گزیدههایی از مقالهٔ لنین دربارهٔ «امپریالیسم و نفاق در سوسیالیسم»
برگرفته از : مجموعه آثار لنین به زبان انگلیسی، جلد ۲۳، صفحات ۱۰۵ تا ۱۲۰
بهدنبال آغاز عملیات ویژهٔ روسیه در اوکراین، مفهوم «امپریالیسم»، که از زمان فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم برای بسیاری احزاب و سازمانهای چپ در محاق قرار گرفته بود، بار دیگر به سوژهٔ بحثی حاد در میان آنها بدل شده است. این بحث حاد از دو جنبهٔ مهم در جریان است: نخست، بحث بر سر امپریالیستی بودن ماهیت جنگ در اوکراین؛ و دوم، متجاوز شناختن روسیه در رابطه با آن کشور. و جالب اینکه، هر دو این مدعیات با تکیه بر قرائت جزمی و مکتبی از تعریف لنین از این مفهوم، که در کتاب «امپریالیسم بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری» او آمده است، توجیه میشوند.
اما واقعیت این است که هم امپریالیسم در طول بیش از صدسال گذشته از حالت جنینی زمان لنین خارج شده و تحولات عمیقی یافته است،* و هم لنین تعریف خود از مفهوم «امپریالیسم» را در دیگر نوشتههای خود کاملتر کرده و با فراتر رفتن از فرمول ارائه شده در کتاب «امپریالیسم …»، تضاد اصلی ناشی از نظم جهانی امپریالیستی را، که در مورد جهان امروز ما نیز کاملاً صدق میکند، توضیح داده است.
مقالهٔ لنین در مورد «امپریالیسم و نفاق در سوسیالیسم»، که گزیدههایی از آن را در اینجا آوردهایم، گویای این واقعیت است. در این مقاله، لنین فرمول ارائه شده در کتاب «امپریالیسم …» را بسط داده و تعریفی از تضاد اصلی جهانی با این فرمول که «از یک سو تعداد انگشت شماری از کشورهای ثروتمند ـــ … انگلیس، فرانسه، ایالات متحده و آلمان ـــ … “بر پشت” صدها و صدها میلیون نفر در کشورهای دیگر “سواری” میکنند»، و «از سوی دیگر، تودههایی که بیش از گذشته تحت ستم قرار گرفتهاند … تمایل دارند که این یوغ را کنار بزنند» تعریف میکند، و تأکید میورزد که «در مبارزهٔ بین این دو گرایش است که تاریخ جنبش کارگری … رشد خواهد کرد.» او بر این اساس، سوسیال ـ دموکراتهایی همچون کائوتسکی را، که این تضاد جهانی عصر سلطهٔ امپریالیسم را درک نمیکنند، به «اپورتونیسم» و «مزخرفگویی» متهم میسازد و نتیجه میگیرد: «تمام هدف و اهمیت این ابطال نظری، پنهان کردن عمیقترین تضادهای امپریالیسم و در نتیجه توجیه نظریهٔ “وحدت” با مدافعان امپریالیسم، سوسیال شوونیستها و اپورتونیستهای آشکار است.»
بیتردید، این گفتهٔ لنین، در مورد سوسیالدموکراتهای امروزین نیز، که «عمیقترین تضادهای امپریالیسم» را از چشمها پنهان میکنند، صادق است.
تحریریهٔ «۱۰ مهر»
* * *
ما باید با تعریفی دقیق و کامل از امپریالیسم شروع کنیم. امپریالیسم مرحلهٔ تاریخی خاصی از سرمایهداری است. ویژگی خاص آن سه چیز است: امپریالیسم سرمایهداری انحصاری است، سرمایهداری انگلی یا رو به زوال، سرمایهداری رو به مرگ. جانشینی رقابت آزاد با انحصار، ویژگی اساسی اقتصادی، جوهر امپریالیسم است. انحصار خود را به پنج شکل اصلی نشان میدهد: (۱) کارتلها، سندیکاها و تراستها ـــ تمرکز تولید به درجهای رسیده است که باعث ایجاد این انجمنهای انحصاری سرمایهداران میشود. (۲) موقعیت انحصاری بانکهای بزرگ ـــ سه، چهار یا پنج بانک غول پیکر کل زندگی اقتصادی آمریکا، فرانسه و آلمان را دستکاری میکنند. (۳) تصرف منابع مواد خام توسط تراستها و الیگارشی مالی (سرمایه مالی سرمایه صنعتی انحصاری است که با سرمایه بانکی ادغام شده است). (۴) تقسیم (اقتصادی) جهان توسط کارتلهای بین المللی آغاز شده است. در حال حاضر بیش از یکصد کارتل بینالمللی وجود دارد که کل بازار جهانی را کنترل میکنند و آن را «دوستانه» بین خود تقسیم میکنند ـــ تا زمانی که جنگ دوباره آن را تقسیم کند. صادرات سرمایه، بهعنوان متمایز از صادرات کالاها در سرمایهداری غیرانحصاری، پدیدهای بسیار مشخص است و ارتباط تنگاتنگی با تقسیم اقتصادی و سرزمینی ـ سیاسی جهان دارد. (۵) تقسیم ارضی جهان (مستعمرات) تکمیل شده است….**
استثمار ملل تحت ستم ـــ که بهطور جداییناپذیر با الحاقات پیوند خورده است ـــ و به ویژه استثمار مستعمرات توسط تعداد انگشتشماری از قدرتهای «بزرگ»، بهطور فزایندهای جهان «متمدن» را به انگلی بر بدن صدها میلیون نفر از ملل «غیرمتمدن» تبدیل میکند…. پیشبرد این تعریف از امپریالیسم ما را در تضاد کامل با ک. کائوتسکی قرار میدهد که امپریالیسم را بهعنوان «مرحلهٔ سرمایهداری» تلقی نمیکند و آن را بهعنوان سیاستی «ترجیحی» توسط سرمایهٔ مالی تعریف میکند، تمایل کشورهای «صنعتی» به ضمیمه کردن «کشورهای کشاورزی». تعریف کائوتسکی از منظر نظری کاملاً نادرست است. آنچه امپریالیسم را متمایز میکند حکومتِ نه سرمایه صنعتی، بلکه سرمایه مالی، از طریق تلاش برای ضمیمه کردن نه فقط کشورهای کشاورزی، بلکه هر نوع کشوری است. کائوتسکی سیاست امپریالیستی را از اقتصاد امپریالیستی جدا میکند، انحصار در سیاست را از انحصار در اقتصاد جدا میکند تا راه را برای رفرمیسم بورژوایی مبتذل خود مانند «خلع سلاح»، «اولترا امپریالیسم» و مزخرفات مشابه هموار کند. تمام هدف و اهمیت این ابطال نظری پنهان کردن عمیقترین تضادهای امپریالیسم و در نتیجه توجیه نظریهٔ «وحدت» با مدافعان امپریالیسم، سوسیال شوونیستها و اپورتونیستهای آشکار است.
استثمار همهٔ کشورهای دیگر توسط یک کشور ممتاز و ثروتمند از نظر مالی باقی مانده و شدیدتر شده است. تعداد انگشتشماری از کشورهای ثروتمند ـــ اگر منظورمان ثروت مستقل، واقعاً غولپیکر و «مدرن» باشد، فقط چهار مورد از آنها وجود دارد: انگلیس، فرانسه، ایالات متحده و آلمان ـــ انحصار گستردهای را توسعه دادهاند، آنها، اگر نگوییم هزاران، به صدها میلیون سود فوقالعاده دست پیدا میکنند. میلیونها، آنها «بر پشت» صدها و صدها میلیون نفر در کشورهای دیگر «سواری» میکنند و برای تقسیم غنایم مخصوصاً ثروتمند، بهویژه فربه و مخصوصاً آسان، با یکدیگر میجنگند.
این در واقع جوهره اقتصادی و سیاسی امپریالیسم است که کائوتسکی به جای افشای تضادهای عمیق آن را پنهان میکند.
یکسوم پایانی قرن نوزدهم شاهد گذار به عصر جدید امپریالیستی بود. سرمایهٔ مالیِ نه یک، بلکه چند قدرت بزرگ، هرچند بسیار اندک، از انحصار برخوردار است. (در ژاپن و روسیه انحصار قدرت نظامی، سرزمینهای وسیع، یا امکانات ویژه برای غارت ملیتهای اقلیت، چین و غیره، تا حدی مکمل، تا حدودی جای انحصار سرمایههای مالی مدرن و بهروز را میگیرد.) …
از یک سو، تمایل بورژوازی و اپورتونیستها وجود دارد که مشتی از ملتهای بسیار ثروتمند و ممتاز را به انگلهای «ابدی» بر بدن بقیهٔ بشر بدل سازند، تا «بر گاری» استثمار سیاهپوستان، سرخپوستان و غیره سوار شوند، و آنها را با کمک سلاحهای نابودگر عالی که نظامیگری مدرن در اختیارشان قرار داده، مطیع نگهدارند. از سوی دیگر، تودههایی که بیش از گذشته تحت ستم قرار گرفتهاند و بار سنگین جنگهای امپریالیستی را بهدوش میکشند، تمایل دارند که این یوغ را کنار بزنند و بورژوازی را سرنگون کنند. در مبارزهٔ بین این دو گرایش است که تاریخ جنبش کارگری اکنون ناگزیر رشد خواهد کرد….
هر جا که مارکسیسم در میان کارگران رایج باشد، این جریان سیاسی، این «حزب کارگری بورژوایی» بهنام مارکس سوگند یاد خواهد کرد. و همانطور که یک شرکت تجاری نمیتواند از استفاده از هر برچسب، علامت یا تبلیغ خاصی منع شود، نمیتوان آن را از انجام این کار منع کرد. همواره در تاریخ چنین بوده است که پس از مرگ رهبران انقلابی که در میان طبقات ستمدیده محبوبیت داشتند، دشمنان آنها برای فریب طبقات ستمدیده اقدام به تصاحب نام آنها کردهاند.
اما خطر کائوتسکیسم در این واقعیت نهفته است که با استفاده از ایدئولوژی گذشته، تلاش میکند پرولتاریا را با «حزب کارگری بورژوایی» آشتی دهد، وحدت پرولتاریا را از طریق آن حزب حفظ کند و از این طریق اعتبار این حزب را افزایش دهد….
تنها خط مارکسیستی در جنبش کارگری جهانی این است که اجتنابناپذیری و ضرورت گسست از اپورتونیسم را به تودهها توضیح دهد، با مبارزه بیامان علیه اپورتونیسم آنها را برای انقلاب آموزش دهد، از تجربهٔ جنگ برای افشای و نه پنهان کردن رذالت مطلق سیاست ملی ـ لیبرال کارگری استفاده کند.
______
* رجوع کنید به بخشهای دوم، سوم و چهارم ارزیابیهای «۱۰مهر» از «طرح اسناد کنگرهٔ هفتم حزب تودهٔ ایران»:
ـــ بخش دوم: امپریالیسم و «ارزیابی کلی» رفقا از اوضاع جهان امروز
https://۱۰mehr.com/maghaleh/۰۳۰۹۱۴۰۰/۳۹۴۷
ـــ بخش سوم: «سلطهٔ انحصاری سرمایهٔ مالی ـ بانکی و گسترش جنگ امپریالیستی به عرصهٔ اقتصادی»
https://۱۰mehr.com/maghaleh/۲۴۰۹۱۴۰۰/۳۹۷۹
ـــ بخش چهارم: «نظم نوین» امپریالیستی، احیای «جنگ سرد» و صفبندیهای تازهٔ جهانی
https://۱۰mehr.com/maghaleh/۰۳۰۱۱۴۰۱/۴۱۲۳
** تأکیدها در تمامی متن از خود لنین است.