دولت پدیده عقلی – تحلیل موردی حمله پاکستان در ولایت پکتیکا

دولت پدیده قوم و یا دینی مطلق نیست. و دین…

هر شکستی ما را شکست و هیچ شکستی شکست ما…

نویسنده: مهرالدین مشید با تاسف که تنها ما نسل شکست خورده…

نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

«
»

مارکسیسم و جنبش های نوین اجتماعی! 

گزینش از حسین تلاش

مارکسیسم مجموعه ای از «جزئیات لایتغیر» نیست، دگم نیست، علم است. با آن که یک سیستم فکری است ولی سیستم جامد نیست، سیستم فکری رشد یابنده است و با آن که مارکس و انگلس و لنین در ایجاد و گسترش آن سهمی شگفت انگیز دارند، مارکسیسم امروزی ثمره تنها اندیشهٔ آن ها نیست، بلکه در غناء و بسط آن جنبش های انقلابی کارگری و دانشمندان و اندیشه وران انقلابی سراسر جهان شرکت دارند، به علاوه از منبع علوم طبیعی و اجتماعی و اسلوبی دم به دم غنی تر و غنی تر می شود. (احسان طبری: نوشته های فلسفی و اجتماعی-جلد ۱-صفحه ۷۵)

پیش گفتار

شرکت در جنبش آزادی خواهانه زنان و دیگر جنبش های اجتماعی میهن ما یکی از وظیفه های برجسته سوسیالست های انقلابی در میهن ما است..

شوربختانه، کمونیست ها  در آغاز پیدایش این گونه جنبش ها، آن ها را جدی نگرفته بودند و بهای سنگینی برای این چشم پوشی پرداخته اند. در گذشته مارکسیسم چندان دل بستگی به درگیر شدن با جنبش های اجتماعی نوین و واکاوی درگیری های اجتماعی ی که این جنبش ها را به راه انداخت نداشت. نبرد طبقاتی بسیار مردسالارانه بود و شمار زنان در رهبری حزب های کمونیستی خیلی کم.

بگذارید نخست به این بپردازیم که مارکسیسم برای کی و چیست؟ پس از آن به بازگویی تاریخ جنبش های اجتماعی در اروپا و برخورد کمونیست ها با آن ها بپردازیم، تا توانسته باشیم چیزی از این تاریخ برای نبرد امروز ما در میهن ما آموخته باشیم.  

مارکسیسم برای که و برای چه است؟

مارکس پیوسته اندیشه خود را در باره ی هر جستاری پیش رفت می داد و خشک اندیش نبود. گاهی نوشته های پیشین خود را با نگرش انتقادی می خواند و به یادگیری چیزهای نوین می پرداخت.

مارکسیسم برای دگرگونی جهان آفریده شده است. مارکسیسم نیروهای بالنده و تکانه این دگرگونی را نیز شناسایی کرده است.  تردیدی نیست که برای مادی کردن جهان بینی مارکسیسم، باید بتوان آن را به زبانی ساده به طبقه های بالنده آموزش داد، ولی این ساده سازی مقوله ها با خشک اندیشی یکی نیست. خشک اندیشی یعنی درک ایستا از مقوله های مارکسیستی در باره جهان و پدیده های اقتصادی- اجتماعی و طبیعی آن. برای همین مارکس و انگلس پافشاری می کردند که آموزه های خود را  سوسیالیسم علمی بخوانند، در برابر سوسیالیسم پنداری دیگران که بر باورهای ایستایی سوار بود. پدیده ها دگرگون می شوند و دانش انسان در باره ی آن ها فراخ تر و ژرف تر می شود، برای همین هم مقوله های مارکسیستی هم هم راه با دانش انسانی گسترده تر و پیش رفته تر می شود؛ این یک روند پویا و ایست ناپذیر است.

 هنگامی که از ساده سازی مارکسیسم سخن گفته می شود، باید به یاد داشت که مارکسیسم همیشه می خواست که دیدگاه هایش در دست رس آسان کارگران و دیگر رنج بران که آموزش دانشگاهی نداشته اند باشد. برای همین مارکسیسم تنها جهانی بینی است که انسان های ساده می توانند مقوله های برجسته آن را درک کنند. برای همین پیام های پایه ای مارکسیسم می بایست با برخی ساده سازی ها، طبقه کارگر را برای پیکار طبقاتی آماده سازد.

مارکسیسم یک اندیشه پویا است که به گفته مارکس به «نقد بی رحمانه آن چه که هست» می پردازد. ما مادی گرایان می دانیم که این روشن اندیشان مارکسیست نیستند که جهان را دگرگون می کنند. مارکس نوشت: 

«اندیشه های نو هرگز نمی توانند جهان کهن را دگرگون کنند، بلکه آن ها تنها می توانند اندیشه ها را در باره ی جهان کهن دگرگون کنند.» هنگامی که این اندیشه های نو به سازمان دهی طبقه های انقلابی برای براندازی سرمایه داری انجامید، به آن هنگام این اندیشه مادی شده، نیروی دگرگونی جهان کهن را دارد.  

مقوله های مارکسیستی هرگز برای دانشگاهیان نوشته نشده است، بلکه به گفته مارکس برای دگرگون کردن جهان است و اگر تکانه و جنباننده این دگرگونی طبقه کارگر است، پس آموزش این طبقه نیز باید به گونه ای باشد که او آن را درک کند. برای نمونه، گرامشی که روی خوشی به خشک اندیشی در مارکسیسم  نداشت، نیاز ساده سازی مقوله های پیچیده را برای سازمان دهی نبرد طبقاتی طبقه کارگر درک می کرد.  

ما هرگز نباید از ساده سازی بترسیم. تا آنجا که دیدگاه مارکسیستی می توانند در آزاد سازی انسان از بهره کشی کمک کند، این ساده سازی نیازمند است. برای آموزش چگونگی کارکرد نظام بهره کشی سرمایه داری به کارگرانی که با آن روزانه درگیر هستند، نیازی نیست که به واکاوی ژرف و ریزبین همه ی سویه های “سرمایه” مارکس پرداخت، بلکه آموزش ساده سازوکارهای ارزش افزوده در نظام سرمایه داری برای آگاهی طبقاتی طبقه کارگر بس است.

ما هم اکنون به کتاب های مارکسیستی به زبان ساده و به روز شده نیاز داریم. نکته بر جسته در این گونه کتاب ها می بایست این باشد که با نمونه های فراوان از چالش هایی که توده ها هم اکنون در زندگی خود با آن ها روبرو هستند، مارکسیسم را در دست رس راه جویان بگذارند. بسیاری از کتاب های مارکسیستی ما بیش از نیم سده پیش برگردان شده اند. زبان یک پدیده پویا و زنده است و پیوسته در بستر زمان و هنگام روبرو شدن با روی دادهای فراوان دگرگون می شود. برای همین باید درک سرچشمه های مارکسیستی را با برگردان های نوین و با زبانی امروزی برای کارگران، رنج بران و اندیش مندان هوادار طبقه کارگر و لایه های خواهان دگرگونی آسان کرد.

بگذارید در دنباله به این بپردازیم که مارکسیسم چگونه باید به وظیفه های گوناگون خود بپردازد.   

مارکسیست های دانشگاهی و مارکسیست تشکیلاتی 

مارکسیست های دانشگاهی و مارکسیست تشکیلاتی دو بخش بزرگی از مارکسیسم هستند که به انجام وظیفه های بی شمار برای دگرگونی جهان می پردازند. مارکسیسم دانشگاهی مارکس را با انتقاد می خواند و می خواند و مارکسیسم تشکیلاتی حزب ها و سازمان های سیاسی، مانند کمونیست ها، مایویست ها و تروتسکی ها که هر کدام با درک خود آموزش های مارکس را کم و بیش سراسر درست می دانست و می داند.

ما باید از دگرگون شدن مارکسیسم به یک رشته دانشگاهی و روشن اندیشی جلوگیری کنیم. بورژوازی با مارکسیسم دانشگاهی تا به دان جا که به کار تجریدی پژوهشی خود، جدا از مارکسیسم تشکیلاتی بپردازد، نه تنها هیچ جنگی ندارد، بلکه به آن پر و بال هم می دهد. مارکسیسم برای رهایی انسان از بهره کشی، استعمار و دیگر ستم های اقتصادی- اجتماعی پای به دنیا گذاشته است. روشن اندیشان دانشگاهی باید در این زمینه ها به مارکسیست های تشکیلاتی کمک کنند. مارکسیست های دانشگاهی باید با هم کاری نزدیک با  مارکسیست های تشکیلاتی راه درست پژوهش در باره ی چالش های کلیدی که طبقه  کارگر و دیگر رنج بران با ان روبرو هستند را دریابند و خود را در کوچه های  پژوهش های تجریدی به بن بست نرسانند.

به همان گونه، مارکسیست های تشکیلاتی هم نمی توانند خود را از پژوهش های دانشگاهی مارکسیست ها و دیگر انسان های پیش رو از سرمایه داری بی نیاز بدانند. مارکسیست های تشکیلاتی باید در برخورد روزانه خود با نظام سرمایه داری و در پیوند نزدیک با طبقه های رنج بر به بررسی نیازمندی های خود برای درک بهتر پدیده ها در جهان پیوسته دگرگون شده سرمایه داری بپردازند. هنگامی که سرمایه داری برای یافتن چاره برای ناهم سازگاری های درونی خود، پایه های اقتصادی سرمایه داری را دگرگون می کند و شیوه های فرمان روایی نوین به کار می برد، دست گاه و ساز افزار واکاوی مارکسیسم هم باید با پیش رفت مقوله های خود بتواند به بررسی این پدیده ها بپردازد و راه درست نبرد را پیدا کند. انجام درست این کار به هم کاری نزدیک میان مارکسیست های دانشگاهی و مارکسیست های تشکیلاتی وابستگی دارد.

یکی دیگر از وظیفه های مارکسیست های دانشگاهی پیکار ایدیولوژیک با اندیشه بورژوازی است. مارکسیست های دانشگاهی بهتر می توانند به پیکار ایدیولوژیک، که بخش برجسته ای از نبرد طبقاتی است، بپردازند، چرا که این پیکار در سرشت خود آکادمیک است و مارکسیست های تشکیلاتی درگیر وظیفه های سازماندهی نبرد اقتصادی و سیاسی هستند.

مارکسیست های تشکیلاتی در پیوند روزانه خود با نیروهای بالنده انقلاب به ناگزیر باید دست به برخی از ساده سازی ها در آموزش مارکسیسم بپردازند و برخی از جستارها را برجسته تر از دیگران بررسی کنند. چالش کار ولی در این جا است که اندیش مندان بورژوازی از این ساده سازی، علیه مارکسیسم بهره جویی کرده اند و می کنند. برای نمونه، آقای سروش که به درستی می دانست که رفیق طبری هم چون یک مارکسیستی که خواهان دگرگونی جهان است، نبرد طبقاتی را برجسته تر از جنگ با مذهب می داند، پیوسته از این حقیقت برای یورش به ماتریالیسم- دیالکتیک سود می جست.  

دانش مندان بورژوازی همین گونه، هنگام خواندن تاریخ اتحاد جماهیر شوروی به زبان ساده، هنوز دوست دارند بگویند که دوران استالین نشان گر سرشت ضددموکراتیک مارکسیسم است. آن ها به خوبی تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را می شناسند و از دوران سخت یورش ضدانقلاب به اتحاد جماهیر شوروی جوان نیز آگاه هستند. با این  همه روی دادهای را از زمینه تاریخی آن جدا می سازند، تا مارکسیسم را بدنام کنند.

مارکسیست های دانشگاهی باید به جدل آکادمیک با دانش مندان بورژوازی بپردازند، تا هم بتوانند نیروهای جوان و روشن اندیش پیش رو را به سوی نبرد ضدسرمایه داری و ضدامپریالیستی بکشانند و هم بتوانند نیروی مارکسیست های تشکیلاتی را برای انجام کارهای برجسته دیگر آزاد کنند.

دو دلیل برجسته افت مارکسیسم در سال های هشتاد 

بحران مارکسیسم در دهه پایانی هفتاد دلیل های گوناگونی داشت. از یک سو سرمایه داری جهانی دست خوش یک سری دگرگونی های ساختاری ژرف شده بود. سرمایه داری برای چاره جویی با چالش های فراوانی که با آن روبرو بود، به یک یورش هم سویه نئولیبرالستی دست زد که شیوه های گذشته نبرد، استراتژی ها، نهادها و چشم اندازهای سیاسی  مارکسیسم را به ناگهان به چالش انداخت. از سوی دیگر مارکسیست ها نتوانستند برجستگی جنبش های اجتماعی را به هنگام درک کنند و آن ها را بخشی از نیروهای آزادی بخش در برابر سرمایه داری بدانند.

  • دلیل نخست

پیش رفت اقتصادی پس از جنگ کشورهای سرمایه داری با بحران ژرف در دهه هفتاد روبرو شد، این بحران چالش بزرگی نیز در چگونگی واکاوی سرمایه داری صنعتی و  جنبش کلاسیک کار و استراتژی های نبرد نزد مارکسیست ها پدید آورد. صنعت زدایی، انقلاب لجستیکی، برون سپاری تولید، برتری بخش مالی، صنعتی شدن کشاورزی، رشد بخش خدمات، یورش سیاسی به اتحادیه های کارگری و بدتر شدن بازار کار، چشم انداز اقتصادی و سیاسی را دگرگون کرد، و با این دگرگونی ها دامنه ی پیکار ضد سرمایه داری نیز دگرگون شد و هویت کارگری را که هسته جنبش کارگری کلاسیک بود، کم توان کرد. در سال های هفتاد میلادی نئولیبرالیسم با جولان دو ضدکمونیست دیوانه رایگان و تاچر (هم اکنون ما می دانیم که آن ها حتا در زمان رییس جمهوری و نخست وزیری خود به بیماری آلزایمر دچار بودند) به همه ی نهادها و خانه های مارکسیستی آز دانشگاه تا آموزشگاه ها یورش برد. استادان مارکسیست دانش گاه ها آرام آرام کنار زده شدند. خیلی جاها آموزش جامعه شناسی مارکسیستی را بستند. مارکسیسم در هر دو گونه خود (تشکیلاتی و دانشگاهی) بسیار دیر توانست با این دگرگونی برخوردی سازنده داشته باشد و برای یک جنگ نوین خود را آماده سازد.

  • دلیل دوم

اما بحران مارکسیسم یک دلیل درونی نیز داشت. در پایان سال های شصت میلادی  جنبش های آزادی خواهی تازه ای  با هدف ها، شیوه ها و استراتژی های نو به دنیا آمدند. جنبش کارگری  هر روز کم توان تر می شد و توان پهنه های دیگر نبرد مانند جنسیت، نژادپرستی، طبیعت رو به افزایش بود. مارکسیسم که با جنبش کارگری گره خورده بود، نتوانست به خوبی و به هنگام آن را با جنبش های اجتماعی نوین پیوند دهد. 

کاهش هویت کارگری، هویت های دیگری را آشکار کرد. به زبان دیگر روشن شد که طبقه کارگر نوین  و جنبش ضدسرمایه داری نوین مانند گذشته همگن نیست. این روند همچنین نشان داد که تکانه انقلاب تنها بدی شرایط اقتصاد نیست، بلکه جنبش هایی که علیه  نابرابری های دیگر مانند جنسیت، نژادی و ملی نبرد می کنند بخش جدایی ناپذیر از این تکانه نوین هستند. مارکسیست های تشکیلاتی نتوانستند به هنگام ویژگی های پیش رو این جنبش ها را دریابند و گام به پهنه های نبرد علیه جنسیت گرایی، نژادپرستی، ویران کردن محیط زیست، ووو بگذارند. آن ها به جنبش کارگری و پیکار ضدامپریالیستی می پرداختند، ولی در برخورد با  جنبش های زنان و محیط زیست نه تنها پیش رو و پیش آهنگ نبودند، بلکه گاهی هم آن ها را جنبش های واپس گرا می خواندند.

حزب های کمونیست اروپا شوری به درگیر شدن در نبردی که نمی توانستند آن ها را برنامه ریزی کنند نشان نمی دادند و درک خشکی از نبرد طبقاتی داشتند. شرایط مارکسیسم دانشگاهی که ریشه در شورش دانشجویی داشت کمی بهتر بود. مارکسیسم دانشگاه استراتژی های کلاسیک و تشکیلاتی را کهنه می دانست، با این همه جنبش طبقه کارگر را تنها راننده دگرگونی ها اجتماعی می دانست و درگیر جنبش های اجتماعی نوین  – مانند جنسیت، محیط زیست، نژادپرستی چندان نبود و کم و بیش آن ها را نادیده می گرفت

در آلمان و بریتانیا اتحادهای امیدوار کننده ای بین نقد مارکسیستی سرمایه داری و نقد فمینیستی مردسالاری پدید آمد، ولی در دیگر جاها این هم گرایی بسیار کم بود. گفتمان های چون جنسیت گرایی (sexism) ، نژادپرستی و محیط زیست در دهه هفتاد  بسیار بسیار کم در رسانه های حزب های کمونیست دیده می شد. برای مارکسیسم دانشگاهی و هم تشکیلاتی دهه هفتاد  راننده و تکانه جنبش هم چنان طبقه کارگر بود و با جنبش های دیگر پیوندی نداشت. برای همین در پی بحران گسترده ای که در دهه هفتاد  در جنبش کار کلاسیک پدید آمد، هر دو بخش مارکسیستی ضربه سختی خوردند.

هم کاری کنونی مارکسیسم و جنبش های اجتماعی

همیشه پیوند روشنی میان بحران اقتصادی و روند دل بستگی به مارکسیسم بوده است. پس از چند دهه بن بست، بار دیگر گروه های پژوهشی مارکسیستی پر جنب و جوش در گوشه و کنار دنیا خودنمایی می کنند. در دهه کنونی، دانشجویان و پژوهش گران جوان یک برگشت به مارکسیسم را در دنیای دانشگاهی آغاز کرده اند که می توان آن را در  پایان نامه های کارشناسی ارشد، آموزش مارکسیستی در دانشگاه ها،  شکوفایی گروه های  آموزشی و تارنگاشت های گوناگون به روشنی دید.  

پژوهش مارکسیستی امروز کم مردسالارتر از گذشته است و جستارهایی نوینی ماند پیوند سرمایه داری با طبیعت، نژادپرستی، استعمار، فمینیسم و سکس گرایی را بررسی می کند.

این کژفهمی بزرگی از مارکسیسم است، اگر آن را در برابر گونه های دیگر ستم کور و کر بدانیم. فرهنگ مارکسیستی هم واره دربرگیرنده بخش گسترده ای از اندیش مندان فمینیستی، ضد نژادپرستانه و استعمار زدایی مانند کلارا زتکین، آگوست ببل، الکساندرا کلونتائی، لنین، کلودیا جونز و آنجلا دیویس بوده است.

 مارکسیسم در پیکار استعمار زدایی دهه شصت  پیش آهنگ بود و فمینیسم مارکسیستی در دهه هفتاد پیش رفت خوبی داشت. مارکسیسم در دهه هفتاد پیش از آن که جنبش های سیاسی، ساختارهای اجتماعی، نهادها، سازمان ها و استراتژی هایی که پایه های مادی مارکسیسم بودند فرو ریختند، یک دوره جهانی پیش رفت داشت.   

این وظیفه ما است که مارکسیسم را برای پیکارگران ضدسرمایه داری و دیگرانی که علیه دیگر ستم های اقتصادی- اجتماعی، به هر گونه ای که باشد می رزمند، بشناسانیم و به آن ها نشان بدهیم که مارکسیسم سخنی برای گفتن دارد.

 از سوی دیگر باید به یادمان باشد که جهان بینی مارکسیسم پیوند دیالکتیکی تئوری و عمل است و باید به دین گونه از این جنبش ها آموزه های فراوان تئوریک یاد بگیریم و مارکسیسم را به زمینه های نوینی پیش رفت دهیم. مارکسیسم با این که از دانشگاه و دانشگاهی ها باید یاری و کمک بگیرد و با آن ها هم کاری کند، ولی نمی تواند تنها به پشتیبانی دانشگاه ها و بنیادهای پژوهشی بسنده کند. مارکسیسم باید بتواند نهادها و آموزش گاه هایی برون از دانشگاه ها هم داشته باشد، تا با استقلال طبقاتی به پژوهش و پیش رفت مقوله های مارکسیستی بپردازد. در این زمینه خوش بختانه ما هنوز از پژوهش های دانش مندان مارکسیست جمهوری خلق چین، کوبا و ویتنام سوسیالیستی و جمهوری دموکراتیک کره بهره مند هستیم. 

هم اکنون باید با بسیاری از تئوری هایی که در انتقاد خود از نظام سرمایه داری در بسیاری از زمینه ها با ما هم سو هستند هم کاری کرد. نباید دوباره مانند گذشته گذاشت که بورژوازی از این ناسازگاری بر ضد هم گرایی در جنبش ضدسرمایه داری سود جوید. بلکه کمونیست ها با داشتن استقلال طبقاتی و ایدیولوژیک خود، باید با این گروه ها بر ضد نظام سرمایه داری هم اندیشی، هم کاری و هم گامی کنند.

پایان سخن

بحران سال ۲۰۰۸ که ما هنوز از پیامدهای ناگوار آن رنج می بریم، ریشه در سیاست نئولیبرالی سال های هفتاد برای برون رفت از دشواری های فراوان دارد که با انحصار سرمایه مالی و کم توان کردن جنبش کارگری گذرا حل شده بود. با این همه ی، سرمایه داری نمی تواند این ترفند را یک بار دیگر به کار برد، چرا که در پهنه جهانی، سرمایه داری هم اکنون در بدهی است، دست مزدها کاهش یافته اند، بازار کار بدتر شده است، دارایی های دولت خصوصی شده است، تولید به کشورهای کم دست مزد جابجا شده است و کم و بیش همه ی جهان در چرخه سرمایه گنجانیده شده است. دیگر پهنه ای نمانده است که سرمایه آن را به زیر یوغ خود نکشانده باشد؛ نجات نئولیبرالستی دهه هشتاد برای سرمایه داری امروز شدنی نیست.

مارکسیسم یک فرهنگ چند سویه دارد که از درگیری های درون گُردانی آزاد نیست، ولی اگر یک چیز میان همه ی این شاخه ها یگانه باشد این است که هیچ جهان بینی بهتر از مارکسیسم سازوکارهای سرمایه داری را به این اندازه درک و بررسی نمی کند و هیچ جهان بینی بهتر از مارکسیسم از آموخته های پرارزش و توان مند در نبرد با سرمایه داری برخوردار نیست. برای همین، امروز مارکسیسم مهم تر از همیشه است.    

بسیاری از نوشته های دست نخورده مارکس و انگلس که به تازگی پخش شده است نشان از یک مارکسیسم پویا جهانی و اکولوژیکی مارکس دارد. این نوشته ها نشان می دهند که نقد مارکس بر اقتصاد سیاسی یک کار پژوهشی بود که هرگز به پایان خود نرسید و دربرگیرنده نگرش ها و شگفت زدگی های بوم شناسی (اکولوژیک) هم بوده است.

هیچ گاه پیش از این جهان و بسیاری از دامنه های زندگی ما تا این اندازه “سرمایه زده” نشده است. با این همه سرمایه داری هم به دلیل ناسازگار های درونی خودش و هم به دلیل ایستادگی روزافزون توده ها در برابرش در بحران ژرفی فرو رفته است. مارکسیسم در پانزده سال گذشته دوباره نیرومند شده است. داده های فراوانی نشان گر این هستند که شکوفایی هم اکنون مارکسیسم تنها آغاز کار است. همه ی روی دادها نشان گر این است که جنبش های ضد نئولیبرالیستی، شورش علیه اتحادیه اروپا در یونان و انگلستان، جنبش آب و هوا، جنبش “من هم” (Me-Too) زنان،  بهار عربی، جلیقه زرد فرانسه، جنبش هواداران کوربن و سندرز در بریتانیا و ایالات متحده، شورش کنونی در میهن ما جنبش های بزرگ و شکست ناپذیر ضدسرمایه داری زمان ما هستند.

چالش های  آب و هوایی یافتن راه چاره ها را برای سرمایه داری سخت تر کرده است.  حتا اگر جنبش آب و هوایی شکست به خورد، چالش هایی که این جنبش برای سرمایه داری آفریده است به آن اندازه است که نمی توان آن را با داروهای نئولیبرالستی درمان کرد. همه ی این شرایط نشان دهنده این است که ما گام  به یک دوره آشفته فروپاشی می گذاریم که در آن یک گروه کوچک از توان گرایان جهان تلاش می کنند که سرمایه داری انسان کُش را به سود خود نجات دهند.

انگلس در جایی می گوید که یکی از دلیل های پافشاری بیش از اندازه مارکس و او بر برجسته بودن اقتصاد، واکنش به چشم پوشی پژوهش گران بورژوازی در برابر نقش اقتصاد در جامعه بوده است. خوش بختانه مارکسیست ها از گذشته خود آموخته اند و سال ها است که جنبش های اجتماعی گوناگون را جنبش های پیش رو می دانند.

 گُردان ایستادگی در برابر این نقشه های ضدانسانی سرمایه داری باید هر چه گسترده تر شود. برای همین کمونیست ها و دیگر مارکسیست ها که خواهان براندازی نظام سرمایه داری هستند، باید با جنبش های اجتماعی هم کاری کنند و برای پیدا کردن بهترین راه نبرد علیه نابودی انسان و زمین از سوی سرمایه داری با هم هم اندیشی کنند.

پایان