دولت پدیده عقلی – تحلیل موردی حمله پاکستان در ولایت پکتیکا

دولت پدیده قوم و یا دینی مطلق نیست. و دین…

هر شکستی ما را شکست و هیچ شکستی شکست ما…

نویسنده: مهرالدین مشید با تاسف که تنها ما نسل شکست خورده…

نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

«
»

نمایش انتخابات و پایان رویای آمریکایی در افغانستان

نویسنده: فریدون عامل ـــ
برگردان: خسرو باقری

 کرزی مانند دولت‌های پیش از خود، با تصویب «قانون تنظیم امور زمینداری» زمین‌هایی را که پس از انقلاب ۷ ثور(اردیبهشت) دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان به دهقانان واگذار کرده بود (تحت این عنوان که این واگذاری‌ها مخالف شریعت اسلامی است) بار دیگر به مالکان باز گرداند

 

۱. شکست طرح «دموکراسی سازی» در افغانستان

رسانه‌های امپریالیستی و وابستگان آن در داخل، در توصیف انتخابات افغانستان چنان غوغایی به راه انداخته‌اند که گویی رویدادی تاریخی به‌وقوع پیوسته و مردم افغانستان سرنوشت خود را رقم زده‌اند. این رسانه‌ها، انتخابات فرمایشی را «نخستین گذار دموکراتیک و صلح‌آمیز قدرت در تاریخ افغانستان» می‌نامیدند. اما دیری نگذشت که طشت رسوایی این به‌اصطلاح «دموکراسی افغانی» بر زمین افتاد، زیرا شالوده این دموکراسی را نه مردم افغانستان بلکه پرقدرت‌ترین مدعیان خود خوانده آن یعنی آمریکا و ناتو، و نه در درون کشور بلکه در خارج کشور ریخته بودند. بنابراین با آرمان‌ها و مطالبات تاریخی مردم افغانستان سازگاری نداشت.

مردم افغانستان که سیزده سال است به نام دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و اقتصاد بازار آزاد سرکوب می‌شوند؛ این بار برای انتخاب یکی از نمایندگان طبقه حاکم (دلالان امپریالیسم) به پای صندوق‌های رأی رفتند؛ اما به‌زودی دریافتند که در دموکراسی آمریکایی، «منتخب مردم» باید کارگزار امپریالیسم باشد. در دموکراسی بورژوایی از رأی مردم تنها برای مشروعیت بخشیدن به شرکت سهامی‌ای استفاده می‌شود که در آن «منتخب مردم»، ضامن و تأمین کننده منافع امپریالیسم است.

در آشفته بازار نمایش دموکراسی آمریکایی با ماسک افغانی (رویای آمریکایی با ویژگی‌های افغانی)، مردم افغانستان در همان دامی گرفتار آمدند که تمام توده‌های ستمکش در دموکراسی‌های بورژوایی گرفتارند: توهم انتخاب، انتخاب این یا آن نماینده طبقه حاکم به جای انتخابات آزاد. این است تراژدی وحشتناک زنان و مردان افغانستان. آنان را به پای صندوق‌های رأی می‌کشند تا به ضد خود و به نفع دشمن خود رأی دهند. امپریالیسم و دلالان افغانی آن، برندگان اصلی و مردم افغانستان بازندگان واقعی این انتخابات هستند. هر نوع برچسب «دموکراتیک» بر این نمایش امپریالیستی با این توجیه که گویا توده‌های ملیونی در آن مشارکت جسته‌اند؛ چیزی جز فریب مردم و توهم‌آفرینی نیست. در به‌اصطلاح دموکراسی‌های موجود جهان ـ که همانا دموکراسی‌های بورژوایی است ـ توده‌های ملیونی طبقات محکوم را هر چهار یا پنج سال به‌سوی صندوق‌های رأی می‌آورند تا یکی از نمایندگان طبقه حاکم را به‌عنوان نماینده خود برگزینند.

اما این نمایش انتخابات، از ظاهرسازی‌های «دموکراتیک»، «مستقل» و «ملی» نهادهای ضامن دموکراسی پرده برداشت و میراث واقعی سیزده سال پروژه «دموکراسی سازی»، «ملت سازی» و«دولت سازی» امپریالیسم در آزمایشگاه افغانستان را  در برابر چشمان مردم جهان قرار داد. در این نمایش انتخاباتی، نمایندگان سیاسی طبقه حاکم افغانستان و نهادهای به‌اصطلاح دموکراتیک آن‌ها، ماهیت خود و آموخته‌های خود در «کارگاه‌های آموزش دموکراسی» کشور‌های عضو ناتو را به‌عنوان «عالی‌ترین مظهر فرهنگ سیاسی حاکم در افغانستان» به عرصه آوردند. در کشمکش سیاسی میان بخش‌های گوناگون طبقه حاکم، کار به جایی رسید که مشروعیت انتخابات و نهادهای اجرایی آن را بخشی از طبقه حاکم هم به پرسش گرفت. این فرآیند شرم‌آور، بار دیگر درستی نظر نیرو‌های سیاسی ضد امپریالیست کشور را نشان داد. در واقع دخالت گسترده نهادهای دولت کرزای ـ از جمله نیروهای نظامی و وزارت اطلاعات ـ در روند انتخابات، عمق شکاف‌ها و تضادهای سیاسی طبقه حاکم افغانستان را آشکار کرد. مداخله اربابان امپریالیست، این تضادهای ویرانگر را به‌طور موقت به حاشیه می‌راند.

اما نمایش انتخابات آن گونه که امپریالیسم طراحی کرده بود، دقیقاً اجرا نشد. این وضعیت، منعکس کننده میراث شوم حضور سیزده ساله امپریالیسم در افغانستان است که از آغاز تا به حال بر بنیاد تناقض، تضاد و دوگانگی قرار داشته است. از سوی دیگر، این وضعیت بیانگر آسیب‌پذیر بودن و شکننده بودن نظامی است که بنیان آن به‌صورت نظامند و از روی عمد برای تضمین تداوم سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، طراحی شده است.

دموکراسی دروغین امپریالیسم، پدیده‌ای را بر جامعه افغانستان تحمیل کرده است که در تاریخ افغانستان سابقه نداشت. این پدیده عبارت است از متفرق ساختن خلق‌های با هم برادر کشور با استفاده از حربه قومیت و سپس نهادینه کردن این تفرقه قومی در ساختار سیاسی کشور. در نتیجه به تدریج سیاستمدارانی سر بر آوردند که قهرمان این یا آن قوم بودند. انعکاس ساختارسازی مبتنی بر قومیت، در ساختار قومی طیف‌های سیاسی طبقه حاکم در دو دور از انتخابات اخیر، نشان داد که این فرمول سیاسی دیکته شده، به روشی مرسوم در جامعه افغانستان تبدیل شده است. این ساختارسازی از طریق نوعی از ادبیات، موسیقی و هنر بر جامعه تحمیل می‌شود و افغانستان را با طبقه‌بندی‌های ساختگی هم‌چون «شمال و جنوب» و گسست‌هایی بر اساس زبان، قومیت و دین تعریف می‌کند. در نتیجه این شرایط تحمیلی، جامعه افغانستان عملا به «سلطنت‌های محلی فئودال نشین» تقسیم شده است که فقط در ظاهر با دولت مرکزی پیوند دارند. بر خلاف ادعاهای دروغین که گویا در افغانستان دولت مرکزی نیرومند بر مبنای ریاست جمهوری قدرتمند ـ مانند نظام سیاسی آمریکا ـ شکل گرفته، کشور‌های امپریالیستی با هدف‌های اهریمنی دیرین از شکل‌گیری دولت مرکزی قدرتمند جلوگیری می‌کنند و در عمل سیاست مرکزگریزی را مورد حمایت قرار می‌دهند. در واقع سرنگونی قهرآمیز دولت مرکزی در سال ۱۹۹۲ و عواقب اجتناب‌ناپذیر آن، آخرین ضربه امپریالیسم، بر پیکر زخم دیده دولت مرکزی نیرومند در افغانستان بود.

همزمان با ترفند‌های یاد شده، ماشین عظیم تبلیغاتی امپریالیسم می‌کوشد تا هویتی جدید برای جامعه افغانستان ـ به‌عنوان جامعه‌ای استثنایی ـ سرهم‌بندی کند. بر این اساس گویا در افغانستان، مبارزه قومی جایگزین مبارزه طبقاتی شده و تاریخ مردم کشور ما سراسر آکنده از نزاع‌های قومی و قبیله‌ای بوده است. بنابراین باید با تمام نیرو در برابر مقاصد و تلاش‌های امپریالیسم و مزدوران افغانی آن‌ها برای مسخ تاریخ و تحمیل هویت دروغین به مردم افغانستان بایستیم و به‌صراحت اعلام کنیم که این پدیده بی‌نهایت خطرناک یعنی تقسیم کشور به قطب‌های متضاد شمال و جنوب واز بین بردن مناسبات برادرانه خلق‌های افغانستان، از بنیان با دموکراسی واقعی و حل دموکراتیک مسأله ملی در تضاد است. نهادینه ساختن تفرقه در میان مردم و ایجاد گسست در میان آن‌ها بر اساس‌های دروغین قوم، زبان و دین تنها و تنها منافع دو گروه را تأمین می‌کند: امپریالیسم و طبقه حاکم افغان. تنها افکار مغشوش خرده بورژوایی است که قادر به درک ماهیت دموکراسی دروغین سرمایه‌داری و اهداف اهریمنی امپریالیسم نیست و نه تنها در این دموکراسی جنبه مثبت می‌بیند، بلکه معتقد است که در شرایط این دموکراسی می‌توان تفاوت‌های قومی زبانی را در سایه قرار داد.

مردم نباید از این که «دموکراسی افغانی» از هر گونه محتوای دموکراتیک تهی و آکنده از فساد، تقلب، زور و زر است؛ شگفت زده شوند. جورج بوش، «ناجی مردم افغانستان» و نظریه‌پرداز دموکراسی افغانی خود از راه تقلب ـ که حتی در دیکتاتوری دو حزبی دموکراسی آمریکایی هم بی‌سابقه بود ـ به ریاست جمهوری رسید. این صادر کننده دموکراسی به افغانستان و عراق، مأموریت خود را با حمله به اساسی‌ترین حقوق و آزادی‌های دموکراتیک مردم آمریکا ـ دستاورد مبارزات جنبش‌های اجتماعی آمریکا ـ آغاز کرد. افشاگری‌های اخیر ادوارد اسنودن  نشان داد که هدف باند جرج بوش نه تنها یورش به دستاورد‌های مردم آمریکا بلکه در هم شکستن حقوق دموکراتیک هر جنبنده‌ای در سراسر جهان است. طبقه حاکم آمریکا با علم کردن بیرق تأمین امنیت ملی آمریکا و متحدانش، نشان داد که جز به قانون خودساخته خویش به هیچ قانون دیگری از جمله قانون اساسی آمریکا و قوانین بین‌المللی گردن نمی‌گذارد. افغانستان که از واردکنندگان دموکراسی آمریکایی محسوب می‌شود؛ از مزایای آن بی‌نصیب نماند و حقوق مردم مظلوم آن ـ از جمله حق سری بودن نامه‌های خصوصی مردم ـ به‌صورتی نظامند لگدمال شد.

نه تنها انتخابات اخیر بلکه به‌طور کلی حضور امپریالیسم در افغانستان، ضربه مرگباری را به مفهوم دموکراسی در اذهان مردم وارد کرده است. برای آنان دموکراسی چیزی شده است مترادف با حکومت مافیایی، فساد، تقلب نظاممند و فراگیر. در نتیجه این «دموکراسی» که در آن مردم هیچ نقشی ندارند؛ نوعی رکود اجتماعی و بی‌تفاوتی و بدبینی نسبت به سیاست بر جامعه افغانستان حاکم شده است. اما این بی‌تفاوتی طبقات فرودست نسبت به سرنوشت خویش زودگذر خواهد بود زیرا وجود تضادهای  پنهان در نظام سیاسی و اقتصادی حاکم و شدت‌گیری روزافزون تضادهای طبقاتی در جامعه، مردم را بار دیگر به میدان تعیین سرنوشت باز خواهد گرداند.

میراث دموکراسی دروغینی  را که به زور اسلحه نیرومندترین پیمان نظامی جهان  یعنی ناتو بر دوش مردم افغانستان آوار شده است ؛ می‌توان این گونه برشمارد:

* افغانستان با تولید بیش از ۹۳ درصد مواد مخدر، به بزرگترین منبع تولید و قاچاق مواد مخدر جهان تبدیل شده است. این میزان از تولید در عصر جدید ـ از زمانی که بریتانیا به زور اسلحه،  تجارت مواد مخدر را در چین گسترش داد؛ تاکنون ـ بی‌سابقه بوده است. درآمد سالانه مواد مخدر در بازار جهانی را در حدود ۵۰۰ میلیارد دلار آمریکایی تخمین می‌زنند که به‌طور طبیعی بخش اعظم آن به افغانستان مربوط می‌شود. از این میزان، تنها ۵ـ۴ میلیارد دلار به جیب مزدوران افغانی امپریالیسم ریخته می‌شود و باقی آن را امپریالیست‌ها تصاحب می‌کنند. در عین‌حال، امروز افغانستان به بزرگترین مصرف کننده مواد مخدر تبدیل شده است که با توجه به تأثیر مواد مخدر بر سلامت انسان‌ها، هم اکنون زندگی بیش از دو میلیون نفر از مردم ما در معرض آسیب‌های جدی قرار گرفته است. این رقم در تاریخ افغانستان بی‌سابقه بوده است.

* میلیون‌ها تن از مردم افغانستان به کارهای کوتاه مدت مشغولند و از بیکاری مزمن رنج می‌برند. این بیکاری گسترده در فقدان بیمه‌های اجتماعی شرایط اسفناکی را برای مردم رقم زده است. سی در صد کودکان کشور را کودکان کار تشکیل می‌دهند.

* دولت برآمده از دل امپریالیسم فاسدترین دولت تاریخ افغانستان است. سال‌هاست که افغانستان رتبه دوم را در فهرست فاسدترین کشور جهان کسب می‌کند. مردم کشور ما سالانه بیش از ۳ـ۲ میلیارد دلار آمریکایی به نهاد‌های دولتی رشوه می‌دهند.

* زمین و آب مهم‌ترین مسأله جامعه افغانستان است. در حالی که دهقانان بی زمین و کم زمین بخش عمده جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند؛ تنها ۱۲ درصد از خاک کشور قابل کشت است. دولت کرزای مانند دولت‌های پیش از خود، با تصویب «قانون تنظیم امور زمینداری» زمین‌هایی را که پس از انقلاب ۷ ثور(اردیبهشت) دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان به دهقانان واگذار کرده بود (تحت این عنوان که این واگذاری‌ها مخالف شریعت اسلامی است) بار دیگر به مالکان باز گرداند. جای تعجب نیست که در افغانستان امروز، تنها هجده هزار نفر، مالکیت چهار میلیون جریب زمین را در اختیار دارند.

* سرمایه‌داری وابسته حاکم بر افغانستان فاقد زیرساخت‌های عمده صنعتی به‌ویژه زیرساخت‌های صنعتی راهبردی است و به‌طور عمده بر دو پایه استوار است: ۱ـ بازار مصرفی که وظیفه هضم صادرات «شرکای تجاری»اش را بر دوش می‌کشد و ۲ـ صدور منابع طبیعی کشور. ۸۰ تا ۹۰ درصد اقتصاد افغانستان در بخش «غیر رسمی» فعالیت می‌کند. با آن که بین سال‌های ۲۰۱۳ـ۲۰۰۲ حدود ۱۰۴ میلیارد دلار آمریکایی ـ بیش از دو سوم رقمی که اروپای غربی پس از جنگ دوم جهانی تحت عنوان «طرح مارشال» از آمریکا دریافت کرد ـ در افغانستان هزینه شده؛ هنوز این کشور به کمک‌ها و وام‌های خارجی وابسته است. متأسفانه این نوع «خیرخواهی» بر ظرفیت‌های اجتماعی چند نسل از مردم کشور ما تأثیر‌های دهشتناک باقی گذاشته و نهادینه شده است. ثروت اجتماعی کشور در انحصار یک گروه کوچک ـ زمینداران بزرگ و سرمایه‌داران وابسته بزرگ ـ قرار گرفته است.

* هشت میلیون نفر از جمعیت کشور از سوء تغذیه رنج می‌برند و شش میلیون نفر در معرض آن قرار دارند. اگر بخواهیم به زبان دیپلماتیک سازمان ملل سخن بگوییم در شرایط حاضر بیش از چهارده میلیون نفر ـ بیش از نیمی از جمعیت کشور ـ از گرسنگی مزمن رنج می‌برند.

* دولت افغانستان سیزده سال پس از به‌اصطلاح گسترده‌ترین «حما یت» سیاسی، اقتصادی و نظامی نیرومندترین پیمان نظامی جهان، تصویر کاملی است از یک «دولت ناکام». این دولت قادر به تأمین ابتدایی‌ترین خدمات اجتماعی به مردم نیست.

سیزده سال است که توپخانه تبلیغاتی امپریالیسم، بی‌شرمانه دولت حاکم بر افغانستان را دستاورد درخشان «مداخله بشردوستانه» می‌نامد و به این وسیله کشتار بی‌رحمانه صد‌ها هزار انسان و بر باد دادن میلیاردها دلار از دسترنج توده‌های زحمتکش را توجیه می‌کند. اما آیا وضعیت کنونی افغانستان، به‌معنای شکست کامل پروژه «دموکراسی سازی» و ادعا‌های گوش خراش «ملت سازی» و «دولت سازی» امپریالیسم نیست؟ آیا نظام فاسد کنونی افغانستان، محصول مداخله «بشردوستانه» و سیزده سال حضور این «بشر دوستان» نیست؟

چنین است پایان «رویای آمریکایی» در شکل و شمایل افغانی آن. آن‌هایی که با آرزوی تحقق رویای آمریکایی به خواب رفته بودند؛ اکنون با کابوس واقعیت هولناک افغانستان از خواب برمی‌خیزند.

۲. افغانستان، امپریالیسم و قدرت‌طلبان

اگر از ظاهرسازی جنگ میان «دموکراسی و تروریسم» عبور کنیم و رویدادهای افغانستان را ژرف‌تر مورد بررسی قرار دهیم درمی‌یابیم که در واقع افغانستان به میدان خونبار جنگ‌های مستقیم و غیر مستقیم یا نیابتی امپریالیست‌ها و قدرت‌طلبان منطقه‌ای برای کنترل موقعیت ژئوپلتیک و منابع سرشار آن تبدیل شده است. منابع طبیعی افغانستان که ارزش آن را بیش از سه هزار میلیارد دلار تخمین می‌زنند؛ مهم‌ترین سرمایه راهبردی نسل‌های حال و آینده کشور است و بهره‌برداری از آن باید با توسعه اقتصادی و اجتماعی پایدار و منافع و امنیت راهبردی مردم هماهنگ باشد. اما در شرایطی که رژیم نولیبرالی مزدور سرمایه جهانی بر افغانستان حاکم است؛ بخشی از این منابع طبیعی زیرزمینی کشور پیش از این به سرمایه‌های امپریالیستی و قدرت‌طلبانی که برای غارت به این کشور هجوم آورده‌اند واگذارشده و باقی آن نیز بر اساس «قانون معادن» که قبل از پایان دوره ریاست جمهوری حامد کرزای با شتابی معنادار به‌تصویب رسید؛ واگذار خواهد شد.

مهم‌ترین بازیگران صحنه نبرد افغانستان که هر یک به تنهایی قادر به تأثیرگذاری بر وضعیت کشورند؛ عبارتند از: آمریکا، چین، روسیه، پاکستان، ایران، و عربستان. در واقع جنجالی شدن انتخابات نیز ناشی از کشمکش این قدرت‌هاست. آمریکا و ناتو می‌خواهند پس از حضور نظامی طولانی، اکنون با نمایش انتخاباتی برای حضور همیشگی خود مشروعیت کسب کنند اما سایر بازیگران صحنه، با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان، وضعیت مورد دلخواه آمریکا و ناتو را بر نمی‌تابند. این است که انتقال قدرت کنونی فرصتی طلایی فراهم آورده تا بازیگران گوناگون از طریق مهره‌های پر نفوذ خود شرایط را به نفع خود تغییر دهند. به‌همین دلیل جنجالی شدن روند انتخابات از ماهیتی دو بعدی برخوردار است که با وجود گسیختگی ظاهری از پیوندی دیالکتیکی برخورداراست. در یک سوی این رابطه دیالکتیکی سرمایه داخلی و در سوی دیگر آن سرمایه خارجی قرار دارد.

در بعد داخلی، تضاد‌های سیاسی میان طبقه حاکم افغانستان نشان داد که این طبقه هنوز به آن اندازه از پختگی، قابلیت و وحدت سیاسی دست نیافته است که بتواند منافع طبقاتی خود را با دیدی راهبردی و هدفمند دنبال کند و در بعد خارجی این تضادها بیانگر وابستگی لایه‌های گوناگون طبقه حاکم افغانستان به لایه‌های گوناگون سرمایه خارجی است که از یگانگی هدف و استقلال سیاسی سرمایه داخلی جلوگیری می‌کند. این واقعیت نشان می‌دهد که در افغانستان، منافع سرمایه خارجی  بر منافع سرمایه داخلی اولویت دارد. بنابراین حکومت «وحدت ملی» یا هر ساختار سیاسی ائتلافی دیگر، چیزی نیست جز بازتاب منافع سرمایه‌های خارجی در درجه اول و سرمایه‌ها ی داخلی در درجه دوم.

بدون تردید قدرتمندترین بازیگر حوزه ژئواستراتژیک در افغانستان، امپریالیسم آمریکا و متحدان اروپایی آنند که سیزده سال است افغانستان را به تصرف درآورده‌اند. آمریکا که کلید ذخایر عظیم کشور پر اهمیتی چون افغانستان را با وجود رقیبان قدرتمندی چون چین، روسیه و ایران از آن خود کرده است؛ می‌خواهد با استقرار پایگاه‌ها ی نظامی در قلمرو افغانستان (درشکل موافقتنامه امنیتی دو جانبه)، حضور دائمی خود را تضمین کند. در زنجیره برنامه‌های راهبردی آمریکا، افغانستان فقط به‌عنوان یک حلقه در نظر گرفته می‌شود، هر چند حلقه‌ای نسبتاً مهم. امتناع حامد کرزای از امضای موافقتنامه دو جانبه ظاهراً معضلی است برای آمریکا، اما در واقع این ترفندی است که بر اساس آن، وقتی نماش انتخاباتی پایان یافت؛ حکومت به‌اصطلاح «وحدت ملی» که از کلاه شعبده‌باز بیرون خواهد آمد؛ به نام مردم، این موافقتنامه را امضا خواهد کرد. امپریالیسم آمریکا که رویای امپراتوری جهانی را در سر می‌پروراند از این نمایش انتخاباتی برای تحقق آماج‌های بلند مدت خود استفاده می‌کند. هدف کوتاه مدت امپریالیسم، اشغال افغانستان برای غارت منابع طبیعی آن بود؛ اما هدف درازمدت آن عبارت است ازکنترل منابع طبیعی منطقه و نابودی توان اقتصادی و پتانسیل‌های سیاسی مترقی کشورهای قدرتمندی چون چین، روسیه و ایران که از توانایی مقاومت در مقابل امپریالیسم  آمریکا برخوردارند.