روح
دکتر بیژن باران
روحی است بی نشان و ما غرقه در نشانش/ روحی است بيمکان و سر تا قدم مکانش. مولانا
اندیشیدن: گفتگوی روح با خودش است. افلاطون
روح مقوله اعتقادی در افواه مردم، زبان، الهیات، ادبیات، هنر، فیلم، تجربه اوکالت/ پارانورمال است. علوم انسانی روانشناسی، جامعه شناسی، ژنتیک فصلی در باره روح ندارند. تنها در کتب دینی پیدا می شود. روح با مکاشفه، شهود، فتوا، سلوک، تزکیه نفس، ریاضت، سفر 7وادی عشق عرفان خیالپردازی می شود.
همه 7وادی ذهنیات فردی اند بقرار زیر: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فنا. این خیالات اکنون در فیلم و داستان علمی تخیلی تصویر می شوند. معراج یعنی جسم بیوزن به آسمان پر از پرتو مرگبار بضد گرانش زمین در تخیل بالا می رود. چرا برخی به روح باور داشته؛ برخی آن را متافیزیک خوانده و باور ندارند؟ این باور به شخصیت فرد، محیط کودکی، نوجوانی، تحصیلات او ربط دارد. مقوله اعتقادی از خانواده، کودکی، نوجوانی در حافظه باورهای مغز می نشیند.
در اقتراح/ نظرخواهی زیر در باره روح پاسخها 2گونه بودند: 1-مادیون روح را کارکرد مغز انسان می دانند. با دروس علمی و مطالعه مقالات روح را برای خود رد کرده اند. آنها به دلیلی از آغاز روح را نپذیرفتند. 2- مذهبیون مغز را ناشی از دم قدسی، طرح کلان احدیت می دانند. برخی از آنها ماده، علم، تکامل انواع را با روح قبول داشته؛ به عالم عرفانی گرایش دارند.
در کتیبه فوق گزینه مولانا پرادوکس/ غامض گویی “روحی بی نشان و مکان ولی همه جا” حاضر استدلال پذیر نیست. مولانا گفت مکان روح از سر تا پا” ست؛ ولی کسانیکه در جنگ از روی مین گذشته و 2پایشان قطع شده؛ آیا روح شان نیمه می شود؟ در این گزینه گویها، مادیگرا فاعل “فرد”را جانشین “روح” می کند. گزینه گویی 2500 سال پیش افلاطون هم برای علمگرا بیمعنی است؛ زیرا زبان مشترک “خود” یونانی با روح صراحت ندارد.
علم روند فرگشتی بهینگی داشته؛ در درازنای زمان به کمال می رسد. فرگشت کمال از هواپیما ملخی تا جامبو جتهای مافوق صوت امروزی را می توان دید. اصول غلط با اصول جدید عوض می شوند. در 100 سال گذشته فضا از اتر، خلاء، پرتو کیهانی با آزمایشات و ریاضیات تغییر کرد. ولی باور توان تغییر نداشته؛ تنها با لفاظی رایج زمانی عقلانی اکنون علمی عرضه می شود. باورمندان فرضها را در جمله های حکمی می گذارند که اثبات پذیر نیستند. آنها با شهود، اعتقاد، مکاشفه، برات به دل فقط می توانند بگویند: روح هست. دلایل علمی، ریاضی، جهانشمول ندارند.
روح می تواند بخشی از روح القدس برای دینوران باشد یا فقط مختص یک فرد برای عرفان باشد که در طلب روح القدس است. برای باورمندان روح نرمافزاری است که متافیزیک آن را در انسان نصب کرده؛ ولی مغز سختافزارنبوده؛ جسم جایگاه آن است. در سنن ادبی قلب می تواند گزینه دیگر برای جایگاه روح باشد. علم تشریح، جانوران را کالبدشکافی کرده؛ اعضای تن را نقشه بندی ساختاری و کارکردی می کند.
در تشریح، قلب یک پمپ خون برای رسانیدن اکسیژن و بردن فضولات اعضای تن است. قلب حافظه ندارد تا خاطرات فرد را ضبط کند. شش، کلیه، روده، جگر، عضله، استخوان کاملا تشریح شده اند اگر روح در عضوی بجز مغز باشد؛ در عمل جراحی از فرد دیگر یا حتی جانوران عضو سالم جایگزین عضو معیوب می شود. در جراحی عضوی از دیگری با روح دیگری وارد تن مریض می شود. پس مریض شفا یافته 2روح دارد. نتیجه: برای باورمند هم حکم جدایی روح از مغز کذب است.
روح یک باور است که در شبکه ای از حافظه مجاور مرکز به هیجان/ ایموسیون انبار می شود. واشکافی روح و محفوظات آن در مغز باورمند 2بخش دارد: 1- زبانی اسم، جمله، هجا، تلفظ. 2- محتوای اطلاعات در حافظه تصریحی باور، مقوله ای ثابت، موجود، عاطفی است. فرد اهل ادبیات در مطالعات خود داده ها را گلچینی برای عقلایی کردن این باور بکار می برد. در روند بحث هیجان هم فعال شده؛ بحث داغ می شود.
فرد گاهی برای عقلایی جلوه دادن؛ به نقل قول از مشاهیر، تشابهات دیگر مانند موج رادیو، هوای تنفسی، انرژی جنبشی را بکار می برد. در جهان بیش از 1میلیون استاد علوم است که 1% آنها خداباورند. نقل قول از این 1% یا خارج از متن کامل از بقیه مفصل کتاب یا با دخل و تصرف ناآگاهانه در محتوا- اقتدار نام برای مرعوب طرف بحث بکار می رود.
نظرات حاشیه چون جنبه عام نداشته؛ در کتب درسی گنجانده نمی شوند. نظرات حاشیه ای از دانشمندان خارج از حیطه تخصص یک شگرد پلمیک است. آینشتاین در فیزیک صاحب نظر است؛ آنهم پیش از کوانتوم و احتمالات. نقل قول از او در الهیات، فلسفه، طباخی صرفا یک نظر از صف شهره گان علمی است؛ ولی دلیلی نیست که در امور دیگر صاحب نظر باشد. در طب پزشگ تنفسی از پزشگ قلب جداست.
گاهی در بحث با طنز، پرخاش، سرهم بندی، شک، پرسش، تمسخر، کلمات علمی- باورهای عرفانی مطرح می شوند. گاهی با بیتی شعر پرسش تخطئه می شود. گاهی هم اصول علمی در اثبات باور ارایه می شوند. نمونه پلمیک: وجود روح برآمد دوگانگي طبيعي و ماوراء طبيعي در وجود انسان می شود. شیفت از امر اصلی روح به موضوع ثانوی است.
لذا دلایل وجود روح به جدل دیگر یعنی “2گانگی طبیعی و ماوراء طبیعی” می چرخد. اکنون در پلمیک این 2گانگی را باید رد کرد. یعنی شیوه استدلال آنها التقاطی بوده؛ منطق، جملات علمی، نظرات شهودی، پیشفرضهای شخصی را بکار می برند. رئوس پلمیک باورمندان روح در تقابل با علوم طبیعی، انسانی، اجتماعی ارایه می شوند.
روح ماوراء طبیعی نبوده، بلکه اصل وجود است. این حکم نادرست استدلال ندارد. نمونه: روح دوگانگی نیست؛ فقط یکیست که همه چیز از اوست و درون او ست. این حکم است استدلال نیست. همه چیز از روح است- چرا؟ همه چیز شامل کائنات می شود که از ماده و انرژی اند؛ تابع زمان در تغییرند. روح ناچیز در انسانی کوچک نسبت به کائنات نسبت 0 به بینهایت است.
اعتقاد در شبکه مغز رسوب کرده؛ با استدلال، اثبات، جدل آن را نمی توان برای باورمند رد کرد. ولی برای ناظران بی تعصب در بحث، استدلال پذیرفتنی است. فرد در یک بازه زمانی مطالعه، غور، بحث، تجارب شخصی تغییر موضع می دهد. گاهی از معلول به علت پی برده می شود. زمین خیس است؛ پس باران آمده.
آیا گیاه، جانور، حشره، قارچ روح دارند؟ آیا روح مریض می شود؟ روح در برابر ویروس، باکتری، قارچ ذره بینی مصونیت دارد یا ندارد؟ روج بچه با بزرگسال چه فرقی دارد؟ سوخت روح از کجا می آید؟ تن زنده غذا خورده؛ سوخت تامین می کند ولی تن مرده که سوخت ندارد؛ روح از کجا انرژی می گیرید؟ خود روح اعضای ثانوی دارد یا ندارد؟ اگر روح مادی باشد؛ در بهشت چون شمد سفید کاری چون خواندن، دیدن، خوردن نمی تواند بکند.
تمام موجودات از ماهی عروس تا حلزون، از لاشخور تا میمون- همه در مرزهای تن اعضا با کارکردهای گوناگون دارند. هدف و مرز با محیط روح چیست؟ چرا روح طفیل تن است و جدا نیست؟ این وابستگی در فصل مشترک روح و جسم مانند دریا و ساحل چگونه است؟ آیا روح تماما در تن، قلب، یا مغز است؛ یا در تن بطور همگون مانند دیگ شیربرنج پخش است؟ چرا روح هست؟
اگر هر انسان روح دارد؛ فرد 50 ساله 2 متر قد و 100 کیلوگرم وزن دارد. اندازه روح باندازه 2متر قد و 100 کیلو انسان است؟ آیا روح از جنین تا 50 سالگی رشد کرده و بالغ می شود؟ آیا روح وزن، چگالی، قد، سن مانند یک فرد دارد؟ آیا پیر می شود ولی نمی میرد؟ تن پوست یعنی کیسه ای در برگیرنده امعاء و احشاء دارد. کجای این کیسه روح قرار دارد- نزدیک پوست، بالای تن، میان تن؟
روح از کجا، کی، در چرخه حیات رشد یابنده پیدا می شود؟ آیا روح پیش از حیات بوده، پیش از تولد، با تولد، در چرخه حیات بوده؟ باور به روح از چه سنی در فرد پدید می آید؟ این که روح از تن خارج می شود؛ کجا می رود؟ روح اگر وابسته به جسم باشد؛ با مرگ فنا می شود. ولی اگر جدا باشد بنا به باور دینی به آسمان می رود. ولی آسمان پر از پرتوهای مضر و نبود هوای تنفسی برای حیات است. جانور با مرگ و دفن در گیاه جذب شده؛ در پایان فصل همه به خاک تبدیل می شوند. در چرخه عمر طبیعت در گیاهان تناسخ می یابند.
آیا روح در بعد زمان تغییر کرده؛ پیر می شود؟ با دوستی بحث شد. گفته شد: پاریس پایتخت آمریکا است. گفت نیست. گفته شد: روح نیست. گفت: هست. چرا و چگونه در او باور به وجود روح پدید آمد. آیا روح در تن پیش یا پس از باور به آن حلول می کند؟ کی فرد به روح باور می کند؟
او مهندس ساختمان است؛ با تجربه شخصی، نقل سطرهای علمی، شگرد قیاس می کوشید ثابت کند روح هست. گفته شد: چرا نمی گویی روح نیست. چون در دروس مدرسه و دانشگاه تدریس نمی شود. تنها در تاریخ، الهیات، ادبیات، هنر روح دیده شده؛ مردم از آن میگویند.
روح شیی عینی نیست که بتوان آنرا اندازه گرفت. روح ماندنی، تغییرناپذیر یعنی چی؟ آیا با مریضی تن، روح هم مریض می شود؟ تن با دارو، عمل جراحی، رادیو تراپی شفا می یابد. روح با چه شفا می یابد؟ اشعه ایکس، ام آر آی، لیزر بر روح چه اثری دارند؟ روح بچه با پیر فرق دارد یا ندارد؟ آیا روح بیماری بدخیم می گیرد؟ آیا روح مریض دوایی چون حب آتیوان، والیوم، زنکس دارد؟
جسم چه در جانور چه در ماشین پس از مدتی نیاز به مرمت اجزاء دارد. ولی روح با هستی معنوی نیازی به توان بخشی تا ابد ندارد. روح از چی ساخته شده؛ اجزای آن کدامند؟ اعضای درونی روج کدامند- قلب، مغز، عضله، ریه؟ هر جانور زنده اینها را دارد.
روح فقط در زبان باورمندان است. روح استدلال پذیر و آزمایش ناپذیر نیست؛ با حکم صادر کردن ممکن می شود. شناخت در باره روح را با مرور کتب دینی، تاریخی، الهیات، فلسفی می توان در یافت. چون روح مقوله کلامی ست؛ هیچ صنعتی با آن ساخته نمی شود. پندارهای مربوط به آخرت، معاد، فرشته، برای برخی آرامش بخش اند. چون تن انسان مانند دیگر جانوران میرا ست.
روح و دین 2گانه/ ثنویت همذات اند. در ادیان سامی روح برای آخرت بهشت و جهنم است. زیرا جسم خاک می شود. فرد با خدا با روح وصل می شود. روح یک باور است برای حیات پس از مرگ. دین با عبادت و باور، اجر اخروی به مومنان وعده می دهد. ولی روح باوران می گویند: روح جاودانی است؛ زوال ندارد. حتی خورشید هم فرو پاشیده؛ سیاهچاله می شود. روح القدس در باورهای مسیحی، قران، بهایی آمده.
در زیر سیر نظرات در باره روح در جهان در 3هزار سال گذشته می آید. هر پدیده و ایده تاریخچه ای دارد؛ مشاهیر گذشته در باره آن نظر داده اند. در متون دینی، فلسفی، اساطیری ذات غیرجسمانی را روح نامند. روح، روان، یونانی پسیکو مشتق از دم یا نفس مترادفند. روان توان حی، آگاهی، استدلال، کاراکتر، شخصیت، احساس، هوشیاری، حافظه، ادراک، اندیشیدن می باشد. در الهیات یهودی-مسیحی با تاثیر از افلاطون روح ابدی است. توماس آکینس کاتولیک حکم داد: همه جانوران روح یا انیما داشته؛ ولی مال انسان ابدی است.
ادیان دیگر هندویسم و جینیسم-این باورها را دارند: همه موجودات آتمن بمعنی روح، جیوا، پرانا بمعنی جوهر حیاتی دارند. ارسطو هم 2گانگی تن و روان را تکرار کرد. برخی ادیان چون انیمسم در میان سرخپوستان رود و کوه را هم دارای روح می دانند.
در مصر، آشور، بابل اعتقاد به روح جدا از تن بوده که پس از مرگ می ماند. بودایی به روح باور نداشته؛ زیرا همه چیز را سیال و در تغییر می داند. روح انتولوژی/ هستی شناسی، واقعیت، وجود در متافیزیک است. متافیزیک در باره شدن، مقولات وجودی، مناسبات آنها، وجود پدیده، سلسله مراتب، گروهبندی، تشابهات، افتراقها است.
در مسیحیت روح هستی شناسی ontological واقعیت غیرمادی معنوی در مومنان است که در جهان پس از مرگ وارد بهشت می شود. هستی شناسان از 2500 سال گذشته بقرار زیرند: ارسطو، ابن سینا، داستایوسکی، غزالی، دکارت، هگل، نیتچه، پوپر، راسل، ملاصدرا، سارتر، سهروردی، ژیژک. شاید وجود زبان، فکر، خاطرات در سر منشاء ایده روح در باروهای عرفانی بود؟
در یهودیت/ عبری، قبله، سنن عرفانی 5 عنصر برای توصیف روح بکار روند: 1- نفش یعنی موجود زنده- مربوط به غریزه طبیعی. 2- رواش یعنی باد- مربوط به هیجان و اخلاق. 3- نشامه یعنی نَفس. 4- چایه یعنی زندگی- مربوط به جزء خدا در انسان. 5- یشیده یعنی تکانگی یا وحدت خدا.
بنا به تورات، فصل 1 آفرینش2.7 Genesis “خدا با دمیدن در بینی روح را به آدم گلی داد تا او یک موجود زنده باشد.” کیفیت روح بستگی به اجرای 10فرمان دارد تا انسان به خدا نزدیک شود. پس در مرگ با آخرت پاداش باید جشن گرفت. در این فصل، پسیکو مترادف روح، روان، نفس، خویش، آفریننده، شخص، اشتها، ذهن، موجود حی، هوس، هیجان، شور می باشد.
قران نفس میرا و روح جاودان را ذاتا جدا کرده؛ با 21 بار تکرار، روح را راننده نفس خوانده که شامل تمنیات و ادراکات آنی زندگی است. قران 17:85 “روح را در حیطه خدا و خارج از فهم بشر” خواند. “خدا روح را از مرده ستانده؛ در خواب روح از تن جدا می شود.” قران 39:42 آیین بهایی روح را آیه/ نشانه خدا خواند. مولانا معتقد بود: غور در روح غير ممكن و جسم حجاب روح است.
روح در عربی از ریح/ باد آمده؛ مترادف روح، عقل توان اندیشیدن، فطرت، دل، راز، نفس اماره یا غریزه، جان یا حیات است. شاید سبزی ریحان از آن آمده باشد. روح انرژی ناسوتی بوده؛ خارج از تن است. روح دیدنی، حس پذیر، لمس پذیر، حرکت نامشهود، بنیان حیات، احساس، هشیاری، ادراک است. قران: و نفخت فيه من روحي/ و در او از روح خودم دميدم. https://en.wikipedia.org/wiki/Soul
تناسخ بازگشت روح پس از مرگ، حلول از تنی به تن دیگر است. در مشربهای خاور دور مانند جینیسم و بودیسم برای سیکها تناسخ بنمایه است. شامانها، تائو، ساینتولوژی هم روح وجود دارد. در زرتشتی روح ورای جسم و ابدی است. در آخرت خدا روح را به ابدیت بهشت فرشتگان یا جهنم می فرستد. روح در شب از جسم جدا شده؛ به آسمان رفته؛ زندگی تازه کند. در عصر مدرن هم برهما، خدادوستان، انساندوستان، سورات شبدا یوگا، حلقه های عرفان روح را ابدی برای نزدیکی به خدا می انگاراند.
بجز الهیات، در فلسفه روح را افلاطون، ارسطو، سقراط، ابن سینا، ابن نفیس، توماس آکیناس، کانت، جیمز هیلمن با احکامی در مورد ذات، هدف، وحدت وجود آمیخته اند. علم جدید، عصبشناسی جسمانی و هستی شناسی بر کشف و شهود عرفانی اولویت دارند. زیرا نتایج علمی در پزشگی و روانشناسی کاربرد دارند. لذا پندار و رفتار در ذهن با شیوه تقلیلگرا و فرایندهای فیزیکال مغز تشریح می شوند. اندازه گیری، علیت، محرک- فعالیت، کنش- واکنش، آزمایش در شناخت علمی با ام آر آی مغز تصویر پویا می شوند.
از نیمه سده 20 برداشتی از کوانتوم مکانیک در صفات ذرات فیزیک کلاسیک و نسبیت شبهه پدید آورد. شان کاررول باور فیزیکدان “ذرات و نیروهای روحی” را برای اندرکنش با ذرات مادی ارایه داد. در زیست شناسی سیریل باررت نوشت: “روح واژه ایست تا ایده احساس سکونت وجود، وجدان، هوشیاری در انسان را بیان کند.
در تجربه پارانورمال- جدایی روح از جسم، حاضر کردن روح مرده، دیالوگ با روح مطرح می شوند. برخی علما هوشیاری را در کائنات دیده؛ حتی ابر رایانه کیهانی می بینند. ولی میلبورن کریستوفر 1979 گفت: این حرفها آزمون پذیر نیستند. دانشمندی در 1901 از زنده و مرده فرد وزن روح را 21 گرم حساب کرد. بروس هود نوشت این محاسبه غیرعلمی است.
در زبانهای گوناگون روح نامهای متفاوت داشته؛ زاییده زبان است. ترکیبات کلامی روح وارد زبان هم شده. نمونه: روحش شاد، جمله سنتی برای تسکین بازماندگان است. در عصر مدرن می توان گفت: شکیبایی شما را آرزو می کنم. جمله “تو روح پدرش ریدم.” تو، پدرش، ریدم معنی واقعی دارند. خود جمله توهینی معنی ندارد. پس در این جمله “روح” بیمعنی است تا جمله را بی معنی کند. در فارسی اصطلاحات زیر بکار می روند: روحیه، روحنواز، امراض روحی، روح انگیز، زخم روحی، روح خبیثه، عالم ارواح. هر کدام در بستر فرهنگی، اجتماعی، زمانی معنای ویژه دارد. روحم خبر نداشت؛ یعنی بیخبری کامل.
روح را می توان نوشت و گفت؛ حتی با لفاظی علمی می توان آن را التقاطی آراست. ولی با آزمایش، ریاضیات، در پهنه 5قاره نمی توان اثبات کرد. توهم و تخیل را می توان با زبان طبیعی مانند فارسی یا انگلیسی یا حتی نقاشی بیان کرد. ولی پدیده های واقعی را می توان حس کرده؛ شبیه سازی کرد. برخی نقاشیهای شاگال روسی تصویر تمها از تخیل، خلاقیت، افسانه هاست.
روح با زبان طبیعی فارسی یا انگلیسی بیان می شود؛ مانند شعر. توهم و تخیل جانوران اساطیری 2رگه مانند گریفین شیر-عقاب، سانتور انسان-اسب، دیو گوریل- پرنده تجسم شده اند. آنها اعتقادات و آرزوهای انسانهای کهن بودند.
زبان هر پدیده، ایده، وهم را تعریف می کند؛ علیرغم خیالی، موهومی، واقعی بودن آن. نمونه: دیو، جن، فرشته در هر زبان تعریف دارند. ايده ي غيرفيزيكي انسان با مغز توهمزا از دوران اساطیری، دینی، عرفانی، فلسفی بجا مانده است.
منابع. 2018/07/13
Quine, W. V. O. (1951). “Two Dogmas of Empiricism”. The Philosophical Review. 60 (1): 20–43.
Nigel, Thomas 2012 Mind and Cosmos.
بیژن باران-حافظه کلامی در شعر http://mashal.org/blog
بحث روح را دکتر کیمیایی-اسدی در فیسبوک 210618 یا 21 ژوئن 2018 به اقتراح گذاشت. نظرات باورمندان روح و منکران روح مطرح شدند. جستار فوق برخی از این نظرات را واشکافی می کند. فلسفه اصالت وجود/ اگزیستانسیالیسم سارتر گفت: رفتار ما را تعیین می کنند؛ نه پندار و نیت. هستی گرایی در تخالف با ذاتگرایی قرار گرفت.
*
بحث 2نفره بمعنی رسیدن به هدف یا مبادله نظرات در باره یک موضوع است. پلمیک/ جدل یعنی از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن، هجمه به شخصیت، نقل قول از مشاهیر، با حضور ذهن در بیان فاکتها است. بحث علم و باور چون فصل مشترک در ادراک، تعاریف، تجربه، آزمون، منطق، ریاضیات ندارند؛ به نتیجه نمی رسد. باور با هیجان آغشته شده؛ گاهی بحث داغ، به تلخی می انجامد.
در بحث، شیوه استدلال را می توان واشکافت. موضوع بحث گفته شده؛ اسمهای کلیدی تعریف می شوند. منطق مانند اثبات قضیه هندسی، اصول صحیح مانند اطلاعات عمومی، مفروضات ارایه شده؛ تا نتیجه گیری شود. البته طرف مقابل در هر گام ردیه ای اظهار می کند. این شیوه آداب دادگاه را بکار می برد- طرح مسئله، شاهد، اسناد، قانون، دفاع، حمله، نتیجه گیری، قضاوت.
چگونه یک جمله را مردود یا تصدیق می توان کرد؛ صدق و کذب آن را تعیین کرد؟ نمونه راستآزمایی جمله: روح از مغز جدا است. جمله را خوب باید خواند و تقطیع کرد. آیا اسمها تعریف شده اند؟ روح: فرض بر وجود آن است. تعریف آن چیست؟ مغز: مرکز ادراک و اراده جانوران بوده؛ در انسان با وزن 1کیلوگرم و 100 میلیارد عصب بوده؛ خوردنی است. جدا یعنی مختصات فضایی 2 مقوله مشترک نیستند.
این گسستگی در هندسه مکان بین اشیاء اندازه پذیر است. برای علمگرایان جمله “روح از مغز” کذب است زیرا روح وجود ندارد. شبیه این جمله می تواند این باشد. ماه از مغز جداست. ولی چون ماه واقعی جدا با 350هزار کیلومتر از زمین است؛ این جمله صدق می کند.
باور 2بازوی پرکردن مغز با اطلاعات و بیان آن در بحث دارد. در پر کزدن حافظه محتوای باور با اعتماد به منبع، تغییرناپذیری حکم، ابدی بودن انجام می شود. در بیان عاطفه، تحجر، عدم انعطاف، تهدید شخصیت، نشنیدن/ نگرفتن حرف طرف عمده اند. حافظه کلامی برای فرد مانند اطلاعات عمومی آرشیوی می باشد. در بیان فرد روی حافظه آنی، آتی، کاری است. حافظه آتی از حافظه درازمدت محتوا را برای راهکار در بحث ردیف می کند.
حافظه دراز مدت کودکی و کسب شده از خواندن و شنیدن، در زنجیره رویدادی، دستور نحو/ ترکیب مبتدا و خبر جمله، نام افراد و مکانها، تقویم ایام دستکاری می شود. حلقه دوستان و خانواده در بازآوری این خاطرات کمک می کند تا تصحیحات با دیگران انجام شود. در چند دهه موقعیت خاص، افراد، زمان از باور زدوده شده؛ باور در فرد بمثابه حقیقت ابدی رسوب می کند.
حافظه معنایی بیانات، معناها، مفاهیم، نقلیات در باره جهان فرافرد در یک ساختار خاص که فرد آن را گرفته-پر می شود. این حافظه اطلاعات عمومی مشترک با دیگران، مستقل از تجربه فرد، زمان مکان محاط بر گرفتن آنها، می باشد. لذا این حافظه در برگیرنده اعتقادات، رسوم، آداب است. بیشتر حافظه معنایی تجریدی/ آبستره و ربطی بوده با معنی نمادهای لغوی تداعی شده که بخش تجربی آن حذف شده.
حافظه معنایی از حافظه رخدادی مشتق شده؛ که اطلاعات مربوط به فرد تراشیده می شوند. یعنی فاکتها یا مفاهیم از تجربیات فرد و حافظه رویدادی ناشی می شود. این تجربیات زیربنای حافظه رویدادی اند. نمونه: من در کتاب سوم خواندم: پاریس پایتخت فرانسه است. ولی بخش اول “من .. که” در حافظه حذف می شود.
گذار از حافظه رویدادی به معنایی تدریحی بود. حساسیتها و تداعیات به حافظه رویدادی کاهش می یابند. پس اطلاعات کلی شده؛ به حافظه معنایی تصعید می یابد. این گذار در برخی افراد ناکامل بوده؛ لذا آنها در بحث از حافظه اپیزودیک کمک گرفته؛ موضوع را شخصی می کنند. یعنی از پدر، مادر، خویشان، تجربه شخصی شاهد می آورند. مباحث، پدیده ها، مفاهیم، ایده ها هم مانند خویشان باید آشنا به ذهن باشند تا آنها را بجا آورده، فهمیده، بکار برد. لذا در مطالعات فرد دنبال آثاری در تایید معیار های آَشنا در ذهن خود رفته؛ نه نظرات مخالف.