زنجیر شکن
رسول پویان تـا بـه نـیـروی دل روشـن زنـدان بشکنم بـنـد و زنجـیـر گـرانِ پـای اذهـان بشکنم گـر بـه بندد بـال پـرواز مـرا صـیاد دون چون عقاب کهساران چُست وپرّان بشکیم در قـفس افکنده گـر مرغ دلـم را بی دلیل نـول زشـت کـرگـسـان ایـن بیابـان بشکنم سیرفکرم رابه مکروحیله نتوان بسته کرد تا بـه بـال عـشق…
بیشتر بخوانید