نگاه مسلکی به حادثه ی غم اندود دانش گاه کابل. گرباچف و یلتسین ستون پنجم به نفع امپریالیسم و انگلیس
ایران بیش تر ویران گر است تا ویران ساز.
بخش نخست
نوشته ی محمد عثمان نجیب
فریب بازی های اوپراتیف سار ایران و پاکستان را نه خورید.
دخیل ساختن قتل سفیر ایران دروغی برای انحراف اذهان عمومی از اصل داستان حمله بر دانش گاه کابل است.
من ایران را در بحث حمله بر مجامع علمی و دانش آموزی و دانش جویی مناطق شیعه نشین و غیر
پشتون نشین کشور ما قوی تر و بیش تر مقصر می دانم تا پاکستان.
همین گونه نقش پاکستان را در رخ داد های ساحات پشتون نشین کشور بیش تر می دانم تا ایران.
کما این هر دو کشور حامی جنگ های نیابتی جانب دارانه از مراکز هدایت دهی جهانی هستند نه آن طوری که می گویند و ادعا دارند.
عمامه پوشان کاذب ایران برای ایجاد رعب و وحشت و گویا گرفتن انتقام یا آسیب رسانی به منافع آمریکا و متحدان او در همه حملات تروریستی به مناطق غیر پشتون نشین و حتا در شهادت، زخمی ساختن انسان ها و ویرانی زیر ساخت و سر ساخت های علمی و مدنی و مذهبی برادران شیعه ی ما و شما دست دارد.
هر حادثه ی غم انگیز و هر اقدام تروریستی هر روز مردم ما را می بلعد و به خاک و خون می غلتاند.
طبیعی هم است که در چنان موارد احساسات ما جریحه دار شده و فشار های روحی ما را افزایش می دهد. اما هیچ گاه از اداره ی ما خارج نه می شود و این حقیقت نه تنها در دو دهه ی با کرزی و پسا کرزی بل پیشا کرزی هم چهار ده دهه پیشینه ی سوگ مندانه دارد.
هر کسی می خواهد با فریادی، چیغی و دردی خود را تسلی داده و غمگنانه بودن خود را ابراز کند.
از میان این همه تعدادی هم درد ها و اشک های های شان را به دست زنگ قلم می سپارند و یا هم درد اند و درد دیده. به آن لحاظ است که در فضای مجازی بی پرسان و یا رسانه های مسئول و انسان دوست نه رسانه ی دور از انسانیت ( طلوع و زیر مجموعه های آن ) سیلاب خشم گین دیدگاه ها طغیان می کنند که قابل درک هم هستند.
در جمع بندی های تخصصی این ها را به گسست دو گروه می آورند:
گروه اول همان نویسنده گان، مفسران یا صاحب نظران و یا همه ی دست رسیده گام به منبعی نوشتاری و گفتاری و دیداری و شنیداری اند که دانش مندان تا افراد عادی را تشکیل می دهند. این گروه قضاوت های شان را عاطفی همه گانی می کنند و جمعی دیگر هم آن ها را به فضای هم رسانی می سپارند.
تبلور احساسات شان نمادی از درد و باور شان به انسان وطن، مسلمانان وطن، پیر و جوان وطن است که جوی باران خون و انباران ویرانی ها است و قابل ستایش و دست بوسی. مانند مهربانو انارکلی و مهربانو سیمین بارکزی. یا مناعت و بزرگی یی که پدر شهید سیاوش، استاد گرامی و اندوه مند ما که اولین دقایق شهادت و پس از آن در مراسم خاک سپاری ارایه دادند. و یا آن کاکای محترمی که در بین شهر صحبت کردند و صحبت های شان گل کرد.
و اما گروه دوم:
گویا دانش مندان و نظریه پردازان و دور اندیشان مسلکی و سیاسی و حرفه یی اند. اکثریت قریب به اتفاق این ها در بسا موارد انفعالی عمل و گویا ادای دین کرده اند آن هم به طور قطع غلط و غلطی که خود شان هم نه می دانند چی می گویند و ماشاءالله تعداد شان هم کم نیست.
در بحث های مسلکی فقط دو نفر محترم ژنرال صاحب عتیق الله امرخیل و محترم جاوید کوهستانی می دانند که چی بگویند و همان را که است و باید بگویند و می گویند و عقب گردی منفعتی نه دارند.
بساط تحلیل ما باید نمایه یی از تناسب ها و ناتناسب ها و هم رنگی و بد رنگی ها و زرنگی ها و جهالت حادثه آفرینان بوده و در آن بسته های منحصر به فرد خردگرایی و عقلانیت وجود داشته باشد.
من که اهل دیدگاه نیستم در بارگاه دانش مندان بزرگ خرد و اندیشه ی علمی و مسلکی و سیاسی قامت همیشه خمیده دارم، مخالف این طرز تحلیل ها و تفسیر هایی هستم که رایحه ی داستان های کودکانه دارند.
جهان در بدو آگاهی های ابتدایی انسان ها قابیل قاتلی آفرید.
و انسان انکشاف یافته رفت و خود را تا این جا رساند که حالا در این دو پهلوی انکشاف و تلاطم انکشاف قرار دارد:
اول _ اندیشه، علم، مدنیت، خود کفایی، خود رفاهی و تمام آفرینش هایی که موجب راحتی خودش می شود.
دوم _ و خطر ناک و مرگ آفرین تر اندیشه ی ویران کردن، سوختاندن، سوزاندن، کشتن و زدن و بستن و لگد مال کردن دیگران یا کم زوران برای بقای خود حتا در دور تر ها از دست رسی های فرامرزی که می توانند به آن ها دست رسی یابند.
این دست رسی ها به همه یک سان نیست. چون متکای امکانات هم سان نیست.
مثلن آمریکا از کجا دست خود را بدون اراده و اجازه ی ملت ما به این جا دراز کرد که هیچ گاهی در مخیله ی ما هم نه می گنجید.
ما نزدیکی زیادی به بنگله دیش و کشور های آسیای میانه داریم، اما اگر آن ها بخواهند بر ما تعرض کنند امکانات نیم ساعت تدارکات را نه دارند و به همان دلیل است که هرگز در پی دست درازی به ما نیستند.
من در این بحث چی شد و چطور شد و چرا شد حوادث بی پایان و غم انگیزی هم چو دانش گاه کابل، مراکز آموزشی برادران اهل تشیع و به شهادت رسانیدن مردمان هر دو مذهب را که مسلمان اند موشکافی می کنم.
شاید با کمی ها و کاستی همراه باشم، اما در کوشش باز کردن در تعامل و تبادل دیدگاه های خاموش و بلند هستم.
در جنگ هایی که انسان به خود یا بر ضد دگران روا داشته عنصر ( دوستی ) معنایی نه دارد. مرگ دوست و هم تبار و هم مذهب هزاران بار بهتر است برای تطبیق پلان های فرامرزی کشور های متعرض در کشور دوم و ناتوان.
هیچ دل بسته گی یی نه می تواند مانع دست یابی طراحی به طرح او شود.
در چنان طرح ها چیزی به نام عاطفه و هم دلی و هم دینی و هم زبانی و فراتر از آن هم خونی وجود نه دارد. و اگر چنان باشد، دست آوردی برای طراحان قابل تصور نیست.
این حرکات و رفتار ها را در تعریف های استخباراتی تدابیر فعال می گویند. اهداف تدابیر فعال عمدتن داخل مرز های کشور های دوم در منازعات است، مثل افغانستان که آماج گاهی بی پرسان به ایران و پاکستان است.
گاهی اوقات امکان هم کاری حتا دو دشمن در یک جغرافیا برضد کشور سوم وجود دارد، باز هم مانند ایران و پاکستان علیه منافع ملی افغانستان و حفظ منافع خود شان، که در تعریف های جنگی استخباراتی آن را هم کاری با مصلحت یا اجبار مصلحتی می نامند.
اما متاسفانه قدرت مندانی مانند آمریکا و اروپا و در گذشته و حال می توانند تنها یا با هم فاصله های قاره ها را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب جهان را بدون هیچ مانعی درنوردند…
بوریس یلتسین و گرباچف در شوروی سابق دست پرورده و اجنت های تمام عیار (ستون پنجم) انگلیس در امپراتوری روسیه ی پسا تزار بودند که اقتدار سرزمین های خود را به نفع انگلیس و آمریکا تا صفر تقرب دادند.
نوشته ی محمد عثمان.
بخش دوم:
تکنولوژی روز که طرح ذهن بشر است، گونه های مختلف انسان کشی و رویارویی را در اختیار قدرت ها و طراحان هر حادثه می گذارد.
به عنوان نمونه!
برخلاف همهی باور ها و تبلیغات ذهن فریب، من به این عقیده هستم و بی گمان
همه سازمان های استخباراتی و امنیتی می دانند که کرونا COVID 19 نه یک اپیدمی بل یک ویروس کامل ساخته ی آزمایش گاه های فوق سری آمریکا است. ( معمولن این گونه اسناد طبقه بندی شده، حد اقل دو ده سال از درجه ی محرمیت خارج و به اختیار عموم گذاشته می شوند مگر این که رییس جمهور یا حاکم و سلطان آمریکا در آن زمان نشر آن را صواب نه داند و دوباره تا زمانی محدود یا نامحدود به حفاظت داده ها حکم یا فرمان بدهد…).
شکی نیست که در آغاز، کار اجرای چنین عملی به دستور سری مستقیم رئیس جمهور ترامپ صورت گرفته و چین را هدف قرار داده بود.
جهان پیشا انسان و مطالعاتی که انسان پسا ظهور خود کرد هیچ نشانی یی دریافت نه کرده که یک اپیدمی بیماری ساری همه گیر از جهان طبیعت یا جهان حیوانات به انسان مخفیانه رشد کرده و یک باره عالم گیر شده و یا این که در یک شهر خاصی محدود بماند و منتظر فرمایش بشر باشد.
سرعت انتشار طبیعی و غیر قابل مدیریت ویروس ها و طاعون ها در پیشینهی زنده گی بشری به تکرار ثبت است.
شیوع این اپیدمی ها از سال های ۱۳۴۷ میلادی و حتا بیش از آن وجود داشته که بیش تر به نام های طاعون یا مرگ سیاه در بای گانی های صحی کشور ها وجود دارند.
همان گونه جنگ های باکتریایی یا بیولوژیک عملن از سال های ۱۹۳۷ و پیش از آن با مسموم ساختن چاه ها و منابع آبی اهداف مورد نظر طرف های جنگ وجود داشته و تا امروز به حد اعلای رشد رسیده اند.
چین که دست بلندی برای مانور و عبور از موانع و گرفتن بدل و حتا مهار و مدیریت هر حادثه یی دارد، پس از هدف گرفتن مدتی در سکوت به سر رساند و تلفات نه چندان سنگینی را متحمل شده و بخشی از ملک و مردم خود را قربانی آن حمله کرد تا راه پاسخ گویی به آمریکا را بیابد و با توجه به خصوصیت انتقام جویی خشنی که چین دارد، چنان عمل کرد که همین جهان مدرن و آن ترامپ قلدر آن را جمع کرده و نه می تواند.
چی گونه؟ ممکن است که هیروشیما و ناکازاکی شاهد پرتاب بم هسته یی باشند و تا امروز به حال نیایند، اما شهری از شهر های چین آماج قرار بگیرد و از اثر انتشار تبعات این حمله جهان به رکود برود و مرکز هدف قرار گرفته شده دوباره بالنده گی داشته و اثری از هیچ چیزی جز گذشته در آن به جا نماند.
دلیل این است که چین به خود اجازه داد تا آن ویروس را تحلیل و تجزیه کرده و با اقتدار دوباره علیه جهان استعمال کند که حالا آمریکا ضربه ی آن را بیش از همه می بیند و جهان علی الرغم همه پیش گیری و پس گیری ها در آتش آن سوخته روان است. ساختار ویروس اگر از وجود بیماری در حیوان بود یا انسان، اما متاسفانه بی دخالت دست انسان در تولید آن کاری از پیش برده نه می شد.
ادعا هایی مبنی بر آن یا این که آمریکا و هم راهان او مصمم اند با این روش نفوس جهان را کاهش دهند و هدف شان بیش تر کهن سالان و بازنشسته گان بار دوش جامعه ی بشری است به چند دلیل غلط است.
اول این که آمریکا و متحدان او در انسان کشی عریان و عیان و بی ترس از دیگران پیشینهی سیاهی دارد. از کشتار سیاه پوست های آمریکایی تا ویرانی و کشتار اتوم در آزمایش گاه های مکسیکو و بعد در دو بار حمله ی اتومی به چین و آخرین مورد هم استعمال مادر بم های غیر اتومی در کشور ما همه و همه کارنامه های غیر انسانی سیاسیون و نظامی های آمریکا است.
لذا آمریکا از صدور این ویروس هدف ضربه زدن به چین را داشت که ناکام ماند.
ما می دانیم که در پس پرده ی جهان ما، جهان کوچک اما سرنوشت ساز دیگری وجود دارد که رهبری آن جهان را مدیریت می کنند.
ملکه ی انگلستان وارث ملک بی غروب خورشید از اسلاف اش بوده و خود با ظاهر آراسته و آرام اما باطن انباشته از افکار بلند پروازی رهبری جهان در رأس همه قرار دارد. جهان نظیری به خود نه دیده که باداری نوکر برده ی خود شود. آمریکا به هیچ وجه رهبری جهان را به عهده نه دارد و او خود رهیده از بند استعمار بریتانیا است.
ملکه الیزابت با مدیریت هوش مند اما مخفی جهان را در دو دست خود دارد و می دانیم که او حالا ملکه ی نمادین چندین کشور دیگر جهان هم است و در تصامیم آن ها دست اول دارد.
ملکه الیزابت آمریکا را پیش مرگ اهداف خود ساخته هم جهان را از او متنفر کرده و هم او را مجری برنامه های انسان برانداز و ویران ساز خود گماشته است.
کتاب کمیتهی سه صد که زود برداشته و نایاب گردید و اسناد منتشره ی فروان دیگر صد سال پسین مصداق این گفتار ما است.
جهان پسا فروپاشی ظاهری امپراتوری انگلیس به موافقت انگلیس آهسته آهسته روند چند قطبی شدن و ظهور قدرت های جدید شخصیتی و جنبشی و سیاسی را آغاز کرد از هیتلر تا موسولینی و از ناپلیون تا سکندر و از روسیه تزاری آن زمان تا لینن و استالین و بریژنف و از ماوو تا کیم های شمالی همه و همه پیامد هایی بودند که موازنه ی قدرت را بر هم زدند.
اما پرورش نیروی خاین به ملت های شان ( که مولا یکی از فرماندهان فرانسیسکو در اسپانیا آن ها را ستون پنجم خواند…) از خود کشور در سرخط اهداف انگلیس قرار داشته و روند آن با تغیر شرایط و ضوابط هم چنان ماندگار است.
بوریس یلتسین و گرباچف در شوروی سابق دست پرورده و اجنت های تمام عیار انگلیس در امپراتوری روسیه ی پسا تزار بودند که اقتدار سرزمین های خود را به نفع انگلیس و آمریکا به صفر تقرب دادند. اگر پوتین امروز نه می بود و روسیه ی بی رمق را نفس نه می داد و اگر چین رد خود را نه می یافت و یا اگر کوریای شمالی ویتنام و کوبا و هوشی مین و فیدل و چه گوارا هایی یا رهبران مبارز قاره ی آفریقا و آسیا و تکانه های ملی گرایی عمومی دو باره اوج نه می گرفتند و نه بودند،دیگر جهان مستقلی وجود نه داشت.
با اطمینان کامل می توانیم بگوییم که پوتین هیچ افکار آغاز یک جنگ جهانی یا سلطه گرایی را نه دارد، کما این که اقتدار دفاعی روسیه و موقف جهانی او را تقویت کرده و می کند و ما ناظر همه روی داد هستیم.
آنانی که مانند گاندی و ماندیلا قاید اعظم پاکستان برای جدایی از هند برتانوی و یا جدایی بنگله دیش از وجود پاکستان و حنبش سیاه پوست های داخل آفریقا و آمریکا به رهبری فداکارانه ی رهبران آن زمان قد علم کردند مردمان ساده یی نه بودند. از قربانی آن هاست که دیگر قلدرانی در جهان سر بلند کرده نه می توانند.
ایرانی که دی روز متحد گوش به فرمان آمریکا بود و آخوند های ایران که به هیچ أصول دینی و اسلامی و انسان دوستی و بشری پای بند نیستند و ملت شان را گروگان گرفته اند، به کمک نیرو های متخاصم آمریکا در غرب نظام سلطنتی تحت حمایت و دوستی سلطنتی را ساقط کردند، امروز آمریکا به زانو در آورده و به هر گونه که خواست او را می رقصاند.
وقتی جهان خود را می شناسد و مبارزان جان باز بانوان و آقایان خود گذری را در خود می پروراند دیگر معلوم است که قدرت ها را به چالش می کشند اما سوگ مندانه این قدرت ها از چنگال همان حلقه ی پنهان تحت مدیریت ملکه رهایی کامل نه دارند و شکار ترفند های آن ها می شوند.
دنیا در وجود مبارزان بزرگی از انسان ها بدون تبعیض جنسیتی عرصه ی تاخت و تار های کامیاب و ناکام اما قهرمانانه و فداکارانه ی مبارزان ملل جهان در همه قاره های جهان بوده است که متأسفانه زیر چکمه های ستوران ظالمانه ی قدرت ها خرد شدند اما هرگز از از بین نه رفتند و این روند تا کنون ادامه دارد.
مذهب قبل از ظهور اسلام بخش عمده یی از کاربرد سودجویانه ی حکام خودکامهی زمان و مذهبی نماهای کلیسایی بود که از بخشش خیالی گناهان در برابر پول و خرید و فروش جنت و دوزخ تا انواع رذالت های بهره برداری و تجاوز های جنسی از انسان همه و همه را به خورد عوام الناس می دادند.
نظریه پردازان قرون گذشته که اوج تعالی و ترقی و علم پروری و امکانات بشری بوده و بر عکس ادعا هایی که وجود دارند ماندگار های غیر قابل انکاری هم از آن ها به انسان امروز رسیده است.
از افلاطون تا سقراط و مارکس و انگلس تا فلاسفه ی تخیلی مانند هگل و سینسمون و آویه و فوریه
در این قرون نشانه های فراوانی از دست آورده های اسلامی را هم با خود داریم همان گونه که منافقت هایی پس از ظهور اسلام هم وجود داشتند و عشیره های قدرت باخته و نامسلمان از آن ها به نفع خود استفاده می کردند.
نمودار های زیادی از استفاده ی غلط و نادرست و قهقرایی تاجران دین هم قبل از اسلام و هم پس از اسلام وجود داشته اند که نود در صد آل سعود و شیخ نشین های عرب مصداق آن است و در ادامه آن ها حلاجی خواهیم کرد تا به اصل ماجرای تلخ کامی حمله بر دانش گاه کابل و مراکز علمی کشور برسیم… با حوصله بمانید.
بخش سوم و پایانی!
نوشته ی محمد عثمان نجیب.
سازمان های استخباراتی جهان درست پس از شکسته شدن اساسات و پایه ها و نظام استوار بر قانون که در کشور ما حاکم بود مانند هجوم مور و ملخ بر سرزمین ما ریختند و تا توانستند حفریات مخفی کانال های جاسوسی در وطن ما را به نفع خود شان انجام دادند.
پیش گام چنان پلان گذاری ها روسیه بود که سال در افغانستان حضور داشت و با رفتن خود عقبه ی ماندگار جاسوسی در وطن ما را رها کرد. افغانستان پس از باز شدن دروازه ها به روی دنیا و از جمله پاکستان و ایران لانه ی جاسوسی امنی گشت. ( ۱۳۷۱ خورشیدی ) هم زمان با ورود مرحوم صبغت الله مجددی به عنوان رئیس حکومت عبوری بود که ما دیگر هیچ چیزی به خصوص استخبارت از خود نه داریم.
کشور های ذی نفع در جنگ های استخباراتی که بیش تر نیابتی می باشند عامل مستقیم نه بل که پلان گذار و سرمایه گذار و مجری خدمات لوژستیکی بر آوردن اهداف مطروحه ی خود بوده و ایادی شان در داخل کشور های مورد نظر استخدام شده و آماده ی اجرای هر مانوری اند.
روش تقابل سومی زیاد ترین کاربرد پلان های ویران گر را دارد. در استفاده از این روش ها کشور مبداء و طراح پلان های حملات و طرح های تروریستی خودی را بر علیه دوستان و یا شرکای خود عمدن طرح و آن ها را قربانی منافع خود می کنند. منافع برای شان مقدم تر از دوستی بر اساس مدعا است و هیچ چیز و هیچ کس را بالاتر از آن قرار نه میدهند. وقایع زیادی از این دست در جهان اتفاق افتاده است. مثلن آمریکا بار ها سفرا و کارمندان عالی رتبه و پایان رتبه ی خود را عمدن از بین برده است. این عمل را با کشتن آقای آدلف دابس سفیر خود در افغانستان نیز طی دهه ی هفتاد ( دلو ۱۳۵۷ ) انجام داد تا بگوید که افغانستان بسیار درمانده است و توان مقابله با تهاجم استخباراتی در خاک خود را نه دارد. و یا برای لشکر کشی در افغانستان و اقدامات بازدارنده علیه روسیه در عبور مجدد نظامی یا وضع الجیشی حادثه ی یاز ده ی سپتامبر را رقم زد. در بلند مدت اهدافی داشت و ما دیدیم. هیچ گوشه یی از سرمایه های دست نه خورده ی زیر زمینی دیگر در افغانستان امن نیستند و دو دهه است که به تاراج برده می شوند. البته تقسیم دزدانه بین قوت های جهانی در افغانستان وجود دارد. ساقط ساختن طیاره ی حامل جنرال ضیاوالحق با سفیر امریکا در پاکستان ( ۱۹۸۸ ) توسط CIA با همکاری و استخدام نیرو های خودی خاین به نظام شان در ISI صورت گرفت و یا متهم ساختن تعدادی از کارمندان دست گاه استخبارات عربستان برای توجیه تروریست بودن حمله و کشتن خاشقچی ( اکتبر ۲۰۱۸ ) کاری است حاصل پلان های مطروحه و منظور شده ی مقامات عربستان برای سرپوش گذاشتن روی جنایات خود شان است و در آن ماجرا سهم ترکیه کم تر از عربستان نیست، آن دختر یا مهربانوی عاشق. پیشه و. آن ساختار تصادفی فضای آشنایی ها ووو… همه و همه پی آیند چنان اقدامات است.
آیت الله ها و عمامه سیاه پوش ایران همه گی شان هم به وطن خود صادق نیستند. خمینی اصلن برای ساختن ایران نه بل که برای ویرانی ایران به نفع غرب و سازمان های بزرگ زیر زمینی جهانی تربیت شده و با لباس اسلام داخل ایران شد. داعیه ی او در شعار های ظاهری علیه استکبار و اسرائیل و صدور انقلاب اسلامی و دفاع از بیت المقدس بود اما از نزدیک به پنج ده سال که عملن ایران را ویران کرده است و یک قدمی هم در دفاع از قدس شریف و فلسطینی ها نه برداشته جزء سر دادن شعار های عوام فریب. دست رسی ایران به افغانستان مانند جرعه ی آب است که می نوشد. ایران در نظر دارد با ترفند های استخباراتی خود عامل اساسی روی داد های خونین در ساحات بیش تر شیعه نشین و فارسی گویان و دانش گاه و مراکز دانش اندوزی هزاره های افغانستان باشد. عمامه پوش های ایران به خوبی تربیت دیده های انگلیس و آمریکا و فرانسه حتا گاهی هم از اسرائیل اند. حملاتی از آن دست که در دانش کاه کابل اتفاق افتاد یک اقدامی بوده سنجیده شده از سوی ایران. ورنه چی گونه ممکن است هم زمان با برگزاری یک روی داد فرهنگی از سوی ایران و با اشتراک سفیر ایران در یک چنان دانش گاه بزرگ حمله ی کشنده و بی رحمی صورت بگیرد و آقای سفیر تشریف شاهانه داشته باشند؟ اخبار منتشره ی ضد و نقیض از برپایی ماجرا خود پرسش بر انگیز است. ایران برای گم کردن رد پا چنان عملی را انجام داد که پای پاکستان را در میان کشیده و نقطه ی انحرافی ذهنی بر جهان بگذارد. البته این تحلیل به معنای آن نیست که پاکستان هم چو شیر سفید است. پاکستان و ایران دو سیاهه از یک ریشه اند با تفاوت های حمایتی. هند برای تازنده گی علیه پاکستان شانه به شانه ی ایران کار می کند و حتا در پلان های تخریبی هم کاری مستمر دارد. در فرا منطقه چین و روسیه حتا متحدین ظاهری آمریکا پنهانی ایران را کمک می کنند. به همین گونه پاکستان از سخاوت آمریکا و متحدان او مدام برخوردار است و در مناطق پشتون نشین فعالیت های خراب کارخانه را انجام می دهد و ما عملن شاهدان آن بوده ایم که هم وطن های ما رنج درد و شکنجه و شهادت را می کشند و ملک ما ویران می شود. من با تایید دیدگاه های خودم در اولین مقاله ی منتشره ی جریده ی مجاهد پسا استقرار نیروی های ائتلاف تأکید میکنم که هجوم دوباره ی نیروی های چند ملیتی طالبان و عرب ها و پاکستانی ها و عراقی ها و سوری ها و چیچینی ها و قبایل سرحد های بی اداره ی افغانستان با پاکستان و ایران در کشور ما تا زمان های دوری که یک نیروی مقاومت دوم و تأثیر گذار سراسری ملی شکل بگیرد کماکان ادامه خواهد داشت. علایم و نشانه های بازمانده و همه گانی شده ی حادثه ی دانش گاه کابل، نارسایی های عمل کرد نیرو های امنیتی کشور را در مهار حادثه بیان می کند.
در نگاه مسلکی هیچ توجیه غیر عقلانی نه می تواند پذیرفته شود که با وجود آگاه بودن نیرو ها از گروگان ها در زیر سقف صنف، اقدام به انفجار دادن سقف کنیم. اهل مسلک انجنیری و می دانند که روش به کاربرده شده در سوراخ کردن سقف کاملن غیر ضروری غیر مسلکی بود. انفجار های عمدی بیش تر تخریبات جناحی و عمودی دارند تا عمق و سطح اهداف. حتا این موارد آسیب رسان تر به کسانی است که هدف نجات دادن اند. اگر به صورت کل نه اما به صورت فیصدی پارچه های مواد انفجاری و ساحه ی تخریب شده که از انفجار تا سقوط به زمین صد ها مرتبه کشنده تر و با سرعت تر اند. این نقیصه ها می توانند سبب آسیب رساندن و یا قتل غیر عمد و غیر مسلکی کسی شود که ما به نجات آن شتافته ایم استنباط تخریب سقف توسط آنانی که برای کمک به گیر افتاده ها و مهار تهاجم توظیف شده بودند کاملن یک اشتباه و یک اقدام بی منطق بوده است که هم زمان بر بوده و هم غیر ضروری و آسیب رسان. پندار. غلط دیگر در بحث پر هیاهوی هویت مهاجمان دیدگاه های عاطفی است. غیر از آن شهدایی که آن مظلومانه جان سپردند کسی دیگری نه می داند که واقعن مهاجمان دارای کدام هویت بوده اند؟ در معادلات استخباراتی قاعده های مختلف بازی وجود دارند. یکی از روش ها را به نام بازی اوپراتیفی می شناسند که هر چند برابر پروفلکتیک کاربرد دارد اما ویژه گی آن صدور پیام غیر حقیقی از هویت و زبان مهاجم یا مهاجمان است. آن ها آموخته اند که در چنین حالات چی گونه سرگیچه گی و توهم ایجاد کنند تا در ایجاد این سردرگمی ها مسیر تحقیقات و تجسس را منحرف سازند. صحبت کردن مهاجمان به زبان اردو حقیقت کاملی است که آن شهید نامراد به دوستان یا خانه واده ی محترم شان نوشته بودند. اما هویت اردو داشتن مهاجم ها خود مبهم است. آن مهاجمان می توانند افغانستانی، پاکستانی، ایرانی، عربی حتا امریکایی و اروپایی و روسی باشند. اما قدر مسلم در تشخیص مسلکی پیوند مهاجم یا مهاجمان با نوشته ی گویا پس از حادثه آن است که حد اقل یکی از آن ها آدم مسلط به زبان های اردو و فارسی بوده است.
به قول عرب ها رسم الخط نوشتاری پس از حادثه یا در جریان حادثه هر زمانی که بوده باشد ثابت
کننده ی حضور وحشی های آدم نما است که مانند لشمک های دوران جلب و احضار سربازی یک باره پیدا شدند و فاجعه آفریدند و بدون هیچ رد پایی گم شدند. مگر آقای سفیر ایران چی گونه؟ و در کجا
هدف چنان حمله یی بوده که حتا صدای فیر هم به مشکل تا محل حضور شان می رسید. این مهاجمان به صورت قطع طالبان ایرانی و اردو زبان های فارسی دان و یا هم از قبایل سرحدی بوده اند که در
هم آهنگی با خائنان درون کشوری تا آن جا ها رسیده بودند. برای آنان و طراحان آن عمل غم آفرین جان باختن خودی ها و اهداف مهم نیست. اگر پشتون یا تاجیک یا هزاره یا شیعه یا سنی و حتا اهل هنود
باشند یا هم وطن و هم شهری خود شان.
گذشته های طولانی کشتار هایی از این دست غیر از وعده های میان تهی رسیده گی به آن ها هیچ نتیجه یی در پی نه داشته و نه خواهد داشت. در جهان هیچ گاهی هم اتفاق نیافتاده است که بررسی پرونده
های آن چنانی از کشتن جان اف کنیدی در دالاس تا سقوط دادن هواپیمای ضیاءالحق و کشته شدن عمدی سفرای زیاد قربانی شده ی امریکا در کشور های دیگر و حادثه ی یازده ی سپتامبر نتیجه عیان و
آشکارا به دست داده باشند. کما این که مراکز و پای گاه های مخفی قدرت از طرح تا عملی شدن
آن ها را می دانند.
نتیجه این که ملت ما منتظر دست یابی نتیجه ی گویا تحقیقات چرایی اعمال تروریستی نه باشند. از به دار آویختن دکتر نجیب الله و برادر شان تا یما سیاووش که متأسفانه آخری هم نه خواهد بود همه و همه
پیشا حوادث و پسا حوادث روشن بوده ودر بای گانی های کشور های منطقه و قدرت های جهانی وجود
دارند و سال های درازی حتا تا نسل بعد از امکان سر در آوری از این معما های کشنده میسر نیست.
در اوضاعی که جهان با آن دست و پنجه نرم میکند تنها ملت ما قربانی هر شیطنت استخباراتی منطقه و جهان است. به دلیل های روشن نا به سامانی های داخلی و عدم تعهد ملی صاحبان قدرت، پاکستان
و ایران عوامل اساسی تطبیق پلان های تروریستی در حنگ های نیابتی به کشور ما اند. از هند تا روس و از چین تا امریکا از اروپا تا آفریقا هیچ کسی دوست ملت افغانستان نیست به شمول ۹۹ در صد حاکمان
عرصه های مختلف قدرت و سیاست در کشور ما که سوگمندانه اهل های نا اهلی برای مادر وطن خود
هستند.
بدرود.