای اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی تنظیم گردیده است. در عرصۀ فشارهای سیاسی، با وجود اینکه در حرکت این «ماشین» ترمز هم بکار افتاده، اما کمافیالسابق نئومحافظه کاران تسلط خواهند داشت. بنیاد آمریکائی بروکینگز- ستاد مرکزی نئوکانهای آمریکائی با مشارکت بسیار فعال در کنفرانس بیلدربرگ بوضوح نشان داد، که در جریان «رهنمودهای جدید» باراک اوباما قرار دارد.
وبلاگ کارشناسی معروف، ضمن تحلیل یکی از کارهای اخیر بنیاد بروکینگز نوشت: «مرکز اصلی تدوین استراتژی غرب به شکست خود در ارزیابی نادرست از نقش روسیه در بحران اوکراین اذعان کرد». لازم به گفتن است که در واقعیت امر، هیچ سخنی از «اعتراف به شکست» در میان نیست. بنیاد بروکینگز روسیه را حتی با پیامدهای عقبنشینی غرب از مشکلات اوکراین و «اهدای» اوکراین به روسیه میترساند. با توجه به صرف دو تریلیون و هفتصد و شصت میلیارد یورو (۲۷۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰) برای وحدت آلمان در مدت ۲۰ سال و با در نظر گرفتن اینکه درآمد سرانۀ مردم اوکراین ۱۰ برابر کمتر از آلمان است، تحلیلگران بنیاد بروکینگز اعلام کردند هر کشوری که بخواهد بار اوکراین را به «دوش خود» بکشد، باید ۲۷۶ میلیارد یورو هزینه کند. تحلیلگران بروکینگز به آنهائی که قصد مجازات روسیه را دارند، چنین رهنمود میدهد: « اوکراین را به روسیه پس بدهید، بگذارید آنجا روسیه کوچک خود را بسازد و خود این، همۀ شیرۀ جان روسیه را میکشد».
همراه با این، نمایندگان نئوکانهای «صلحدوست»، ریچارد پرل، نماینده جناح افراطی نئومحافظهکاران آمریکا و مخالف باراک اوباما که از «بی عملی» و عدم آمادگی باراک اوباما برای مداخله نظامی در بحرانهای بینالمللی شدیدا انتقاد میکند، در اجلاس گروه بیلدربرگ حضور داشت. در این راستا، ترکیب مدعوین به کنفرانس بیلدربرگ بسیار قابل تأمل است. در میان آنها، دیوید پتریوس، رئیس سابق سازمان سیا، که بنا به تأئید یکسری منابع، نه بدلیل ماجرای مفتضح با یک روزنامهنگار، بلکه بعلت شرکت در توطئه علیه رئیس جمهور از مقام خود برکنار گردید، جزو دعوت شدگان بود. در فهرست مدعوین، نامهای الکساندر کیت، رئیس سابق سازمان امنیت ملی، یکی از رسواشدگان دوره باراک اوباما و توماس دانیلون، مشاور اسبق در امور امنیت ملی آمریکا هم جلب توجه میکند. ضمنا، برخی روزنامهنگاران دانیلون را «آدم بایدن» تصور میکنند. اما گفتن اینکه آیا خود جو بایدن که بیش از دیگران در بحران اوکراین فعال است، «آدم اوباما» است یا نه، دشوار است. بایدن گفت: «من صهیونیست هستم. بدون اینکه یهودی باشی، میتوان صهیونیست بود». این سخنان اغلب تکراری معاون رئیس جمهور آمریکا، در صفحه شخصی او در سایت رسمی کمیته روابط بینالمللی آمریکا که بایدن نیز عضو آن میباشد، درج شده است.
با بررسی لیست شرکت کنندگان بیلدربرگ ۲۰۱۴، در میان آنها، جایگاه بسیار مهمی به اعضای نخبگان یهودیان آمریکایی، دارای موقعیتهای ممتاز در یکسری از الیگارشیهای مالی، در بزرگترین رسانههای الکترونیکی و چاپی، در مراکز پیشرو تحلیلی اختصاص یافته است. از همه شرمآورتر و حیرتانگیزتر این است که چرا این مدعیان هولوکاست، نمیخواهند توحش فاشیسم در اوکراین و انتصاب ثروتمندان یهودی به پستهای کلیدی در رژیم جدید کییف را مورد توجه قرار دهند. افرادی مثل کالامویسکی (این آدم ارتش خصوصی هم دارد. م.) و بسیاری دیگر که به صحنۀ نمایش سیاسی جدید اوکراین وارده شدهاند، سیمای جامعه یهودیان آمریکا را لکهدار میکنند. برخی وبلاگنویسان آمریکا با احساس وحشت از کودتاگران سرسپرده کییف و با ابراز انزجار از چشمپوشی دولتهای غربی به فاشیسم اوکراین، از ظهور پدیده «آنگلو صهیونیسم خزنده» صحبت میکنند که تحت شعار تروتسکیستی «همه الیگارش های جهان متحد شوید!» به حرکت درآمده است.
خوب، چه جای شگفتی دارد؟ باشگاه بیلدربرگ که تاکنون با انتصاب مخفیانه رؤسای جمهور عروسکی و تعیین دستورکار جهانی درگیر است، در سال ۱۹۵۴ بوسیله ترکۀ اشراف آلمانی، عضو حزب نازی و اس اس که با یک عضو خانواده سلطنتی هلند ازدواج کرد و با عنوان شاهزاده برنهارد (۱۹۱۱- ۲۰۰۴) در تاریخ ثبت شد، تأسیس گردید. پس از جنگ، روابط کهنه آلمانی شاهزاده اس اسی احیاء شد، او بهمراه شرکای پرماجرای جدید، با همان ایده افراطی تلافیجویانۀ سلطه بر جهان رشد کرد.
در کنفرانس سال ۲۰۱۴ بیلدربرگ، ملکههای اسپانیا و هلند در کنار هنری کیسنجر، جورج آزبورن، رئیس خزانهداری انگلیس، کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین المللی پول نشسته بودند. نشر «دستورالعمل»های بیلدربرگ به فاین نشال تایمز و اکونومیست انگلیس، له موند فرانسه، کانال رای نیوز-۲۴ ایتالیا سپرده شد. در لیست «امنا»ی تجمع کرده در هتل «ماریوت» کپنهاگ، مجموعا نام ۱۳۴ شخصیت برجسته قید شده بود، اما این محفل بسته مدعی رهبری هفت میلیارد جمعیت جهان است!
با این وجود و با توجه به موج تظاهرات اعتراضی در پایتخت دانمارک، بنا به طوفان خبری رسانههای مستقل، جائیکه شرکت کنندگان کنفرانس بیلدربرگ نام «خائنان ملی» را به لیست سیاه وارد میکنند، کار معماران جهان تک قطبی هر چه دشوارتر میشود.
یادآوری مترجم:
اولین و شاید آخرین واکنش اعتراضی (از میان رسانه های فارسی و دری زبان و شخصیتها) به نشست گروه فاسد بیلدربرگ، از طرف تارنمای «چه باید کرد» (دکتر محمد حسیبی) با این متن کوتاه انتشار یافت: «هموطنان! اگر سعادت خود و فرزندان و نسلهای بعدی خود را میخواهید، باید در برابر بیلدربرگ (Bilderberg) بایستید و با مشتی محکم در دهان و جمجمه پر از افکار ضد بشری اعضای آن بکوبید. تا زمانی که این متجاوزان به حقوق انسان سالی یکبار گردهم میآیند و آینده ما را رقم میزنند، نمیتوان امیدی به آینده بهتر داشت». ترجمه این مطلب، هدیه میشود به سایت نامبرده و مدیر محترم آن.
ایرینا لبدوا
(Irina Lebedeva)
مدیر کل نگارخانه دولتی «ترتیاکوف» روسیه
کارمند علمی نگارخانه از سال ۱۹۸۵، دارنده نشان افتخار فرهنگ روسیه
۱۵ خرداد- جوزا ۱۳۹۳
منبع:
از بیلدربرگ به گوگلبرگ:
نخبگان جهانی در راه ایجاد اردوگاههای الکترونیکی
۶۳- مین اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ از روز ۱۱ تا ۱۴ ماه ژوئن سال جاری در محلی بنام تلفس در بخش اطریشی آلپ در هتل اینتر آلپن برگزار گردید. ویژگی این نشست عبارت از آن بود، که بلافاصله پس از دیدار سران کشورهای «گروه هفت (۷- ۸ ژوئن)، و پنجمین کنگره رهبران ادیان جهانی و سنتی در آستانه (۱٠- ۱۱ ژوئن) برگزار شد. تنها یک مسئله و آن هم مسئله کلیدی مطالعه سازوکارهای مدیریت جهان، در سطوح مختلف نمایندگی و از زوایای دید متفاوت مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
اگر توجه اجلاس «گروه هفت» روی مسئله مبارزه با تروریسم و «دولت اسلامی»، تنظیم بازارهای مالی، تقویت سازمان تجارت جهانی، ایجاد همکاری ترانس آتلانتیکی بین آمریکا و اتحادیه اروپا، و همچنین، مبارزه با فرار از مالیات، بر علیه ویروس ابولا و «زیست محیطی» پاک جهانی متمرکز شده بود، نشست جهانی آستانه با علامت «اخلاق جهانی» تشکیل گردید. جالب توجه آن است که متن بیانیه پایانی دیدار آستانه را ژان لوئی توران، رئیس شورای پاپی گفتگوی بین ادیان خواند نه بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد که در این نشست حضور نداشت و نه لامبرتو زانر، دبیر کل شورای اتحادیه اروپا.
با این حال، راه بحث و گفتگو پیرامون همه این مسائل باز است. در تلفس سازوکارهای واقعی کنترل در پشت درهای بسته مورد بحث قرار گرفت. امسال هم گروه بیلدربرگ با بستن همه راههای منتهی به اینتر آلپن، کنترل پستهای بازرسی بواسطه نظامیان، نصب جدیدترین تجهیزات برای ممانعت از ارتباطات موبایلی در اطراف اجلاس برخلاف تصمیم کمیسیون اروپا بتاریخ اِ اس/۵/۱۹۹۹، که استفاده از این نوع فناوری را در کشورهای عضو اتحادیه اروپا غیرقانونی اعلام نموده، تدابیر مخصوصا شدید برای ممانعت از نشت هر گونه اطلاعات اتخاذ نمود. پلیس اعلام کرد، که هر کسی که در نوار امنیتی دستگیر شود، به پرداخت ۵٠٠ یورو جریمه یا دو هفته زندان محکوم خواهد شد.
در نتیجه، هیچ اطلاعاتی در مورد اجلاس بیلدبرگ، بجز لیست شرکت کنندگان و عنوان موضوعات مورد بحث به بیرون درز نکرد. اما همین لیست از مسائل زیادی خبر می دهد. بهمین سبب، مسائل واقعا مورد بحث در چنین نشستهایی هیچگاه شفاف نخواهند بود. با اینکه خبرنگاران رسانههای جمعی بزرگ در تلفس حضور داشتند، در رابطه با این اجلاس، آنها بجز سکوت، هیچ کار دیگری انجام ندادند. در میان آنها، اندرو کوئن، روزنامهنگار و ناشر نیشنال پُست کانادایی، جون میکلتوئت، سردبیر روزنامه بلومبرگ نیوز، (این روزنامه، روزانه ۵٠٠٠ مقاله منتشر میکند و دارای ۱۵٠ دفتر نمایندگی در جهان است)، زانی مینتون بدوس، سردبیر اکونومیست، عضو شورای اداری بنیاد کارنگی برای صلح جهانی و کارچاق کن سابق بانکسترها (بر وزن کانگسترها. م.) در صندوق بینالمللی پول حضور داشتند.
مارتین ولف، عضو شورای اداری بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی، مفسر ارشد روزنامه فاینشنال تایمز، مدافع سرسخت بانکهای مرکزی، رونا فرهد، مدیر سابق این روزنامه، رئیس کنونی بی بی سی تراست و یکی از مدیران غول بانکی اچ اس بی سی نیز در این اجلاس حضور داشتند. جالب است هنگامیکه فرهد به ریاست بی بی سی تراست گمارده شد، برخی از سهامداران این بانک به اتهام کمک به پولشوئی برای تروریستها و مافیای مواد مخدر مکزیک، تعقیب قضائی او را خواستار شدند.
راز پوشیدهای نیست، که با توجه به موقعیت کاملا انحصاری رسانههای جمعی آمریکا و انگلیس، و همچنین، رابطه بسیار مستحکم رهبران آنها با ساختارهای دولتی، در آنها شدیدترین سانسورها که متضمن تعامل کامل و بیچون و چرا بوده و تنها در یک محدودۀ بسیار تنگ موضع سیاسی و در چهارچوب دقیق وظایف تعیین شده کار میکنند، بکار بسته میشود. بنا بر این، حضور کنشگران نامبرده در اجلاس، فقط بمعنی آن است، که ایدهای که در آنجا مورد بحث بررسی قرار گرفته، بمنظور ساختن افکار عمومی مطلوب و هدایت آن در مجاری مقتضی، بتدریج و در زمانهای لازم در مطبوعات آنها عرضه خواهد شد.
با این همه، صرفنظر از بسته بودن گروه بیلدربرگ، لیست شرکت کنندگان و موضوعات تعیین شده، امکان تشخیص روند اصلی مباحث را فراهم میسازد. در میان ۱۵ مورد «برنامه رسمی»- راهبرد اروپا، جهانیسازی، یونان، ایران، خاورمیانه، ناتو، روسیه، تروریسم، انگلستان (یا انگلستان. م.)، آمریکا، انتخابات در آمریکا و خطرات استفاده از تسلیحات شیمیائی قید شده بود. با این حال، با قضاوت بر مبنای لیست شرکت کنندگان میتوان گفت: توجه اصلی روی موضوعاتی مانند «هوش مصنوعی»، «امنیت سایبری» و «مشکلات اقتصادی موجود» متمرکز شده بود.
توجه می کنید! رجینا دوگان حتی به انسان هم شباهت ندارد.
مثل همیشه، هنری کیسینجر، دبیر کل ناتو، سران بانکها و شرکتهای بزرگ در اجلاس حاضر بودند. گذشته از اینها، حضور سه نماینده کمپانی گوگل، به ترتیب: اریک شمیدت رئیس، دمیس هاسابیس، نایب رئیس و رجینا دوگان، یکی از اعضای رهبری گوگل در نشست بیش از همه جلب توجه میکرد. راه نفر سوم چنان درخشان است که یک بار دیگر نشان میدهد که کمپانی گوگل رابطه بسیار تنگاتنگی با مجتمع صنایع نظامی آمریکا دارد. از اواسط سال ۲٠٠۹ تا ماه مارس سال ۲٠۱۲ دوگان، ریاست سازمان پژوهش طرحهای دفاعی پیشرفته پنتاگون را بر عهده داشت. این سازمان مسئول مطالعه و حمایت از جدیدترین فناوریها برای استفاده در نیروهای مسلح آمریکا میباشد. در حال حاضر او ریاست «طرحهای ویژه» کمپانی موتوروللا موبایلیتی، وابسته به گوگل را بر عهده دارد.
رجینا دوگان بعنوان هوادار پیگیر ایجاد نظام مراقبت عمومی مشهور است. از میان بهترین طرحهای پیشنهادی او میتوان از وصلۀ الکترونیکی بشکل چسب زخم نام برد، که دارای یک مدار چاپ شده با یک آنتن و یک جفت سنسور بوده و بمثابه بخشی از مکانیزم شناسائی بیومتریک عمل میکند. چنین وصله ساخت کمپانی ام سی ۱٠، شریک کمپانی موتوروللا موبایلیتی را رجینا دوگان روی بازوی خود دارد. روش شناسایی بیومتریک هویت، میکرو چیپ موجود در «قرص» الکترونیکی است که در صورت نفوذ به بدن، باندازه ۱۸ بایت سیگنال رادیویی مشابه دستگاه الکترونیکی موجنگار مغز پخش میکند. این میکروچیپ هنگام تماس به تلفن یا کامپیوتر، بعنوان کلید کار میکند. اداره نظارت بهداشتی بر کیفیت محصولات غذایی و دارویی آمریکا به این قرصها گواهی تأئیده داده و کمپانی پروتئوس کالیفورنیا آنها را تولید میکند. پژوهشگران تصریح میکنند، که هر انسانی میتواند روزانه ۳٠ عدد از این قرصها را بدون درد تا آخر عمر بخورد.
این قرصها یکی از اساسیترین نتایج تحقیقات سازمان پژوهش طرحهای دفاعی پیشرفته پنتاگون است، که نه تنها به ایجاد فنآوری میکروسیستم و استراتژیک (فنآوریهای ارتباطی، ابزار حراست از شبکههای اطلاعرسانی، جنگهای رادیوالکترونیکی، استحکام سامانه در مقابل حملات سایبری)، حتی بیولوژیکی: تحقیقات در عرصه بیولوژی مهندسی، از جمله مهندسی ژنتیک و جنبههای کاربردی علوم اعصاب نیز مشغول است.
این آژانس که بهمراه ناسا (سازمان فضائی آمریکا. م.) به اجرای پروژه پیشبینی خلسه انسان، کار دانشگاه فنی واقع در وادی سیلیکون در مرکز تحقیقات ناسا مشغول است، به نوبۀ خود با شرکت گوگل رابطۀ فشرده دارد. هدف از این تحقیقات در وهله نخست، ایجاد فنآوری مدیریت شعور انسانی و ساختن «شعور مصنوعی» میباشد. لازم به یادآوریست، که اریک شمیدت، رئیس گوگل با بیان اینکه زندگی خصوص به تاریخ پیوست و او فرارویاندن گوگل به «برادر بزرگ» واقعی را برنامهریزی میکند، هیچوقت تلاشهای خود برای کنترل عمومی را پنهان نمیکند. بدین ترتیب، حضور هیئت نمایندگی این شرکت در تلفس و مذاکره پیرامون «شعور مصنوعی» و همچنین، «امنیت سایبری» گواه آن نیز هست که نخبگان جهانی بطور جدی بدنبال اجرای برنامۀ نوسازی کلی جامعه و انسان بر مبنای ایدئولوژی ترابشریت، در کوتاهترین مدت ممکن، با محدودیتهای شدید و دست آخر، لغو حق زندگی خصوصی هستند.
با این حساب، بیلدربرگیها زندگی خصوصی را طور دیگری توضیح میدهند. تا جائیکه مارتین ولف زمانیکه جنبه مخفی دیدار آنها را به وی گوشزد کردند، اظهار داشت که این تظاهر «زندگی خصوصی» است و این تصور که چنین دیدارهایی میتواند بصورت خصوصی برگزار شود، بمعنی نمونۀ اساسی «ایدۀ تمامیتخواه» است.
اجلاس سال ۲٠۱۳ نشان داد، که این «باشگاه» به دورۀ تحولات جدی وارد شده است. بیلدربرگ بعد از وحدت با شرکت گوگل، عملا به گوگلبرگ تغییر یافت و توجه خود را روی جنگهای روانی و کنترل فرد متمرکز نمود.
گوگل نه تنها نخستین رهگذر در عرصه نفوذ به اعماق شعور انسانی بحساب میآید، بلکه، این کمپانی احداث شهرهای خصوصی خود را برنامهریزی میکند. لاری پیج، مدیر دیگر این شرکت که ایجاد آزمایشی مناطق مستقل از دولتهای ملی و ادارۀ آنها توسط موازین مسکن اجتماعی را در نظر دارد، این موضوع را علنا تأئید نمود. وعده کردهاند این طرحها را به ابزار جدید تغییر جهان- مدیریت مشارکتی مبتنی بر موازین تمامیتخواهی و نظارت بر عموم تبدیل نمایند. در وهله اول، سخن از کشورهای توسعه یافته، یا به تعبیر سران گوگل، کشورهایی میرود که در آنها دولتهای «درنده»، مانع کسب و کار شهروندان خود میشوند و آنها را به دامن فقر پرتاب میکنند. گوگل ضمن اعلام وعدۀ تأمین حق مالکیت فقرا و حاکمیت قانون، از اینگونه دولتها میخواهد بطور داوطلبانه از قدرت کنارهگیری نمایند. بهر حال، در هندوراس قانون ایجاد مناطق مستقل، که به امتناع از حق شهروندی و تجاری متمرکز و وارد کردن نظام حقوقی منتخب خود مجازند، تصویب شده است. السالوادور و کوستاریکا نیز قصد ایجاد چنین مناطقی را دارند.
گذشته از این همه، پول الکترونیکی بمثابه ابزار اصلی نظارت الکترونیکی بر عموم شمرده میشود. طی سالهای اخیر، محافل بانکی پیرامون ایده کاهش شدید و حتی لغو کامل پول نقد بحث و گفتگو میکنند. در سال ۲٠۱۴ کنت روگوف استاد دانشگاه هاروارد، بمنظور متوقف ساختن «فرار از مالیات و فعالیتهای غیرقانونی»، و همچنین، برای ایجاد مانع در مقابل افرادی که در هنگام سقوط نرخ بهرۀ بانکی تا نزدیک صفر، پول خودشان را از بانکها بیرون میکشند و حسابشان را میبندند، انحلال ارز فیزیکی را خواستار شد. همانطور که جیمس لیوس، اقتصاددان اسبق بانک انگلیس میگوید، «فقط از طریق وادار کردن عموم به استفاده صرف از پول الکترونیکی، که در حساب افراد در بانکهای دارای مجوز دولتی… زیر نظر و حتی تحت نظارت مستقیم دولت موجود است، میتوان جامعه غیرنقدی را محقق ساخت». در همین اواخر، ویلم بویتر، اقتصاددان ارشد سیتی گروپ، «بمنظور حل مشکلات بانکهای مرکزی جهانی مرتبط با نرخ بهره منفی»، لغو کامل پول نقد را پیش کشید.
بطوریکه کارشناسان تصریح میکنند، با عطف توجه به ترکیب شرکت کنندگان و این که «مشکلات اقتصادی موجود» یکی از موضوعات اجلاس اخیر بیلدربرگ بود، گمان میرود همین مسئله پول نقد در مرکز توجه قرار گرفته باشد. طبیعی است هیچ کس در این باره نمینویسد که در آنجا چه تصمیماتی اتخاذ گردیده است. از آنجائی که چنین مسائلی مورد بحث محرمانه قرار میگیرد، مارتین آرمسترانگ، تنها کسی بود که در بارۀ جلسه محرمانۀ نمایندگان بانک مرکزی اروپا، بانک فدرال رزرو، بانکهای مرکزی سوئیس و دانمارک در آخر ماه مه سال جاری در لندن نوشت. او توانست معین کند که همین کنت روگوف و ویلم بویتر «با هدف ممانعت از خرید و فروش هر چیز بدون اجازه دولت»، برای دفاع از نظریه لغو همه انواع پول نقد در برابر بانکهای مرکزی آماده میشوند.
هنوز که سیاستمداران و شبهنظامیان نخبه جهانی با برافروختن آتش جنگهای داخلی، کشورهای مختلف و تمام یک منطقه را براحتی در منجلاب هرج و مرج گرفتار میسازند، هنوز که بشریت را برای پیکار با ویروسها و بیماریهای واگیر بسیج میکنند، خدمات اختراعی همان نخبگان، سامانه واحد «دولتهای الکترونیکی» مبتنی بر پایگاه الکترونیکی اطلاعات عمومی در باره شهروندان سراسر جهان را گام به گام برقرار میکند. هر شهروندی باید شناسه هویت فردی ثابت- شماره شخصی طبق معیارهای بینالمللی داشته باشد. اجرای شناسه هویت واحد منحصر بفرد امکان ایجاد پایگاه واحد توزیع دادهها را فراهم میسازد، که در شرایط واقعی امروزی، اطلاعات مربوط به عرصههای مختلف زندگی انسان، حتی محرمانهترین بخش آن را جمعآوری، نگهداری و بطور خودکار تجزیه و تحلیل خواهد کرد. زندگی انسان باید بطور شفاف در برابر دیدگان ساختارهای اداری قرار گیرد.
شمارۀ شخصی بایستی در کارت الکترونیکی فراگیر، محتوی همه اطلاعات مربوط به فرد بشکل الکترونیکی، که در حکم مجموعه اسناد، شامل پاسپورت، گواهینامه رانندگی، مدارک بازنشستگی، بیمه، پزشکی، وسیلۀ پرداخت، مدرک سفر و غیره خواهد بود، گنجانده شود. کارت الکترونیکی کلید همۀ اطلاعات خواهد بود و با تحمیل میکروچیپ به انسان، او زیر نظارت مستقیم مدیران جهانی قرار میگیرد.
با این وصف، بانکها، سازمانهای امنیتی، پنتاگون، گوگل در ارتباط تنگاتنگ با همدیگر کار میکنند. آنها اردوگاههای الکترونیکی مرگ میسازند که در آنها جایی برای دولت، برای استقلال ملی، برای آزادی شخصی وجود ندارد. با هر آنچه که آنها با آن سر و کار دارند، تنها وسیلۀ آنهاست برای رسیدن به هدف اصلی- قدرت مطلق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ضمایم از بیلدربرگ به گوگلبرگ…
طی ماه میلادی جاری سران غرب دو اجلاس برگزار کردند: نشست کشورهای موسوم به «جی ۷» و تجمع سالانه اعضای باشگاه بیلدربرگ.
هر دوی این تجمعات با شرکت یک اقلیت بغایت ناچیز در جامعه جهانی برگزار گردید و در خفا و دور از چشمان همه، جهان آینده را مورد بحث و گفتگو قرار دادند؛ برای هر تک تک انسانها تصمیماتی گرفتند؛ برای همه کشورها، برای میهن من و شما سرنوشت تعیین نمودند؛ برای من و شما، برای همه بشریت جهان تکلیف تعیین کردند؛ مصمماند زندگی، فکر، شعور من و شما را اگر تاکنون مدیریت نکرده باشند، مدیریت کنند… با این حال، اما فریاد اعتراض کمتر کسی بلند شد. چرا؟
بهمین سبب، سؤالی که همواره ذهن مرا مشغول داشته، بار دیگر در مقابل همه احزاب، سازمانها، شخصیتها و هر کسی که خود را مترقی، انقلابی، صلحدوست، آزادیخواه، عدالتطلب تعریف میکند، طرح میکنم. بدین نحو:
آیا کمیته صهیون، کمیته سیصد، دولت مخفی جهانی، باشگاه بیلدربرگ و عوامل اجرایی آنها- رژیمهای امپریالیستی- فاشیستی غرب بسردمداری رِژیم تروریستی آمریکا، ارتش تروریستی ناتو و قریب نهصد پایگاه نظامی آمریکا در اکثریت کشورهای جهان (بطور متوسط، بیش از چهار پایگاه نظامی در هر کشور)، افسانه و ساخته و پرداختۀ ذهن «شبهانقلابیون» است یا واقعیت؟
البته، این پرسش دو پاسخ بیشتر ندارد: یا افسانه هستند یا واقعیت.
اگر افسانه باشند، که هیچ. حساب ما با منکران واقعیات روشن است.
اما، اگر واقعیات آشکاری هستند، خوب، باید در مورد نقش و عملکرد آنها، تأثیر تصمیمات و اقدامات آنها در حوادث بشدت ناگوار جهانی، در همه نگونبختیهای بشریت جهان، و همچنین، علت سکوت تقریبا عمومی در مقابل این عوامل فرومایه شّر جهانی و تیرهبختی ساکنان گیتی، این عاملین و مجریان همه جنگها و خونریزیها، تجاوزات و غارتگریها توضیح داده شود.
گمان میرود بدون تمرکز توجه روی این منشاء و مبداء همه شرارتها و مفاسد در مقیاس جهانی، بدون تعریف روشن از ماهیت آنها، هر گونه صحبت از مبارزه علیه امپریالیسم و برای استقلال ملی، ترقیخواهی و عدالتطلبی، از آزادیخواهی و انساندوستی، از سیاست و اقتصاد پویا، از فرهنگ و اخلاق عالی در جامعه آزاد و مستقل چیزی جز باد هوا نیست.
از علاقهمندان به سرنوشت خود، میهن و همه بشریت انتظار میرود بدون تئوریبافی، صریح و سر راست پاسخی درخور به پرسش فوق را بدهند.
اولگا چتوریکووا
(Olga chetverikova)
۱ تیر- سرطان ۱۳۹۴
منبع:
در باره یکی از شرکت کنندگان ساده نشست بیلدربرگ، یا بلاک روک
طی نیمه اول ماه ژوئن نشست جی ۷ در باواریا و اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ در اطریش برگزار گردید. بسیاری از اعضای این باشگاه، مثلا، رؤسا و نمایندگان هیئت مدیره بانکها و شرکتهایی مانند جی پی مورگان، گلدمن ساکس، مورگان استنلی، بانک آلمان، لیزارد، بانکو استاندر، اچ اس بی سی، رویال داچ شل، بریتیش پترلیوم، آلکوآ، گوگل در مقایسه با رؤسای جمهور و نخست وزیران جی ۷، دارای وزن زیادی هستند. اما برخی از شرکت کنندگان اجلاس بیلدربرگ ساختارهایی را نمایندگی میکنند، که گاهی اوقات با وجود برتری تأثیر آنها نسبت به گلدمن ساکس یا رویال داچ شل، کمتر در انظار عمومی سخن میگویند.
حضور فیلیپ هیلدنبرگ، نایب رئیس بلکراک در میان ۱۴٠ شرکت کننده امسال نشست اطریش خودنمایی میکرد. سابقا او مدیریت صندوق بینالمللی پول از سوئیس، ریاست هیئت مدیران بانک ملی سوئیس (اس. ان. ب.)، ریاست بانک محاسبات بینالمللی (بی. آی. اس) و غیره را بر عهده داشت. و اکنون او نایب رئیس یک شرکت سرمایهگذاری بنام بلکراک است که نام او را کمتر کسی شنیده است. با این وصف، تصور نمیکنم این «صخره سیاه» بلحاظ نفوذ از مجموع جی پی مورگان، گلدمن ساکس و مورگان استنلی عقب بماند.
یلنا لارینا در مقالهای تحت عنوان «جنگهای وال استریت» مینویسد: «… در پشت همه بانکهای مشهور وال استریت ساختارهای باز هم قویتر و خارج از کنترل قرار دارند. اینها کمپانیهایی هستند که دارائیها را مدیریت میکنند. کمپانی بلکراک بریاست لاری فینک بزرگترین و سرّیترین آنها شمرده میشود. در حال حاضر دارائیها- اکثریت سهام کمپانیها، به ارزش بیش از ۴ و نیم تریلیون دلار آمریکا تحت مدیریت آن قرار دارد. فقط با ذکر یک رقم، مقیاس سلطۀ آن را میتوان برآورد نمود: دارائی عمومی شرکت با احتساب سهام اس اند پی ۵٠٠ کمی بیشتر از ۳۶ و نیم تریلیون دلار برآورد میشود، یعنی کمپانی بلکراک بر بخش بزرگی از عرصه مالی آمریکای متحد نظارت دارد».
دفتر مرکزی کمپانی سرمایهگذاری بینالمللی بلکراک در نیویورک واقع است. در پایان سال ٢٠۱۳ حجم دارائیهای تحت مدیریت آن به ۴ تریلیون و ۵۷٠ میلیارد دلار آمریکا بالغ شد. طبق گزارشات، تا اواسط سال ٢٠۱۴ میزان دارایی آن تا ۴ تریلیون و ۷۷٠ میلیارد دلار افزایش یافت. کمپانی جوان بلکراک در سال ۱۹۸۸ تأسیس شد و در مدت کوتاهی به جایگاه غیرقابل دسترس برای سایر کمپانیها ارتقاء یافت. این کمپانی در حال حاضر دارای ۲۱ مرکز سرمایهگذاری، ۷٠ دفتر نمایندگی در ۳٠ کشور و مشتری در ۱٠٠ کشور جهان میباشد.
بلکراک علنی است و سهام آن در بازارهای بورس خرید و فروش میشود. بگزارش ناسداگ، تعادل بین صاحبان بلکراک تا ۳۱ دسامبر سال ٢٠۱۴ به ترتیب آتی بود (سرمایه به دلار، درصد): پی ان سی فاینشنال سرویس- ۲٠، ۹۸؛ نورگس بانک اینوستمنت منیجمنت- ۷، ۱۵؛ کمپانی ولینگتن منیجمنت- ۶، ۳۸؛ اف ام ار- ۴، ۱۶؛ وانگوارد- ۳، ۸۹؛ استیت استریت- ۳، ۴۳؛ کمپانی بلکراک سازمانی تراست- ۱، ۹۸.
پی ان سی فاینشنال سرویس بزرگترین سهامدار سازمانی بلکراک است. دارایی این کمپانی مالی پیتزبورگی (ایالت پنسیلوانیا) در پایان سال ٢٠۱۴ به ۳۴۵ میلیارد دلار بالغ شد. سه سرمایهگذار از پنج سرمایهگذار بزرگ سازمانی پی ان سی فاینشنال سرویس «چهار بزرگ» را تشکیل میدهند. اینها عبارتند از: وانگوآرد، استیت استریت و کمپانی مادر بلکراک تراست. آنچه که به سومین سرمایهگذار سازمانی- کمپانی ولینگتن منیجمنت مربوط میشود، این است که آن، پیوستگی تنگاتنگی با کمپانی مالی وانگوآرد در «چهار بزرگ» دارد. شاید کمپانی اینوستمنت منیحمنت تنها سهامدار نسبتا مستقل از سهامدار سازمان «چهار بزرگ» بلکراک باشد. این کمپانی از وضعیت یگان تخصصی بانک مرکزی فنلاند با مسئولیت قرار دادن پول صندوق بازنشستگی نروژ به بازارهای مالی برخوردار است.
سرمایهگذاران منفرد- اساسا صاحبان کمپانیها نیز جزو سهامداران بلکراک هستند. ۱ و ۱۶ صدم درصد از سهام سرمایهای کمپانی (تا ماه آوریل سال ۲٠۱۵) به پنج نفر اول سهامداران منفرد تعلق دارد. مهرههای کلیدی در مدیریت بلکراک عبارتند از: لائورنس د. فینک، بنیانگذار، رئیس هیئت مدیره و مدیر اجرائی، روبرت اس. کاپایتو، بنیانگذار رئیس، چارلز هالاک، هم سطح رئیس، سوزان وانگر، بنیانگذار و عضو هیئت مدیران.
جالب توجه است، که بلکراک با کمترین تعداد کارمند- مجموعا ۱۱ هزار و ۵٠٠ نفر (سال ۲٠۱۳) در «چهار بزرگ» فعالیت میکند. در محاسبات، دارایی سرانه هر کارمند بلکراک بیش از ۴٠٠ میلیون دلار دارایی قابل مدیریت محسوب میشود. دستیابی سایر شرکتها و سازمانهای بخش مالی آمریکا به این نمودار ممکن نیست.
«چهار بزرگ» و بلکراک شرکای سرمایۀ بانکهای بزرگ وال استریت هستند. اشتهای این کمپانی تا بانکهای اروپا نیز گسترش یافته است. در ماه دسامبر سال ۲٠٠۹ بلکراک مبلغ ۱۳ و نیم میلیارد دلار از سرمایه کمپانی بارکلایس گلوبال اینوستورس را بدست آورد. این امر نزدیکی رابطه بلکراک را با بانک بارکلایس نشان میدهد. این بانک، در ضمن، در ردهبندی دانشکده تکنولوژی زوریخ جایگاه افتخاری اول را احراز کرد.
موضع بانک روچیلدی بارکلایس هنگام بحران مالی جهانی فوقالعاده بود. کافیست گفته شود، که در سال ۲٠٠۷ بارکلایس بزرگترین سرمایهگذار سازمانی در بانکهای کلیدی وال استریت مانند بانک آمریکا، جی پی مورگان چیس، سیتی گروپ، بانک نیویورک ملون بود. بارکلایس دومین سرمایهگذار سازمانی بزرگ در بانک آمریکایی ولس فارگو بود. بارکلایس از موقعیتی بسیار قوی تر از بانکهای غیرآمریکایی هم برخوردار بود. قابل توجه این، که از قضا بزرگترین سهامداران و کمپانی بلکراک در خود همان بانکها نشستهاند. این که سرهای بارکلایس و بلکراک به یک آخور بند است، واضح است، اما، تشخیص پیروی آنها از همدیگر ساده نیست.
اکثریت کارشناسان بر این باورند، که اتفاقا کمپانی بلکراک بانک معروف بارکلایس را که همواره با قبیله روچیلد مرتبط بوده، بلعیده است. در ضمن، رتبهبندی اعتباری کشورهای جهان را بلکراک منتشر میکند. بر اساس رتبهبندی بلکراک در ماه ژانویه سال ۲٠۱۳، نروژ در رده نخست و کشورهای سنگاپور، سوئیس، سوئد و فنلاند در ردههای بعدی قابلیت اعتباری جای گرفتهاند. بلکراک ایالات متحده آمریکا را در رده پانزدهم قرار داده است.
منافع بلکراک تنها به بانکها محدود نمیشود. این کمپانی سهام کمپانیهای عرصههای کاملا مختلف را در کشورهای مختلف جهان بدست میآورد. بدین ترتیب، بلکراک با در دست داشتن ۵ و ۷ دهم درصد سهام کمپانی گوگل دومین سرمایهگذار این کمپانی مشهور جهان میباشد. ناسداگ در باره فعالیتهای سرمایهگذاری چند واحد بزرگ ساختاری وابسته کمپانی مالی بلکراک اطلاعاتی منتشر میکند. آنها عبارتند از: گروه بلکراک با مسئولیت محدود، کمپانی مؤسسات نهادی بلکراک، بنیاد مشاوران بلکراک. نگاه کنید به جدول شماره ۱.
فعالیتهای سرمایهگذاری کمپانی مالی بلکراک (در ماه دسامبر سال ۲٠۱۴):
جدول شماره ۱
زیرمجموعه های بلاک روک تعداد شرکتهایی که سهام ارزش سهام موجود در سبد سرمایهگذاری
آنها در سبد سرمایهگذاری بلکراک (میلیارد دلار)
بلکراک قرار دارد
——————————————————————
بلکراک گروپ ال تی دی ۸۸۲/۲ ۴/۱۹٠
کمپانی نهادی بلاک روک ۸۹۴/۳ ۷/۶۴٠
بنیاد مشاوران بلاک روک ۹۲۸/۳ ٠/۴۱۳
اولویتهای فعالیتهای سرمایهگذاری بلکراک را در سیمای یگان بنیاد مشاوران مورد توجه قرار دهیم. دهک اول موقعیت سبد سرمایهگذاری یگان بنیاد مشاوران (بهای سهام در ۳۱ دسامبر ۲٠۱۴ به میلیارد دلار)عبارت است از: اپل آی ان سی- ۴۶/۹؛ مایکراسوفت- ٠۳/۵؛ اکسون موبایل- ۹۱/۴؛ جونسون اند جونسون- ۴۴/۳؛ جنرال الکتریک- ۳۱/۳؛ شورون کورپ- ۱۱/۳؛ ولس فارگو- ۹۴/۲؛ فایزر آی ان سی- ۹۱/۲؛ برکشایر هارثوی آی ان سی- ۸۹/۲؛ مورگان چیس- ۷۵/۲.
و این هم در باره سرمایهگذاری بلکراک در بانکهای آمریکا (جدول شماره ۲). همانطور که معلوم است، این کمپانی مالی، شالوده همه «شش بزرگ» وال استریت را تحکیم میکند.
جدول شماره ۲
سرمایه گذاری بلکراک در بانکهای آمریکایی «شش بزرگ» (میلیارد دلار؛ ۳۱ دسامبر ۲٠۱۴).
بانکهایی که سهام آنها را
زیرمجموعههای زیرمجموعه های بلکراک جمع کل
بلکراک خریده است ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گروه بلکراک کمپانی نهادی بنیاد مشاوران
ال تی دی بلکراک تراست بلکراک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ولس فارگو ۲۶/٢ ٠۱/٧ ۹۴/۲ ۲۱/۱۲
جی پی مورگان چیس ۲٠/۲ ۶۹/۶ ٧۵/۲ ۶۴/۱۱
بانک آمریکا ۴۲/۱ ۵۴/۴ ۸۸/۱ ۸۴/٧
سیتی گروپ ۵۶/۱ ۳۳/۴ ۸۳/۱ ٧۲/٧
گلدمن ساکس ۶۸/٠ ۲۵/۲ ۹۶/٠ ۸۹/۳
مورگان استنلی ۴۳/٠ ۵۳/۱ ۶۸/٠ ۶۴/۲
جمع کل ۵۵/۸ ۳۶/۳۳ ٠۴/۱۱ ۹۵/۵۲
شرکت کنندگان نشست سال ۲٠۱۵ باشگاه بیلدربرگ که اخیرا پایان یافت، میبایستی سخنرانی فیلیپ هیلدبراند، نایب رئیس کمپانی سرمایهگذاری بینالمللی بلکراک را با دقت بسیار بالا گوش میکردند. چرا که بر اساس تأئید پُل والکر، رئیس سابق بانک فدرال رزرو و یکی از افراد مطلع در جهان، بلکراک قدرتمندترین کمپانی مالی جهان است.
*****
پاورقی مترجم:
در ضمیمه مطلب منتشره قبلی (از بیلدربرگ به گوگلبرگ)، در باره واقعی و یا غیرواقعی بودن دولت مخفی جهانی (آقایان جهان)، زیر مجموعههای آن، اعم از باشگاه بیلدربرگ، کمیته سیصد، کمیته صهیون،، محافل فراماسونری و همچنین، راجع به عوامل و عناصر اجرائی آن شامل دولتهای امپریالیستی- تروریستی جی ٧ و اقمار آنها، پیمان متجاوز ناتو، قریب نهصد پایگاه نظامی امپراطوری فاشیستی آمریکا و بالاخره، در خصوص نقش و تأثیر آنها در سرنوشت ناگور جهان و تلخ کامیهای بشریت، از احزاب، سازمانها و شخصیتهای مدعی ترقیخواهی سؤال کردم و علت مسکوت گذاردن تقریبا عمومی این تنها عامل شرّ جهانی را خواستار شدم. خوشبختانه و در عین حال، متأسفانه، منهای شما معدودی، جیک هیچکدام از مدعیان دمکراسیخواهی و بشردوستی در نیامد و تقریبا با سکوت قبرستانی بسیاری از مدعیان مبارزه برای سعادت و نیکبختی بشریت مواجه شدم.
خوشبختانه به این سبب، که شناخت هر چه بیشتری از مدعیان انساندوستی بدست آوردم و امکان آن فراهم شد که هنگام نشخوار دادهها و رهنمودهای رسانههای دولت مخفی جهانی، مثل اجل معلق در جلو آنها ظاهر شوم و و توضیح بدهم که منکران واقعیات و مسکوت گذاران عوامل و عناصر همه نگون بختیهای بشری در سرتاسر تاریخ، به چه سازی میرقصند و چرا میرقصند.
متأسفانه، از این نظر که، سکوت قبرستانی اغلب مدعیان پیشآهنگی بشریت، باعث استمرار شوربختیهای نه تنها جامعه بشری امروز جهان، بلکه، نسلهای آینده آن نیز میشود. همچنانکه بشریت امروز چوب سکوت و لایی رد کردن گذشتگان را میخورند.
والنتین کاتاسانوف
(Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
۴ تیر- سرطان ۱۳۹۴
منابع:
باشگاه بیلدربرگ: دولت جهانی یا ناهنجاری تاریخی
تصمیمات در واقع مهم برای تعیین سرنوشت جهان در کجا گرفته میشود
رسانههای جمعی هر سال یک بار از باشگاه بیلدربرگ یاد میکنند.، این، طبق معمول در اوایل ماه ژوئن روی میدهد. ۶۶- مین نشست نوبتی آن از ۷ تا ١٠ ماه ژوئن در تورین ایتالیا برگزار گردید.
این باشگاه که توجه روزنامهنگاران را از مدتها پیش بخود جلب کرده، یک تشکیلات رسمی نیست. این کنفرانس غیررسمی سالانه با شرکت تقریبا ١٣٠نفر از افراد متنفذ در عرصههای سیاسی، بازرگانی، امور بانکی و رسانههای جمعی تشکیل میگردد. ترکیب شرکتکنندگان همه ساله عوض میشود (البته دایره کوچکی از افراد وجود دارد که همه ساله بطور منظم شرکت میکنند). کمیته برگزاری هر سال لیست شرکتکنندگان را با دقت تنظیم میکند. شرکت در جلسات فقط با دعوت کمیته برگزاری ممکن است.
برخی از شرکتکنندگان اجلاسهای سالهای پیشین نیز عضو باشگاه میباشند. بنا به دادههای خبرگزاری بیبیسی، اعضای باشگاه در اواسط دهه گذشته ٣۸٣ نفر بود که ١۲۸ نفر از آنها آمریکایی و اکثریت مابقی اروپایی و چند نفر هم آسیایی بودند (ژاپنی، کرهای، سنگاپوری).
نظری مبنی بر این وجود دارد که باشگاه بیلدربرگ یکی از ابزارهایی بحساب میآید که به کمک آن واشینگتن اروپا را کنترل میکند، و به ابتکار سازمان سیا تشکیل گردید. پروژه چنین باشگاهی در سال ١۹۵۴ توسط دوایت آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا مورد تأئید قرار گرفت.
در گزارشات در خصوص بیلدربرگ بطور معمول روی دو ویژگی اصلی تمرکز میکنند: ١- نشست باشگاه در جوّ محرمانه برگزار میگردد؛ ۲- در اجلاسها افراد بسیار با نفوذ شرکت میکنند. یکی از شرکتکنندگان دائمی دوید راکفلر بود که در سال ۲٠١۷ مُرد؛ نلسون راکفلر، هنری کیسنجر، روبرت مکنامارا، دونالد رامسفلد، آلان گرینسپن، ریچارد پرل، پُل ولفاویتس نیز جزو شرکنندگان دائمی بودند یا همچنان هستند.
بسیاریها بیلدربرگ را دولت جهانی تصور میکنند. گویا در این نشستها هر سال تصمیماتی گرفته میشود، که بعد از جلسه «نمایندهها» به اطلاع دولتهای ذیربط میرسانند.
توأم با تیم مهمانان دائمی (فعالان) باشگاه، افرادی به جلسات دعوت میشوند، که نمیتوان آنها را جزو نخبگان جهانی شمرد. از روسیه گریگوری یاولینسکی، لیلیا شوتساوا تحت چنین عنوانی به نشستهای مختلف دعوت شدهاند. آناتولی چوبایس رئیس شرکت دولتی «روس نانو» (دو بار- در سالهای ١۹۹۸ و ۲٠١۲) و آلکسی مورداشوف مدیر کل شرکت شهامی «سهور استال»، سرگئی گورییف اقتصاددان در نشستها شرکت کردهاند. بعد از سال ۲٠١۵ از روسیه هیچ کس به جلسات بیلدربرگ دعوت نشده است.
هنری کیسنجر، دیوید پتروس رئیس سابق سازمان «سیا»، ینس استولتنبرگ دبیر کل ناتو، مارک کارنی رئیس بانک انگلیس، مارک ریوته نخست وزیر هلند، اورزولا فون در لاین وزیر دفاع آلمان مشهورترین شرکتکنندگان ۶۶- مین دیدار بیلدربرگ در تورین بودند. یکی از کاردینالهای واتیکان و آنا برنابیچ نخست وزیر صربستان جزو مهمانان جدید بودند.
سازمانگران دیدار باشگاه بمنظور رعایت کنجکاوی روزنامهنگاران در سالهای اخیر به انتشار مطالب مختصر پیرامون موضوعات مورد بحث در جلسه پیشرو دست میزنند. بعنوان مثال، در نشست سال پیش در شانتلی (آمریکا، ایالت ویرجینیا) مسئله مهاجرت به اروپا موضوع اصلی بود. بر اساس گزارشات منتشره در سال ۲٠١۸ مسائلی مانند «پوپولیسم در اروپا»، «سلطه جهانی ایالات متحده آمریکا»، «نابرابری»، «مشغولیت»، «کامپیوترهای کوانتومی»، «هوش مصنوعی»، «آزادی تجارت»، «پساحقیقت در دنیای معاصر»، وضعیت در روسیه، عربستان سعودی و ایران، و همچنین، برخی وقایع کنونی برای بحث پیسنهاد شده بود. روشن است که چنین فهرست گسترده با هدف انحراف اذهان انتشار یافته است. زیرا، طبق روال معمول در دیدارها بیش از دو- سه موضوع مورد بحث قرار نمیگیرد.
اهمیت باشگاه بیلدربرگ از سالهای ١۹۹٠ رو کاهش نهاد. به این دلایل که اولا، باشگاه بشدت افشا شد؛ بارها اطلاعاتی در مورد فعالیت آن نشت کرد. ثانیا، اهمیت مسائل مربوط به موازین مالی از پایان سده بیستم بشدت افزایش یافت؛ مجامع بینالمللی دیگری پدید آمدند که حل مسائل مورد بحث در جلسات پیشین بیلدربرگ را بر عهده گرفتند.
یکی از این مجامع، «جی ٣٠» (G30) میباشد که دفتر آن در واشینگتن واقع بوده و اطلاعات کمی در مورد آن در دست است. این گروه مشورتی با شرکت رؤسای بانکهای مرکزی و بانکهای خصوصی بزرگ کشورهای مختلف و همچنین، اقتصاددانان برجسته جهان تشکیل یافته است. آن، در سال ١۹۷۸ به ابتکار جفری بل بانکدار با همدستی بنیاد راکفلر تشکیل گردید. گروه، توصیههایی را برای بانکهای مرکزی و بانکهای تجاری پیشرو جهان تهیه و تنظیم میکند.
یاکوف فرانکل از بانک جیپی مورگان چیس انترنشنال رئیس هیأت مدیره کمیته «جی ٣٠» و تارمان شانموگاراتنام، معاون نخست وزیر و وزیر همآهنگی سیاستهای اقتصادی- اجتماعی سنگاپور، رئیس آن است. پل ولکر، رئیس اسبق بانک فدرال رزرو آمریکا و ژان کلود تریشه، رئیس سابق بانک مرکزی اروپا، رؤسای افتخاری آن هستند. در این لیست لازم است توجهات بیش از همه بر روی پل ولکر، رئیس بانک فدرال رزرو آمریکا در سالهای ١۹۷۹ تا ١۹۸۷ و ژان کلود تریشه، که در سالهای مختلف مدیریت خزانهداری فرانسه، بانک مرکزی فرانسه، بانک جهانی، باشگاه پاریس و در دوره زمانی سالهای ۲٠٠٣- ۲٠١١ ریاست بانک مرکزی اروپا را بر عهده داشت، متمرکز شود.
از میان اعضای کنونی کمیته «جی ٣٠» لازم است از ویلیام دادلی رئیس بانک فدرال رزرو نیویورک که پیش از آن در بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس مشغول به کار بود و همچنین، از ماریو دراگی رئیس بانک مرکزی اروپا بطور خاص یاد شود.
علاوه بر گروه «جی ٣٠» یکسری مجامع جالب توجه دیگری نیز مثل بانک محاسبات بینالمللی در بازل (رؤسای بانکهای مرکزی پیشرو جهان بطور منظم در آنجا دیدار میکنند) و یک چنین نهاد دیگری مانند نشست سالانه رؤسا و نمایندگان بانکهای مرکزی در جکسون هُل آمریکا (در ماه اوت هر سال) وجود دارند. در این نهادها سیاست صاحبان پول تدوین و تنظیم میشود و از طریق صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک محاسبات بینالمللی، بانکهای مرکزی و وزارت مالیه کشورهای مختلف به اجرا درمیآید.
بگمانم، امروز قیل و قال رسانههای تحت مدیریت نخبگان جهانی پیرامون رخدادهایی مانند اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ به این دلیل است که اذهان عمومی را از نشستهای نهادینه شده که در آن صاحبان پول تصمیمات در واقع مهمی برای تعیین سرنوشت جهان اتخاذ مینمایند، منحرف سازند.
والنتین کاتاسانوف
(Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
۲۵ خرداد- جوزا ١٣۹۷
سه ایده باشگاه رُم
بمناسبت پنجاهمین سالگرد مینگذاری به زیر بشریت
فقط افراد معدودی، شاید، توانستند نقش باشگاه رُم در سرنوشت جهان را ارزیابی نمایند. اغلب گفته میشود باشگاه رم یک «اتاق فکر» است که به پیشبینی فرایندهای جهانی مشغول است. اما آن، تفاوت اساسی با دیگر مؤسسات مشابه دارد. باشگاه رم نهادی است که در سمت باصطلاح «منافع بشریت» کار میکند. در حال حاضر نیز ذینفعان آن کسانی هستند که ۵٠ سال پیش آن را بنیان نهادند.
تصور میشود، که باشگاه رم توسط اورلیو پچسی (١۹٠۸- ١۹۸۴) دانشمند، مدیر و فعال اجتماعی ایتالیایی و الکساندر کینگ مدیر کل در امور علمی سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه بنیانگذاری شد. اما دیوید راکفلر که در سال ۲٠١۷ در سن ١٠۲ سالگی مرد، مؤسس اصلی این ساختار بود.
در سال ١۹۶۵ در عمارت دیوید راکفلر واقع در بلاجیو (ایتالیا) کنفرانسی تحت عنوان «شرایط نظم جهانی» برگزار گردید، که در آن بیست نفر روشنفکر با دعوت صاحب ملک شرکت داشتند. و ۶- ۷ آوریل سال ١۹۶۸ در رم جلسه نمایندگان با شرکت ۷۵ نفر برگزار شد که در آن جلسه تصمیم دایر بر تأسیس باشگاه رم اتخاذ گردید. شرکتکنندگان جلسه اعلام کردند، که باشگاه باید به فعالیتهای روشنگرانه پیرامون توصیف شاخصهای مطلوب آینده بشر مشغول شود. توافق کردند، که تعداد اعضای باشگاه رم شامل ١٠٠ نفر از سرشناسترین دانشمندان، فعالان اجتماعی، سیاسی و مالی کشورهای مختلف باشد. کمیته اجرایی متشکل از ١۲ نفر سمت و سوی فعالیتها و دستور کار جلسات سالانه باشگاه را تعیین میکند. جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس باشگاه رم در ١۷- ١۸ اکتبر سال ۲٠١۸ در رم برگزار خواهد شد.
از سال ۲٠٠۸ مقر باشگاه رم در وینترتور (Winterthur) سویس واقع است. باشگاه علاوه بر اعضای اصلی، دارای اعضای وابسته نیز میباشد، که در کار تهیه طرحها و گزارشهای مورد نیاز باشگاه مشارکت مینمایند. از میان مقامات دولتی، سیاستمداران، دانشمندان پیشرو مهمانان افتخاری برای حضور در نشستهای سالانه باشگاه رم دعوت بعمل میآید. باشگاه علاوه بر اعضای اصلی و وابسته، اعضای افتخاری نیز دارد. اسامی هنری کیسنجر وزیر خارجه سابق آمریکا، فلیپ پادشاه بلژیک، هاویر سولانا دبیرکل سابق ناتو، میخائیل گارباچوف دبیرکل سابق حزب کمونیست اتحاد شوروی، تد ترنر میلیاردر و بنیانگذار سیانان، البرت گور معاون اسبق رئیس جمهور آمریکا، بلگیتس بنیانگذار مایکراسوفت، کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، بیاتریس پادشاه هلند، بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا، جورج سورس دلال مالی،تونی بلر نخست وزیر سابق انگلستان، رومانو پرودی و ژاک دلور رؤسای سابق اتحادیه اروپا در فهرست اعضای باشگاه ثبت شده است.
باشگاه رم جغرافیای فعالیت خود را بحساب انجمنهای ملی که در ٣۵ کشور ایجاد کرده،بطور مستمر گسترش میدهد. در سال ١۹۸۹ انجمن همکاری با باشگاه رم در اتحاد شوروی تأسیس گردید. انحلال اتحاد شوروی مانعی در جهت تشکیل مجدد انجمن همکاری روسیه با باشگاه رم که اکنون تحت حمایت بنیاد تحقیقات پیشرفته فعالیت میکند، ایجاد نکرد.
باشگاه رم در حوزههای عمومی و غیرعمومی فعالیت میکند. در حوزه عمومی، مقدم بر همه، گزارشات باشگاه ارائه میشود. اولینهای آنها در سالهای ١۹۷٠ ظاهر گشتند. آنها حاوی پیشبینیهای توسعه جهانی بودند که در قالبهای ریاضی ارائه شدند.
نخستین گزارش زیر عنوان «روند توسعه جهانی» که از سوی ج. هورستر پروفسور دانشکده فنی ماساچوست تدوین شده بود، در سال ١۹۷١ انتشار یافت. ادامه آن را گروه تحقیقاتی به رهبری دنیس مدوزا بعهده گرفت و در سال ١۹۷۲ گزارش «محدودۀ رشد» را منتشر نمود. گزارشها محتوی نتایج محاسبات کامپیوتری روند توسعه بشری: تولیدات صنعتی و کشاورزی، رشد جمعیتی، ذخایر منابع طبیعی، آلودگی محیط زیست در دورۀ ده سال نزدیک بودند. نتایج امیدبخش نبودند. ادامه رشد اقتصادی توأم با رشد جمعیتی، طبق برآوردها، میبایست سنگینی هر چه بیشتری بر منابع طبیعی و حیات در روی زمین وارد نماید. در اثر کاهش شدید منابع طبیعی و آلودگی مهلک محیط زیست در یک لحظه معین باید فاجعه روی دهد.
گزارشهای باشگاه رم نسخه مرگ احتمالی بشریت در اثر «تأثیرات گلخانهای» در نتیجه رها شدن وسیع گاز کربنیک حاصل از سوختن نفت، گاز طبیعی و زغال («مرگ گرمایشی») به فضا را نیز پیش کشیدند. سناریوهای فاجعه بلحاظ زمان وقوع از همدیگر تفاوت داشتند، اما در هر صورت پیشبینی میشد، که آن، در مدت کمتر از نیم قرن به وقوع خواهد پیوست. در سال ١۹۷۴ یک گزارش دیگر باشگاه زیر عنوان «بشریت در تقاطع» که توسط م. مساراویچ و اِ. پستل تهیه شده بود، انتشار یافت. در سال ١۹۷۶ گزارش یا. تینبرگن «بازنگری نظم بینالمللی» منتشر شد.
اینها و گزارشات بعدی باشگاه رم (۴٣ گزارش در سال ۲٠١۷ تهیه شد) موجب ایجاد فضای عصبی گردیدند- و در عین حال، فکر مبنی بر اینکه جلوگیری از فاجعه جهانی فقط از راه متوقف کردن رشد اقتصادی و جمعیتی ممکن است، به اذهان عمومی القاء گردید. فکر «رشد صفر» بدین نحو شکل گرفت. در واقع، این بمعنی بازگشت به نظریه مالتوس بود که بر اساس آن رشد جمعیتی به فقر و تنگدستی منتهی میگردد، و بنا بر این، وقوع جنگها، شیوع بیماریهای واگیر و سایر رخدادهای هلاکتبار طبیعی منجر به مرگ انبوه تودههای انسانی را میتوان بعنوان پدیدههای مثبت به فال نیک گرفت. نئومالتوسیانیسم(١) باشگاه رم، در واقع، روشهای «متمدنانه» کاهش رشد جمعیتی را در نظر دارد. یکی از این روشها میبایست «برنامه تنظیم خانواده» باشد.
در سالهای ١۹۷٠ زمانی که این ایدهها بمیان تودهها رسوخ یافتند، شکاف بین سطح توسعه اقتصادی (شاخص تولید و مصرف بر حسب سرانه ملی) با شمال و جنوب بسیار بزرگ شد. عملا به کشورهای در حال توسعه پیشنهاد شده بود که شکاف موجود را برسمیت بشناسد و برای رهایی از فقر کوشش نکنند.
ایده «رشد صفر» به مرور زمان با نظریه «رشد ارگانیک» تعویض گردید که خود آن نخستین بار در گزارش «بشریت در تقاطع» تبیین شده بود. جوهره آن عبارت از این بود، که هر کشوری، هر منطقهای را باید بمثابه بخشی از (یاختههای) یک ارگانیزم زنده (بشریت) دید، هر مورد به رویکرد خود نیاز دارد. اما برای تعیین رویکرد- و عملکرد یاختهها- همان باشگاه رم در جایگاه رابط بین بخشهای «ارگانیزم جهانی» بایستی بمثابه «مغز» آن عمل نماید.
به این ترتیب، این «مغز» در مدت نیم قرن حیات خود ۴٣ گزارش تولید کرد. حاصل «باقیمانده سخت» چه بود؟ باقیمانده محتوی سه ایده بود که از گزارشی به گزارش دیگر منتقل میشود و بواسطه انجمنهای ملی همکاری با باشگاه رم انتشار مییابد.
ایده نخست عبارت از این است، که دنیا باید به رشد اقتصادی و جمعیتی نقطه پایان بگذارد. این هدف حداقل است. هدف حداکثری عبارت است از کاهش شدید ابعاد فعالیتهای اقتصادی و کاهش قاطع تعداد جمعیت جهان. اکثریت اعضای باشگاه رم بر این عقیده هستند، که جمعیت کره زمین نباید بیش از یک میلیارد نفر باشد. باشگاه رم عملا توجیه «روشنفکرانه» نسلکشی جهانی را تحت نظارت اربابان پول بررسی میکند.
ایده دوم اعلام میدارد، که استقلال دولتی در راه حل مشکلات جهانی بشریت اختلال ایجاد میکند. بطور خاص، نظریه «آلودگی محیط زیست بمعنی مرزهای ملی نیست»؛بمیان کشیده میشود. از این رو، برای مبارزه با آلودگی اقیانوسهای جهانی و جوّ، برای جلوگیری از «مرگ گرمایشی»، برای حراست از لایه اوزون زمین، همکاری بینالمللی که فقط در صورت از میان برداشتن مرزهای دولتی میسر خواهد شد، ضروری میباشد. همین امر در باره سایر مشکلات جهانی بشریت نیز صدق میکند (انرژی و غذا).
ایده سوم عبارت از مسئله مالی میباشد: برای نجات بشریت تشکیل دولت جهانی الزامی است. جهانیسازی باید به مرور زمان موجب نابود دولتهای ملی شود، وظایف آنها را دولت جهانی بعهده میگیرد.
دیوید راکفلر باشگاه رم را به همین خاطر با تقلید از «مغز جهانی» تأسیس کرد. سال گذشته «مغز» در هیبت دیوید راکفلر مرد. در اجرای برنامهها مشکلاتی پیش آمد. دونالد ترامپ پس از ورود به کاخ سفید آشکارا نتوانست طبق نقشه راکفلر عمل کند. ظاهرا، قلب ششم میلیاردر (چند بار قلب کسی دیگری را به او پیوند زدهاند) در مقابل این فشار تاب نیاورد. چه کسی افسار مدیریت باشگاه رم را بعد از مرک مؤسس آن بدست گرفته، هنوز معلوم نیست.
در سال ١۹۷۲ طراحان «محدوده رشد» را ترساندند: ذخایر طبیعی کاهش مییابد، و رشد انفجاری جمعیت و افزایش نیازمندیهای مرتبط با آن بشدت تقویت میشود. در سال ١۹۷۶ پال ارلیک، عضو باشگاه رم، در کتاب «بمب جمعیت» نوشت: «ما باید تلاشهای خود را برای درمان علائم و شروع به برداشتن سرطان را متوقف کنیم. این عمل جراحی، احتمالا، به اتخاذ مجموعه بزرگی از تصمیمات بیرحمانه و بیامان نیاز دارد. یکی از «تصمیمات بیرحمانه و بیامان» را تد ترنر عضو دیگر باشگاه رم پیشنهاد نمود. در سال ١۹۹۶ او گفت، که کاهش ۹۵ درصدی جمعیت جهان تا ۲۲۵- ٣٠٠میلیون نفر میتوانست «ایدهآل» باشد. در سال ۲٠٠۸ این «انساندوست» موضع خود را دقیقتر نمود و اظهار داشت، که کاهش جمعیت جهان تا ۲ میلیارد نفر کافی است. او اصرار میکند، «در هر صورت، ما مردم بسیار زیادی داریم».
والنتین کاتاسانوف– (Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
۱۶ شهريور- سنبله ۱٣۹۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(١)– نئومالتوسیانیسم یک نظریه بغایت ضد انسانی است که ارتجاعیترین تضاد آشتیناپذیر بین منافع خلق و منافع سرمایه انحصاری را بازتاب میدهد. مالتوسیانیسم(٢) در حال حاضر در کشورهای امپریالیستی بشکل نئومالتوسیانیسم به اجرا گذاشته میشود (مترجم).
(٢)- مالتوسیانیسم- به انگلیسی (Malthusianism): از نام مالتوس (١۷۶۶- ١۸٣۴) کشیش و اقتصاددان انگلیسی اخذ شده است. تئوری او یک نظریه بورژوایی عمیقاً ارتجاعی است. او میگفت که جمعیت بشری بسیار سریع تر از میزان ازدیاد مواد غذایی رشد میکند و از این مقدمه نتیجه میگرفت که که گویا خود تودههای مردم علت بدبختی موجود هستند. زیرا زاد و ولد سریع آنهاست که موجب گرسنگی و تنگدستی میشود. طرفداران نظریه مالتوس نظام اجتماعی و مناسبات تولیدی و استثمار را نادیده میگیرند و به نقش علم و تکنیک و دستاوردهای آن توجهی ندارند (ویکیپدیا).
مبارزه با کروناویروس و برادر بزرگ
واکسیناسیون جمعیت جهان بمثابه چیپگذاری عمومی؟
من همواره بر این واقعیت ساده تأکید میکنم: صاحبان پول فکر تبدیل شدن به اربابان جهان را در سر میپرورانند. همین الآن که من مشغول نوشتن این سطور هستم، حسابگر جمعیت جهان نشان میدهد، که ٧ میلیارد و ٧٨۵ میلیون نفر در روی کره زمین زندگی میکند و نظارت بر همه آنها لازم است، البته باستثنای «یک میلیون نفر طلایی»، یعنی صاحبان پول، خانواده و بستگان آنها.
اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم، که شیوع کروناویروس یک عملیات ویژه است که با سفارش اربابان پول انجام میگیرد، معلوم میشود، که اعمال نظارت کامل بر روی جمعیت جهان یکی از اهداف آن است. گزارشهای روزانه در مورد شیوع کروناویروس حکایت از آن دارد، که دولتها کنترل جمعیت را تشدید میکنند. در اینجا گزارشی از پیشرفتها در این زمین، که توسط نشریه متنفذ انگلیسی بیزنس اینسایدر با استناد به دادههای گروه کارشناسان «Top10VPN» تهیه شده است. این گزارش ١١ کشور را در برمیگیرد که در رابطه با نظارت بر جمعیت به بیشترین موفقیتها در فرایند مبارزه با ویروس در مدت کمتر از سه ماه سال ٢٠٢٠ دست یافتهاند. این کشورها عبارتند از کره جنوبی، ایران، تایوان، سنگاپور، اسرائیل، اطریش، لهستان، بلژیک، آلمان، ایتالیا، انگلستان.
شگفتآور است، در این لیست از کشورهای چین و ایالات متحده آمریکا نام برده نشده است. البته، در رابطه با ایالات متحده در گزارش گفته میشود، که مقامات آمریکایی با هدف جلب فیسبوک و گوگل به حمایت از برنامه دولتی نظارت بر جمعیت با آنها به مذاکرات محرمانه مشغول هستند، اما صاحب فیسبوک، مارک زاکربرگ انجام چنین مذاکراتی را انکار میکند.
بنا به نوشته بیزنس اینسایدر، کره جنوبی در امر نظارت بر آحاد جامعه بیشترین دستآوردها را داشته است. ایجاد کارت آنلاین دسترسی آزاد در این کشور به پایان رسیده است. هر فرد میتواند با کمک آن بداند که آیا او با افراد مبتلا تماس نداشته است. تمام افراد بطور شبانه روزی تحت نظر هستند. از دادههای منطقه جغرافیایی و دوربینهای نظارتی استفاده میشود. تمامی عملیات از طریق کارت بانکی، که امکان تعیین دقیق زمان و مکان معامله را فراهم میآورد، ردیابی میشود. در مورد مبتلایان جدید به شهروندان کره جنوبی پیام کوتاه ارسال میگردد. به گیرندگان پیام توصیه میشود با مسیر حرکت جسم آلوده آشنا شوند تا مطمئن شوند که هیچگاه با آن در تماس نبودهاند.
اما در تایوان همه شهروندان در «زیر کلاهکی»، که در قرنطیه بودند، قرار گرفتند. فرد قرنطیه شده حق ندارد تلفن خود را خاموش کند. خاموش کردن گوشی یا خروج از منزل ثبت میشود و پلیس به محل مراجعه میکند. این روش کنترل، «دیوار الکترونیک» نامیده میشود. چنین «دیوار الکترونیک» در کشورهای دیگر نیز در حال ساخت است. مثلا، در لهستان، حاکمیت از صاحبان شماره تلفن میخواهد تا برنامه ویژه «قرنطینه خانگی» را نصب کنند.
در اسرائیل و تعدادی از کشورها بر روی شهروندان مبتلا یا کسانی که در لیست افراد مظنون قرار گرفتهاند، تمرکز میکنند.
در شماری از کشورهای اروپایی (اطریش، آلمان، ایتالیا، بلژیک) مقامات مسئول به مذاکره با شرکتهای خصوصی تلفن همراه که اطلاعات جغرافیای مکانی را در اختیار دولت قرار میدهند، موفق میشوند. این اطلاعات ناقضان قرنطیه و شناسایی مبتلایان بالقوه را مشخص میکند. چنین اطلاعات در ایتالیا، شناسایی ۴٠ هزار متخلف را تا ١٨ مارس امکانپذیر ساخت.
بموازات این غولهای جهانی کسب و کار خصوصی، سازمانهای بیندولتی، بنیادهای خیریه، سازمانهای غیردولتی مختلف در حال ساختن سیستم فراملی نظارت و کنترل هستند.
لازم است پروژه آی دی ٢٠٢٠ (ID2020) مورد توجه ویژه قرار داده شود. این برنامه که از طرف سازمان ملل متحد حمایت میشود، بخشی از ابتکارات اهداف توسعه پایدار تا سال ٢٠٣٠ است (2030 Sustainable Development Goals). هدف برنامه عبارت است از تأمین ساکنان کره زمین با شناسه رقمی (ID) تا پایان دهه سوم قرن بیست و یکم. قرار است ایجاد نسخه آزمایشی آن تا آخر سال ٢٠٢٠ به پایان برسد. این پروژه بعنوان مظهر مراقبت مبتکران آن از بشریت تبلیغ میشود. امروزه دهها میلیون مهاجر در جهان وجود دارد، که بسیاری از آنها وطن خود را بدون هر گونه سندی ترک کردهاند. سامانیابی آنها در محل اقامت جدید در چنین شرایطی بسیار دشوار است. بنا به برآورد کارشناسان، در مجموع یک میلیارد و یکصد میلیون نفر فاقد مدرک در جهان وجود دارد. آی دی ٢٠٢٠ ایجاد یک بانک واحد اطلاعات را در نظر دارد تا اطلاعات شخصی هر فرد در آن ثبت شود. و هر کس میتواند به آن دسترسی داشته باشد. دادههای بیومتریک یا میکروچیپ نصب شده در بدن انسان میتواند کلید دسترسی باشد. طراحان پروژه تأکید میکنند، که هر فرد فقط به اطلاعات شخصی خود دسترسی خواهد داشت. البته، با موافقت او برای اشخاص یا سازمانهای دیگر نیز قابل دسترس خواهد بود. فنآوری «блок-чейн» که در پروژههای رمزنگاری اجرا میشود، باید تضمینهای اضافی به شهروندان ارائه دهد.
اگر آی دی ٢٠٢٠ مورد توجه قرار گیرد، معلوم میشود، که این پروژه ایجاد اردوگاه رقمی (دیجیتال) بعنوان بخشی از نظم جدید جهانی را در نظر دارد، که اولدوس هاکسلی، نویسنده بریتانیایی آن را «دنیای شگفتانگیز جدید» نامید. در این باره من زیاد نوشته و گفتهام، در اینجا فقط به کتاب خودم استناد میکنم: «جهان تحت هیپتونیزم ارقام یا راه بسوی اردوگاه الکترونیک» (رجوع شود به: مرکز مطالعات اقتصادی شاراپوف روسیه، سال ٢٠١٨). در آنجا من تمام حیلهگریهای نخبگان جهانی برای تسریع رقمی کردن زندگی و کشورها را رمزگشایی میکنم. بجای وعدههای داده شده مبنی بر راحتی و اعطای مزایا، مردم باید منتظر تله موش دیجیتال باشد.
پروژه آی دی ٢٠٢٠ یک برنامه مشترک دولتی- خصوصی است. کمپانیهای بزرگ مانند مایکراسوفت (Microsoft)، آکسنچر (Accenture)، پرایس واتر هاووس کوپرس (PricewaterhouseCoopers)، سیسکو سیستمس (Cisco Systems) شرکای آن هستند. این پروژه با بیل گیتس، یکی از سه فرد ثروتمند آمریکا ارتباط دارد. او بنیانگذار، مالک مشترک و مدیر کمپانی مایکراسوفت است، اما در ابتدای سال ٢٠٢٠ او از سرمایه کمپانی خارج شد. این با آن ارتباط داشت، که در سال ٢٠٠٠ بیل و هیلاری کلینتون یک سازمان خیریه تحت عنوان بنیاد بیل و ملیندا گیتس تأسیس نمودند. دارایی این بزرگنرین بنیاد خیریه در آمریکا امروز به بیش از ۵٠ میلیارد دلار بالغ میشود. بیماریهای ویروسی، تأمین بودجه برای تولید واکسنهای جدید و ارسال واکسن به کشورهای فقیر موضوعات اساسی بنیاد هستند. با این وجود، بسیاری از واکسنهای ارسالی این بنیاد بجای نجات انسانها، آنها را به آن دنیا میفرستد. این سمت فعالیت خیرخواهانه گیتس میلیاردر برای متخصصان کاملا شناخته شده است. در ارتباط با این موضوع، مطالعه کتاب «وقتی که قدرت از جانب خدا نیست. الگاریتم جغرافیای سیاسی و راهبرد جنگهای پنهان در پشت صحنه جهان، فصل: واکسیناسیون- سلاح کشتار جمعی»، تألیف تاتیانا گراچووا را برای علاقمندان توصیه میکنم.
در سالهای اخیر بیل گیتس دو عرصه منافع خود را با هم ادغام نمود: فنآوری دیجیتال و واکسن. اجلاس آی دی ٢٠٢٠ با شعار «گذار به شناسه بهتر» در ماه سپتامبر سال ٢٠١٩ در نیویورک برگزار گردید. از اسناد نشست استنباط میشود، که تولد انسان و بیماری واگیر بهترین زمان برای «گذار به شناسه بهتر» است. اولی قابل درک است: طفل باید در زایشگاه با شناسه رقمی (دیجیتال) تأمین شود. برغم این، ٩٩ درصد مردم براحتی از این امر خودداری کردند. اکنون بهترین لحظه برای ورود آنها به سامانه تعیین هویت جهانی است- بیماری واگیر.
در نشست نیویورک در سپتامبر سال گذشته اعلام شد، که برنامه آزمایشی تعیین هویت در سال ٢٠٢٠ در بنگلادش اجرا خواهد شد و بسیاری از هموندان در آی دی ٢٠٢٠ در آن شرکت خواهند کرد. یکی از آنها اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون خواهد بود (GAVI –Global Alliance for Vaccines and Immunisation). اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون دارای وضعیت مشارکت دولتی- خصوصی میباشد، که به «ایمنسازی همه» مشغول است. سازمان بهداشت جهانی، یونیسف، دیگر سازمانهای بین دولتی و بانک جهانی شرکای اصلی اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون هستند. و، البته، غولهای جهانی تجارت داروسازی- تولیدکننده واکسنها.
١٨ اکتبر سال ٢٠١٩ در بالتیمور نشستی در مرکز پژشکی جانس هاپکینز با پشتیبانی مالی انجمن جهانی اقتصاد و بنیاد گیتسها برگزار گردید. تمامی مهرههای کلیدی اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ در آن شرکت داشتند. شبیهسازی رایانهای یک بیماری واگیر رویداد اصلی در نشست مرکز جانس هاپکینز بود. ۶۵ میلیون مرگ و میر شبیهسازی شد.
بحتها پیرامون شبیهسازی بالتیمور در ژانویه ٢٠٢٠ در اجلاس انجمن جهانی اقتصاد داووس در پشت درهای بسته انجام شد. از قضا، همزمان با انجام این بحثها کروناویروس در ووهان شایع شد.
و آیا کسی شهامت دارد ادعا کند که همزمانی رویدادهای فشرده در چند ماه (نشستهای نیویورک و بالتیمور، مذاکرات در خصوص شبیهسازی بیماری واگیر در داووس، شیوع کروناویروس در ووهان) تصادفی بودند؟ نه! اینها مراحل تدارک و آغاز عملیات ویژه توسط اربابان بود.
و سخن آخر. اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و کمپانیهای داروسازی به استفاده از نسل جدید واکسیناسیون ساخته شده بر مبنای نانوتکنولوژی دست زدند. امروزه بر این مبنا میتوان چیپهای میکروسکوپی به اندازه غبار- نانو میکروچیپ تولید کرد. واکسیناسیون گسترده جمعیت بمعنی نصب همگانی چیپ خواهد بود. درست است، که بنیاد گیتسها، اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ در باره این «نیکوکاریها» حرفی نمیزنند.
در مورد نانو واکسنها من ده سال پیش، در سال ٢٠٠٩، در نشریه آمریکایی« Prevent Disease» (پیشگیری از بیماری) خواندم. آیا جمعیت در صدد قبول نانوچیپ پنهان شده در واکسن هستند؟ (Com в статье Are Populations Being Primed For Nano-Microchips Inside Vaccines? ) امروز دیگر نسل جدید نانوواکسنها، از جمله، تحت عنوان «کروناویروس» توسعه یافته است. بنیاد گیتسها، اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ برای آغاز نصب چیپ به بشریت، منتظر فرمان اربابان پول هستند.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
١٠ فروردین- حمل ١٣٩٩
منبع:
کروناویروس بمثابه بدیل جنگ جهانی
تأملاتی در مورد چرخه ویروسی- اقتصادی
٩٠ سال پیش، در ماه اکتبر سال ١٩٢٩، با ایجاد وحشت در بازار بورس نیویورک بحران جهانی اقتصاد آغاز گردید. تا پایان سال، وحشت از دایره بازار بورس نیویورک بسیار فراتر رفت. مؤسسات متوقف شدند، دهها و صدها هزار کارگر اخراج گردید، کمپانیهای آمریکایی نه فقط کوچک، حتی عظیم ورشکست شدند…
تا سال ١٩٣٠ بحران اقتصادی سراسر اروپا، آمریکای لاتین، آسیا را درنوردید و جهانی شد. افت تولید (رکود) تا سال ١٩٣٣ ادامه یافت. درآمد ملی آمریکا از ٨٧ و ٨ دهم میلیارد دلار در سال ١٩٢٩ تا ۴٠ و ٢ دهم میلیارد در سال ١٩٣٣ کاهش یافت. بیش از ١٣۵ هزار شرکت تجاری، صنعتی و مالی سقوط کرد. در مدت سه سال بحران تقریبا نیمی از بانکهای آمریکا ورشکست شدند.
سپس سقوط متوقف گردید و دوره رکود آغاز شد. حاکمیتها در کشورهای مختلف تلاشهای گستردهای را برای خروج از باتلاق رکود بعمل آوردند. ایدههای اقتصادی جان مینارد کینز، اقتصاددان انگلیسی، که از مداخله دولت در زندگی حمایت میکرد، محبوبیت یافت. علت اصلی بروز بحران را کینز از یک سو، در عدم تعادل بین تولید کالاها و خدمات و از سوی دیگر، در محدودیت قدرت تقاضای جمعیت میدانست. قبل از کینز در دهه ۶٠ قرن ١٩ کارل مارکس در کتاب «سرمایه» نوشت، که معتقد بود این تضاد در چهارچوب شیوه تولید سرمایهداری قابل حل نیست. کینز اینگونه تصور نمیکرد، او پیشنهاد میکرد دولت باید کسری تقاضای جمعیت را با خرید کالاها به حساب بودجه دولتی و دادن سفارشات جبران نماید. سفارشات نظامی و هزینههای نظامی دولت، بنا به عقیده کینز، برای جبران کسری تقاضای جمعیت کاملا مناسب بود. اقتصاددان انگلیسی اعتقاد داشت بخاطر افزایش مخارج دولت، میتوان تا جایی پیش رفت که دولت با مشکل کسری بودجه مواجه شود و برای تأمین آن به روش استقراض دولتی و افزایش بدهیهای حاکمیتی دست بزند. در باره همه اینها میتوان به کتاب معروف کینز «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» رجوع کرد.
در غرب سعی کردند برای برون رفت از وضعیت سنگین بحران اقتصادی از نسخه کینز بهره ببرند. ایدههای اقتصاددان انگلیسی را حاکمیت آمریکا بطور مداوم اجرا کرد. تحقق عملی آنها پس از ورود فرانکلین روزولت به کاخ سفید در سال ١٩٣٣ با «مشی جدید» او آغاز و باعث تسهیل اوضاع اجتماعی- اقتصادی کشور گردید. به حساب پولهای دولتی برنامههای اجتماعی اجرا شد (ساخت جادهها، احیای اراضی، حفر کانالها، جنگلکاری و اشکال دیگر فعالیتهای کاری بینیاز از تخصص ویژه کارکنان). اجرای این برنامه باعت ایجاد اشتغال و تأمین حداقل معیشت میلیونها مردم عادی آمریکا گردید، اما کماکان نتوانست موجب خروج آمریکا از حالت رکود بشود. حاکمیت حتی نتوانست بر فقر غلبه نماید. آمریکاییها اذعان میکنند، که در سالهای بحران و رکود در اثر گرسنگی، بر اساس ارزیابیهای مختلف، ۵-۶ میلیون نفر آمریکایی کشته شد. در اروپا نیز رکود ادامه یافت و جمعیت فقیرتر شد.
فقط دو کشور اتحاد شوروی و آلمان استثناء بودند. اتحاد شوروی در نتیجه صنعتی کردن در سالهای ١٩٣٠ بطور مستمر توسعه مییافت و برتری الگوی سوسیالیستی اقتصاد را به همه جهان ثابت میکرد. آلمان که در ابتدا همراه با سایر کشورهای اروپایی از رکود اقتصادی رنج میبرد، پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال ١٩٣٣ شروع به توسعه پویا کرد؛ «معجزه اقتصادی» در کشور روی داد، اما آلمان را که برای هجوم به شرق، علیه اتحاد شوری آماده میشد، بانکداران آمریکایی و تا حدودی انگلیسی با پول اشباع میکردند.
روشهای کینزی موجب خلق معجزه نشدند. همه الگوهای اقتصادی موجود تا آن زمان شانس ادامه حیات نداشتند. این برای غرب، بویژه در متن توسعه اقتصادی پایدار اتحاد شوروی وحشتناک بود. چنین تباین در پویایی اقتصادی اتحاد شوروی و کشورهای سرمایهداری احتمال داشت به پیروزی قطعی سوسیالیسم در کل جهان منجر شود. این اختلاف دوایر حاکم غرب را ناگزیز به سوی این ایده سوق داد، که جنگ، بویژه جنگ بزرگ- جنگ جهانی، یگانه راه برون رفت از رکود اقتصادی مزمن میتواند باشد.
در مثال جنگ جهانی اول ایالات متحده آمریکا فهمید، که مناقشات مسلحانه جهانی میتوانند وضعیت اقتصادی کشور را بطور جدی تغییر دهند. ایالات متحده آمریکا در آستانه جنگ جهانی اول بزرگترین کشور بدهکار بینالمللی در جهان بود (روسیه تزاری از لحاظ بدهی بخش خصوصی اقتصاد؛ از لحاظ بدهی دولتی در جایگاه نخست قرار داشت). اما در پایان جنگ جهانی اول آمریکا به بزرگترین وام دهنده و دلار آمریکا همراه با پوند انگلیس به ارز جهانی تبدیل گردید.
ایالات متحده آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا و سایر کشورهای پیشرو سرمایهداری برای شروع جنگ جهانی دوم تدارک میدیدند. تصور میکردند، که جنگ موجب لغو همه بدهیها میشود، عدم تعادل در اقتصاد از بین میرود، توسعه سریع با طراز صفر اقتصادهای ملی آغاز میگردد. کشورهای بدهکار آرزو میکردند، که پیروز شوند یا حتی وام دهندگان خود را نابود کنند. اما کشورهای وام دهنده آرزوی تسلط بر بازارها، ذخایر طبیعی کشورهای بدهکار و اخذ میلیاردها غرامت از کشورهای شکست خورده را در سر میپروراندند. در داخل کشورهای درگیر جنگ برای قواعد معمول اقتصاد بازار مهلت قانونی وضع شد، دولت با دست آهنین خود، عدم تعادل انباشته را (الزامات و تعهدات را)، به بهانه زمان جنگ از بین برد. جنگ، قویترین استدلال دولت بود برای برقراری نظم آهنین در اقتصاد سرمایهداری بکمک روشهای فرماندهی- اداری. هر نوع کینزیانیسم در این امر ناتوان است. و اول سپتامبر سال ١٩٣٩ جنگ جهانی دوم شروع شد و به ابزار خروج سرمایهداری جهانی از رکود خطرناک طولانی مدت بدل گردید.
نگاهی به قرن بیست و یکم میافکنیم. در سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ جهان با بحران مالی- اقتصادی سراسری مواجه شد. این بحران به لغو همه عدم تعادل انباشته اقتصادی منجر نگردید. پس از پایان مرحله حاد (رکود اقتصادی) در سال ٢٠٠٩، دوره افسردگی (کسادی) شروع شد، که میبایست بدنبال آن دوره رونق آغاز شود. یکی، یک سال، دیگری، سه سال در انتظار رونق نشست، اما از رونق خبری نشد. اینک سال ٢٠٢٠ است، اما هنوز هم از رونق خبری نیست.
مقایسه کنید: در سالهای ١٩٣٠ رکود اقتصادی از سال ١٩٣٣ تا ١٩٣٩، شش سال ادامه یافت. پوسیدگی دردناک با شروع جنگ قطع شد. رکود اقتصادی پس از بحران سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ تا کنون ١١ سال است که ادامه دارد. ماندگاری پوسیدگی دردناک، تقریبا دو برابر شده است. به یک معنا، وضعیت موجد رکود اقتصادی در غرب در قرن ٢١ بسیار بهتر از سالهای ١٩٣٠ است. چرا که نه اتحاد شوروی وجود دارد و نه توسعه پویای اقتصاد آن. رقیب شورایی غرب نابود گردید، اما چین با آهنگ رشد اقتصادی سریع وجود دارد. پویایی اقتصاد چین در سه دهه اخیر را میتوان مرحله صعود نامید. چنین صعود طولانی را هیچ یک از کشور غربی در تمام تاریخ سرمایهداری تجربه نکرده است.
البته، ایده آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات منفور شیوه تولید سرمایهداری بواسطه آن، بارها به ذهن مقامات دوایر حاکم غرب خطور کرده است.
ایده آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات نفرتانگیز شیوه تولید سرمایه داری بار دیگر به ذهن نمایندگان محافل حاکم غربی رسید. این، یک فکر بسیار وسوسهانگیز، اما، بسیار مهلک است. زیرا، دو جنگ پیشین بدون سلاح اتمی و دیگر تسلیحات کشتار جمعی روی داد. در جنگ جهانی سوم بناگزیر تسلیحات کشتار جمعی استفاده خواهد شد. جنگ جهانی سوم برای این که بتواند عدم تعادل در اقتصاد سرمایهداری را بطور معجزهآسا از میان بردارد و آن را احیا نموده، وضعیت موجود نخبگان حاکم را حفظ کند، به جایگزین نیاز داشت.
جنگ سرد که امروز ترجیح میدهند جنگ ترکیبی بنامند، میتواند بدیل جنگ گرم باشد. این جنگ برای مبارزه با رقبا به ابزارهایی مانند فشارهای مالی، تجاری- اقتصادی، روانی، اطلاعاتی، تسلیحات سایبری و روشهای ویژه سازمانهای امنیتی نیاز دارد، اما همه اینها به حاکمان اختیار گذار از روشهای بازاری مدیریت اقتصاد به شیوه فرماندهی- اداری را نمیدهد. اما فقط بکمک روشهای فرماندهی- اداری میتوان بر عدم تعادل انباشته در اقتصاد غلبه کرد.
… و اینجا بود که کروناویروس پدید آمد. حاکمان با بزرگنمایی خطر آن، فضای رعب و وحشت در جامعه ایجاد کردند. با بهرهگیری از فضای رعب و وحشت، مقامات حاکم اختیار نامحدود کسب میکنند تا به دخالت در امور اقتصادی بپردازند. این روش با اصول «متمدن» سرمایهداری در تضاد قرار میگیرد، ولی، بطوری که میگویند، مدیریت فرماندهی- اداری ابدی نخواهد بود. همینکه عدم تعادل اقتصادی اصلاح شود، همه چیز به محور خود بازمیگردد: روشهای مدیریت بازاری دو باره برقرار میشود، سرمایهداری «متمدن» دو باره احیا میگردد و سپس، تحرک آن به شروع رشد اقتصادی منجر میشود…
کارشناسان معتقدند، که رژیم «وضعیت اضطراری اقتصاد» تا پایان سال، حداکثر تا اواسط سال آینده ادامه خواهد یافت. «جنگ ویروسی» رعدآسا و ظفرمند خواهد بود. در این مدت ورشکستگی انبوه روی خواهد داد، بدهیها و مطالبات بمبالغ چندین تریلیون دلار حذف خواهد شد. حبابهای بزرگ تصنعی در بازارهای بورس و دیگر مراکز مالی، و همچنین، در بازارهای کالاها و اموال غیرمنقول پدیدار خواهد گشت. سرمایهگذاری شرکتها تریلیونها دلار سقوط خواهد کرد. اقتصاد دو باره «نفس» خواهد کشید، تحرک منتج به رشد طولانی مدت آغاز خواهد شد.
تأکید میکنم: «جنگ ویروسی» آن وقت که آمار پزشکی کاهش محسوس تعداد مبتلایان و فوتیهای ناشی از کروناویروس را نشان دهد، پایان نخواهد یافت، بلکه، زمانی به پایان خواهد رسید، که بازارهای بورس و دیگر بازارها تا قعر پائین بروند. در این لحظه اربابان پول داراییهای از ارزش افتاده را خواهند خرید و به سطح جدید کنترل بر اقتصاد جهان دست خواهند یافت. صاحبان پول بجای اپیدمیلوژیستها در باره پایان «جنگ ویروسی» تصمیم خواهند گرفت.
پس از این، رشد اقتصادی آغاز میشود. زمانی که رشد به آخر برسد، رکود اقتصادی از نو شروع میشود و آن وقت دوایر حاکم غرب به فکر ویروس دیگری میافتند و باز هم نمایش «مبارزه با اپیدمی» به تماشا گذاشته میشود. چنین است اصول جدید چرخه اقتصادی. بدرستی میتوان آن را دوره اقتصاد ویروسی نامید.
برای صاحبان پول که اپیدمی کنونی را سازماندهی کردهاند، چرخه بیپایان توسعه اقتصادی لازم نیست. همانقدر که آنها احتیاج ندارند، برای سرمایهداران نیز لازم نیست. آنها به هدف نهایی، به اعمال قدرت در سراسر جهان علاقمندند. آنها آرزوی برقراری نظم جهانی جدید، بدون وجود دولتهای ملی و تثبیت دولت جهانی را در سر میپرورانند. این نظم، دیگر هیچ وجه مشترکی با سرمایهداری کلاسیک نخواهد داشت. آن را میتوان نظام بردهداری نوین یا فئودالی جدید نامید.
شروع جنگ ویروسی برنامۀ نخبگان جهانی را برملا ساخت، عوامل آن را مشخص نمود، بسیاری از اسرار فعالیتهای مخفی آن را فاش کرد. بیماری واگیر، میلیونها انسان را در جهان به اندیشه در این باره واداشت، که پروژه نظم نوین جهانی، یعنی انبوه تخیلات نظریهپردازان توطئه. نتیجه آن، آمادگی میلیونی بشریت جهان برای مبارزه (و آماده هستند)، نه با کرونا ویروس، بگذار هیأتهای پزشکی و دیگر متخصصان به این امر مشغول شوند، بلکه با اربابان پول خواهد بود.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
١۴ فروردین- حمل ١٣٩٩
منابع:
این ویروس بطرز حیرتانگیز گزینشی…
در مورد منشاء تصنعی کووید-١٩
کروناویروس هر قدر گستردهتر شایع میشود، همانقدر دامنه شکست آن واضحتر و سؤالات بیشتر و بیشتر در مورد منشاء پیدایش کووید-١٩ مطرح میشود.
ویروس کشورهای دور از مسائل عمده سیاست جهانی را دور میزند و در سرزمینهایی شایع میشود، که با منافع بازیگران جهانی تلاقی پیدا میکنند. البته، سایر کشورها نیز تحت تأثیر اپیدمی قرار میگیرند، منتها، خطر خاصی آنها را تهدید نمیکند.
و این هم آماری به نقل از منبع آلمانی تا ٢۴ مارس:
کشور مبتلایان بهبود یافتگان فوتیها در حال حاضر بیمار
آمریکا ٨۵۶١٢ ١٨۶٨ ١٣٠١ ٨٢۴۴٣
ایتالیا ٨٠۵٨٩ ١٠٣۶١ ٨٢١۵ ۶٢٠١٣
اسپانیا ۵٧٧٨۶ ٧٠١۵ ۴٣۶۵ ۴۶۴٠۶
آلمان ۴٧٢٧٨ ۵۶٧٣ ٢٨١ ۴١٣٢۴
فرانسه ٢٩١۵۵ ۴٩۴٨ ١۶٩۶ ٢٢۵١١
ایران ٣٢٣٣٢ ١١١٣٣ ٢٣٧٨ ١٨٨٢١
سویس ١١٨١١ ١٣١ ١٩۴ ١١۴٨۶
بریتانیا ١١۶۵٨ ١٣۵ ۵٧٨ ١٠٩۴۵
هلند ٧۴٣١ ٣ ۴٣۴ ۶٩٩۴
اطریش ٧١٢٩ ٢٢۵ ۵٨ ۶٨۴۶
بلژیک ۶٢٣۵ ۶٧۵ ٢٢٠ ۵٣۴٠
کره جنوبی ٩٣٣٢ ۴۵٢٨ ١٣٩ ۴۶۶۵
کانادا ۴٠۴٣ ٢٢٨ ٣٩ ٣٧٧۶
ترکیه ٣۶٢٩ ٢۶ ٧۵ ٣۵٢٨
چین ٨١٣۴٠ ٧۴۵٨٨ ٣٢٩٢ ٣۴۶٠
پرتغال ٣۵۴۴ ۴٣ ۶٠ ٣۴۴١
این ویروس کشورهای چین، ایران، ایتالیا و اسپانیا را بعنوان هدف اصلی برگزید. فرانسه در میان کله اسپانیا و ایتالیا واقع است. ویروس در کشورهای همسایه آنها یا بطور کلی شایع نشد و یا کمتر تحت تأثیر قرار داد. اما در مغولستان، اگر چه در این کشور به تعداد خود مغولها شهروند چینی زندگی میکند و حرکت در مرز دو کشور جریان دارد، اما، تا ٢٣ مارس فقط یک مورد ابتلا به ویروس ثبت شد.
جمهوری خلق چین- رقیب راهبردی ایالات متحده آمریکاست. چین برای مقابله با شیوع کروناویروس فعالیت یکسری مؤسسات تولیدی را متوقف کرد، رشد تولید ناخالص ملی کُند شد، ارزش یوآن کاهش یافت. اما، جمهوری خلق چین موفق شد بکمک ساختار مرکزی و مجهز مبارزه با بیماریهای عفونی دامنه شیوع این ویروس را محدود سازد. در عین حال، پکن با خرید «اوراق قرضه آشغال» خود که ارزش آنها سقوط کرده بود، این ضرر و زیان را در بازارهای مالی جهان تا حد محسوسی جبران نمود. اینک تعداد مبتلایان در جمهوری خلق چین بسرعت به صفر میرسد. دولت در حال حاضر نظارت بر حرکت مردم و کالاها بین استان هوبی و بقیه بخشهای کشور را لغو میکند. تلفات انسانی جمهوری خلق چین (٣٢٧٠ نفر از جمعیت ١ میلیارد و ۴٠٠ میلیون نفری) نسبتا ناچیز بود. نتیجه نهایی نشان داد که کشور برای اقدامات گسترده و مؤثر در مواقع اضطراری آماده است.
ایران که با چین مرز مشترک ندارد و تردد مردم بین دو کشور زیاد نیست، از هجوم ویروس بشدت رنج میبرد. اما شیوع ویروس در ایران برای واشینگتن که از لغو تحریمهای اقتصادی علیه این کشور خودداری میکند، سودمند است. مرگ و میر ناشی از اپیدمی در ایران تا دو برابر بیش از شاخص جهانی افزایش یافت و به ٧ و ٨ دهم درصد رسید. دولت آمریکا گفته است که به ایران اجازه فروش نفت برای خرید دارو و تجهیزات نخواهد داد.
ممکن است سوریه نیز با وضعیت مشابه ایران مواجه شود. هر دو کشور در مرکز توجه واشینگتن قرار دارند.
نگاهی به دو کشور اروپایی ایتالیا و اسپانیا بیاندازیم که بیشتر تحت تأثیر ویروس قرار گرفتند. دولت ایتالیا به مخالفت با بروکسل برخاست و حاضر به سازش در مسئله پرداخت بدهی دولتی و کسری بودجه نیست. کمیسیون اروپا از تأئید پیشنهاد نسخه ایتالیایی در این باره امتناع کرد. خطر خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا مطرح شد. در متن این نیز فاجعه تشدید واگیری در کشور کاجها و بازنشستگان در حال آشکار شدن است.
ایتالیا بلحاظ تعداد مرگ و میر رکورد زد. بیش از ١٠٪ مبتلایان درگذشتند. مقیاس بیماری واگیر در کشورهای اطریش، سوئیس، آلمان بطور غیر قابل مقایسهای کمتر است.
در اسپانیا نیز که در نتیجه جداییطلبی کاتالونیا متلاطم است، وضعیت مشابهی مشاهده میشود.
راجع به فاجعهای که در ایالات متحده آمریکا در حال وقوع است، صحبت جداگانه لازم است. طبق اطلاعات موجود، تا ٢۶ مارس ایالات متحده آمریکا از لحاظ تعداد مبتلایان به کروناویروس به جایگاه نخست در جهان دست یافت. در اینجا بیماری واگیر به استدلال مهم دموکراتها در روند مبارزات انتخاباتی علیه ترامپ تبدیل میشود. برخی از رسانههای جمعی پیشبینی میکنند که تعداد مبتلایان و فوتیهای آمریکا در تابستان و پائیز به ترتیب به میلیونها و صدها هزار نفر خواهد رسید و رقم ذکر میکنند: از ٣٣٠ میلیون جمعیت آمریکا، ۵۵ هزار نفر مبتلا و ٣٧٩ نفر فوتی. بعنوان مقایسه: تعداد کشته شدگان حوادث رانندگی سه سال گذشته در آمریکا در سطح ۴٠ هزار نفر ثبت شده است. ولی درصد پائین بیکاری و حمایت از اشتغال ملی برگهای برنده در دست ترامپ هستند؛ ضربه اصلی به مؤلفههای وضعیت اجتماعی- اقتصادی موجود آمریکا را بیماری واگیر وارد خواهد آورد.
تجربه چین ثابت میکند، که شیوع کروناویروس قابل کنترل است. همه چیز بستگی دارد: اولا، به چگونگی نظام بهداشت، ثانیا، به کیفیت و سرعت تصمیمات مدیریتی اتخاذی توسط مقامات. شیوع ویروس در کشورهای انتخابی گواه آشکار منشاء مصنوعی آن است. شاهد دیگر در تأئید این موضوع، بگمانم، «اختراع» واکسن ضد کروناویروس بلافاصله پس از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا و به قدرت رسیدن رئیس جمهور جدید «یا جدید قدیم» خواهد بود.
دمیتری سدوف
(DMITRY SEDOV)
١٧ فروردین- حمل ١٣٩٩
منبع:
بیل گیتس و کروناویروس
وجه مشترک چیست؟
زمانی که بیل گیتس مدیریت کمپانی «مایکروسافت» را بر عهده داشت، به موضوع نصب میکروچیپهای کلاسیک در بدن انسان بسیار علاقمند بود. اکنون او بر روی تولید نانومیکروچیپ کار میکند و تصدیق میکند که این میکروچیپ با «هدف محدود»، در نوع خود، گواهی دیجیتال، همراه با تزریق واکسن خواهد بود. اما چه کسی مطمئن است، که «گواهی رقمی» مایع، به قلاده الکترونیک تبدیل نشود و اربابان پول با کمک آن انسانها را در اردوگاههای الکترونیک جای ندهند؟
پیشینه پنهانی دستکاری ژنتیکی به تعبیر ویلیام انگدال
چه کسی بیل گیتس را نمیشناسد؟ امروز بیل گیتس برای آمریکا حکم همان نماد سرمایهداری را دارد که بیش از یک قرن پیش جان راکفلر بزرگ، نخستین میلیاردر آمریکایی داشت.
کمپانی مایکروسافت را بیل گیتس بهمراه دوست خود، پل آلن در اواسط سالهای ٧٠ زمانی که دانشجو بود، بنیان گذارد. تا اواخر قرن بیستم مایکراسوفت به یک شرکت بزرگ فراملیتی در عرصه تولید نرم افزار برای تجهیزات حسابگر، رایانههای شخصی، وسایل بازی،اسباببازیها، تلفنهای همراه تبدیل شد. کمپانی بعنوان توسعه دهنده خانواده عامل ویندوز شهرت یافت. در تاریخ پرواز گیجکننده «مایکروسافت» همه چیز روشن نیست. مثلا، ادوارد اسنودن، مأمور سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بارها در باره مایکروسافت سخن گفته است. بنا به گفته وی، این شرکت در چهارچوب برنامه محرمانه «پریزم» (Program for Robotics, Intelligents Sensing and Mechatronics)، که برای ردیابی مراسلات الکترونیک در نظر گرفته شده، با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا همکاری میکند.
«مایکروسافت» در ردهبندی «گلوبال تاپ ١٠٠» ماه اوت سال ٢٠١٩، با پشت سر گذاشتن اپل، در رتبه اول قرار گرفت و به گرانترین تجارت دنیا تبدیل گردید. همان موقع سرمایه آن ٩٠۵ میلیارد دلار و کمی بعد، سرمایه شرکت از مرز تریلیون تجاوز کرد.
و اما در متن موفقیتهای فوقالعاده «مایکروسافت» بیل گیتس به اقدامات عجیبی دست زد. در ماه مارس سال ٢٠٢٠ رسانهها گزارش دادند، که بنیانگذار «مایکروسافت» شرکت را ترک گفت و از سرمایه شرکت و شورای مدیران آن خارج شد. در عین حال، بیل گیتس تصمیم گرفت از هیأت مدیره کمپانی نیز خارج شود. وارن بافت، سهامدار اصلی و مدیر کل شرکت «برکشایر هتاوی» (Berkshire Hathaway Inc,) دوست نزدیک بیل گیتس است.
بیل گیتس ضمن ترک «مایکروسافت» اعلام کرد، که از این به بعد قصد دارد زمان بیشتری را برای امور بشردوستانه- توسعه بهداشت جهانی، تحصیل و همچنین، برای مقابله با حل مسائل تغییرات آب و هوایی صرف نماید،
بطور کلی، گفته میشود که بیل گیتس از دو دهه پیش در امور خیریه فعالیت میکند. در سال ٢٠٠٠ او همراه با همسر خود بنیاد بیل و ملیندا گیتس را تأسیس نمود که بلافاصله به یکی از بزرگترین بنیادهای خیریه آمریکا تبدیل گردید (همردیف با بنیادهای راکفلر، فورد و کارنگی). بنیاد بیل و ملیندا گیتس در مدت ٢٠ سال، ۵٣ میلیارد و ٨٠٠ میلیون دلار به برنامههای مختلف (بهداشت، آموزش و پرورش و مقابله با تغییرات اقلیمی) تخصیص داده است.
خروج بیل گیتس از کمپانی «مایکروسافت» هنگامی اتفاق افتاد که هیاهوی کروناویروس در جهان پیچید. میلیاردر پنهان نکرد که در شرایط جدید، او خود را برای خدمت به نجات بشریت از بیماریهای واگیر حصر خواهد کرد. فعالیت بنیاد در زمینه پزشکی تا این وقت شامل تولید و تهیه واکسنها برای محافظت از مردم در مقابل بیماریهای ویروسی، یعنی اختراع واکسنهای جدید و واکسیناسیون مردم با آنها میباشد. در ماه فوریه بیل گیتس اعلام کرد، که بنیاد آنها ١٠٠ میلیون دلار برای مقابله با ویروس کووید- ١٩ تخصیص میدهد.
لازم به ذکر است، که بسیاریها (در وهله اول در کشورهای فقیر) به فعالیتهای خیرخواهانه بیل گیتس، به ویژه، به تهیه واکسنها و واکسیناسوین انبوه با آنها به دیده تردید مینگرند. در میان کارشناسان- منتقدانی که از سالهای زیادی پیش به افشای غولهای داروسازی مشغول هستند، تا کنون در این باره که چرا چنین واکسنها اختراع و بصورت انبوه تولید میشود، نظر واحدی وجود ندارد.
باشگاه رم که بیش از نیم قزن پیش (در سال ١٩۶٨) به ابتکار دیوید راکفلر تأسیس گردید، تعدادی گزارش تهیه کرد، که طی آنها کاهش شدید جمعیت جهان و رساندن آن را تا حد یک میلیارد نفر توصیه میکند. به عقیده بسیاری از کارشناسان و کنشگران اجتماعی، محصولات غذایی تراریخته (اصلاح شده ژنتیکی)، مواد خوراکی با افزودنیهای شیمیایی و آلایندههای شیمیایی (از نوع سموم دفع آفات)، داروهای «سمی» و واکسنها مهمترین ابزار کاهش پایدار جمعیت هستند. عواقب طولانی مدت چنین داروها و واکسنها میتوانند قابلیت تولید مثل انسان را تضعیف نموده و موجب مرگ زودرس شوند. راجع به این موضوع ویلیام انگدال، اقتصاددان و دانشمند سیاسی آمریکایی در کتاب «بذر تخریب. پیشینه پنهانی دستکاری ژنتیکی» نوشته است.
ده سال پیش، بیل گیتس در کنفرانس بسته «تد ٢٠١٠» (TED2010) در لانگ- بیچ کالیفورنیا شرکت نمود و در آن زیر عنوان «از صفر میسازیم!» سخنرانی کرد. او سخنرانی خود را با پیشنهاد پوچ (از نقطه نظر علمی) کاهش انتشار گاز کربنیک (CO2) به صفر تا سال ٢٠۵٠ در جهان شروع کرد و سپس اظهار داشت: «جمعیت جهان امروز به ۶ میلیارد و ٨٠٠ میلیون رسیده است. این افزایش جمعیت از انسان بیهوده شروع شد. این تعداد تقریبا تا ٩ میلیارد نفر قابلیت افزایش دارد. اگر ما واقعا کار بزرگی با واکسنهای جدید، بهداشت، ارائه خدمات در زمینه بهداشت باروری بکنیم، میتوانیم ١٠- ١۵ درصد از جمعیت جهان را کاهش دهیم». البته، سپس گیتس توضیح داد، که منظور او نه کاهش ١٠- ١۵ درصدی جمعیت جهان، بلکه، افزایش آن بوده است (یعنی قرار بود واکسیناسیون از سرعت رشد جمعیت بکاهد).
نگاه دیگر کارشناسان- منتقدان به این محدود میشود، که غولهای داروسازی به دلیل حرص و آزا خود واکسنهای «سمی» تولید و پخش میکنند. به همین دلیل نیز واکسنهای تأئید نشده را به پزشکان پیشنهاد میکنند. آنها برای کسب مقام اول به دادن رشوههای کلان آماده هستند. در این حالت، موازین آزمایش واکسنها نقض میشود و داروهای قاتل بجای داروهای شفابخش وارد بازار میگردد. این موضوع را سرهنگ تاتیانا گراچیووا رئیس کرسی فرهنگستان نظامی ستاد کل نیروهای مسلح فدراسیون روسیه در کتاب «وقتی قدرت از جانب خدا نیست. اولگاریتم جغرافیای سیاسی و راهبرد جنگهای پنهان جهان در پشت صحنه» (فصل واکسنها، سلاح گشتار جمعی) توضیح داده است. مبارزه با ایدز و ویروس ناقض ایمنی انسان (HIV)، که تقریبا چهل سال قبل آغاز شد، نمونه بارز چنین آز و طمع است. این یک گلاهبرداری گسترده کمپانیهای داروسازی بود که بر هیستری بیماریهای گویا ناشی از ویروس نقض ایمنی انسان دامن زدند. سپس هیچ ویروس خاصی نیافتند (اگر چه برای یافتن آن مبالغ نجومی از بودجههای دولتی صرف شد)؛ بیماریهای چند ده سال پیشتر شناخته شده منجر به تضعیف توان ایمنی انسان در پشت پرده «ایدز» پنهان گردیدند؛ هر بیماری مجموعهای از روش معالجه آزموده شده خاص خود را داشت. با وجود این، در آزمایشگاههای شرکتهای داروسازی داروهایی برای مقابله با «ویروس جدید» تهیه میشود، و هر دوره درمانی با چنین داروها، دهها هزار دلار هزینه دارد.
اگر به واقعیت پدیدهای مانند «پشت صحنه جهان» اذعان کنیم، در این صورت، الزاما باید اعتراف کنیم، که «پشت صحنه» از شرکتهای داروسازی که میلیاردها میلیارد سود میبرند، استفاده میکند. همینطور لازم به اعتراف است، که بنیاد راکفلر، بنیاد گیتسها، کمپانیهای داروسازی، اتحادیه جهانی واکسیناسیون و ایمنسازی (Global Alliance for Vaccines and Immunisation, GAVI)- اینها مجموعا یک مشتِ بسیار قدرتمند هستند. این، یک شراکت سازمانهای خصوصی و دولتی است که هدف خود را افزایش دسترسی کودکان کشورهای فقیر به واکسیناسیون اعلام کرده است. بانک جهانی و سازمان بهداشت جهانی نیز شرکای اتحادیه جهانی واکسیناسیون و ایمنسازی هستند.
و، بالاخره، در مورد نسل جدید واکسنهای تولید شده بکمک نانوتکنولوژی. آنها نیز از منظر عواقب طولانی مدتشان برای سلامتی انسان بیخطر نیستند، اما، علاوه بر این، وارد کردن میکروچیپ مایع به بدن انسان با استفاده از چنین واکسنها امکانپذیر است. اولین اطلاعات در مورد نانوچیپ افزوده شده به واکسنها در سال ٢٠٠٩، زمانیکه مقاله «آیا تودههای مردم به وجود نانوچیپهای مایع در واکسنها اولویت قائل میشوند؟»، در نشریه الکترونیکی «Prevent Disease.Com» درج شد، انتشار یافت.
طرفداران واکسیناسیون کل جمعیت جهان اصرار بر این دارند، که واکسیناسیون با «شناسه رقمی انسان» تکمیل شود. یعنی کسی که سلامتی جمعیت را کنترل میکند، باید یک تصویر کامل از تک تک افراد جامعه، باضافه اطلاعات در مورد واکسیناسیونهای آنها را در اختیار داشته باشد. و در اصل، میتوان چنین اطلاعاتی را به میکروچیپ وارد کرد و سپس آن را در زیر پوست انسان جای داد. اما اگر امروز در متن هیاهوی عمومی به سبب شیوع کروناویروس، واکسیناسیون همگانی همزمان با عملیات نصب شناسه دیجیتال (رقمی) به مردم انجام شود، چه اتفاق میافتد؟
به باور من، بیل گیتس، از قضا همان کسی است، که انجام عملیات یک تیر و دو نشان را تدارک میبیند. اگر این گزینه را قبول کنیم، معلوم میشود که چرا میلیاردر دو حوزه علائق خود را- فنآوری دیجیتالی (مایکروسافت) و واکسنها (بنیاد خیریه)- را با هم ادغام نمود.
بیل گیتس یکی از مبتکران پروژه «آی دی ٢٠٢٠» میباشد، که از حمایت سازمان ملل متحد برخوردار است و بعنوان بخشی از ابتکار اهداف توسعه پایدار تا سال ٢٠٣٠ شمرده میشود. هدف پروژه عبارت است از ارائه شناسه رقمی (ID) به آحاد جمعیت جهان تا دهه سوم قرن بیست و یکم.
زمانی که گیتس مدیریت کمپانی «مایکروسافت» را بر عهده داشت، به موضوع نصب میکروچیپهای کلاسیک در بدن انسان بسیار علاقمند بود. اکنون او بر روی تولید نانومیکروچیپ کار میکند و تصدیق میکند که این میکروچیپ با «هدف محدود»، در نوع خود، گواهی دیجیتال، همراه با تزریق واکسن خواهد بود. اما چه کسی مطمئن است، که «گواهی رقمی» مایع، به قلاده الکترونیک تبدیل نشود و اربابان پول با کمک آن انسانها را در اردوگاههای الکترونیک جای ندهند؟
و باز هم بیشتر: گیتس به خالکوبی با نقطههای کوانتومی اظهار علاقمندی میکند؛ این طرح دانشکده فنی ماساچوست و دانشگاه رایس است. خاکوبی برای ثبت تاریخچه واکسیناسیون هر انسان در نظر گرفته شده است. همانطور که پژوهشگران هر دو دانشگاه در ماه دسامبر ٢٠١٩ اعلام نمودند، این طرح (سفارش گیتس) باید امکان شناسایی افرادی را که در مقابل بیماریهای مختلف واکسینه نشدهاند، فراهم نماید.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
٢١ فروردین- حمل ١٣٩٩
منابع:
کروناویروس نه در چین، که در ذهن صاحبان پول زاده شد
تأئید مستند عملیات تروریستی «کووید- ١٩»
به نظر میرسد، در رابطه با کروناویروس یافتن پاسخ به این سؤال که چه کسی آن را ایجاد کرد و رها ساخت، ممکن نیست. اما، جویندگان پاسخ، نمیبینند، که آن در معرض دید قرار دارد. من هم میخواهم تأکید کنم، که درست در بهترین جا، در اینترنت، در معرض دید قرار دارد. این سند به ده سال پیش مربوط است: «سناریوها برای فنآوری آینده و توسعه بینالمللی. بنیاد راکفلر، شبکه جهانی تجارت. ماه مه سال ٢٠١٠».
بگمانم، نخستین کسی که این سند را کشف کرد، ویلیام انگدال، مخالف سرشناس جهانیسازی، اقتصاددان و دانشمند سیاسی آمریکایی، دکتر علوم سیاسی دانشگاه پرینستون بود. ١٠ مارس مقاله «گامهای بسته، این سناریو آیندهنگرانه نیست: وحشت و آینده پسابیماری واگیر؟»(١) را منتشر کرد.
انگدال بطرز جنجالی بیان میکند: سناریوی «وحشت همهگیر» که امروز در مقابل چشمان ما به روی صحنه آمده، ده سال پیش (!) تهیه شده است.
این سند از درون دو مؤسسه بیرون آمد: بنیاد راکفلر و شبکه جهانی تجارت. اکثریت اسناد بنیاد راکفلر به این یا آن نحو به سمت حل مسائلی مانند بهینهسازی مالیات قبیله راکفلر (بنیادهای خیریه از پرداخت مالیات معاف هستند)، کنترل بر زاد و ولد، کاهش جمعیت جهان، صنعتزدایی (زیر پرچم گذار به جامعه پساصنعتی) و غیره معطوف شده است. مجموعه این کارها توسط باشگاه رم(٢) تعیین میشود. باشگاه رم در سال ١٩۶٨ توسط دیوید راکفلر تأسیس گردید و قرار بود صاحبان پول را به هدف خود، یعنی به آقایی جهان برساند (ایده دولت جهانی).
در مورد شبکه جهانی تجارت لازم به ذکر است که آن را پیتر شوارتش، یکی از معتبرترین آیندهشناسان آمریکا تأسیس کرد. شوارتش با پنتاگون همکاری میکرد و در سال ٢٠٠۴ در مورد تغییرات اقلیمی جهان برای ارتش آمریکا گزارش تهیه کرد.
ایده اصلی سند را که باعث جلب توجه ویلیام انگدال بخود گردید، بطور خلاصه توضیح میدهم: در این سند چهار سناریو برای توسعه جهان پس از بحران مالی و اقتصادی سرمایهداری سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ تدوین شده است. اولین آنها بطور کامل منطبق است با آنچه که امروز ما مشاهده میکنیم. در گزارش، این سناریو «گامهای بسته» نامیده شده است. با این حساب، سه سناریوی دیگر لایق توجه نیستند.
اینک بریدههایی از گزارش: «در سال ٢٠١٢ بزرگترین بیماری واگیر که طی سالهای زیادی جهان در انتظارش بود، شایع شد. بر خلاف «H1№1» [شیوع ویروس آنفلوانزای خوکی در سال ٢٠٠٩]، معلوم شد این نوع جدید آنفلوانزا که بواسطه غازهای وحشی شایع شده، بسیار خطرناک است. حتی برخی از کشورها که برای مقابله با این بیماری تدارک دیده بودند، تحت تأثیر آن قرار گرفتند و در مقیاس جهانی، این ویروس در حدود ٢٠٪ جمعیت را آلوده کرد. ٨ میلیون نفر در ٧ ماه نخست پس از شیوع آنفلوانزای جدید فوت کرد. و اکثریت درگذشتگان جوانان سالم بودند…»
ابتدا در مورد عدم تطابقها:
اول- بیماری واگیر با ٨ سال تأخیر شایع شد؛
دوم- تصمیم گرفتند آن را نه به نام غازهای وحشی، که بنام خفاشها بنویسند؛
سوم– کووید- ١٩ در وهله اول جوانان سالم را نمیکشد، بلکه افراد سالمند و ضعیف را میکشد.
گزارش پس از انتشار در سال ٢٠١٠ احتمالا نهایی شد. ظاهرا تصمیم گرفته شد، که جوانان و افراد سالم میتوانند هنوز بعنوان نیروی کار ارزان و با توانایی تولیدی بالا مفید واقع شوند. ولی، در وهله نخست باید از «تعادل کنندهها»، یعنی از افراد ضعیف، بیمار، پیر و سالخورده خلاص شد. این، نسخه امروزی مالتوسیانیزم سیاسی پنهان است، که سعی میکند به هر قیمتی جمعیت جهان را به یک میلیارد نفر کاهش دهد.
در مورد شاخصهای کمیتی مندرج در گزارش (درصد مبتلایان و تعداد قطعی متوفیان) باید تا آخر ماه ژوئیه منتظر باشیم (اگر همهگیری را از ابتدای سال حساب کنیم). ضمنا، دونالد ترامپ نیز چنین میگوید (بخصوص با اطمینان کامل): واگیری در ماه ژوئیه- اوت پایان خواهد یافت. با گذشت هفت ماه نیز میتوانیم «جوجهها را بشماریم». برخی از متخصصان سازمان بهداشت جهانی پیشبینی میکردند که کووید- ١٩ میتواند دو سوم جمعیت جهان را آلوده نماید. صدر اعظم آلمان، آنگلا مرکل تصریح کرد، که کروناویروس ٧٠٪ جمعیت آلمان را آلوده خواهد کرد. بگمانم، این خانم به همان جدول برنامههای عملیات مخفی استناد میکند که ترامپ کرد.
در گزارش از اثرگذاری ویروس به تمامی جوانب زندگی اجتماعی گفته میشود. از جمله، در زمینه اقتصادی: «ویروس تأثیر مهلکی بر اقتصاد گذاشت: جابجایی جهانی انسانها و کالاها متوقف شد، که به تضعیف عرصههایی مانند جهانگردی، شکستن زنجیره جهانی تدارکات انجامید. حتی محلهای معمولا شلوغ که ساختمان مغازهها و ادارات پر رفت و آمد در آنها واقع است، ماهها خالی، بدون کارکنان و مشتریان ماندند».
در ادامه گفته میشود، دولتهای خوابآلود بیدار میشوند و به مقابله فعال با بیماری واگیر دست میزنند. و این را با تمام خشونت و نقض تصورات معمول از دموکراسی و حقوق بشر انجام خواهند داد: «هنگام شیوع بیماری واگیر رهبران ملی در سراسر جهان اقتدار خود را تقویت کردند و مقررات و محدودیتهای سفت و سخت- از پوشیدن اجباری ماسک به صورت تا سنجش تب در ورودیهای اماکن عمومی از قبیل پایانههای مسافری و فروشگاهها برقرار نمودند. این کنترل و نظارت بر شهروندان و فعالیت آنها حتی بعد از توقف واگیری ادامه خواهد یافت و تقویت خواهد شد. رهبران همه کشورها برای محافظت از خود در مقابل گسترش مشکلات جهانی، از بیماری واگیر و تروریسم فراملی گرفته تا بحرانهای زیست محیطی و فقر در حال تزاید، سختگیرتر شدند».
در این توضیحات ١٠ سال قبل، آنچه را که امروز در همه کشورها بدون استثناء روی میدهد، ما میبینیم: اول- اعمال نظارت گسترده در برخی کشورها (مثل آمریکا) با اعلام ظاهری وضعیت اضطراری همراه بود و در برخی کشورها بدون این تمهیدات. دوم- ممکن است بنظر برسد، که این بیماری واگیر طی چند ماه آینده به پایان میرسد و همه چیز به حالت سابق باز میگردد. از این سند چنین استنباط میشود، که زندگی به وضع سابق برنخواهد گشت. اعلام خواهد شد، که جهان در معرض خطرات دهشتناک قرار دارد (تغییرات اقلیمی، تروریسم بینالمللی، شیوع ویروس، آلودگی محیط زیست…). به این دلایل، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر که دهها سال تبلیغ میکردند، باید فراموش شود، سطح زندگی سابق فراموش شود. امنیت قربانی میطلبد.
در گزارش بنیاد راکفلر و شبکه جهانی تجارت تصریح شده، که چین در خط مقدم مقابله با بیماری واگیر قرار دارد: «با دستور عملیاتی و قرنطینه اجباری همه شهروندان، و همچنین با بستن فوری و بسیار محکم همه مرزها باعث نجات میلیونها انسان گردید، گسترش ویروس را خیلی پیش از سایر کشورها متوقف نمود و پس از مهار ویروس بسیار سریع بازسازی کرد».
انطباق کامل با آنچه ما میبینیم!
چین اعلام کرد، که ویروس مهار شده، قرنطینه بتدریج لغو میشود و زندگی اقتصادی تا اواسط سال بطور کامل بهبود مییابد. سازمان ملل متحد، سازمان بهداشت جهانی و سایر سازمانهای بینالمللی مطالعه تجربه چین را به دولتهای سایر کشورها توصیه میکنند و در این تجربه، بر روی نظم و انضباط سختگیرانه، اقتدار محکم و مسئولیت همگانی تأکید مینمایند. آنها بطور ضمنی بر این موضوع نیز اشاره میکنند، که این «لانه مورچه چینی» تحت رهبری حزب کمونیست چین، پایدارترین الگو در شرایط چالشهای جهانی است. امروز دیگر آن تصور در باره «الگوی ایدئال» دولت، همانطور که ما در رمان جرج اورول «١٩٨۴» میبینیم، به شکل وسیع از بالا مستقر میشود. آلدوس هاکسلی چنین جامعه را «دنیای شگفتانگیز جدید» نامید.
در «دنیای شگفتانگیز جدید» نه فقط دموکراسی و حقوق بشر، حتی تصور رایج در باره «اقتصاد بازاری» نیز باید به فراموشی سپرده شود. کنترل شدید نه تنها بر مردم، بر روی مؤسسات نیز اعمال خواهد شد: «این کنترل سختگیرانه در کشورهای توسعه یافته به اشکال مختلف برقرار خواهد شد: مثلا، شناسههای تشخیص هویت برای همه شهروندان و تنظیم سختگیرانه بخشهای کلیدی صنایع و حتی ثبات، که از منظر منافع ملی حیاتی شمرده میشود. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته همکاری اجباری با مجموعهای از قوانین جدید و موافقت آرام، اما پیوسته، هم نظم را برقرار خواهد کرد و هم، آنچه را که برای رشد اقتصادی لازم است».
نویسندگان گزارش که در باره آنها توضیح دادم، معتقدند حاکمیتها مشکل خاصی نخواهند داشت: «ابتدا مفهوم دنیای قابل مدیریت مورد استقبال و تأئید قرار خواهد گرفت. شهروندان با کمال میل بخشی از اختیارات خود را- و زندگی شخصی خود را به ازای امنیت و ثبات بزرگ به دولتهای پدرسالارانهتر واگذار خواهند نمودند». بعید نیست، که چنین اعتماد بخود نویسندگان گزارش از برآورد تجربه مقابله ایالات متحده آمریکا با «تروریسم بینالمللی» ناشی میشود. پس از حادثه ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ در آمریکا قانون میهنپرستی، که آمریکاییها را از بسیاری از حقوق و آزادی خود محروم میکرد، تصویب شد و شهروندان آن را با همدلی «قبول» کردند.
به هر صورت، زمان چندی میگذرد، و کنترل سختگیرانه برادربزرگ جان شهروندان را به لب میرساند. مردم دو باره خواهان حقوق، آزادی و رفاه میشوند. نویسندگان گزارش هشدار میدهند، که گذار به الگوی جدیدی از جامعه به تحمل سنگینی بار اضافی، هم بوسیله پائینیها و هم بوسیله بالاییها نیاز دارد. خود محتوای سناریوی «همگامی» (LOCK STEP- «گامهای بسته» هم میتوان معنی کرد) به این موضوع اشاره دارد. پیشروی به سمت الگوی جدید، بنا به تعبیر گزارش بمعنی «کنترل سختگیرانهتر دولتی از بالا به پائین و رهبری اقتدارگرایانهتر، با نوآوری محدود و رشد مخالفت شهروندان میباشد».
در پایان لازم به ذکر میدانم که گزارش و سناریوی (LOCK STEP) زمانی ظهور یافتند، که هنوز گرد و غبار ناشی از بحران مالی- اقتصادی سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ فروننشسته است. صاحبان پول فهمیدند، که سرمایهداری جهانی بعد از این تاب تحمل یک همچو بحران جدید را نخواهد داشت. بنا بر این، لازم دیدند به بازسازی اجباری ساختار جهان بر مبنای الگوی پساسرمایهداری دست بزنند. این نمایشنامه سنگین و مخاطرهآمیز گذار به نظام بردهداری جدید، اما نجاتبخش برای صاحبان پول، بدین منوال به روی صحنه آمد. تدارک برای شروع چنین گذار طول کشید، اما در پایان سال گذشته علائمی حاکی از شروع عنقریب بحران جدید مالی و اقتصادی مشاهده شد. طول دادن غیر ممکن بود. و از نخستین روزهای سال ٢٠٢٠ عملیات «گامهای بسته» (همان کووید- ١٩) شروع شد.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
٢۶ فروردین- حمل ١٣٩٩
منبع:
پرده ماقبل آخر نمایش آخرالزمان، یا زیر پرچم مقابله با کروناویروس
تلاش در روح ضد اتوپیایی
به باور من، نگرانی جهانی ناشی از پدیدههایی مانند شیوع کروناویروس، عبارت است از ادامه برنامۀ انجام وظایف نخبگان جهانی، که بموقع خود در گزارشهای باشگاه رم منعکس شده است. همه این وظایف مختلف را میتوان در چهار گروه دستهبندی کرد:
١ــ کاهش جمعیت جهان و رساندن آن تا سطح «مناسب» یک میلیارد نفر؛
٢ــ غیرصنعتی کردن اقتصاد («ایجاد جامعه پساصنعتی»)؛
٣ــ فرسایش حاکمیت دولتها؛
۴ــ ایجاد دولت جهانی در ویرانههای دولتهای ملی برای مدیریت مستقیم جمعیت جهان.
در نگاه اول، تصمیمات اتخاذی دولتهای کشورهای مختلف برای مقابله با کروناویروس روند جهانیسازی را ١٨٠ درجه بسط میدهد. این را میتوان انزواگرایی نامید، اما چنین «انزواگرایی» فقط برای مدت معینی برقرار میشود.
وظایف جدید نخبگان جهانی، که انجام آنها در پشت پرده مقابله با کروناویروس پنهان میشود، کدامها هستند؟ پایان دادن به لیبرالیسم که در طول دهههای اخیر در جهان کاشته شده، یکی از آنها است. گفتگوها پیرامون حقوق و آزادیهای بشر پس از حادثه ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ به تدریج متوقف گردید. نمایش غمانگیز تحت عنوان «حمله تروریستها به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک» نقطه آغاز سازماندهی «مبارزه علیه تروریسم بینالملل» در آمریکا و در سراسر جهان بود. هیستری- پاندمی با هدف ادامه و اتمام روند حذف بقایای دموکراسی و آزادی که بعد از ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ آغاز گردید، براه افتاد. هیچ شهروندی نباید مطمئن باشد، که حامل و قربانی کروناویروس نیست. دولتها بمنظور تأمین «خوشبختی و امنیت» جامعه، باید با فرض بر این که هر شهروند حامل ویروس قاتل است، اقدام نمایند. جمعیت باید تحت کنترل کامل باشد.
اول- کنترل سلامتی. انجام آزمایشهای اجباری منظم. ثبت همه اطلاعات پزشکی در باره هر شخص در بانک متمرکز اطلاعات. تعیین تعلق شخص به این یا آن گروه با استفاده از این دادهها (کاربرد سامانه رتبهبندی اجتماعی، شبیه همان سامانه که در چین ساخته میشود).
دوم- کنترل حرکت. اعمال محدودیتها و ممنوعیتها بر نقل و انتقال نه تنها در مرزها، حتی در داخل کشور نیز محتمل است.
سوم- نظارت بر ارتباط انسان با افراد دیگر.
چهارم- کنترل رفتار انسان در حین کار و در زمان پس از کار، برای کسب اطلاعات در این باره، که چه میخورد، به چه چیزی علاقمند است، به کدام اشیاء دست میزند.
نصب میکروفونها و دوربینهای مداربسته به کنترل انسانها کمک خواهد کرد. علاوه بر وسایل فنی سنتی، از لوازم مختلف، «وسایل هوشمند» (خودرو، تخچال، دیگر لوازم خانگی و غیره)، تصویرگرهای حرارتی، پهبادها، حتی میکروچیپهای کاشته شده در بدن انسان نیز استفاده خواهد شد. «عامل کروناویروس» میتواند کاشت میکروچیپ در بدن انسان را اجباری کند، دولتها در صدد پوشش صد در صدی جمعیت با این وسیله فنی کنترل خواهند بود.
مهمترین مؤلفه سیاست مقابله با ویروس باید «انزوای مؤثر» باشد.
یک- خودتجریدی داوطلبانه. هر عضو آگاه جامعه باید در پناهگاه خود پنهان شود.
دو- انزوای اجباری یا قرنطینه اجباری.
سه- انزوای اجباری ناقضان قرنطینه. زندان بهترین مکتب برای آنهایی خواهد بود، که علاقمند به زندگی تحت موازین وضعیت اضطراری نیستند. انزوای بینالمللی نیز معیار خواهد بود. ورود به کشور و خروج از کشور بشدت محدود خواهد شد.
مسئله پیشگیری از بیماریهای ویروسی مطرح خواهد شد و آن شامل دو نکته اساسی خواهد بود:
نکته اول- جوانان مبانی زندگی سالم را فراخواهند گرفت. تقریبا شاید پس از این هیستری پاندمی، مبانی زندگی سالم به موضوع اصلی تبدیل بشود؛ به خاطر این نیز تدریس زبان مادری، ادبیات، ریاضیات حذف خواهد شد. به دانشآموزان در باره ویروسها، تاریخ جهانی پاندمی تدریس خواهد شد، هنر جدایی از محیط خارج در عمل تلقین خواهد شد.
نکته دوم- از واکسیناسیون و مایهکوبی برای پیشگیری استفاده خواهد شد. ما عادت کردیم، که این کار داوطلبانه است. اما در جامعه دورۀ کروناویروس آنها اجباری خواهند بود.
در اینجا به موضوع اصلی برمیگردم. اختراع و تولید واکسنها اکنون تحت نظر نخبگان جهانی صورت میگیرد. همچنین واضح است، که واکسنها و مایههای تلقیحی در آزمایشگاههای تحت نظر و مدیریت بنیاد بیل و ملیندا گیتس تولید میشود. میلیاردر بیل گیتس که ما بعنوان پایهگذار شرکت مایکروسافت میشناختیم، امروز دیگر با تجارت رایانه ارتباط ندارد. او اکنون بعنوان «کنشگر اجتماعی» شناخته میشود که «نگران سلامتی جمعیت جهان است» و معتقد است که جمعیت فوقالعاده زیادی در کره زمین زندگی میکند. حتی پارسال مدارکی دال بر این پیدا شد، که «بیل گیتس هزینه امکان شیوع بیماری واگیر در جهان را تأمین میکند». و احتمال دارد برای کاهش جمعیت دنیا تا یک میلیارد طلایی، کروناویروس نه، بلکه، «پادزهر» آن، بعنوان واکسن مناسب در نظر گرفته شده باشد.
طبق اطلاعاتی که من دارم، نخبگان جهانی به ویروسهای گزینشی، از نوع تسلیحات قومی برای قتل «غریبهها» و بیتأثیر برای «خودیها» اتکاء میکنند. شاهزاده فلیپ مدتهاست که خواب ویروسها بمثابه ابزار نابودی انسانهای «نامطلوب» را میبیند (او دوک ادینبورگ است). این همسر ملکه انگلیس که در سال ٢٠٢٠، نود و نه ساله شد، بعنوان قهرمان سرسخت باصطلاح فاشیسم سبز شهرت دارد. شاهزاده به طبیعت وحشی بسیار علاقمند است و از انسان که به عقیده او طبیعت را تهدید میکند، متنفر است. در سالهای ١٩٨١ تا ١٩٩۶ شاهزاده فلیپ مقام ریاست بنیاد طبیعت وحشی را بر عهده داشت. او حتی در کتابی که نوشت، اذعان کرد، که علاقمند است در فرایند بعدی «تناسخ» به ویروس قاتل اکثریت جمعیت جهان تبدیل شود (شاهزاده بریتانیا به آن بسیار باور دارد). طبیعتا، شاهزاده دقیق میداند، که چه کسانی «نامطلوبند» و باید کشته شوند. با این وجود، این خطر منتفی نیست که این ویروس قاتل مانند بومرانگ بسوی آدمهای «عاشق طبیعت» و متنفر از انسان «وحشی» برگردد.
به این ادعا که کروناویروس بمثابه سلاح کشتار مستقیم نوع بشر ایجاد شده، من باور نمیکنم. من بر این مسئله که واکسن این ویروس وجود دارد و به همت مدعیان نجات بشریت بزودی مثل دیو از شیشه بیرون خواهد جهید، کاملا باور دارم. این واکسن باید هفت میلیارد انسان «اضافه» را نابود سازد و پس از آن در دنیا فقط «یک میلیارد انسان مناسب» مورد نظر عاقلان باشگاه رُم باقی بماند.
و دست آخر، در مراحل پایانی نمایش آخرالزمان باید پرده ماقبل آخر آن به روی صحنه بیاید. مرزهای بین کشورها که موجب ایجاد توهم حاکمیت ملی و انزواطلبی شدهاند، فیالفور برچیده خواهد شد. پردههای پشت صحنه فرو خواهند افتاد، دولت جهانی در صحنه ظاهر خواهد شد و پس از آن زندان جهان مرکب از بندها و سلولهای انفرادی متعدد، که در زیر پرچم مقابله با کروناویروس ایجاد شده، پدیدار خواهد گشت. نظم نوین جهانی «کاملتر» از آنچه که جرج اورول در ضد تخیل «١٩٨۴» به مردم نشان داد، مستقر خواهد شد.
اما خواننده میپرسد: چرا پرده ماقبل آخر؟ آری، برای اینکه ظهور دجال آخرین صحنه نمایش تحت عنوان «آخرالزمان» خواهد بود، که رئیس دولت جهانی را به تخت مینشاند و ساکنان زندان جهان را برای سجده بر او بعنوان خداوند عالم فرامیخواند. صحنه غمانگیز ماقبل آخر در آخرین کتاب مقدس، در مکاشفه یوحنا رسول (آخرالزمان) مجسم شده است.
… این تلاش من در روح ضد اتوپیایی ممکن است باعث ایجاد ترس شود، اما ضد اتوپیها نیز به بمنظور اعلام هشدار نوشته میشوند. ضد تخیل بدترین گزینه داستان است، منتها ما نباید آن را از نظر دور بداریم.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
٢٨ فروردین- حمل ١٣٩٩
منبع:
تأثیر کروناویروس بر اقتصاد و روابط چین و آمریکا
ویروس، توافقنامه جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا را بطرز مرگباری تهدید میکند
شیوع کروناویروس در چین تأثیر جدی بر اقتصاد چین خواهد گذاشت. مقدم بر همه، بازارهای بورس هنگ کنگ، شانگهای و شنژن در مقابل ویروس واکنش نشان دادند. در ماه ژانویه فروش بسیاری از اوراق بهادار و قیمت آنها کاهش یافت. برای جلوگیری از هول و هراس این بازارها تعطیل گردیدند.
کارشناسان بانک بارکلیز انگلیس اعتقاد دارند، که قرنطینه ۶٠ میلیون شهروند چین، تعطیلی کانونهای بزرگ اتوموبیل در ووهان و ادامه تعطیلات بمناسبت جشن سال نو تا ٣ فوریه «فشار بر رشد اقتصادی جمهوری خلق چین، بویژه به بخش خدمات را تشدید کرد». بنا به برآورد «آی ان جی» (ING)، در سال ٢٠٢٠ رشد تولید ناخالص داخلی ممکن است تا ۵ و ۶ دهم درصد کاهش یابد. فرهنگستان علوم چین نیز احتمال سقوط تا زیر ۵ درصد را بعید نمیداند.
شیوع ویروس در نتیجه تضعیف روابط تجاری- اقتصادی چین با بقیه دنیا، اقتصاد جهان را نیز تحت تأثیر قرار داد. اقتصاد جهان، بنا به ارزیابی مؤسسه رتبهبندی فیچ، احتمال دارد از نیم درصد تا هشت دهم درصد تولید ناخالص را از دست بدهد، که معادل ۴- ۶ تریلیون دلار خواهد بود. با این حال، این ارزیابیها بر مبنای فرضیهای انجام شده بود، که ویروس به خارج از مرزهای چین سرایت نخواهد کرد. اما بازیگران بازارهای بورس حوادث مرتبط با کروناویروس را بدقت زیر نظر دارند. این حوادث داستان آنفلوانزای پرندگان را یادآوری میکند که در سال ٢٠٠٣ شروع شد و چیزی نمانده بود جهان را با بحران اقتصادی مواجه سازد.
هنگامی که در ١۴ ژانویه هیاهوی شیوع کروناویروس به اوج رسید، لیو هه، معاون نخست وزیر چین به ایالات متحده آمریکا سفر کرد. روز بعد این مقام چینی و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در یک فضای صمیمانه یک بسته اسناد مرتبط با توافقنامه تجاری بین دو کشور را امضاء کردند. در چهارچوب توافق بدست آمده، چین باید ظرف دو سال به مبلغ ٢٠٠ میلیارد دلار محصولات کشاورزی و کالاهای دیگر از آمریکا خریداری نماید. و واشینگتن افزایش عوارض گمرکی برای کالاهای چینی، از جمله برای دستگاه تلفن، اسباببازی و لپ تاپ را لغو کرد.
قرارداد امضاء شده جنبه موقتی دارد. گفتگوها ادامه خواهد داشت. پیشبینی میشود، که در مرحله دوم این تعرفه گمرکی به میزان ٢۵ درصد برای کالاهای چینی در مجموع به ارزش ٢۵٠ میلیارد دلار لغو خواهد شد. طرفین معامله ١۵ ژانویه را بمنزله موفقیت بزرگ معرفی کردند.
قبل از این، کار مقدماتی فشرده انجام شده بود. واشینگتن پکن را به این متهم کرد، که طرف چینی در عرض سالهای زیادی به بازارشکنی ارزی یا دستکاری ارزی سرگرم بوده است. گویا، چین با تقویت تصنعی قابلیت رقابت کالاهای چینی در مقایسه با کالاهای آمریکایی، نرخ برابری یوآن نسبت به دلار را هدفمندانه و دائمی کاهش میدهد.
وزارت خزانهداری آمریکا از چندین سال پیش گزارشهای ویژه نیمهسالانه تهیه میکند، که طی آنها سیاست ارزی شرکای تجاری اصلی آمریکا را با معرفی کشورهایی که نرخ برابری ارزی خود را آگاهانه کاهش میدهند، ارزیابی میکند. رؤسای جمهور پیش از ترامپ آمریکا در مقابل دستکاری ارزی توسط شرکای تجاری آمریکا ضمن درک این که با یک تیر نمیتوان دو نشان زد، با خویشتنداری رفتار میکردند. اگر بخواهیم بدنبال دستکاری ارزی باشیم، در این صورت باید دلار را قربانی کنیم، اما دلار آمریکایی بمثابه یک ارز جهانی بسیار مهمتر است از افزایش قدرت رقابت اقتصادی آمریکا به حساب تضعیف دلار. ترامپ تصمیم گرفت از نشان اول صرفنظر نموده، نشان دوم را هدف بگیرد. در سالهای ٢٠١٧- ٢٠١٩ او به کرات اعلام کرد، اگر پکن به تجربه کاهش نرخ برابری یوآن خاتمه ندهد، واشینگتن مقابله به مثل خواهد کرد. یک بار رئیس جمهور آمریکا تا آنجا پیش رفت که گفت: آمریکا خودش به جنگ ارزی علیه رقبا دست خواهد زد. معلوم شد این گفته موفقیت آمیز نیست، زیرا برای انجام این امر لازم بود ساختار ذخیره فدرال آمریکا به بازی علیه دلار آمریکا مجبور شود، به عبارت دیگر، صاحبان پول (سهامداران اصلی فدرال رزرو) میبایست خودشان را حراج کنند. امکان تهدیدات معتدلتر از سوی ترامپ، مانند خطر کاربست تعرفه ویژه ضد بازارشکنی علیه کالاهای چینی وجود داشت.
پکن ناگزیر شد تهدید واشینگتن را در نظر بگیرد. نرخ برابری یوآن نسبت به دلار مقداری افزایش یافت. به حساب این که، از جمله، بانک ملی چین افزایش ذخیره ارزی دلاری خود را متوقف کرد، و حتی سبد سهم آن از اوراق بهادار خزانهداری آمریکا کاهش یافت. اقداماتی برای محدود کردن خروج سرمایه بعمل آمد، که باعث تضعیف یوآن میشد. در ماه مه سال ٢٠١٩ بانک ملی چین صدور مجوز به بانکهای چینی را برای خرید واردات طلا که باعث بالا رفتن تقاضا برای دلار آمریکا میشد، متوقف کرد. در نهایت واشینگتن ناچار به قبول این واقعیت شد، که پکن بطور جدی از کاهش هدفمند نرخ ارزی یوآن خودداری میکند. بدون چنین شناختی امضای اسناد توافقنامه تجاری در ١۵ ژانویه سخت بود.
درست یک روز قبل از امضای توافقنامه، وزارت دارایی آمریکا گزارش نیمه سالانه نوبتی خود را در مورد سیاست ارزی شرکای تجاری منتشر نمود. برای نخستین بار چین در لیست «دستکاران ارزی» که همیشه افتخار مقام اولی داشت، وارد نشده بود. به نظر میرسید دوره جدید روابط درخشان بازرگانی- اقتصادی بین چین و آمریکا آغاز شده است.
اما در این زمان کروناویروس ظاهر شد و آن، اثر نزولی روشنی بر یوآن چین گذاشت. در ظرف پنج ماه افزایش تدریجی نرخ برابری یوآن نسبت به دلار روی داد، و در دهه سوم ماه ژانویه روند معکوس شروع شد. ارز چین بشدت تضعیف گردید و مرز کلیدی ٧ یوآن به ازای یک دلار شکست. یوآن از سطح ۶ و ٨۶ صدم درصد در ٢٠ ژانویه، در ٣٠ ژانویه به ٧ و ٣ هزارم درصد رسید. ادامه تضعیف یوآن پیشبینی میشد و کارشناسان چینی کروناویروس را تنها دلیل آن ذکر میکنند. علت عینی است، هیچ ربطی به مقامات پول چین ندارد.
وزارت دارایی آمریکا سعی کرد بفهمد، که چه چیزی در پشت تضعیف یوآن ایستاده است- ویروس یا حیلهگری چینی. گزینه دوم بعید نیست. زیرا، مرحله حاد شیوع ویروس در چین در ماه دسامبر شروع شد و آن مانع تقویت یوآن نشد. هنوز جوهر اسناد توافقنامه آمریکا و چین خشک نشده بود، که ویروس ناگهان به ارز چین ضربه زد. اگر این تأثیر مخرب کروناویروس ادامه یابد، بعید نیست، که آن، تا خود توافقنامه سرایت خواهد کرد. کروناویروس توافقنامه جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا را بطرز مرگباری تهدید میکند.
والنتین کاتاسانوف
(VALENTIN KATASONOV)
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
اول اردیبهشت- ثور ١٣٩٩
منبع:
صاحبان پول آماده تغییر قاعده بازی هستند
AppleMark
ویروس و ترس از ابتلا به آن منجر به تغییر نظم جهانی میشود
شیوع ویروس کووید- ١٩ موجب ایجاد تغییرات در مناسبات بینالملل شده و میشود. در باره نقش مفید بحرانها زیاد سخن میگویند؛ صندوق بینالمللی در کوران جنگ جهانی دوم تشکیل گردید؛ «گرو هفت» (جی ٧) پس از شوک نفتی سال ١٩٧٣ پدید آمد. این باور دلیل دارد، که بحران اقتصادی- ویروسی کنونی منجر به پیکربندی جدید جغرافیای سیاسی (و جغرافیای اقتصادی) خواهد شد.
واعظان جهانیسازی در این باره میگفتند، که موج جدید ملی کردنها در سرتاسر جهانی آغاز میشود و خودکامگان برای تحکیم قدرت خود از فرصت استفاده میکنند. در ایالات متحده آمریکا پیشبینیهایی شایع میشود، که بنا بر آنها، بحران اقتصادی همراه با شیوع ویروس سنگینتر از بحرانهای قبلی خواهد بود و نرخ بیکاری تا ٢٠٪ افزایش خواهد یافت.
کارت کمپبل، معاون سابق وزیر امور خارجه آمریکا در امور منطقه شرق آسیا و اقیانوس آرام با همکاری روش دوشی، مدیر طرح راهبردی چین در بنیاد بروکینگز طی یک مقاله منتشره در ١٨ مارس ٢٠٢٠ مینویسند: اگر چه عواقب جغرافیای سیاسی ویروس واگیر اکنون در مقایسه با مسئله تندرستی و ایمنی دارای اهمیت درجه دوم میباشد، اما در چشمانداز بلند مدت آنها میتوانند به همان اندازه اهمیت داشته باشند.
کارت کمپبل و روش دوشی شیوع عفونت ویروسی را با بحران کانال سوئز مقایسه نموده، تصریح میکنند، که هر قدر چین در شرایط جدید بسرعت اقدام نمود و به کمک سایر کشورها شتافت، اما ایالات متحده آمریکا برعکس، به هیچ اقدامی دست نزد. در اوایل مارس سال ٢٠٢٠، بنا به اطلاعات رسمی، در آمریکا فقط یک درصد از ماسکهای پزشکی مورد نیاز کشور وجود داشت. تجهیزات تهویه ریه نیز تنها ١٠٪ از تعداد مورد نیاز وجود داشت. این در حالی است که ٩۵٪ از آنتی بیوتیکهای موجود در بازار آمریکا را آنتی بیوتیکهای تولید چین تشکیل میدهد. در مجموع ٨٠٪ از اجزای اساسی دارویی آمریکا از چین و هند وارد میشود. بلحاظ نرخ مرگ و میر ناشی از کروناویروس، آمریکا با پیشی گرفتن از ایتالیا و اسپانیا مقام اول جهان را به خود اختصاص داده است. در صورتی که در چین و ایران- کشورهایی که ویروس به شدت شایع شد، نرخ مرگ و میر پائین است.
معلوم شد ایتالیا برای چنین روند رشد حوادث آماده نبود. علاوه بر این، برای کمک بروکسل (اتحادیه اروپا) نیز آماده نبود. سیاستمداران ایتالیایی، البته، نه فقط بدبینان نسبت به اروپا از احتمال خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا به دنبال انگلیس سخن گفتند…
شیوع عفونت ویروسی آسیبپذیری ساختارهای نظامی- سیاسی و در رأس آن ناتو را ثابت کرد. معلوم شد، که کشورهای عضو اتحادیه به حل جمعی مسئله مقابله با شیوع ویروس قادر نیستند.
نوشته سایت کمیته روابط بینالمللی در خصوص ارزیابی از اقدامات ایالات متحده آمریکا پس از اعلام شیوع کروناویروس از سوی سازمان جهانی بهداشت بسیار جالب توجه است. مؤلف این مقاله مینویسد: «از آنجا که سیاستمداران همه جهان برای مقابله با کروناویروس و عواقب آن سعی میکنند، ناگزیر با این شرایط مواجه میشوند، که اقتصاد جهانی بر خلاف تصور آنها عمل میکند. جهانیسازی بطور روزافزون به عملکرد نیروی کار متخصص در کشورهای مختلف نیاز دارد، این الگویی است، که بهرهوری استثنایی و همچنین، آسیبپذیری ایجاد میکند… تأمینکنندگان یک منبع یا یک منطقه از جهان که در زمینه یک محصول خاص تخصص مییابند، میتوانند هنگام بحران، شکنندگی منجر به قطع زنجیره تأمین ایجاد نمایند. در ماههای آتی چنین آسیبپذیریها باز هم بیشتر بروز خواهد کرد و نتیجه آن ممکن است به تغییر سیاست جهانی منجر شود. امکان دارد برخی کشورها با تمرکز روی تندرستی و ایمنی شهروندان خود از صادرات جلوگیری نموده یا صادرات کالاهای مهم را حتی اگر به متحدین یا همسایگانشان آسیب برساند، شدیدا کنترل نمایند. چنین دوری از جهانیسازی ممکن است برای کشوری که از عهده آن برآید، ابزار تأثیرگذاری قدرتمندی ایجاد کند. تا کنون ایالات متحده آمریکا بدلیل عقب ماندگی قابل ملاحظه از چین، در امر مقابله با کروناویروس جدید پیشرو جهان نبوده است. بیماری واگیر جغرافیای سیاسی جهانیسازی را تغییر میدهد، اما ایالات متحده آمریکا نمیخواهد خود را وفق دهد. در عوض بیمار میشود و خود را با لحاف میپوشاند».
جوزف نای– کوچک، دانشمند سیاسی متنفذ آمریکایی که نظریه وابستگی متقابل کشورها را تدوین کرده، نتیجهگیریها از وجود اختلال در ساختار قدرت آمریکا را تأئید نموده و مینویسد: «رقابت و رویکرد آمریکا قبل از هر چیز، برای دفاع از ایالات متحده کافی نیست. همکاری فشرده، هم با متحدین و هم با رقبا نیز از اهمیت جدی برای امنیت ایالات متحده آمریکا برخوردار است… طبیعتا، هر کشوری به منافع ملی خود الویت قائل میشود، اما مسئله مهم عبارت از این است، که این منافع را تا چه حد گسترده یا باریک تعریف میکند… خطر جدید برای امنیت آمریکا نه تنها از نیروهای فراملی مانند کووید- ١٩ و تغییرات اقلیمی، حتی از ناتوانی داخلی آمریکاییها در انطباق خود با دنیای جدید ناشی میشود. کووید- ١٩ درس دردناکی به ما میدهد».
این افکار که همزمان با هراس از کروناویروس بوجود آمده و به نقطه اوج خود رسیده، با توازن قوا در آمریکا قبل از انتخابات نوامبر رابطه مستقیم دارد. ممکن است تعادل قوا تغییر یابد، اما، چگونه، هنوز معلوم نیست.
جوزف نای هشدار میدهد: حاکمان آمریکا (اربابان پول) آمادهاند قاعده بازی تحت عنوان «جهانیسازی» را تغییر دهند. اما خود بازی را لغو نمیکنند.
لئونید ساوین
(Leonid Savin)
پروفسور، دکتر علوم سیاسی، تحلیلگر مسائل جهانی
١١ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩
منبع:
حقایق کروناویروس آشکار میشود
«تنها ابزار مقابله با طاعون، صداقت است» (آلبر کامو)
متخصصان برجسته میکروبشناسی و امراض مسری بر این باورند، که اطلاعات رسمی در باره کروناویروس منطبق بر واقعیت نیست.
جان یوآنیدیس، پروفسور ویروسشناسی،بیماریهای واگیر و آمار دانشگاه استنفورد اعتقاد دارد، که «دادههای جمعآوری شده در این باره که چند نفر مبتلا شده و بیماری واگیر چگونه گسترش مییابد، بسیار غیرقابل اعتماد است». یوآنیدیس میگوید: خبرهای دایر بر شیوع ویروس «افتضاح است».
همین دانشمند مینویسد: «سه ماه بعد از شیوع بیماری واگیر اکثر کشورها، از جمله ایالات متحده آمریکا قادر به آزمایش تعداد زیادی از افراد نیستند و در هیچ کشوری اطلاعات معتبری در مورد شیوع ویروس در یک نمونه اتفاقی از میان کل جمعیت وجود ندارد. این اطلاعات غیرقابل اعتماد موجب سردرگمی زیادی در باره تعیین میزان مرگ و میر ناشی از کووید- ١٩ میشود. شاخص اعلام شده ٣ و ۴ دهم درصد از سوی سازمان بهداشت جهانی فقط باعث وحشت میشود و معنی ندارد».
تنها نمونهای که کل جمعیت مورد آزمایش قرار گرفت، کشتی مسافرتی دیاموند پرنسس و مسافران آن بود که قرنطینه شدند و شاخص مرگ و میر در میان سرنشینان آن یک درصد، اساسا افراد سالخورده بودند.
گروه پزشکان فرانسه با تأئید استدلال یوآنیدیس، نتیجه گرفت، که شاخص مرگ و میر کووید- ١٩ تفاوت محسوسی با عفونت حاد تنفسی (سارس) ندارد، که پیشتر کروناویروس ناشناخته نامیده میشد. ویروسشناسان فرانسوی ضمن تأکید بر اینکه مسئله کووید- ١٩ «احتمالا، مجددا ارزیابی شده»، تصریح میکنند، که در حال حاضر شیوع چهار گونه مختلف کروناویروس، اغلب بدون علائم، اما با میزان مرگ و میر بسیار کم، میلیونها انسان را در جهان آلوده کرده است.
گروهی از ویروسشناسان آمریکایی و چینی در مقالهای که در مجله طبیعت طب، معتبرترین مجله پزشکی دنیا چاپ شده، اطلاعاتی در مورد شهر ووهان چین (استان هوبی)، جایی که کووید- ١٩ قبل از همه در آنجا شیوع یافت، ارائه کرده است. خطر مرگ و میر در مناطق خارج از استان هوبی، ٨۵ صدم درصد و در شهر ووهان ١ و ٢ دهم تا ١ و ۴ دهم درصد بود، که با دادههای پروفسور یوآنیدیس کاملا انطباق دارد.
ویروسشناسان پیشرو ضمن ابراز تردید، در این باره ادعا میکنند، که جامعه در مقابل کروناویروس مصونیت ندارد. پورتال بینالمللی مجله پزشکی انگلیس (BMJ) با استناد به مطالعات دانشمندان جهانی مینویسد، که اکثریت قریب به اتفاق عفونتهای کروناویروسی فاقد علائم هستند. سرجیو رومانیانی، پروفسور ایمونولوژی دانشگاه فلورانس میگوید، که در اکثریت افراد مبتلا به کروناویروس علائمی مشاهده نمیشود. اطلاعات رومانیانی بر اساس مطالعه انجام شده در یک روستای دورافتاده با جمعیت در حدود سه هزار نفر در شمال ایتالیا بدست آمده است.
مدیر مرکز طب اثباتی دانشگاه آکسفورد، کارل هنگان معتقد است: «در این باره هیچ تردیدی نباید داشت، که کووید- ١٩ میتواند هر چه گستردهتر شایع شود… اما قرنطینه، همه ما و نسل آینده ما را ورشکست میکند، و بعید است این کار بتواند شیوع ویروس را کند یا متوقف سازد. زیرا، دیو از شیشه خارج شده است».
پروفسور کنوت ویتکوسکی که به مدت ٢٠ سال ریاست کرسی آمار زیستشناسی و اپیدمیشناسی دانشگاه راکفلر را بر عهده داشت، با اطمینان قعطی صحبت میکند. بنا به گفته او «بیش از ٩٠ درصد افرادی که نتیحه آزمایش مثبت دارند، بدون علائم شدید بهبود مییابند. بنا بر این، هیچ دلیلی برای صحبت در مورد «فقدان ایمنی جمعیت وجود ندارد». پزشکان اطریشی نیز با او موافقند. در مرکز آمار دانشگاه وین با تحلیل اطلاعات مرگ و میر در طول دهه اول ماه آوریل در اطریش به این نتیجه رسیدند، که منحنی مرگ ناشی از کووید- ١٩ «تقریبا با مرگ و میر طبیعی مردان و زنان گروههای سنی مشخص مطابقت دارد». به سخن دیگر، اکثر متوفیانی که نتیجه آزمایش کروناویروس مثبت داشتند، از میان افراد گروه سنی بالا بودند.
بنا به باور متخصصان گروه مستقل تحقیقاتی سوئیس «نادرستی گزارشهای مربوط به مرگ افراد جوان و سالم در اثر کروناویروس پس از بررسیهای دقیق معلوم شد». بسیاری از این افراد یا در اثر ابتلا به کووید- ١٩ نمردند، یا مشکل سلامتی قبلی داشتند (مثلا، لوسمی تشخیص داده نشده). روزنامه گاردین انگلیس و پورتال اسپانیایی «Gool.com» نیز در این باره نوشتند.
آمار کلی مرگ و میر در ایالات متحده آمریکا و اکثر کشورهای اروپایی تا اواسط ماه آوریل در محدوه مساوی با تلفات بیماریهای واگیر فصلی و آنفلوانز قرار دارد. آنچه که به تشدید افزایش مرگ و میر مربوط میشود، مثلا، در شمال ایتالیا، دانشمندان به این نتیجهگیری رسیدند، که علت آن آلودگی هوا و عفونتهای بیماریزا (باکتریهای منجر به عفونت حاد) و همچنین، سطح نازل توسعه نظام سلامت و مراقبت از سالمندان، مخصوصا ترس و اضطراب میباشد.
زیادی بار قابل مشاهده نظام بهداشتی ایالات متحده آمریکا، انگلستان، اسپانیا، و ایتالیا در حال حاضر، یک پدیده عادی نیست. در سال ٢٠١٨ بیمارستانها در سراسر ایالات متحده آمریکا مملو از بیماران مبتلا به ویروس آنفلوانزای معمولی بودند؛ در ایالت آلاباما وضعیت اضطراری اعلام شد. عملیات پیشتر برنامهریزی شده به تعویق افتادند، افراد مبتلا به بیماریهای دیگر پذیرفته نشدند. کالیفرنیا «منطقه جنگی» اعلام شد، افراد مبتلا به آنفلوانزا شتابزده در چادرها تحت درمان قرار گرفتند.
در همان سال ٢٠١٨ شعبه مراقبتهای ویژه در میلان بطور کامل مملو از بیماران آنفلوانزایی شد.
در ماه دسامبر سال ٢٠١٩ سازمان بهداشت ملی انگلستان برای معالجه مبتلایان به آنفلوانزا در ۵٢ درصد از بیمارستانهای خود «تخت بیمارستانی موقت»اضافه کرد. تختهای اضافی در اکثر این بیمارستانها از سال قبل مانده بودند. در ماه نوامبر سال ٢٠١٩ متخصصان انگلیسی اعلام کردند، که سازمان بهداشت انگلستان توانایی مقابله با آنفلوانزای فصلی را ندارد.
در اسپانیا آنفلوانزا تقریبا همه ساله بیمارستانها را مملو از بیمار میکند. در سال ٢٠١۵ بیماران در راهروها بستری شدند. در ماه مارس سال ٢٠١٩ بیش از ٢٠٠ درصد ظرفیت بیمارستانهای اسپانیا پر بود.
ارقام ترسناک مرگ و میر ناشی از کروناویروس از کجا پیدا میشود؟
لوتار ویلر، رئیس دانشکده کخ آلمان در کنفرانس مطبوعاتی ٢٠ مارس اظهار داشت، که علت مرگ متوفیان دارای آزمایش مثبت در آلمان را مقامات رسمی با وجود بیماریهای دیگر کروناویروس اعلام میکنند.
واقعیت این امر در آلمان را هندریک استریک، ویروسشناس آلمانی با ذکر یک مثال: فوت مرد ٧٨ ساله به علت نارسایی قلبی بدون هیچ ضایعه ریوی که در آمار متوفیان از کروناویروس لحاظ شد، تأئید میکند. رسانههای جمعی مینویسند: «دادههای رسمی آزمایشگاه نشان میدهد که ویروس بسیار کندتر از آنچه اعلام میکنند، شایع میشود… مقامات و دولت از انجام تحقیقات لازم و اطلاعات «پیچیده» جلوگیری میکنند».
اما در مورد رشد نمایشی تعداد مبتلایان به کروناویروس چه میتوان گفت؟
مسئله عبارت از این است، که تعداد افرادی که در بسیاری از کشورها مورد آزمایش قرار میگیرند، به ضورت هندسی بزرگنمایی میشود. در اکثر کشورها نسبت آزمایش مثبت به تعداد آزمایشها یا دائمی (۵- ١۵ درصد) است و یا بسیار کند افزایش مییابد. فلیکس شتولکمان، پزشک سوئیسی دادههای مربوط با ایالات متحده آمریکا، آلمان و سوئیس را ارائه میدهد.
نظر ویروسشناسان برجسته مورد تأئید سازمان بهداشت جهانی قرار گرفت. سازمان بهداشت جهانی بر خلاف بیانات اولیه، در اواخر مارس مشخص کرد، که هیچگونه مدرکی دال بر شیوع ویروس از راه قطرات هوایی وجود ندارد. و، ویروسشناس نامدار آلمانی، هندریک اشترک هیچ مدرکی مبنی بر انتقال از طریق قطرات هوایی و یا از راه تماس مستقیم نیافت.
اسکات جنسن، پزشک آمریکایی، سناتور ایالت مینسوتا در مورد علل آمار ترسناک بیماری سخن گفت. ٨ آوریل در گفتگو با فاکس نیوز در این باره توضیح داد، که علت مرگ را پزشکان در برگ فوتها کووید- ١٩ قید میکنند، که به باور او کاملا «مزخرف» است. مسئله عبارت از این است، که نظام بیمه آمریکا ١٣ هزار دلار بازای هر بیمار کروناویروسی و اگر این بیمار به تجهیزات تهویه مصنوعی ریه وصل شود، ٣٩ هزار دلار میپردازد.
جنسن گفت، که یک مدرک دستورالعمل شامل ٧ صفحه دایر بر چگونگی پر کردن گواهی فوت ناشی از کروناویروس بدون آزمایش دریافت کرده، که باید نشان دهد بیمار واقعا به ویروس آلوده بوده است. دکتر جنسن باید بنویسد، که بیمار احتمالا یا ظاهرا به علت کروناویروس فوت کرده است. همان بیمارستان که باید پیگیر دستورالعمل باشد، سه برابر پول بیشتر دریافت میکند. جنسن دستورالعمل را در برنامه زنده نشان داد.
گروه تحقیقاتی مستقل سوئیس تحقیقات ویژهای را منتشر کرد، که در آن موارد زیادی اطلاعات فاجعهآمیز، اما کاملا بیمدرک دال بر شیوع کروناویروس در رسانههای جهانی گزارش شده است. سوئیسیها کلام حکیمانه آلبر کامو را بمثابه عنوان تحقیقات خود انتخاب کردند: «تنها ابزار مقابله با طاعون، صداقت است».
ولادیمیر پراخواتیلوف
(Vladimir Prokhvatilov)
استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی
١۵ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩
منابع:
در راه مایهکوبی همگانی جمعیت جهان
میلیاردر پیتر تیل و دیگران
چند میلیاردر آمریکایی و گروهی از دانشمندان برای ایجاد «طرح منهتن کووید- ١٩» تشریک مساعی نمودند. وال استریت ژونال این را ابتکار فصیح نامید و با طمطراق اعلام کرد. هدف رسمی این پروژه کمک به دولت ترامپ برای کنترل شیوع کروناویروس اعلام شد. اما اهداف غیررسمی نیز وجود دارد.
این گروه ده نفره دانشمندان متشکل از متخصصان در رشتههای شیمی، زیستشناسی، بیوکرونولوژی، سرطان، دستگاه گوارشی، بیماریهای مسری، فیزیک اتمی، خود را گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ مینامند. مایکل روباش، زیستشناس، برنده جایزه نوبل سال ٢٠١٧، سطح علمی گروه را اینطور تشریح میکند: «بیشک، درمیان آنها من غیرمتخصصترین هستم». این گروه مدعی تبدیل شدن به «کمیته ویژه نظارت» بر آزمایشها، دستچین کردن تحقیقات پیرامون کروناویروس و «غربالگری» دادههای غیرمعتبر قبل از رسیدن آنها به دست سیاستمداران میباشد.
در عین حال، گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ در نظر دارد بین شرکتهای بزرگ داروسازی و دولت ترامپ واسطه بشود و اکنون دیگر در مورد انتصاب مایک پنس، معاون رئیس جمهور به ریاست کارگروه کروناویروس کاخ سفید رایزنی میکنند.
تام کاهیل
ریاست این گروه را ظاهرا تام کاهیل، پزشک ٣٣ ساله، سرمایهدار سوداگر برعهده دارد، اما، مهره اصلی این پروژه پیتر تیل، میلیاردر آمریکایی آلمانی تبار، عضو باشگاه بیلدربرگ، همکار معروف سازمان سیا و آژانس امنیت ملی میباشد. او در سال ٢٠٠۴ شرکت توسعه نرمافزار پالانتیر را تأسیس کرد. تحلیلگر روس یلنا لارینا، تیل را «حلّال نابغه» نامیده و مینویسد: «اکنون پالانتیر به کودک دلبند جامعه اطلاعاتی آمریکا تبدیل شده است». پیتر تیل فیسبوک را به بازار جهانی آورد و سیستم پرداخت «پایپال» را بمثابه گامی به سوی معرفی ارز جهانی ایجاد کرد.
این گروه یک گزارش شامل ١٧ صفحه به دولت آمریکا تسلیم نمود، که طی آن «روشهای غیرمعمول مقابله با ویروس» مطرح شده است. ایده اصلی گزارش عبارت است از معالجه بیماران با داروهایی که برای مقابله با ویروس ابولا تجویز گردید، اما این دفعه با دوزهای ضربتی. سازمان نظارت بر غذا و داروی ایالات متحده آمریکا و اداره امور ایثارگران تا کنون یکسری از توصیههای گزارش را اجرا کردهاند.
از سری فوقثروتمندان، علاوه بر پیتر تیل، نمایندگان بنیاد مایکل میلکن، «سلطان بدنام اوراق بهادار زباله» که به نماد شخصیت اصلی در فیلم «وال استریت» اولیور استون تبدیل شد، جزو این گروه هستند. مایکل میلکن پیشتر به جرم کلاهبرداری از خودیها محاکمه شد، اما در ماه فوریه، زمانی که گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ مشغول به کار بود، ترامپ سابقه کیفری میلکن را پس گرفت و او مجددا به عرصه معاملات در بازار مالی بازگشت.
استیو پالیوک، شریک تیم بسکتبال «بوستون سلتیکس» (Boston Celtics)، همصدر هیأت مدیره شرکت مالی «باین کاپیتال» و توماس هیکس– کوچک، رئیس کمیته ملی جمهوریخواه، که بعنوان «دوست دونالد ترامپ کوچک و مسئول اصلی جمعآوری پول» برای کارزار انتخاباتی رئیس جمهور ترامپ توصیه میکنند، از جمله تأثیرگذارترین حامیان مالی این گروه هستند. توماس هیکس- کوچک در سال ٢٠١٨ با جلب اولیور نورث، قهرمان «ایران گیت» و اریک پرنس بنیانگذار ارتش خصوصی بلاکواتر برای تشکیل سازمان اطلاعاتی مخصوص دونالد ترامپ اقداماتی به عمل آورد. این افراد، بنا به گزارش نشریه BuzzFeedNews، سعی کردند عملیات اطلاعاتی را مخفیانه خصوصیسازی کنند.
امروز ایده خصوصیسازی عملیات جاسوسی در سمت کنترل کامل شهروندان ایالات متحده آمریکا بعد از ابتلای آنها به کروناویروس تکامل مییابد.
«وال استریت ژورنال» مینویسد: گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ از فکر استفاده از باکتریها بمنظور اجازه دادن به مردم برای بازگشت به کار در صورتی امتناع میکند، که نتیجه آزمایشها نشاندهنده معالجه آنها از ویروس باشد. ظاهرا «واقعیت آلوده شدن خود انسان به کروناویروس، به این معنی نیست، که او خطری برای اطرافیان ایجاد نمیکند».
در گزارش گروه گفته میشود: اعضای گروه پیشنهاد میکنند یک برنامه ملی برای نصب در تلفنهای هوشمند تنظیم نمایند، که شهروندان آمریکا باید از طریق آن همه روزه (حتی بعد از لغو قرنطینه) اطلاع دهند، که آنها فاقد ١۴ علامت کروناویروس هستند.
این گروه ایدههای عجیب و غریب دیگری نیز دارد. بعنوان مثال، طراحی آزمایش بزاق دهان و آزمایش همگانی آمریکاییها در پایان کار روزانه با آن بمنظور کسب نتیجه تا صبح.
هدف اصلی گروه عبارت است از تهیه سریع واکسن ضد کووید- ١٩ و مایهکوبی همگانی جمعیت آمریکا با آن، و سپس کشورهای دیگر. نظارت کامل بر سلامتی مردم حتی بعد از ختم اپیدمی نیز پیشنهاد میشود. آمریکاییها در شبکههای اجتماعی متذکر میشوند: «در هر کاری که تیل مشارکت مینماید، تنها به سود ساختار نظارتی دولت تمام میشود».
تردیدی نیست، که در صورت تأئید توصیههای گروه از سوی دولت ترامپ، ذینفعان اصلی این پروژه نه فقط شرکتهای معظم داروسازی، حتی سازمانهای جاسوسی آمریکا خواهند بود. از آنجایی که هیچ نمایندهای از دانشگاه جان هاپکینز، همکار سازمان بهداشت جهانیِ تحت حمایت مالی بیل گیتس در میان گروه نامبرده وجود ندارد، درک سمت و سوی سیاسی پروژه دشوار نیست.
ولادیمیر پراخواتیلوف
(Vladimir Prokhvatilov)
استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی
١٨ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩
پیوندها:
کروناویروس در آمریکا تولید شد
از تاریخچه پیدایش ویروس- کیمرا(*)
بحثها در مورد منشاء کروناویروس میتوانند ختم شوند. چرا که آن بواسطه گروه بینالمللی دانشمندان در سال ٢٠١۵ در خاک ایالات متحده آمریکا تولید شد. این گروه با شرکت ١٢ ویروس شناس آمریکایی، دو متخصص چینی از دانشکده ویروسشناسی ووهان و یک دانشمند سوئیسی از دانشکده طب زیستی زوریخ تشکیل گردید.
سرپرستی این گروه را وینت دی مناخری، دانشیار (استادیار) تعدادی از دانشگاههای آمریکا به عهده داشت. محل کار اصلی او آزمایشگاه ملی گالوستون واقع در دانشگاه تکزاس بود.
٩ نوامبر سال ٢٠١۵ در معتبرترین مجله پزشکی بنام «طبیعت طب» Nature Medicine مقاله سارس- کروناویروس خوشه مانند موجود در بدن خفاشها، از قابلیت انتقال به انسان برخوردار است»، انتشار یافت. وینت دی مناخری در ردیف اول نویسندگان این مقاله قرار داشت.
در این مقاله علمی گفته میشود:
«ما با استفاده از روش ژنتیک معکوس سارس- کووی٢ (SARS-CoV2)، به تولید و مطالعه ویروس کیمرا موفق شدیم. این ویروس جدید از ترکیب کروناویروس که در میان خفاشهای نعل اسبی غوغا میکند و ویروس SHC014 سازگار شده برای موشها بر مبنای سارس- کووی (SARS- CoV) ) بدست آمد».
محض اطلاع بیشتر لازم به ذکر است، که روش ژنتیک معکوس عبارت است از دستکاری ژنهای منفرد. در واقعیت امر، این یک روش آزمون و خطاست. ویروس کیمرا، یک ویروس ترکیبی است که از ترکیب اجزا اسید نوکلئیک با دو یا چند ویروس متفاوت تولید می شود. ترکیب دو ویروس بیماری زا باعث افزایش چشمگیر مرگ و میر ناشی از ویروس جدید میشود.
در ادامه تحقیقات گروه وینت دی مناخری ذکر شده است:
«نتایج بدست آمده ثابت میکنند، که ویروسهای گروه بی٢ میتوانند در سلولهای سطحی مجاری تنفسی انسان بسرعت تکثیر شوند و معادل بیماریزایی سارس کووی به داخل نفوذ کنند. علاوه بر آن، آزمایشها در داخل ارگانیسم زنده، تکثیر ویروس کیمرا در ریه موشها را با پاتوژنز قابل توجهی نشان میدهد. ازریابی روش ایمنسازی و پیشگیری بر اساس سارس، پائین بودن کارایی را ثابت کرد؛ رویکردها به پادتنهای تک تیرهای و واکسن نتوانستند از عفونت کووی با استفاده از پروتئین خاردار جدید جلوگیری نمایند».
گروه دانشمندان تحت سرپرستی وینت دی مناخری بر اساس این نتایج، «ویروس عفونی نوترکیب «SHC014» را که از قابلیت مطمئن تکثیر، هم در آزمایشگاه و هم در داخل بدن برخوردار است، تولید کرد».
نویسندگان مقاله متذکر شدند، که آنها ویروس بسیار خطرناکی را تولید کرده و اعلام نمودند: «ظهور سارس-کووی همزمان با جهانی شدن در واقع بمعنی شروع عصر جدید بیماریهای تنفسی حاد بود که خود آن نیز به گسترش سریع در جهان و عواقب سنگین اقتصادی منجر خواهد شد» (تأکید از ما است).
مقاله مورد ذکر، سند اثباتی این واقعیت است که کرونا ویروس کیمرا یک سارس کووی مصنوعی است، که در ایالات متحده آمریکا زیر رهبری ویروس شناس معروف آمریکایی آزمایشگاه گالوستون تولید شد.
بودجه مطالعات و بررسیهای این آزمایشگاه را، همانطور که بئاتریسا کاوالی، کارشناس ایتالیایی مینویسید، «پنتاگون، مرکز آمریکایی پیشگیری و کنترل بیماریها (CDC)، سازمانهای فدرال و، واضح است، صنایع بیودارویی تأمین می کنند».
پروفسور فرانسیس بویل از دانشگاه ایلینوی در چامپاین (ایالات متحده آمریکا) در ماه اکتبر سال ٢٠١۵ طی مصاحبه با پورتال خبری اسکوپ مدیای نیوزلاند اظهار داشت: «آزمایشگاه ملی گالوستون در تکزاس، یک آزمایشگاه تحقیقاتی با سطح امنیتی بسیار بالاست، که به جستجوی عوامل بالقوه جنگ بیولوژیک در دو بخش جهان و تبدیل آنها به سلاح بیولوژیک مشغول است» (تأکید از ما است).
فرانسیس بویل تصریح کرد: «آنها اظهار میدارند که هدف از کار آنها در رابطه با ابولا، تولید واکسن است، اما از این فنآوری میتوان برای تسلیحات نیز استفاده کرد. همانطور که فورت دتریک بر روی شکل گردی- گازی سیاه زخم کار کرد، گالوستون نیز برای تبدیل ابولا به گرد و گاز معلق در هوا سعی میکند. آیروسل بمثابه یک وسیله جنگ بیولوژیک، کمک دائمی برای توسعه سلاح بیولوژیک علیه افرادی است که آن را استنشاق میکنند. گالوستون، این مؤسسه جنایی باید مانند فورت دتریک تعطیل شود». وی اضافه می کند: «هنوز معلوم نیست، پس از یک ماه در مجلات علمی گفته شود، که تسلیحات بیولوژیک باز هم خطرناکتر در ایالات متحده آمریکا ساخته شده است».
شی ژنلی، پروفسور چینی، ویروسشناس و پژوهشگر دانشکده ووهان جزو نویسندگان مقاله مندرج در مجله طبیعت طب (Nature medicine ) میباشد. از قضا او اعلام کرد، که بیماران ووهان به کروناویروس جدید کووید- ١٩ آلوده شدهاند. دویچه وله (صدای آلمان) مینویسد: «و اتفاقا همکاران او بودند که توالی ژنوم کروناویروس جدید را آشکار نموده، به جامعه جهانی اعلام کردند، که آن هم زمینه جستجوی بسیار سریع برای یافتن واکسن ضد آن و انجام آزمایشات پادتن ها را فراهم کرد».
در هفته های اخیر شی ژنلی «هدف توهین و اتهام در شبکه های اجتماعی آسیا و دیگر مناظق جهان قرار گرفت. وی را متهم می کنند به این که او نشت کروناویروس از آزمایشگاه را امکان پذیر ساخت». شی ژنلی برای رد اتهامات علیه خود، سوگند یاد می کند: «به زندگی قسم، ویروس هیچ ربطی به آزمایشگاه ندارد».
پیتر دازاک، رئیس اتحادیه اکوسلامتی (EcoHealth Alliance) که به فعالیت در زمینه انتقال عفونت از حیوانات به انسان مشغول است، به دفاع از ویروسشناس چینی برخاست. دازاک در گفتگو با فرستنده رادیوئی «رادیو عموم ملی» این ادعا را که ویروس از آزمایشگاه چین فرار کرد، مزخرف نامید. دازاک با شی ژنلی همکاری داشت و شهادت میدهد که هیچ نمونهای از ویروس سارس کووی-٢ در آزمایشگاه ووهان ذخیره نشده بود.
با این حال، اگر در آزمایشگاه ووهان کروناویروس سارس کووی-٢ که بعدها کووید- ١٩ نامیده شد، وجود نداشته، پس قطعا در یکی از آزمایشگاههای آمریکایی وجود داشته و این، به احتمال قوی، آزمایشگاه گالوستون دانشگاه تکزاس بوده است. این احتمال که کروناویروس بواسطه دانشمند چینی از آزمایشگاه آمریکایی دزدیده شده، کاملا بیاساس است. چرا که آزمایشگاه گالوستون بواسطه فورت ناکس بشدت محافظت میشود.
داستان کووید- ١٩ بخشی از کارزار جهانی به رهبری بیل گیتس میباشد. انکار مشارکت سازمان بهداشت جهانی، سازمانی که عمدتا از سوی بیل گیتس تأمین مالی میشود، در این کارزار دشوار است.
راجر استون، مشاور سابق ترامپ، که به دلیل ادای شهادت دروغ در باره شرکت خود در توطئه ثابت نشده در ستاد انتخاباتی ترامپ با کرملین ۴٠ ماه زندانی شده، اخیرا در مصاحبه با رادیو «جو پیسکو شو» (The joe piscopo show) از پشت میلههای زندان اظهار داشت، که احتمالا، بیل گیتس کروناویروس را بمنظور کاشت میکروچیپ به بدن مردم ایجاد کرده است.
استون ضمن صحبت از ویروس کشنده گفت: «اینکه بیل گیتس چه نقشی در ایجاد و شیوع ویروس داشته، یک سؤال باز برای بحثهای داغ است. من دوستان محافظه کاری دارم که میگویند، این مضحک است، ولی دیگران، کاملا به این مطمئن هستند. اما من به این موضوع باور دارم. او و دیگر جهانگرایان از آن برای مایهکوبی اجباری مردم و کاشت میکروچیپ در بدن آنها استفاده می کنند تا بتوانند افراد آزمایش شده را شناسایی کنند. باید از روی جنازه من بگذرند. مایه کوبی اجباری؟ به هیچوجه!»
اگر هنوز می توان به بیزاری راجر استون از جهانگرایان که او را بدلیل تلاش برای دفاع از ترامپ به زندان افکندهاند، مشکوک بود، ولی نشریه محترم پولیتیکو (Politico) در ماه مه سال ٢٠١٧ مقالهای تحت عنوان «آشنا شوید: بیل گیتس، قدرتمندترین پزشک جهان» چاپ کرد. در این مقاله گفته میشود: «بنیاد خیریه بیل و ملیندا گیتس که سومین متولی آن وارن بافت است، سازمان بهداشت جهانی را به لطف حمایتهای مالی سخاوتنمدانه خود به زیر کنترل درآورده است. نویسندگان مقاله، ناتالی یو (Natalie Ue)و کارمن پن (Carmen Pont)، روزنامهنگاران اروپایی پولیتیکو نوشتند: «طی یک دهه اخیر ثروتمندترین فرد جهان، بعد از آمریکا و با پیشی گرفتن از بریتانیا، به دومین حامی مالی سازمان جهانی بهداشت تبدیل شده است. این سخاوتمندی تأثیر بزرگی بر دستور کار او گذاشته است. تأثیری که در اثر تهدید آمریکا و انگلیس دایر بر اینکه سازمان جهانی بهداشت در صورت عدم استفاد بهینه از بودجه، کمک مالی خود به آن را کاهش خواهند داد، می تواند افزایش یابد».
سی سازمان غیردولتی حامی سلامت طی یک نامه سرگشاده اعتراض خود را «علیه تبدیل بنیاد بیل و ملیندا گیتس به همکار رسمی سازمان جهانی بهداشت اعلام نمودند. زیرا، بعقیده آنها درآمد بنیاد از سرمایهگذاری در شرکتهایی با اهداف خلاف سلامتی انسان از قبیل کوکاکولا حاصل می شود».
در ماه آوریل سال ٢٠١٨ پورتال مستقل میستریوس تایمز (Mysterious times) نوشت، که واکسن گیتس سلاحی است برای کاهش جمعیت جهان. مایهکوبی عمومی موجب معلولیت و مرگ هزاران کودک و نازایی زنان در قارههای مختلف میشود. مؤلف متن در میستریوس تایمز با استناد به سخنان گیتس مینویسد: «ما میتوانیم جمعیت جهان را از طریق سالمسازی مردم کاهش دهیم».
فرضیات راجر استون بیدلیل نیست. در سایت رسمی بنیاد بیل و ملیندا گیتس اطلاعات زیادی در مورد همکاری انستیتوی بریتانیایی پیربرایت (The pirbright institute)، مشغول به تحقیقات در بارۀ ویروس حیوانات خانگی وجود دارد. در سال ٢٠١٨ این انستیتو اختراع نوع ضعیف کروناویروس قاتل مرغان را به نام خود ثبت کرد.
پورتال مستقل «انسان آزاد است» (Human are free) می نویسد: «این فقط یکی دیگر از ویروسهای تبدیل شده به سلاح است، که با هدف فروش هر چه بیشتر واکسن و در عین حال، برای قتل هزاران، شاید، میلیونها انسان ایجاد شده است». بررسی دقیق صفحه ثبت اختراع انستیتو نشان میدهد، که انستیتوی پیربرایت یکسری ویروسهای دیگر، از جمله طاعون خوکی آفریقایی را که بعنوان «واکسن» نشان داده، در پرونده ثبت اختراع خود دارد. نویسندگان مطلب اضافه میکنند: «روند رشد حوادث پیرامون کروناویروس این مسئله را به یادها میآورد، که یک بار گیتس برای رفع مشکل «زیادی جمعیت» بعنوان یک «راه حل» پیشنهاد کرد: آیا راهی بهتر از اشاعه کروناویروس در میان توده ها و سپس، مایه کوبی عمومی با واکسن اختراعی علیه آن وجود دارد؟»
شاید آشنایی با مقاله «طبیعت طب» برای رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بویژه آن بخش مفید باشد که می گوید: «ظهور سارس-کووی همزمان با جهانی شدن در واقع بمعنی شروع عصر جدید بیماریهای حاد تنفسی است که خود آن نیز به گسترش سریع در جهان و عواقب سنگین اقتصادی منجر خواهد شد». این سخنان چهار سال پیش نوشته شده و اکنون عملیاتی میشوند.
اگر چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا نتواند گسترش اپیدمی در ایالات متحده را محدود سازد، او برای دوره دوم رئیس جمهور نخواهد بود. باحتمال قوی همینطور نیز خواهد بود. و ترامپ زمان بسیار کمی دارد.
ولادیمیر پراخواتیلوف
(Vladimir Prokhvatilov)
استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی
٧ خرداد- جوزا ١٣٩٩
سرچشمه:
https://www.fondsk.ru/…/koronavirus-byl-sozdan-na-territorii-ssha-50689. html
ــــــــــــــــــــ
-(*)هیولای کوچک- اندام متشکل از دو یا چند یاخته غیر متشابه از نظر ژنتیک بمثابه سلاح بیولوژیک. مأخوذ از ویکیپدیا. مترجم
https://ru.qwe.wiki/wiki/Chimera мало._(virus)
کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ
«مسئلۀ دولت جهانی- در مرکز همۀ مسائل»
در ماههای آخر سال رو به پایان اغلب فرضیهای مطرح میشود، که وضعیت جامعه موسوم به مؤسسۀ بسته، به انگلیسی lockdown(تجرید مردم، کشورها) هرگز پایان نمییابد.
سازمان جهانی بهداشت و حاکمیت بعضی کشورها به مردم پیشنهاد کردند «بمنظور امنیت خود آنها، در سلول زندان موقت» بنشینند. البته، حبس ممکن است دائمی باشد. سوءظنها در این زمینه توسط آقایی بنام کلائوس شواب، بنیانگذار و رهبر دائمی مجمع جهانی اقتصاد که همه ساله در ماه ژانویه در شهر داووس سوئیس برگزار میشود، تقویت گردید. در ماه ژانویه آینده جلسۀ حضوری در داووس برگزار نخواهد شد. برگزاری این جلسه به تاریخ ١٣ تا ١۶ ماه مه در سنگاپور موکول گردید. در جلسۀ سال آینده، کلائوس شواب بمناسبت ۵٠ سالگی مجمع جهانی اقتصاد، تبریکات را خواهد پذیرفت (نام اولیۀ آن مجمع مدیریت اروپا بود).
شواب، اقتصاددان، پرفسور نیمهوقت دانشگاه ژنو، پرفسور افتخاری بسیاری از دانشگاهها، عضو هیأت امنا و مدیران بسیاری از شرکتها است. بکرات در نشستهای باشگاه بیلدربرگ شرکت کرده و جزو کمیته رهبران آن میباشد.
در نشست مجازی ماه مه (٢٠٢٠) مجمع جهانی اقتصاد، کلائوس شواب همراه با شاهزاده چارلز، پسر ملکه الیزابت دوم، اصطلاح نوسازی، تنظیم مجدد بزرگ (The Great Reset) را مطرح کرد. معنی ادعا: دنیای سرمایهداری در شرایط بحرانی شدید بسر میبرد، سرمایهداری به نوسازی نیاز دارد (شاهزاده چارلز از «سرمایهداری مسئول» سخن میگوید). کروناویروس و جامعۀ بستۀ ناشی از آن، فرصت منحصر بفردی برای کار مجدد بوجود آورده است. اما نمیتوان آن را سریع انجام داد. بنا بر این، بستن جامعه باید گسترش یابد.
در روزهای اول ماه ژوئن سال ٢٠٢٠ در سایت مجمع جهانی اقتصاد صفحهایی بنام تنظیم مجدد بزرگ راهاندازی شد. موضوع را انتخاب کردند. گروه کُر به صدا درآمد. جو بایدن، باریس جانسون، جاستین ترودو اعضای گروه همصدایان بودند. پس از انتشار سخنرانی ترودو، نمایندۀ محافظهکار کانادایی پیر پائولوور در ماه نوامبر با تنظیم دادخواستی «متوقف کردن نوسازی بزرگ» را درخواست کرد. دادخواست در مدت کمتر از ٧٢ ساعت ٨٠ هزار امضا جمعآوری کرد.
معترضان به «نوسازی بزرگ» در ایالات متحدۀ آمریکا، انگلیس و قاره اروپا پدیدار شدند. غولهای فنآوری اطلاعات مانند شرکت تجارت الکترونیک درّۀ آمازون، اپل، گوگل، فیسبوک، مایکروسافت بطرفداری از کلائوس شواب و شاهزاده چالز وارد بحثها شدند و صدای گروه همصدایان را چندین برابر بلندتر کردند. در ماه نوامبر، نیویورک تایمز مخالفان «نوسازی بزرگ» را به حالت عصبی حامیان «تئوری توطئه» خواند و احمقانه نوشت: توطئهگران اگر چه آشکارا عمل میکنند، اما حامیان نوسازی بزرگ هستند.
این، «توطئۀ آشکار» هربرت ولس در سال ١٩٢٨ را به یادها میآورد. «نوسازی بزرگ» یعنی، یک توطئۀ آشکار.
کلائوس شواب ٨٣ ساله است، اما به کار فعال مشغول نیست. در ماه ژوئیه سال ٢٠٢٠ کتاب کووید- ١٩: نوسازی بزرگ با همکاری تیری ماللر، آیندهنگر متمایل به چپ منتشر شد. قرار است تا آخر سال ٢٠٢٠ کتاب بزبانهای آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، چینی و کرهای چاپ شود.
ایدههای اصلی کتاب در خصوص نوسازی بزرگ در حال حاضر متفاوت است:
اول- شیوع کووید- ١٩ یعنی «یک پنجرۀ منحصر بفرد» است. بشریت نیز باید از این پنجره به آینده هدایت شود. بدون هیچ راه بازگشت به گذشته! «بسیاریها میپرسند: چه وقت ما به زندگی عادی برمیگردیم؟ پاسخ کوتاه است: هیچوقت! تاریخ ما به دو دو بخش تقسیم میشود: تا کروناویروس و پس از آن».
دوم- «آیندۀ روشن» یعنی دنیایی که در آن تفاوت بین کشورهای ثروتمند و فقیر از میان میرود، مرزهای میان کشورها به مرور زمان برچیده میشود و یک کشور جهانی با دولت واحد تشکیل میگردد. «مسئلۀ دولت جهانی در مرکز همۀ مسائل» قرار میگیرد. شواب در ادامه مینویسد: «در اثر بستن جامعه، تعلق خاطر ما به نزدیکان، به افرادی از اعضای خانواده و دوستان، که بیشتر از همۀ دوست داریم، تقویت میشود. اما نکته منفی در اینجا این است که باعث افزایش احساسات میهنی و ملی، همراه با اعتقادات تاریک مذهبی و برتریهای نژادی میشود. و این مخلوط سمی باعث بروز بدترینها در میان ما میگردد…». شواب تصریح میکند که به «اعتقادات تاریک مذهبی و برتریهای نژادی» اعلان جنگ خواهد شد.
سوم- اقتصاد «دنیای زیبای جدید» باید بصورت متمرکز توسط انحصارات عظیم اداره شود. مالکیت خصوصی از میان خواهد رفت، جای آن را «اقتصاد استفاده»، «اقتصاد مشارکتی» خواهد گرفت (با این حال، شواب و همفکرانش از مفهوم «سوسیالیسم» اکیداٌ اجتناب میکنند). پول نقد وجود نخواهد داشت، در همه جا ارزهای دیجیتال رایج خواهد گشت.
چهارم- انرژی «سبز» جایگزین انرژی هیدروکربن خواهد شد. محدودیتهایی در مصرف آب، برق، برخی از انواع محصولات غذایی و تولیدات صنعتی «خطرناک برای محیط زیست» (مانند گوشت و اتوموبیل) اعمال خواهد گردید. و کاهش رشد جمعیتی و یا حتی کاهش جمعیت، اساسیترین وسیله برای کاستن از فشار بر محیط طبیعی خواهد بود. به عبارت دیگر، «هر قدر رشد جمعیتی بیشتر… همانقدر خطر شیوع بیماریهای واگیر جدید بیشتر».
پنجم- روباتیزه کردن تمامی عرصههای فعالیت اقتصادی و زندگی اجتماعی تکمیل خواهد شد. در کتاب «نوسازی بزرگ» در مورد کاهش شدید مشاغل بارها صحبت شده است: «احتمال دارد تا سال ٢٠٣۵، تا ٨۶ درصد مشاغل در رستورانها، ٧۵ درصد در تجارت و ۵٩ درصد در زمینههای تفریحی خودکار بشود». «بدلیل بستن جامعه و اقدامات بعدی برای اعمال فاصله اجتماعی، ممکن است تا ٧۵ درصد رستورانها ورشکست شوند». «هیچ یک از بخشهای صنایع، هیچ مؤسسهای دست نخورده باقی نخواهد ماند». برای افرادی که روبات جایگزین آنها میشود، درآمد پایه بدون قید و شرط، فقط با ارائه گواهی تأئید واکسیناسیون توسط فرد در نظر گرفته خواهد شد.
ششم- رقمی (دیجیتالی) کردن تمام عرصههای اقتصاد و جامعه ادامه مییابد. یک سیستم مؤثر برای نظارت بر رفتار و حرکت افراد، از جمله، با استفاده از فنآوری تشخیص چهره ایجاد خواهد شد. «بمنظور پایان دادن به همهگیری، ایجاد یک شبکۀ جهانی کنترل رقمی ضروری است».
هفتم- الگوی جدید مراقبتهای بهداشتی ناظر بر آزمایشات منظم، واکسیناسیون اجباری، صدور شناسنامههای بهداشتی، ایجاد محدودیتها و اعمال مجازاتها برای افراد متخلف از قوانین نظم پزشکی ایجاد خواهد شد.
هشتم- انسان در روح ترانسهومانیسم(١) به «حد کمال» خواهد رسید.
به این ترتیب، اهداف توطئه علنی اعلام میشود.
با حمایتی که اردوگاه جهانیگرایی از «نوسازی بزرگ» بعمل میآورد، شکی نیست که «همهگیری» منفور آغازی خواهد بود بر عملیات گذار به «دنیای زیبای جدید». آیا نیرویی قادر به مقاومت در مقابل نوسازی جهانیگرایانه وجود دارد؟
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
١ دی- جدی ١٣٩٩
منبع:
سرمایهداری فراگیر بمثابه ایدئولوژی نوسازی بزرگ
برنامههای نخبگان جهانی در زیر پرده دود
جدیدترین برنامۀ نخبگان پشت پرده برای نوسازی نظم جهانی را به ترتیبی که در کتاب کلائوس شواب و تری میللر بنام «کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ» توصیف شده، طی مقالۀ قبلی تحت همین عنوان در هشت بند خلاصه کردم. و حالا، ادامه بحث:
یکی از مفاهیم کلیدی «نوسازی بزرگ» عبارت است از سرمایهداری فراگیر، جامع یا «باز برای عموم». در طول دهها سال کار، من به تعداد بسیار زیادی از تعاریف سرمایهداری برخوردهام، اما «سرمایهداری فراگیر» تازه است.
بنظر میرسد بحران مالی سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ سرانجام نخبگان پشت صحنه را متقاعد کرد، که نمونۀ موجود نظام سرمایهداری جهان کاملا فرسوده است. درک من از «نخبگان پشت صحنه»، صاحبان پول (سهامداران بانک فدرال رزرو آمریکا) است که برای تصاحب جهان سعی میکنند.
شواب هیچ تعریف روشنی از «سرمایهداری فراگیر» ارائه نمیدهد. هر کس از سرمایهداری «فراگیر» دم بزند، خواهد گفت که این سرمایهداری فقیر و تهدست ندارد. کس دیگر خواهد گفت، که در این مدل سرمایهداری همه به فعالیت اقتصادی جلب خواهند شد. آن یکی دیگر سرمایهداری «فراگیر» را سرمایهداری مسئول در برابر نسلهای آینده تعریف خواهد کرد.
در هر حال، همۀ اینها حقهبازی کلامی، به سخن صریحتر، فریبکاری و تبلیغات ارزان است. کنفرانس سطح بالا در لندن در ماه مه سال ٢٠١۴، برگزار گردید، که در آن مدیر اجرایی صندوق بینالمللی پول کریستین لاگارد، اعلیحضرت پرنس چارلز، مادام لین دو روچیلد، رئیس جمهور سابق آمریکا بیل کلینتون، شهردار لندن لُرد فیونه ولف شرکت داشتند. لین دو روچیلد مبتکر اصلی این کنفرانس بود. البته، او سرمایهداری فراگیر را چندی پیش از آن مطرح کرده بود (یعنی، مبتکر آن پرفسور شواب نبود). سخنرانی کریستین لاگارد در آن کنفرانس مخصوصا شایان تأمل بود.
اول- او تصریح کرد، که مؤلف این ایده خانم روچلید است: «ما همه در اینجا برای گفتگو پیرامون سرمایهداری فراگیر، طرح ابتکاری مادام لین جمع شدیم».
دوم- لاگارد با رجوع به مارکس، گفت، که دیدگاه او مبنی بر «سرمایهداری برای همه» یک عبارت حاوی مفاهیم ناسازگار است: «تحکیم واژۀ سرمایهداری در قرن نوزده اتفاق افتاد. کارل مارکس که با انقلاب صنعتی به وجود آمد، توجه اصلی خود را بر روی تملک ابزار تولید متمرکز نمود و پیشبینی کرد که سرمایهداری در اثر افراط و تفریط، بذر نابودی خود را بارور میسازد- انباشت سرمایه در دست یک عدۀ قلیل، که برای کسب سود بیشتر سعی میکنند، به مناقشات جدی و بحراهای ادواری میانجامد. بنا بر این، آیا «سرمایهداری فراگیر» یک ترکیب مجازی از مفاهیم متناقض است؟»
روشن است، که سرمایهداری از نظر مارکس نه تنها «فراگیر» نیست، بلکه، برعکس، «انحصاری» است. آن، افراد «زائد» را از تولید اجتماعی بیرون میراند، آنها را در فقر و بدبختی رها میکند و میلیونها انسان را از هر گونه زندگی اجتماعی محروم میسازد. مارکس این را قانون کلی انباشت سرمایهداری نامید: در فرایند توسعۀ سرمایهداری، دو قطبی شدن جامعه روی میدهد؛ در یک قطب، شمار اندک ثروتمندان و فوق ثروتمندان، در قطب دیگر، اکثریت قریب به اتفاق جامعه به شکل فقیران و تهیدستان جمع میشوند.
بسیار خوب، کریستین لاگارد، شاهزاده چارلز و مادام لین دو روچیلد همگی در این واقعیت که حق با مارکس است، اتفاق نظر داشتند. گویا او، سرمایهداری ١۵٠- ٢٠٠ سال پیش را توصیف کرده است. اما امروز سرمایهداری میتواند و باید از انحصاری به سرمایهداری جامع تبدیل شود.
هفت سال از زمان آن دیدار در لندن گذشت. آیا سرمایهداری حتی یک ذرّه هم فراگیر شد؟ نه! سرمایهداری طبق قانون کلی انباشت مارکس توسعه مییابد: ثروتمندان، ثروتمندتر و فقرا، فقیرتر میشوند. در ماه ژانویۀ سال ٢٠٢٠ در آستانۀ ۵٠- مین سالگرد دیدار داووس سازمان غیردولتی آکسفام گزارشی از توزیع ثروت در جهان منتشر کرد. بنا به دادههای این گزارش، ثروت ٢١۵٣ میلیاردر موجود در جهان برابر است با بیش از مجموع دارایی ۶٠ درصد جمعیت جهان. نیازی به توضیح نیست.
اگر ادعای شواب درباره مدل «جدید» سرمایهداری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، در نتیجۀ نهایی به پیشنهاد مبنی بر امتناع از اصل حداکثر سود میرسیم. در این حالت، تجارت باید درک کند که دورۀ رشد سرمایهداری در حال پایان است، متوسط سود در بسیاری از عرصههای صنایع و در اغلب بازارها به صفر رسیده است. از قضا، جورج سورس بیست سال پیش یک شوخی کرد و گفت: «موسیقی تمام شده، اما آنها هنوز میرقصند». آری، بهتر است کارل مارکس را بخاطر آوریم، که ١۵٠ سال قبل قانون روند نرخ بازگشت به کاهش سود را تدوین نمود و گفت، که در نتیجۀ رشد ساختار فنی سرمایهداری (جابجابی ماشین و نیروی کار) نرخ سود ممکن است تا صفر کاهش یابد.
به این ترتیب، شواب بدنبال مادام لین دو روچیلد تصمیم گرفت با اعلام «فراگیر»، سرمایهداری را نجات دهد. اول- سود نباید هدف و معیار اصلی موفقیت در تجارت باشد. دوم- شرکتها باید بشکل کاهش قیمتها و از میان برداشتن فقر و تنگدستی از مصرف کننده استقبال کنند. سوم- باید این تصور رایج را که سهامداران مالک شرکتها هستند، کنار بگذارد.
در اینجا میزگرد تجارت با مشارکت نمایندگان بسیاری از بزرگترین شرکتهای آمریکایی را یادآوری میکنم. ارگانهای حاکم بر میزگرد تجارت شامل جف بزوس از آمازون، تیم کوک از اپل، ماری بارا از جنرال موتورز و سایر مهرههای برجسته میباشد، که در راس فهرست ثروتمندترین افراد آمریکا و جهان قرار دارند. میزگرد تجارت سال گذشته اعلام کرد، که اصل تقدم سهامداران منسوخ شده است و این تعهدات باید به همه طرفهای ذینفع تسری یابد (کارکنان شرکتها، تأمین کنندگان و پیمانکاران، مصرف کنندگان محصولات و دولت). میزگرد تجارت هدف خود را ارتقاء «اقتصادی که در خدمت نه فقط سهامداران، بلکه، همۀ آمریکاییها باشد»، اعلام کرد.
کلائوس شواب از این موضوع استقبال میکند و میافزاید: «هدف شرکتها جلب همۀ ذینفعان در فرآیند ایجاد ارزش مشترک و پایدار میباشد». به سخن دیگر، هر شرکتی باید «فراگیر» شود و سرمایهداری جامع را نه دولت، بلکه، این شرکتها باید ایجاد کنند. دولتها نیز باید به تدریج به شرکتهای فراگیر جذب شوند، اما نباید مانند مارکسیسم سنتی از بین بروند، بلکه، توسط کمپانیهای بزرگ خصوصی شوند.
سرمایهداری از چند قرن پیش در جهان وجود دارد و در تمام دورۀ حاکمیت آن اصل «انسان گرگ انسان است» (Homo homini lupus est ) حکمرانی میکند. در طی این مدت نسلهای متعدد گرگان را پرورش داده و وظیفۀ مادری خود را در مقابل گرگان ضعیفخور سرمایهداری انجام داده است. و حالا گرگها اعلام میکنند، که از این پس برای خوردن علف آماده هستند؟!
بگذریم از این اراجیف. این سرمایهداری فراگیر بدنام یک پرده دود است که برنامههای نخبگان جهانی برای رسیدن به آینده را میپوشاند و آن را میتوان نظام پساسرمایهداری، فئودالیسم نوین یا بردهداری جدید نامید.
نخبگان جهانی آمادهاند از سود چشمپوشی کنند، اما تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند از قدرت صرفنظر نمایند. طرح «نوسازی بزرگ» بمنظور حفظ و تحکیم این قدرت برنامهریزی شده است.
صاحبان پول قصد دارند سرمایههای خود را به سلطه مطلق بر جهان تبدیل کنند.
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
۶ دی- جدی ١٣٩٩
منبع:
سرمایهداری به اصطلاح فراگیر، طرح مشترک روچیلدها و پاپ رُم
اتحادیۀ جهانی جدید
به بحث در بارۀ سرمایهداری به اصطلاح فراگیر ادامه میدهیم.
مبدع این اصطلاح بامزه، البته، کلائوس شواب نیست. هرچند او به لطف آخرین کتاب خود به یکی از اصلیترین مروجان «نوسازی بزرگ» سرمایهداری در نظم اجتماعی، که گویا در آن، هم برای ثروتمندان خوب خواهد بود و هم برای فقرا، تبدیل شد.
عامل اصلی معروفیت مفهوم سرمایهداری فراگیر لین فارستر دو روچیلد بود. این مادام، همسر ایولین روبرت دو روچیلد، یکی از متنفذترین اعضای قبیلۀ روچیلد است. لین مدیر اجرایی اصلی کمپانی سهامداری ال روچیلد میباشد. لین و شوهرش مالک این کمپانی هستند. این کمپانی سرمایههای هنگفتی در زمینه رسانههای جمعی، از جمله، در اکونومیست، و همچنین املاک، مدیریت داراییهای تجاری، امکانات زیرساختی، کشاورزی و تولید کالاهای مصرفی گذارده است. جغرافیای این کمپانی سهامداری محدودۀ ایالات متحدۀ آمریکا، بریتانیا، اروپا، آفریقا و هند را شامل میشود.
رواج تصورات در مورد سرمایهداری فراگیر از سال ٢٠١٨ اشکال سازمانیافتۀ روشنی به خود گرفت. به ابتکار لین دو روچیلد سازمان غیرتجاری بینالمللی «ائتلاف سرمایهداری فراگیر» تشکیل گردید. از سایت ا. س. ف. میتوان پی برد که کدام کمپانیها به این ائتلاف پیوستند. شرکتهای یونیلهور، جانسون- جانسون، نستله، پپسی کولا، داو کمیکال، دوپون و سایره به عضویت ائتلاف درآمدند. و همچنین بزرگترین کمپانیهای سهامداری مالی جهانی درگیر با مدیریت دارایی نیز عضو ائتلاف هستند: مشاوران استیت استریت گلوبال، بلک راک، وان گوارد، منیجمنت اسن آموندی، شرودرز، بارینگ، جی پی مورگان چیس و شرکا و غیره…
(State Street Global Advisors, BlackRock, Vanguard, Amundi Asset Management, Schroders, Barings, JPMorgan Chase & Co. …)
دو سال بود که ائتلاف برای برداشتن گام بعدی آماده میشد. و چنین گام را برداشت: ١۴ دسامبر ٢٠٢٠ (٢۴ آذر- قوس) در دیدار نیویورک، ائتلاف در مورد تلاشهای مشترک برای قرار دادن بشریت روی ریل سرمایهداری فراگیر با واتیکان پیماننامه امضاء کرد. ائتلاف برای ایجاد شورای سرمایهداری فراگیر با واتیکان قرارداد بست و تارنمای ائتلاف- واتیکان راهاندازی شد. از محتوای این تارنما پیداست، که ٣٣ کمپانی در ائتلاف مشارکت میکند. برخی روزنامهنگاران توافقنامه بین ائتلاف برای سرمایهداری جامع با واتیکان را «اتحادیۀ جهانی»، «اتحاد صلیب و خدایان ثروت» نامیدند.
لین فارستر دو روچیلد و پاپ فرانسیس حُسنتفاهم خود را بیان کردند. نمایندۀ قبیلۀ روچیلدها گفت: «ما به دعوت پاپ فرانسیس مبنی بر ایجاد یک اقتصاد جامعتر که ثروتهای سرمایهداری را عادلانهتر توزیع نماید و اجازه دهد مردم از همۀ فرصتها استفاده کنند، پاسخ مثبت میدهیم». پاپ فرانسیس اظهار داشت: «ایجاد یک ساختار اقتصادی عادلانه، معتبر و قادر به حل جدیترین مشکلات پیش روی بشریت و سیارۀ ما بسیار ضروری است. شما در اثر جستجوی راههایی برای تبدیل سرمایهداری به ابزاری فراگیرتر برای رفاه عمومی انسان، این پیام را پذیرفتید».
برخی جزئیات فعالیتهای ائتلاف و شورای جدید سرمایهداری فراگیر برجسته شد. مادام روچیلد و پاپ رُم مهره کلیدی شورا هستند. رئیس بنیاد فورد- دارن واکر، رئیس بنیاد راکفلر- راجیو شاه، و همچنین مدیران عامل شرکتهای ویزا، ماسترکارد، بانک آمریکا، نفت انگلیس نزدیکترینها به این دو نفر هستند. مارک کارنی، نماینده ویژۀ سازمان ملل متحد در امور آب و هوا، نیز جزو «نزدیکان ویژه» آنهاست. او بیش از آن که اقلیمشناس باشد، یک بانکدار است. در سالهای ٢٠٠٠ تا ٢٠١٣ ریاست بانک کانادا، از سال ٢٠١٣ تا ٢٠٢٠ مدیریت بانک انگلیس را بعهده داشت. در سال ٢٠١٩ در کنفرانس سالانۀ بانک فدرال رزرو آمریکا در شهر جکسون هول با شرکت رؤسای بانکهای مرکزی کشورهای مختلف و رؤسای شعبات بانک فدرال رزرو مارک کارنی پیشنهاد کرد ارز دیجیتال جدید جایگزین دلار به عنوان ارز ذخیره جهان بشود.
نهاد رسمی اداره شورای سرمایهداری فراگیر در واتیکان عبارت است از گروه «متولیان»، یا «نگهبانان»، متشکل از ٢٧ نفر افراد مهم. باضافۀ آنها: اولیور بته، رئیس ادارۀ آلیانزSE؛ مارک بنیوف، رئیس، مدیر عامل و بنیانگذار سیلسفورس (Salesforce)؛ ادوارد برین- مدیر اجرایی دوپونت (Dupont)؛ کنت فریزر- صدر شورای مدیران و مدیر عامل مرک و شرکا (Merck & Co)، «Inc»؛ برایان مونیهان- رئیس اداره و مدیر عامل بانک آمریکا؛ دینا مولیگان- رئیس و مدیر عامل شرکت بیمۀ عمر گاردین؛ رونالد پ اوهنلی- رئیس و مدیر عامل کئوپراسیون « State Street» و دیگران عضو این شورا هستند.
همچنین یکسری افراد مسئول از سازمانهای غیر مرتبط با تجارت جزو «متولیان» هستند. از جمله: آنجل گوریا- دبیر کل سازمان همکاری اقتصادی و توسعه؛ شاران بارو- دبیر کل کنفدراسیون اتحادیهها؛ فیونا ما- خزانهدار ایالت کالیفرنیا. برخیها در تعداد «متولیان» برابر با ٢٧ نفر، معنای عرفانی میبینند: پلۀ ٢٧ در آئین ماسونی جایگاه «رئیس معبد» است.
ساختارهای تجاری تمثیل شده در گروه «متولیان»، طبق برآوردها، داراییهایی به ارزش بیش از ١٠ تریلیون و ۵٠٠ میلیارد دلار، شرکتهایی با سرمایۀ بازاری بیش از ٢ تریلیون و ١٠٠ میلیارد دلار و ٢٠٠ میلیون نفر کارمند را در ١۶٣ کشور جهان مدیریت میکنند. برخی از کارشناسان با مقایسه شاخصهای مالی «اتحادیۀ جهانی» و باشگاه بیلدربرگ به این نتیجه رسیدند، که اتحادیۀ جهانی بسیار سنگین است.
اکثر رسانههای تأثیرگذار، سخنان پاپ رُم در بارۀ پروژۀ سرمایهداری فراگیر، مندرج در سایت ائتلاف سرمایهداری فراگیر را با شوق و شعف تکرار میکنند: «سرمایهداری فراگیر که به هیچ کس بیتوجهی نکند، هیچیک از خواهران و برادران ما را کنار نگذارد، اقدامی است اصیل و شایستۀ تلاشهای ما».
ایجاد «اتحادیۀ جهانی» بواسطۀ سرمایۀ جهانی، یک پردۀ دود دیگر در راه اجرای «نوسازی بزرگ» است که برای تأیید تسلط فوق ثروتمندان بر کرۀ زمین طراحی شده است. نخستین موفقیت قطعی «اتحادیۀ جهانی» را یادآوری میکنیم: در عرض فقط چند ماه آنها توانستند میلیاردها انسان را برای ماسک زدن متقاعد سازند. ماسک در صورت نشانۀ اطاعت و تسلیم است. اکنون آنها میتوانند ماسک را از فعالیتهای خود باز نموده و بطور علنی عمل کنند. پس از آن «اتحادیۀ جهانی» به رئیس واتیکان به عنوان «یدککش» نیاز نخواهد داشت.
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
٨ دی- جدی ١٣٩٩
منبع:
توطئۀ آشکار
٢۴ دسامبر ٢٠٢٠ پرفسور والنتین یوریویچ کاتاسانوف در شبکۀ رُی تی وی یوتیوب به سؤالات ولادیمیر خامیاکوف پاسخ داد. این برنامه به نشست آتی انجمن اقتصادی داووس اختصاص داشت. در این نشست کلائوس شواب، بنیانگذار دائمی و رئیس انجمن، از کتاب تألیفی خود: «کووید- ١٩: بازسازی بزرگ» رونمایی خواهد کرد.
آنچه را که اکنون روی میدهد، میتوان «توطئۀ آشکار» نامید. عبارتی کاملا عجیب، با مفاهیم متناقض. این موضوع درست یک هفته پیش از آنکه کتاب «توطئه آشکار»، تألیف هربرت ولز انتشار یابد، مطرح شد. این کتاب در سال ١٩٢٨ منتشر شد. من در مقدمۀ مختصری که به این کتاب نوشتم، از خود پرسیدم: «چرا هربرت ولز چنین عبارت عجیبی را انتخاب کرده است؟» احتمال دارد، نوعی رسوایی باشد؟ چنین شوخی از سوی مؤلف؟ اما اکنون، آنچه در سال ٢٠٢٠ روی میدهد، اتفاقا، توطئۀ آشکار است. این توطئهایی بود که از جامعۀ جهانی مخفی نگه داشته میشد، اما زمان فرارسید و آنها به این نتیجه رسیدند که میتوانند همۀ کارتها را باز کنند. و درست در این لحظه توطئه علنی شد.
بیش از ٩٠ سال گذشت، و در نهایت آنچه که ولز نوشت، محقق شد. در این کتاب «نوسازی بزرگ، تجدید ساختار بزرگ، قالببندی مجدد»، نویسنده از این بحث میکند که مدل کنونی سرمایهداری فرسوده شده، قادر به ادامۀ حیات نیست. در این باره کارل مارکس از همان ابتدا گفته است. و حالا غربیها بطور جمعی در بارۀ آن صحبت میکنند. گفته میشود سرمایهداری مدت زیادی دوام نخواهد آورد و باید بسرعت اصلاح شود. تدارک برای انجام این اصلاحات از مدتها پیش شروع شده بود. برای من دشوار است نقطۀ آغاز آن را که از کجا شروع شد، مشخص کنم. میتوان خیلی به اعماق نرفت، اما میتوان کتاب کلائوس شواب- «چهارمین انقلاب صنعتی» را یادآور شد. اینکتاب در سال ٢٠١۶ تألیف و اتنشار یافت و در نشست سال ٢٠١٧ انجمن اقتصادی داووس مورد بحث قرار گرفت. در آنجا ایدههای جداگانه مطرح شد، این کتاب نوسازی بزرگ را پیشبینی میکرد. آنوقتها نامیدن هر چیز بنام خودش ممکن نبود. اما امروز ممکن است. برای اینکه، وقتی شیوع کووید- ١٩ آغاز شد، همان افرادی که همۀ این همهگیری اطلاعاتی- روانی را سازمان دادند، نمیدانستند نتیجۀ عملیات ویژۀ خودشان چگونه خواهد بود.
آنها به میلیاردها انسان سیارۀ ما ماسک زدند و فهمیدند، که اکنون لحظۀ کنار زدن ماسک خودشان فرارسیده است. این، اتفاق افتاد و توطئه آشکار گردید. میتوان در موضع افرادی قرار گرفت که هنوز بر حسب عادت در حال بحث در مورد کووید-١٩با استفاده از استدلال های پزشکی هستند. در این صورت، چرا در اواخر سدۀ بیستم، زمانی که آنفلوآنزای خوکی شیوع پیدا کرد، اینگونه همهگیری اعلام نکردند و همین ماسک را به میلیاردها انسان نزدند؟ بخصوص اینکه، در آن سالها رقم مبتلایان، بیمار شدگان و متوفیان بمراتب بیشتر بود. چون که نخبگان پشت صحنه برای انجام چنین تجدید ساختار جهانی آماده نبودند؛ برای اینکه، این موقعیت استراتژیک را نداشتند و سران اکثر کشورها همراه نشدند تا مطیعانه تعظیم کنند و بلافاصله همگام شوند.
واضح است که پشت صحنه بیش از ده سال مشغول ساخت این سازه بود، اما اکنون بهیچوجه حاضر نیست این محدودیت (قرنطیه) را لغو کند. کلائوس شواب در کتاب خود در این باره توضیح میدهد، که انجام چنین «تجدیدساختار» بسرعت ممکن نیست، بر این اساس، نباید محدودیتها لغو شود، در غیر این صورت، اصلاح مجدد نظم جهانی ممکن نخواهد بود. این دیگر سرمایهداری نیست.
این، سرمایهداری فراگیر است. این کلمه اکنون رایج شده است. سرمایهداری جامع، یعنی سرمایهداری نوین. آن کهنه، واقعا انحصاری و خاص بود. به عبارت دیگر، مردم از فرایند تولید حذف شدند (بیکاری)، مردم از ثروتهای ملی محروم شدند، آنها را از زندگی اجتماعی حذف کردند، آنها را از جهان اخراج کردند. همه چیز در انحصار یک گروه سرمایۀ مالی بود. بنا براین، کلمه سرمایهداری انحصاری آنچه را که طی سالها و دههها در اروپا مشاهده کردهایم، به خوبی توصیف میکند. اکنون آنها میخواهند ما را ١٨٠ درجه بچرخانند.
فراگیر، یعنی جامع، در برگیرندۀ همه. این استدلال به این معنی است، که کمپانیها باید از همه «مراقبت» کنند؛ کمپانیها باید برای همه شغل فراهم نمایند؛ کمپانیها باید قیمتها را طوری تنظیم کنند که برای مصرف کننده قابل دسترس باشد و بطور کلی کمپانیهای فعلی باید بطور بنیادی بازسازی شوند. برای اینکه آنها منافع سهامداران را تأمین میکنند. اما شرکت باید در خدمت عموم، اعم از کارکنان، مصرف کنندگان، پیمانکاران، مشتریان و دولت باشد.
در ضمن، در بارۀ دولت. در رابطه با دولت شرکتها باید به طور انحصاری فراگیر باشند، باید دولت را در بطن خود جای دهند. این، بمعنی خصوصیسازی دولت است. آنها پا را بسیار فراتر گذاشتند. همان کلائوس شواب میگوید: «آری، من درک میکنم، که ٣٠٠ سال در دورۀ سرمایهداری به دنبال سود دویدیم. ما باید خودمان را بشکنیم. ما برای امتناع از سود باید شرکتها را مجبور کنیم، متقاعد کنیم». این دقیقا سرمایهداری نیست، اما آنها درک نمیکنند که قدرت بالاتر از سود است. و آنها نمیخواهند از قدرت دست بردارند و این همه، برای تقویت قدرت است که آنها میخواهند همۀ این تنظیم مجدد جهانی را ترتیب دهند. ما یک عبارت بالدار درباره نابودی اتحاد شوروی داریم: میگویند، که «نخبگان حزبی و دولتی اتحاد شوروی قدرت را به سرمایه تبدیل کردند». حالا اینها میخواهند سرمایه را به قدرت تبدیل کنند. قدرت، یعنی بالاترین ارزش، بالاترین هدف پشت صحنۀ جهانی، که باید تا ابد تضمین شود.
نکته اصلی این است، که ما در برابر کسانی که از قدرت خود به زیان ما استفاده میکنند، سر تعظیم فرود میآوریم. و متاسفانه، مردم این واقعیت را بسختی درک میکنند. کتاب شواب و به طور کلی ایدههای او به طور غیرمنتظره در برخی از کشورها طنینانداز شد. باریس جانسون، نخست وزیر انگلستان این ایدهها را درک نمود، جو باید، رئیس جمهور منتخب آمریکا گفت که با نظرات شواب موافق است، اما ترودو، نخست وزیر کاناد پا را از همه فراتر گذاشت و بطرفداری از این ایدهها در برابر مخاطبان چند میلیونی با شور و شوق سخن گفت. اما با واکنشهای شدید روبرو شد.
مردم بشدت خشمگین شدند، مسئله به درجۀ بحرانی رسید. در عرض ٢ یا ٣ روز ٨٠ هزار نفر با امضای طومار، خواستار ممنوعیت تبلیغ ایدههای شواب شدند. در کشور ما، در واقع سکوت به این دلیل برقرار نیست که ما در متن «بازسازی بزرگ» فعال نیستیم، بلکه، به این دلیل است که مردم ما یا آنچنان خلاق نیستند یا به هر دلیل دیگر…
ولادیمیر پوتین کنفرانس مطبوعاتی برگزار نمود. این موضوع بطور کلی مورد بحث قرار نگرفت. هیچیک از حاضران نپرسیدند، اما رئیس جمهور که ظاهرا ضامن استقلال روسیه است، میبایست این مسله را مطرح میکرد… مسئلۀ قیمتها، نرخ ارز، خواربار مهم است، اما این پردۀ دود توجه ٩٠ درصد مخاطبان را از مسائل واقعا حیاتی منحرف کرده است.
«پلیس رژیم فرانسه در مدت تقریبا دو سال نتوانستند سرکوب جنبش «جلیقه زردها» را نماید. اما دولت پشت صحنه، بی آنکه به نیروی پلیس متوسل شود، براحتی این جنبش را متوقف نمود». (مترجم)
دنیای پشت صحنه عجله دارد و از هر چیزی، از کووید- ١٩ تا ملاقات پاپ رُم با لین فارستر دو روچلید در نیویورک بعنوان دستآویز استفاده میکند. پاپ رُم میگوید، انسانی کردن سرمایهداری لازم است. واقعیت این است، که پیروان او سر به میلیونها نفر میزند. به همین دلیل روچیلدها بمنظور ایجاد چنان سازمانی، که بتواند بلحاظ نفوذ خود بر باشگاه بیلدربرگ پیشی بگیرد، با پاپ قرارداد میبندند. پاپ رُم نیز برای آنها بمثابه یک عامل کمکی در این مسیر لازم است. گام مهم بعدی در ماه ژانویۀ ٢٠٢١ برداشته خواهد شد. برای اینکه کلائوس شواب صریحا وعده کرده، که در نشست داووس خود آنها در بارۀ این کتاب و بطور کلی، در بارۀ شعار «داووس٢١- نوسازی بزرگ» بحث کنند. اما از آنجا که کووید- ١٩ وجود دارد، آنها تصمیم گرفتند آن را در قالب یک کنفرانس از راه دور برگزار نمایند و در ماه مه نیز به صورت ناپیوسته (آفلاین. م.) در سنگاپور دیدار خواهند داشت. بگمانم تصمیم خیلی سختگیرانه خواهد بود. ما همراه با شما در ماه ژانویه تصمیم آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد. آنها دیگر پنهان نخواهند شد.
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
١١ دی- جدی ١٣٩٩- ٣١ دسامبر ٢٠٢٠
منبع:
«همهگیری» و معماری جدید مالی- پولی ایالات متحده آمریکا
نوسازی بزرگ را بلاکراک مدیریت میکند
در ادامۀ موضوع نوسازی بزرگ، طرحی که در کتاب کلائوس شواب توصیف شده، لازم به یادآوری است که شاهزاده چارلز، باریس جانسون، جاستین ترودو، بیل و هیلاری کلینتون، جو بایدن، کریستین لاگارد، مادام لین فارستر دو روچلید و کریستینا گئورگییوا- مدیر اجرایی صندوق بینالمللی پول، آل گور و جان کری- نمایندگان شناخته شدۀ حزب دموکرات آمریکا در رابطه با این موضوع بارها صحبت کردهاند. این برنامه گام به گام دقیقتر و واضحتر میشود.
اول- گذار تدریجی از نظام ارزی سابق متکی بر سلطۀ دلار آمریکا برنامهریزی میشود. مثلا، بیان محتاطانۀ کلائوس شواب در کتاب «کووید- ١٩: نوسازی بزرگ» مبنی بر اینکه وضعیت حقوقی (دلار) بمثابه ذخیرۀ ارزی نمیتواند بیش از اعتماد خارجی به توانایی دارنده در تأمین پرداختهای خود دوام بیاورد[…] آیا گزینۀ مناسبی وجود دارد؟ ایالات متحدۀ آمریکا همچنان قدرت مالی دهشتناک جهان باقی میماند… اما این هم یک واقعیت است، که کشورهای بسیاری علاقمندند دلار را به چالش بکشند[…] این «امتیاز نامحدود» که پیوند ناگسستنی با قدرت جهانی دارد، ایالات متحده آمریکا را به عنوان یک شریک قابل اعتماد و نقش آن را در عملکرد نهادهای چندجانبه قبول میکند.
مارک کارنی، نمایندۀ ویژۀ سازمان ملل متحد در امور آب و هوایی و عضو هیأت مدیره ائتلاف برای سرمایهداری فراگیر، یکی از طرفداران کلائوس شواب میباشد. کارنی بانکدار است. او، جایگزینی ارز رقمی (دیجیتال) جدید با دلار به عنوان ذخیرۀ ارزی جهان را در سال ٢٠١٩ در کنفرانس بانک فدرال رزرو آمریکا در شهر جکسون هول پیشنهاد کرد. همراه با کارنی، سایر بانکداران بزرگ غربی نیز عقیده دارند، که در سالهای نزدیک، ارز رقمی باید جایگزین دلار آمریکا بشود.
دوم- انتظار میرود مرز بین بانکهای مرکزی و وزارتخانههای دارایی برچیده شود و دلیل آن هم این است که ارز دیجیتال جای پول عادی را خواهد گرفت. اگرچه امروزه چندین مدل انتشار و گردش ارز دیجیتال وجود دارد، اما برای اجرای عملی این، گزینهای بزرگترین شانس را دارد، که طبق آن بانک مرکزی با باز کردن شماره حساب برای همۀ اشخاص حقیقی و حقوقی و واریز کردن این ارز به آن حسابها، ارز دیجیتال صادر کند. بر اساس این طرح، بانکهای تجاری بمثابه چرخ پنجم در گاری خواهند بود. آنها از نقش معمول واسطه بین بانک مرکزی و انبوه مشتریان نهایی محروم خواهند شد.
این طرح ممکن است به تضعیف نقش وزارت دارایی (خزانهداری) منجر شود. بعنوان مثال، در سال ٢٠٢٠، برای شهروندان ایالات متحده به مبلغ ١٢٠٠ دلار به ازای هر نفر از جمعیت بزرگسال پول پرداخت شد («پول هلیکوپتر»). این پول بواسطۀ فدرال رزرو چاپ و به عنوان وام به وزارت دارایی اعطاء گردید و آن، پول را بین شهروندان توزیع کرد. اگر اشخاص مستقیماً در بانک مرکزی شماره حساب داشته باشند، نحوۀ توزیع «پول هلیکوپتر» سادهتر، و وزارت دارایی به یک حلقۀ غیرضرور تبدیل خواهد گشت. مثلا، برنامۀ بازسازی بزرگ، تخصیص «درآمد اساسی بدون قید و شرط» برای همه را نوید میدهد. در اصل، افراد با استفاده از شماره حساب خود در بانک مرکزی، بدون وزارت دارایی میتوانند درآمد اساسی را دریافت نمایند.
سوم- برخی مؤسسات مالی سنتی به تدریح نفوذ خود را از دست خواهند داد و برخی دیگر گسترش خواهند یافت. به این ترتیب، موقعیت بانکهای وال استریت، لندن سیتی، بانکهای پیشتاز قارۀ اروپا تضعیف خواهد شد. در عوض، شرکتهای مرتبط با بخش فنآوری اطلاعات مواضع خود را به شدت تقویت خواهند کرد. جی پی مورگان چیس و شرکاء، بزرگترین و با نفوذترین بانک در وال استریت شمرده میشود. سرمایه تجاری آن در آغاز پاییز سال ٢٠٢٠ بالغ بر ٢٩٢ میلیارد دلار بود. و چنین است شاخص شرکتهای پیشرو آمریکایی فعال در بخش فنآوری اطلاعات (به دلار): مایکروسافت- یک میلیارد و ٣۵٩ میلیون؛ اپل- یک میلیارد و ٢٨۶ میلیون؛ آمازون- یک میلیارد و ٢٣٣ میلیون؛ آلفابت (تحت حمایت گوگل)- ٩١٩ میلیون؛ فیسبوک- ۵٨۴ میلیون. همانطور که میبینید، این شکاف بسیار عظیم است. بطوری که سرمایۀ تجاری درّۀ آمازون افزایش یافته، ولی بانکهای وال استریت به نسبت گسترش «همهگیری» سقوط کردند. حتی شرکتهای چینی مرتبط با فنآوری اطلاعات، بانکهای وال استریت را پشت سر گذاشتند. بطوری که سرمایۀ تجاری گروه شرکتهای علی بابا در اوایل پائیز به ۵۴۴ میلیارد دلار و شرکت (چینی) تنسنت به ۵١٠ میلیارد دلار بالغ شد.
به نظر میرسد، بخش فنآوری اطلاعات (کورپراسیون درّۀ آمازون) محرک اصلی نوسازی بزرگ میباشد. ظاهرا این کار بر اساس برابری، مانند طرح مشترک بانکهای مرکزی و غولهای فنآوری اطلاعات در حال انجام است، اما به احتمال قوی بانک مرکزی در نهایت از این طرح مشترک اخراج خواهد شد. با وجود این، غولهای فنآوری اطلاعات آخرین ذینفعان در این عرصه نخواهند بود.
در اینجا من به بخش پایانی بحث میپردازم. چه کسی در پشت غولهای فنآوری اطلاعات درّۀ سیلیکون ایستاده است؟ پرسش ساده نیست. بیلان مالی کاملا مبهم این شرکتها باعث تقویت این تصور میشود، که آنها صدها هزار سهامدار دارند. با این حال، شرکتهای مالی «چهار بزرگ»: گروه وانگارد، کورپراسیون استیت استریت، اف. ام. ار (Fidelity) و بلکراک چشمگیر هستند. در این باره بارها نوشتهام. در اینجا فقط تکرار میکنم، که همین کمپانیهای مالی در ردیفهای اول فهرست سهامداران بانکهای وال استریت قرار دارند و بانکهای وال استریت نیز سهامداران بانک فدرال رزرو آمریکا میباشند و همین «چهار بزرگ» را میتوان در ردیف بزرگترین سهامداران قرار داد. در مورد آخرین پلۀ سهامداران، فقط میتوان حدس زد؛ برخی ملاحظات در این خصوص را پیشتر توضیح دادهام.
«نوسازی بزرگ» در انطباق با پروژههای «چهار بزرگ» اجرا میشود. مشاهدات من نشان میدهد، که نقش اصلی را در این امر شرکت سهامداری بلکراک ایفاء میکند. این شرکت در سال ١٩٨٨ توسط لری فینک تأسیس گردید و از ابتدا شرکت خواهر کمپانی بلک استون شمرده میشود. بلک استون یک بنگاه سرمایهگذاری میباشد، که بواسطۀ استیون شوارتمن (قبلا، لمن برادرز) و وزیر بازرگانی سابق آمریکا- پیتر جی پیترسون (رئیس کمیتۀ روابط بینالمللی تا زمان مرگ در سال٢٠٠٧) بنیانگذاری شد.
در ماه مارس سال ٢٠٢٠ بانک فدرال رزرو و وزارت دارایی آمریکا در ارتباط با «همهگیری»، برنامۀ کمک چند میلیارد دلاری به اقتصاد و شهروندان را اعلام کردند. همزمان با آن سازوکار جدیدی در روابط متقابل فدرال رزرو، خزانهداری آمریکا و اقتصاد ایجاد گردید. بمنظور تزریق مبالغ هنگفت پول به اقتصاد، فدرال رزرو و خزانهداری توافق کردند، که شرکتهای مخصوص تأسیس نمایند. خزانهداری به عنوان بنیانگذار چنین شرکتهایی عمل میکند و سرمایه مجاز آنها را سامان میدهد. بانک فدرال رزرو نیز به ازای هر یک دلار سرمایۀ شرکتهای مخصوص، میتواند ١٠ دلار وام بدهد. و شرکتهای مخصوص نیز با توجه به اولویتهای خود، خطرات، سودآوری و غیره، پول را به اقتصاد تزریق میکنند. اما از همه حیرتانگیزتر این تصمیم است، که شرکتهای مخصوص را بلکراک مدیریت خواهد کرد.
به این ترتیب، سه قلوی بانک فدرال رزرو- خزانهداری- بلکراک متولد شد، که در آن، آخرین شرکت نامبرده بیشترین مسئولیت توزیع «صحیح» تریلیونهای تزریق شده توسط بانک مرکزی را بر عهده خواهد داشت. بار مسئولیت از دوش فدرال رزرو و خزانهداری برداشته میشود. یک فردی حتی اظهار عقیده کرد، که ساختار مالی- پولی ایالات متحده در سال ٢٠٢٠ کاملاً تغییر کرده است. شرکت سهامداری بلکراک در رأس دنیای پولی آمریکا قرار گرفت، و فدرال رزرو بعنوان عامل فنی چاپ پول به زائدۀ آن تبدیل شد.
بلکراک عظیمترین شرکت مالی سهامداری در گروه «چهار بزرگ» میباشد. در سال ٢٠٢٠ مبلغ ٧ تریلیون و ۴٣ میلیارد دلار تحت مدیریت آن قرار گرفت. مدیران بلکراک حتی قبل از «همهگیری» اظهاراتی بیان کردند، که درک آنها در آن زمان دشوار بود. مثلا، در جلسه بانکهای مرکزی در جکسون هول در آگوست ٢٠١٩، آنها اصرار داشتند که «دیوار چین» میان سیاستهای پولی- اعتباری و مالی باید برچیده شود. اکنون چنین تخریبی در حال رخ دادن است.
لری فینک مدیر عامل بلکراک اظهار داشت، که «… ما در آستانۀ اصلاحات بنیادی در امور مالی قرار داریم». این روند را بلکراک فرماندهی خواهد کرد. ارزش داراییهای موجود در جهان که بلکراک آنها را پایدار میداند، امروزه ١٧ تریلیون دلار برآورد میشود، اما طی یک دورۀ پنج ساله ممکن است به ١٢٠ تریلیون دلار افزایش یابد. مدیران بنیاد قول میدهند، که مشتریان بنیاد (داراییهای تحت مدیریت اعتمادی بلکراک) را ظرف پنج سال بازسازی نموده و در مسیر «درست» سرمایهگذاری کنند. در نتیجه، دارایی مشتریان بنیاد میتواند به ١۴- ١۵ تریلیون دلار بالغ شود.
من در ماه آوریل نوشتم: «مبارزه با کووید- ١٩ را بلکراک، بزرگترین صندوق سرمایهگذاری جهان مدیریت میکند». اکنون، در آخر سال ٢٠٢٠ در متن این که مبارزه با کووید- ١٩ به یک عملیات بازسازی طولانی مدت در سراسر جهان تبدیل میشود، میتوانم بگویم: این بازسازی را بنگاه سرمایهگذاری بلکراک مدیریت میکند.
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
١۴ دی- جدی ١٣٩٩
منبع:
شکست سخت مایهکوبی همگانی در فرانسه
«فرانسویها میفهمند که آنها را گول میزنند»
٢٧ دسامبر در فرانسه کارزار مایهکوبی (واکسیناسیون) همگانی آغاز شد، که بلافاصله به شکست سخت انجامید.
١۶ دسامبر، ژان کاستکس، نخست وزیر فرانسه طرح مبارزاتی سه مرحلهای را به مجلس ملی فرانسه ارائه داد. در مرحلۀ اول در حدود یک میلیون نفر سالمند و افراد تحت سرپرستی خانه سالمندان تا سال تازه، بعد از آن، ١۴ میلیون نفر از «افراد در مخاطره» تا پایان ماه فوریه و در مرحلۀ سوم، بقیه تا آخر بهار مایهکوبی خواهند شد.
کاستکس گفت کارزاری که دولت فرانسه در سال ٢٠٢١ برای آن یک و نیم میلیارد یورو اختصاص داده است، زیر شعارهای «شفافیت کامل»، «هوشیاری مطلق» و «عزم راسخ» برگزار خواهد شد. معمولا کارزار نظامی دارای چنین خصوصیاتی میباشد. دولت در واقع مجبور است با شهروندان خود، که اکثریت آنها مایل به مایهکوبی نیستند، مبارزه کند
.
بر اساس نظرسنجیهای انجام شده بوسیلۀ سازمان ملی بهداشت، تعداد فرانسویهای مخالف مایهکوبی بطور روزافزون افزایش مییابد. اگر در ماه ژوئیه سال ٢٠٢٠، ۶۴ درصد پاسخ دهندگان مایهکوبی را «لازم یا محتمل» میدانستند، تعداد طرفداران مایهکوبی در ماه نوامبر تا ۵٣ درصد کاهش یافت، و در آخر ماه دسامبر فقط ۴٠ درصد پرسش شوندگان موافق مایهکوبی بودند.
لو فیگارو مینویسد، با آغاز کارزار رسمی، «فرانسه قهرمان جهانی فرار از واکسن شده است».
نظرسنجی انجام شده بواسطۀ کمپانی مشاور جهانی ایپسوس (Ipsos Global Advisor) نشان داد، که ٧٢ درصد فرانسویهای مخالف مایهکوبی نگران عوارض جانبی واکسن فایزر و مدرنا هستند. سدریک ویلانی نماینده مجلس ملی و ریاضیدان مشهور گفت: «تردیدهای سالم حق وجود دارند. بنا بر این، نباید آنهایی را که از مایهکوبی بیم دارند، مسخره کرد».
«شک و تردیدهای سالم» فرانسویها با رسوایی رئیس فایزر، یکی از اصلیترین تأمین کنندگان واکسن در بازار جهانی تقویت شد. ٢٢ دسامبر نیکولاس دوپونت-آیگنان رئیس حزب گُلیست «برخیز، فرانسه!» اظهار داشت، که رئیس فایزر، البرت بورلا قصد ندارد خودش را مایهکوبی کند. رئیس فایزر با عجله به فرانسوی اعتراض کرد و گفت که منتظر نوبت خود است. اما این گفته کسی را قانع نمیکند.
وزیر بهداشت اولیویه وران میگوید، که «واکسن در اصل روند همهگیری را تغییر نمیدهد». در این صورت، اگر واکسن باعث هیچ تغییری نمیشود، پس چرا لازم است؟ فقط برای تولیدکنندگان و فروشندگان آن سود به ارمغان آورد؟
زنان فرانسوی به دلیل نگرانی از تأثیر منفی این واکسن بر باروری تقریبا دو برابر کمتر از مردان مایل به مایهکوبی هستند. مسئله در خصوص تأثیر واکسن فایزر بر باروری روشن نیست؛ در اصل، این مسئله در مورد واکسنهای دیگر هم صدق میکند. اریک بیلی، ایمنیشناس ماهیت «مشکل» را چنین توضیح میدهد: «اگر قرار است به هر قیمتی صبر کنیم تا این مسئله را بفهمیم، باید ١٠ سال صبر کنیم». اما تجارت دارویی نمیخواهد صبر کند.
اکنون بیش از چهار پنجم جمعیت فرانسه را میتوان در گروه «معارضان کووید» طبقهبندی کرد. در حال حاضر، ٨٢ درصد فرانسویها عقیده دارند، که واکسنهای جدید بیخطر نیستند. در ماه ژوئیه، ۶٧ درصد افراد بدبین بودند.
از ٣١ دسامبر سال ٢٠٢٠، ٣۵٢ فرانسوی مایهکوبی شدند، در همین زمان در آلمان ٨٠ هزار آلمانی موافقت کردند که مایهکوبی شوند (هر چند این رقم به نسبت ٨٣ میلیون نفر جمعیت آلمان بسیار ناچیز است).
وقتی اولیویه وران، وزیر بهداشت میگوید، که در آینده نزدیک، سرعت مایهکوبی در کشور افزایش مییابد، به او باور نمیکنند. فلیپ ژوون، مسئول شعبۀ کمکهای فوری بیمارستان اروپایی ژوژ پمیدو به او جواب میدهد: «ما آماده نیستیم» و اضافه میکند، «مردم میفهمد که آنها را فریب میدهند».
رئیس جمهور امانوئل ماکرون چندی پیش اظهار داشت، که نسبت به واکسن فایزر بسیار محتاط است و اذعان کرد، که «در دولت در بارۀ این واکسن همه چیز را نمیدانند».
روزنامۀ میدی لیبره از ساکنان مونپلیه درباره دلایل عدم اعتماد عمومی به واکسنها پرسید. پاسخ معمولی: «شرکتهای داروسازی فایزر و مدرنا برای تهیۀ فرمول خود عجله کردند. این بیماری اخیرا شایع شده است. ایجاد واکسن سالها طول میکشد. اما آنها مانند جادوگر، برای کل جهان واکسن دارند». و یکی از ساکنان مونپلیه، بوریس چایکا حتی صریحتر صحبت کرد. او گفت: «هرچه بیشتر بخواهند مرا برای مایهکوبی مجاب کنند، کمتر خواهان آن خواهم بود. من به آنها- نه به دولت، نه به نظام بهداشت، باور نمیکنم».
آلسیا میلورادوویچ کارمند فرهنگستان ژئوپلیتیک پاریس در مصاحبه با «FGC» گفت که «فرانسویها دقیقا به دلیل عدم اعتماد به دولت از مایهکوبی امتناع میکنند. بسیاری از دانشمندان فرانسه با استفاده از همۀ تریبونهای ممکن این موضوع را مورد تأکید قرار میدهند، که همۀ اینها کلاهبرداری است. و استانهای بسادگی هم از ماسک و هم از مایهکوبی خودداری میکنند. به همین دلیل پاریسیها عازم استانها میشوند. بهای املاک بطرز چشمگیری سقوط کرده است. هر کسی که توان رفتن دارد، میرود. فرانسویها بطور سنتی بیش از همه به پزشک خانوادۀ خود اعتماد میکنند نه به سیاستمداران. پزشک متخصص غدد من گفت: «اگر در سر کار برای مایهکوبی اصرار نمایند، بهتر است خودت را بازنشسته کنی».
در متن شکست سخت مایهکوبی همگانی در فرانسه صداهایی حاکی از اعطای امتیازات به مایهکوبی شدگان بگوش میرسد. والری سیکس نمایندۀ مجلس ملی، کارزاری را برای ایجاد «گذرنامۀ سبز» آغاز کرده است، که بر اساس آن افراد مایهکوبی شده میتوانند به رستورانها، موزهها، کنسرتها و مسابقات ورزشی بروند. با این حال، آیا دولت فرانسه تصمیم خواهد گرفت، در یک جامعه که به سبب مایهکوبی دو شقه شده و در چشمانداز آن موج جنجال عمومی در آلمان همسایه در حال بالا گرفتن است، امتیازاتی قائل شود؟
باز هم یک واقعیت دیگر حاکی از افزایش تنشهای سیاسی در نتیجۀ «مبارزه با همهگیری»: ٢١ دسامبر، دولت لایحهای برای اعمال «وضعیت مدیریت اضطراری در عرصۀ بهداشت پایدار» ارائه داد. اما با توجه به پیامدهای جنجالی همین لایحه، آن را پس گرفت. در بند اول سر فصل دوم این لایحه، پیشبینی شده بود، که «نخست وزیر میتواند… جابجایی افراد، دسترسی آنها به وسایل نقلیه یا مکانهای خاص و انجام برخی اقدامات را منوط به ارائه نتایج آزمایشاتی کند که نشان دهد فرد آلوده نشده و نظارت بعدی بر درمان پیشگیرانه، از جمله تجویز واکسن باشد».
در پیشانی لایحه قیده شده است، که تصویب آن «طبق روال فوری» در نظر گرفته شده است.
نمایندگان مجلس فرانسه دولت را به این متهم کردند، که «برای انجام مایهکوبی اجباری خارج از نظارت مجلس سعی میکند». مارین لوپن گفت: «این، در واقعیت امر، یک اقدام مستبدانه است». دولت برای مدتی عقبنشینی کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ولادیمیر پراخواتیلوف (Vladimir PROKHVATILOV)
١٩ دی- جدی ١٣٩٩
منبع:
طب در خدمت ایجاد نوع جدید جامعۀ استبدادی
تحقق توطئۀ علنی ژاک آتالی
به راحتی میتوان انسان را با اتکاء به شواهد فریب داد، اما اگر روندها را درک کند، دیگر نمیتوان او را گول زد.
آلن دالاس
همهگیری که در بهار سال ٢٠٢٠ در بارۀ آن بسیار صحبت کردند، پدیدۀ خودجوشی نیست. این عملیات از قبل با هدف نوسازی جهان بسود «نخبگان جهانی» («پشت پردۀ جهانی»، «دولت جهانی») برنامهریزی شده بود. شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد. فرضیه مبهم رئیس سازمان جهانی بهداشت در ١١ مارس سال ٢٠٢٠ مبنی بر احتمال همهگیری و آنچه که پس از آن روی داد، میتواند تصورات مختلفی ایجاد کند؛ از جمله با آتش زدن رایشتاک در ٢٧ فوریۀ سال ١٩٣٣، که بدنبال آن آلمان بموازات وضع محدودیتهای شدید علیه آزادیها، مقدمات جنگ جهانی دوم را فراهم کرد.
یک تصور سرگرم کنندهتر دیگر، برگرفته از رمان «گوساله طلایی» اثر ایلیا ایلف و یوگنی پتروف نیز جالب است. آنجا در یک شهرک در ساحل دریای سیاه، «خانۀ رسوا»، یک خانۀ اشتراکی دو طبقه آتش گرفت. خانۀ رسوا به طور اتفاقی آتش نگرفت، بلکه پیشبینی شده بود. به این سبب که در میان ساکنان این خانه غبطه، دسیسه، خصومت متقابل حاکم بود و به دلیل رسوائیهای مکرر و دعواهای سنگین، این ساختمان مشترک، بنام خانۀ رسوا شهرت یافته بود… ساکنان ساختمان، منزل و دارایی خود را در برابر آتش سوزی بیمه کرده و سپس منتظر شروع یک «واقعه»- آتش سوزی بودند. کار یک پیشکار بنام میتریچ در این داستان جالب است: او اولین کسی بود که ایدۀ بیمه اموال را مطرح کرد. و سپس احساس گلهای کار کرد: همه ساکنان این شهرک از پیشکار پیروی کردند. میتریچ و همسایگان منویات خود را با یکدیگر در میان نمیگذاشتند، اما بدون کلام یکدیگر را درک کردند. «خانۀ رسوا» در اثر آتش زدن یک سرایدار سوخت. جامعه شناسان چنین مواردی را خودانگاری مینامند.
همهگیری و قرنطینۀ جهانی میتواند با یک آتشسوزی جهانی مقایسه شود. بسیاری از خود میپرسند: چه کسی این «آتش» را روشن کرد؟ این سرایدار کیست؟ اما برای من، حل مسئلۀ دیگری در این داستان مهم است: چه کسی در نقش سرایدار ظاهر میشود؟
گزینۀ من این است: «میتریچ»، ژاک آتالی بود. او یک اقتصاددان، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی است. در سال ١٩۴٣ در الجزایر متولد شد. در سال ١٩۵۶، خانوادۀ ژاک به پاریس نقل مکان کرد. وی در سال ١٩٨١ هنگامی که مشاور رئیس جمهور فرانسوا میتران شد، به شهرت رسید. در ماه آوریل ١٩٩١، بعنوان اولین رئیس بانک اروپایی بازسازی و توسعه (EBRD) مشغول به کار شد. آتالی یکی از متهمان پروندۀ فروش غیرقانونی اسلحه به آنگولا («آنگولاگیت») است. او یک فراماسون، بنا به برخی منابع، یک ایلومیناتی (روشنضمیر) است (ایلومیناتی فراگیرترین تئوری توطئه در جهان است. مترجم).
امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه بشدت تحت تأثیر آتالی قرار گرفت. در بارۀ فعالیتهای ماکرون، بنیاد فرهنگ استراتژیک در سال ٢٠١٧ نوشت، «ردپای آشکار تأثیر… تحت تأثیر ژاک آتالی، عضو باشگاه بیلدربرگ و نظریهپرداز افراطی جهانیسازی بود، که امانوئل ماکرون حدود یک سال (٢٠٠٧- ٢٠٠٨) در نقش معاون گزارشگر کمیسیون بهبودی رشد اقتصادی فرانسه به فعالیت مشغول شد. «فلسفه آتالی، یهودی سفاردی الجزایر، به این واقعیت خلاصه میشود که قدرت مطلق پول، عادلانهترین نظم اجتماعی است و قبیله «عشایر جهان» که مولود جهانیسازی است، باید بطور قاطع از ریشههای ملی آن جدا شود» (تأکید از ما است).
آتالی میتواند با عبارات پر طمطراق، تأملات زیرکانه و با نشان دادن اطلاعات گستردۀ خود شنوده را مجذوب نماید؛ او با بیتکلفی ظاهری، قادر است تأثیر خوابآور بر مخاطبانش بگذارد.
آتالی نه فقط بنوعی میتریچ، حتی هربرت ولز را، فردی که به نخبگان فکری انگلیس تعلق داشت و نگران نوسازی ناتمام جهان به نفع نخبگان آنگلوساکسونی بود، به یادها میآورد. او ایدۀ خود مبنی بر این که جهان «کامل» چگونه باید باشد و چگونه به سوی آن باید حرکت کرد، علنا توضیح داد. اثر ولز تحت عنوان «توطئۀ آشکار (منتشره در سال ١٩٢٨) نمونۀ بارز این نگرانی او میباشد. و حالا، ژاک آتالی، یک فراماسون عالی مقام، علناً دربارۀ نقائص قرن بیست و یکم بحث میکند و نحوۀ تغییر آن را توضیح میدهد. مدعیات آتالی را میتوان یک توطئۀ آشکار نیز خواند.
در سال ١٩٧٩، ژاک آتالی که هنوز شهرت نیافته بود، با حضور در تلویزیون فرانسه، درک خود از «دیکتاتوری تندرستی» را تشریح نمود. او گفت: «ما یک شکل مطلق جامعۀ دیکتاتوری ایجاد خواهیم کرد که در آن همه بخواهند خود را داوطلبانه («آزادانه») با هنجارهای تعیین شده مطابقت دهند. همه باید داوطلبانه («آزادانه») وضعیت بردگی خود را بپذیرند… این شکل جدید جامعۀ استبدادی، مفاهیم خیر و شرّ، نوع نگرش نسبت به مرگ، با کمک طب ساخته میشود (تأکید از ماست. تحریریه).
آتالی حتی در آن زمان پیشنهاد کرد که «گذرنامههای ویژۀ سلامت» برای کنترل افراد صادر شود. كارشناسان اتحاد بینالمللی سازمانهاى اجتماعى جهان ضمن تجزیه و تحلیل برنامههای جهانیسازی برای سال ٢٠٢١ چنین سؤالی را مطرح کردند: آیا فاشیسم در سرتاسر جهان در افق دید است؟ و با بررسی چشمانداز ظهور سندی مانند «گذرنامۀ سلامت»، تأئید میکنند، که ایدۀ معرفی چنین سندی نخستین بار توسط ژاک آتالی مطرح شد.
سخنان ١٢ سال پیش آتالی در ستون او در «L’Express» هیاهوی باز هم بلندتری بلند کرد. لازم به یادآوری است که این هیاهو در متن حوادث بزرگ جهانی مانند بحران مالی جهان و شیوع جهانی آنفلوانزای خوکی روی داد. در ۵ مارس سال ٢٠٠٩ آتالی نوشت: «تاریخ به ما میآموزد بشریت فقط زمانی که کاملاً بترسد به رشد اساسی دست مییابد. در این صورت، به ایجاد سازوکارهای دفاعی دست میزند…». آتالی ابراز تاسف کرد، که دولتمردان و سیاستمداران یک فرصت عالی برای شروع کار تجدید ساختار در سراسر جهان را که بحران مالی و آنفلوآنزای خوکی ایجاد کرده بود، از دست دادند (در زمان انتشار، شدت هر دو حادثه رو به کاهش نهاده بود). آنگاه آتالی خاطرنشان کرد، که باید منتظر بحران بعدی و همهگیری بعدی باشیم».
آتالی اظهار عقیده کرد که «همهگیری بزرگ» بسیار بیشتر از هر گونه تبلیغات بشردوستانه یا زیستمحیطی مردم را به نوعدوستی متقاعد میسازد …». نوعدوستی بمعنی آمادگی مردم برای فداکاری و خویشتنداری «در جهت منافع بشریت» درک میشد. آتالی خواستار درس گرفتن از حوادث شد و نوشت: «تا قبل از رویداد اجتنابناپذیر بعدی، ما باید بتوانیم سازوكارهای پیشگیری و كنترل و همچنین، سازوكارهای تدارکاتی برای توزیع عادلانۀ داروها و واكسنها ایجاد كنیم. برای انجام این کار، ما باید یک نیروی پلیس جهانی، یک منبع جهانی (احتمالاً، یک منبع متمرکز فرماندهی نظامی برای ذخیرۀ دارو و واکسن) و به تبع آن، برای مالیات جهانی ایجاد کنیم.
برای چه؟ این بسیار ساده است: در این صورت ما میتوانیم خیلی سریعتر پایه و اساس یک دولت واقعی را بنیان بگذاریم».
این موضوع ١٢ سال پیش مطرح شد. و اکنون ایدههای یک جهانیگرای کهنهکار، بلحاظ اعتقادی نزدیک به کلاوس شواب، در حال تحقق است.
در سال ٢٠٢٠، آتالی با انجام یکسری مصاحبهها نشان داد، که وی از آنچه اتفاق افتاده («همه گیری»، قرنطینۀ جهانی، انتشار برنامۀ «بازسازی بزرگ»)، بسیار خوشنود است. آتالی امیدوار است که این روند به نتیجۀ منطقی خود، یعنی ایجاد یک دولت فعال جهانی برسد.
والنتین کاتاسانوف
پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
پینوشت
سؤال اساسی این است:
از کی تا حالا سلامتی مردم به دغدغۀ اربابان پول تبدیل شده است؟
پاسخ ساده: تا گلّه وجود نداشته باشد، چوپان موضوعیت نخواهد داشت.