دومین بار طی طریق در تعامل گذری انسان با هوش…

*محمدعثمان نجیب، بنیاد‌گذار مکتب دینی فلسفی من بیش‌از این نه…

درک لنینی از دموکراسی: نگاهی از سده 21

ترجمه. رحیم کاکایی یرومنکو ولادیمیر ایوانوویچ دکترعلوم فلسفه، مشاور رئیس مجلس قانونگذاری…

افغانستان در سایۀ رقابت‌های ژئوپولیتیکی جهانی ناشی از جنگ اسرائیل…

مقدمه تنش‌های دراز ‌مدت میان ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و جمهوری…

فیلسوف آس و پاس،- مدافع مالکیت خصوصی!

max stirner (1806-1856) آرام بختیاری ماکس اشتیرنر، آغاز آنارشیسم فردگرایانه. ماکس اشتیرنر(1856-1806.م) آلمانی،…

افغانستان- آموزشگاهی خونین برای ایران و همسایگان 

سلیمان کبیر نوری در این مقاله می‌خوانید: چکیده نئولیبرالیسم و استعمار؛ تجربه‌ای عینی افغانستان؛…

جنگ های جیوپولیتیک جدید و افغانستان تحت حاکمیت طالبان

نویسنده: مهرالدین مشید از بازگشت تروریسم تا تقابل قدرت های بزرگ در…

سید جمال الدین افغان

 فیلسوف ،دانشمند بنیانگذار نهضت فکری وجنبش آزادی  خواهی افغانستان ،اساسگذار  اتحاد اسلامی ومبارز…

  به آرمان وطن

بیا برویم کشور تا بان را بسا زیم  خا نه ی…

نوستالوژی و جاذبه های فکری و اعتقادی 

نویسنده: مهرالدین مشید نوستالوژی و گذشته گرایی های فکری و اعتقادی زمانیکه…

تاریخ‌گرایی و ارزش هنری رمان‌های میخائیل شولوخوف

ترجمه. رحیم کاکایی به مناسبت 120 سالگی میخائیل شولوخوف ای. کووالسکی (درباره مسئله…

نامه‌ی سرگشاده از سوی یک مهاجر، به صدراعظم آلمان!

آمریکا به سیم آخر زد. حمله‌ی آمریکا بر ایران، دردسر…

تنش میان ایران و اسراییل و پس لرزه های بحران…

نویسنده: مهرالدین مشید وارد شدن امریکا در جنگ و به صدا…

عزّ و شرف وطن 

در خانـه قـوی باش که چوراچور است  دزدان به کمین فانوس…

فطرتی انسانی

امرالدین نیکپی در اوایل دانشگاه ، داستان‌های مذهبی بسیاری دربارهٔ طرد…

جهان صلح وصفا!

امین الله مفکر امینی                   2025-19-06 جهانـی صلح وصفـــای بشربماتم کشیـــــده جـاهــــلانیکی برسیاستهای…

سرنوشت انسان امروز در چنگال مومیایی فروشان دیروز

نویسنده: مهرالدین مشید زنده گی مدرن در آینۀ زوال تاریخی در جهان…

سیمون دوبوار،- رفاقت و عشق اگزستنسیالیستی

Beauvoir, Simone de (1908- 1986). آرام بختیاری سیمونه و سارتر،- ازدواج سفید…

کتاب زبدۀ تاریخ

رسول پویان فسانه خوان وفسون سرگذشت موسارا مگـر خـرد بکــنــد حـل ایـن…

چرا مردان از زنان قوی تر نیستند؟ پروفیسور دکتر شمس سینا بخش…

حقیقت فرا ذهنی: بنیاد برترین واقعیت

ذهنیت به مفهوم تفکر٬ و تعقل از جوهر حقیقت٬ بنیاد…

«
»

کوشش جهت لغو مجازات اعدام

فرشید یاسائی

« در ستایش زندگی، در نکوهش مرگ از پیش تعیین‌ شده! »

پیشگفتار : در جهانی که نفسِ انسان گران ‌بهاترین دارایی تلقی می‌شود و کرامت انسانی، نه تنها یک ارزش اخلاقی، که بنیان حقوق بشری را تشکیل می‌دهد، چگونه می‌توان به‌سادگی مرگ را تجویز کرد؟ چگونه می‌توان طناب دار را چون نسخه‌ای شفا‌بخش بر گردن خطاکار آویخت و آن را عدالت نامید؟ در عصر گفت ‌وگو، صلح و توسعه‌ پایدار، جایی که حتی در روابط بین‌الملل جایگزینی برای خشونت جست‌وجو می‌شود، چه توجیهی برای مرگ‌های ” قانونی ” باقی می‌ماند؟ آیا می‌توان حذف انسان را، هرچند مجرم، به عنوان راه‌حلی برای ساختن جامعه‌ای بهتر پذیرفت؟

نوشتن از اعدام، نوشتن از مرگ است؛ اما نه مرگی طبیعی، نه مرگی که تقدیر و زمان رقم زده باشد، بلکه مرگی که انسان، آگاهانه، برای انسان دیگر تدارک دیده است. در هر اجرای حکم، مرگی رسمی رخ می‌دهد؛ مرگی که شاید گمان رود خشم را فرومی‌نشاند یا عدالت را احیا می‌کند، اما اغلب، خشونت را بازتولید می‌نماید و بر زخم‌های اجتماعی، داغی تازه می‌زند.

این مقاله، تلاشی است برای بازنگری، برای پرسش از بدیهی‌ترین گزاره‌ها؛ برای نگریستن به چشم‌های بزهکار، پیش از آنکه بسته شوند، برای شنیدن صدای خانواده‌هایی که هم‌زمان هم داغدار قربانی‌اند، هم محکوم. نیک می‌دانیم که درد قربانیان و رنج بازماندگان واقعی ا‌ست، اما آیا پاسخ این درد، مرگ است؟ آیا جامعه‌ای که از دل مرگ عدالت می‌طلبد، نمی‌لرزد از روزی که خطا، بی‌گناهی را در آغوش مرگ افکند؟

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که تاریخش سرشار از مفاهیم اخلاق، شفقت و فرصت دوباره است. در فرهگ کهن ما ظرفیت‌های گسترده‌ای برای احیای انسان و تأکید بر توبه و بازگشت دارد. با این همه، در عمل، هنوز طناب دار به‌عنوان ابزار مجازات باقی مانده و نظام کیفری ما در بسیاری موارد، به‌جای بازسازی و بازپروری، حذف و خاموشی را برگزیده است. این انتخاب، نه تنها با آموزه‌های اخلاقی و انسانی در تناقض است، بلکه اثربخشی آن نیز، سال‌هاست که زیر سؤال رفته است.

نگارنده، با نگاهی هم‌دلانه و تحلیلی، تلاش دارد تا در این نوشتار، بپرسد، نقد کند، هشدار دهد و در نهایت، امیدی بیآفریند؛ امید به نظمی نو در عدالت، امید به جامعه‌ای که به‌ جای انتقام، بر ترمیم پافشاری می‌کند؛ امید به آن روز که مرگ، پاسخِ رسمیِ قانون نباشد. این متن نه خطابه‌ای احساسی و نه دفاعی سطحی از بزهکاران است؛ بلکه دعوتی است به نگاهی عمیق‌تر، انسانی‌تر و خردمندانه‌تر به پدیده‌ای که شاید از سر عادت، قانون، یا ترس، بدان تن داده‌ایم. آینده‌ای امن، نه از مسیر مجازات مرگ، بلکه از رهگذر اعتمادسازی، بازپروری و اصلاح می‌گذرد. بیایید به جای تماشای مراسم اعدام ، به آفرینش زندگی بیندیشیم؛ زندگی‌ای که حتی پس از خطا، ارزش دوباره زیستن دارد. با یک جمله پیشگفتار را به پایان می‌برم؛ جمله‌ای ساده اما بنیادین: هر انسان، تا زمانی که زنده است، امکان تغییر دارد و همین، نقطه آغاز انسان ‌گرایی در حقوق است.

 در فروردین 1384 یعنی  بیست سال پیش در مقاله ای تحت عنوان « مجازات اعدام » ) نوشتم: “… در كشور ما ايران متاسفانه تلاش جهت لغو مجازات اعدام هيچگاه به طور جدي از طرف هيچ جمعيتي كه نماينده افكار عمومي باشد ، صورت نگرفته است. تلاش در اين مورد مهم انفرادي يا كوشش هاي بعضي از جمعيت ها در مسير لغو مجازات اعدام است. نگران كننده است كه افكار عمومي تشخيص امر را بر عهده حاكميت قرار داده است. حاكميتي كه مجازات اعدام (مجازات اسلامي ) را از نظر ايدئولوژي ديني ، مفيد قلمداد مي كند و بايد بخوبي بدانيم تمدني كه با چنين تدابير غير انساني مي كوشد موجوديت خويش را حفظ نمايد، محكوم به اضمحلال خواهد بود! معمولا هيجان افكار عمومي خصوصا در مورد مجرماني با جرم هاي سنگين ، بسيار قابل توجه است و اينرا بايد يادآوري كرد كه مجازات اعدام راه حل مسامحه آميزي( فرار از حل مسائل) است كه جامعه را از جستجوي وسائل اساسي براي مبارزه مؤثر با جرائم و طروق عاقلانه براي پيشگيري از جرم باز مي دارد. از سوي ديگر بايد اذعان کرد كه مجازات اعدام ( يا قتل نفس ) تنها در مورد محكوم مؤثر نيست. بلكه خانواده قاتل و مقتول را وارد ( از هر جهت ) آسيب هاي جبران ناپذيري خواهد كرد…”.
دی ماه سال 1392  در مقاله دیگری تحت عنوان « لغو مجازات اعدام » یعنی هشت سال بعد نوشتم: “… در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مدیریت سیاسی به مدیریت و جامعه مدنی نه به چشم رقیب بلکه دشمن نگاه می‌کند. مدیریت سیاسی زبان پرخاش و خشونت را انتخاب کرده است که هرگونه فعالیت مدنی را دشمن خویش مفروض است که باید ازبین برود. مطبوعات که طبیعتا باید نقش پل ارتباطی شهروند با شهروند و شهروند با دولت باشد. دائما قطع می‌شود. این مورد مهم تنها به جامعه هیستریک یاری رسانده است. اما با این توصیف فعالان سیاسی و مدنی نباید از فعالیت آموزشی و فرهنگی و خشونت پرهیزی دست بردارند. لازمه این امر مهم اعتقاد فعالین به فرهنگ خشونت پرهیزی است… درغیر اینصورت مشکلات لاینحل می‌ماند که مانده است. روشنفکران، فعالین حقوق بشر نخست باید از خود شروع و به پندار خشونت پرهیزی اعتقاد راسخ داشته باشند واز شیوه و روش و فکر خشونت در برابر خشونت  ؛ جدا پرهیز کنند…” .

 متاسانه ماشین اعدام  هنوز روشن است و قربانی میگیرد و جامعه حیران ، گوشی برای شنیدن صدای مخالفان اعدام را ندارد و اسیر قوه قضائیه کشور است. اما با این وصف ، عمر جامعه تمام نخواهد شد. اما عمر حکومت ها جاودانه نخواهد بود و زمانی به پایان میرسد…. موضوع اساسی لغو مجازات اعدام ، باید بار ها و بار ها در موردش بحث و گفتگو شود…..مرگ پایان کبوتر نیست!

*****

در ستایش انسان؛ فراتر از مرگ، در جست‌وجوی عدالت:

آغاز : آیا می ‌توان مرگ را نادیده گرفت؟ آیا می‌توان در سکوت شب، صدای به دار آویخته شدن انسانی را شنید و همچنان از عدالت سخن گفت؟ آیا ممکن است مرز میان قانون و انتقام، چنان مبهم گردد که مرگ، نه نماد اقتدار، بلکه چهره‌ی ناکامیِ یک جامعه در اصلاح و بازسازی باشد؟

قرن بیست‌ و‌یکم، عصری ا‌ست که جهان، بیش از هر زمان دیگر، به سمت درک تازه‌ای از عدالت، کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر پیش می‌رود. دیگر مجازات، تنها کیفر نیست؛ بلکه باید تلاشی برای اصلاح، جبران، ترمیم و بازگرداندن اعتماد عمومی باشد. در چنین جهانی، هنوز هم طناب دار در برخی کشورها، از جمله ایران، به‌مثابه‌ی ابزاری حقوقی و شرعی، بالای سر محکومان سنگینی می‌کند. اعدام، به‌رغم پیشینه‌ی فقهی و قانونی‌اش، به نمادی از تنش میان سنت و انسان‌گرایی، میان انتقام و ترمیم، میان مجازات و فرصت بدل شده است.

این مقاله، حاصل تلاشی ا‌ست از سر درد و دغدغه؛ تلاشی برای پرسیدن، برای ایستادن در برابر بدیهیات پذیرفته‌شده و برای طرح این پرسش اساسی که: «آیا اعدام، راه‌حل است یا خود بخشی از مسأله؟» نگارنده این نوشتار نه در جایگاه مدافع جرم، بلکه در جایگاه مدافع انسان ایستاده است؛ انسانی که خطا کرده، اما هنوز زنده است؛ انسانی که شاید جامعه از او ناامید شده، اما فرصت بازگشت هنوز در وجودش می‌تپد.

تاریخ پر فراز و نشیب مجازات مرگ در ایران، پر است از تناقض، ابهام و تأویل. گاه چونان شمشیر عدالت فرود آمده، گاه چونان ابزار سرکوب و انتقام. در این میان، بسیاری از محکومان، قربانی نظام‌های ناعادلانه‌ی دادرسی، فقر، بی‌سوادی، نابرابری‌های قومی، مذهبی و طبقاتی بوده‌اند. در واقع، مسئله اعدام تنها مسئله‌ای حقوقی نیست؛ بلکه ریشه در لایه‌های ژرف اجتماعی، فرهنگی و روانی جامعه دارد. جامعه‌ای که خسته، زخم‌خورده و بی‌اعتماد است، ممکن است در مرگ مجرم، مرهمی موقت بیابد. اما تاریخ و تجربه جهانی، نشان داده‌اند که این مرهم، نه تنها درمانگر نیست، بلکه خود، زخمی تازه می‌افکند.

ما اکنون در بزنگاهی تاریخی ایستاده‌ایم؛ جایی که پرسش از اعدام، پرسشی درباره‌ی ماهیت خودمان است. آیا انسان را تنها با خطایش می‌شناسیم؟ آیا جامعه‌ای که امکان اصلاح را از مجرم می‌گیرد، شایسته‌ی نام عدالت است؟ آیا می‌توان کرامت انسانی را، به ‌راستی پاس داشت، وقتی بخشی از نظام قضایی، ایران ، کرامت را با طناب دار می‌سنجند؟

نگارنده، در این نوشتار، نه قصد شوراندن دارد و نه ترسیم دنیایی آرمانی. آنچه در این مقاله خواهید خواند، تلاش است برای نگریستن از زاویه‌ای دیگر؛ زاویه‌ای که قانون، دین، جامعه و روان را به‌ جای تقابل، در گفت ‌وگویی تازه و بازاندیشانه قرار می‌دهد. شاید زمان آن رسیده باشد که به‌ جای پرسیدن «چه کسی مستحق مرگ است؟»، بپرسیم «چه کسی مستحق فرصتی دوباره است؟»

مجازات اعدام، اگرچه در قوانین کیفری ایران دارای پشتوانه شرعی و قانونی است، اما در عرصه‌ی عمل، به یکی از پرچالش‌ترین و مبهم‌ترین حوزه‌های حقوق کیفری بدل شده است. در این نوشتار، با نگاهی موشکافانه و در عین حال انسانی، به بررسی آثار، تبعات، کارکردها و ناکارآمدی‌های این مجازات می پردازیم.

علیرغم دشواری دسترسی به اطلاعات دقیق و سکوت نهادهای رسمی در بسیاری از موارد، شواهد قابل تأملی وجود دارد که نشان می‌دهد لغو اعدام، نه ‌تنها به افزایش جرائم نینجامیده، بلکه در برخی کشورها موجب کاهش خشونت، تقویت نهادهای مدنی و ارتقای اعتماد عمومی شده است. بنابراین این مقاله، نه از سر هیجان، بلکه از سر دغدغه‌ای انسانی و اخلاقی، خواهان بازنگری در فلسفه و کاربرد مجازات مرگ در ایران است.

در جهانی که پیوسته به‌ سوی احترام به کرامت انسانی و ارزش‌های بنیادین بشر حرکت می‌کند، هنوز هم طنین طناب دار در برخی کشورها، از جمله ایران، به گوش می‌رسد. مجازات اعدام در ایران نه تنها یک پدیده حقوقی بلکه بازتابی از ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که در آن مفاهیم عدالت، بازدارندگی، انتقام و اصلاح در کشاکشی دائمی قرار دارند. این رساله با نگاهی تحلیلی و انسانی، به بررسی کارکردهای مجازات اعدام در ایران می‌پردازد؛ اینکه آیا واقعاً به کاهش جرم می‌انجامد؟ چه تأثیراتی بر جامعه و نظام عدالت دارد؟ و آیا لغو آن، جامعه را ناامن‌تر می‌کند یا انسانی‌تر؟

فصل اول: پیشینه و مبانی حقوقی اعدام در ایران قانون مجازات اسلامی ایران با تأکید بر فقه شیعه ، مجازات اعدام را برای جرائمی چون قتل عمد، تجاوز، محاربه، افساد فی‌الارض، ارتداد و جرایم گسترده مربوط به مواد مخدر پیش‌بینی کرده است. این ساختار حقوقی، اگرچه ریشه در متون دینی دارد، اما نحوه اجرای آن در عمل به ‌شدت تحت تأثیر عوامل سیاسی، اجتماعی و قضایی است. در بسیاری موارد، اعدام نه نتیجهٔ یک دادرسی عادلانه، بلکه محصول ضعف در نظام دادرسی، نبود وکیل مؤثر و فشارهای رسانه‌ای و امنیتی است. به‌ویژه در پرونده‌های سیاسی یا عقیدتی، مجازات اعدام ابزاری برای حذف مخالفان تلقی می‌شود.

فصل دوم: ایران یکی از پنج کشور اول جهان در اجرای مجازات اعدام است. سالانه صدها نفر در ایران اعدام می‌شوند که بخش قابل توجهی از آن‌ها مربوط به جرایم مواد مخدر است. بر اساس گزارشات سازمان‌های حقوق بشری، بسیاری از اعدام‌ها بدون شفافیت و در سایه انجام می‌شود؛ متهمان از دادرسی عادلانه برخوردار نیستند و خانواده‌ها اغلب در آخرین لحظات از اجرای حکم مطلع می‌شوند. جوانان، اقلیت‌های قومی و مذهبی و طبقات فرودست بیشترین قربانیان این سیستم هستند. این آمارها بیانگر یک بحران ساختاری در نحوه صدور و اجرای احکام اعدام است که با اصول عدالت کیفری در تضاد است.

فصل سوم: آثار و پیامدهای مجازات اعدام، به‌جای بازدارندگی، اغلب موجب قساوت،عادی‌سازی خشونت و زوال همدلی اجتماعی می‌شود. خانوادهٔ محکومان، تا سال‌ها پس از اجرای حکم، با داغ اجتماعی و زخم‌های روانی دست ‌وپنجه نرم می‌کنند. فرزندان آنان در مدرسه و جامعه دچار طرد و انزوا می‌شوند. هم ‌زمان، جامعه‌ای که به تماشای مرگ عادت کرده است، به‌تدریج حس همدردی و شفقت خود را از دست می‌دهد. مطالعات تطبیقی نشان داده‌اند که لغو مجازات اعدام، به تقویت نهادهای مدنی، بهبود روابط اجتماعی و کاهش خشونت انجامیده است. کشورهایی چون آلمان، نروژ و کانادا پس از لغو اعدام، شاهد بهبود شاخص‌های عدالت و امنیت بوده‌اند.

فصل چهارم: استدلال‌های موافقان اعدام اغلب به اصل بازدارندگی و حق انتقام برای اولیای دم استناد می‌کنند. آنان می‌گویند که نبود مجازات مرگ، موجب گستاخی مجرمان و افزایش جرایم سنگین می‌شود. اما این دیدگاه، با واقعیت‌های آماری و تحولات جهانی در تضاد است. مخالفان اعدام معتقدند که هیچ نظام قضایی عاری از خطا نیست و نمی‌توان جان انسانی را به بهای احتمالات گرفت. همچنین، بسیاری از قاتلان، قربانی شرایط اجتماعی، فقر، اعتیاد، یا سوء‌استفاده‌های دوران کودکی‌اند. اعدام، پاسخی قاطع اما کور است؛ عدالت را نه اجرا می‌کند، بلکه گاه می‌پوشاند.

فصل پنجم: بدیل‌ها و پیشنهادهای حبس ابد، مجازات‌های اصلاحی و عدالت ترمیمی از جمله جایگزین‌هایی هستند که می‌توانند هم حق جامعه را تأمین کنند و هم کرامت مجرم را محفوظ نگه دارند. ایجاد فرصت‌های بازپروری، آموزش، مشاوره روانی و توانمندسازی اجتماعی، راهی پایدارتر برای کاهش جرم است. مهم ‌تر از آن، اصلاح نظام قضایی، تضمین حق دفاع و شفاف‌سازی روند دادرسی، بسترهایی برای عدالت واقعی خواهند بود. لغو اعدام به‌تنهایی کافی نیست؛ اما گامی مهم برای عبور از خشونت قضایی به سوی نظامی انسانی‌تر و اخلاقی‌تر است.

فصل ششم: تجربه‌ی جهانی و چشم‌انداز اصلاح. در جهان امروز، بسیاری از کشورها با عبور از مجازات اعدام، به سوی نظام‌های کیفری انسانی‌تر، مؤثرتر و عدالت ‌محورتر گام برداشته‌اند. این تصمیمات صرفاً حاصل هیجان یا فشارهای بین‌المللی نبوده، بلکه برآمده از تحلیل‌های دقیق اجتماعی، حقوقی و اخلاقی در بستر تجربه‌های بومی هر کشور بوده است.

نتیجه‌گیری: باید گفت که اعدام، اگرچه در ظاهر نشانه قاطعیت قانون است، اما در باطن، نماد ناتوانی ما در اصلاح و درمان است. جامعه‌ای که برای حفظ امنیت، به مرگ متوسل می‌شود، باید بار دیگر مفهوم عدالت را بازتعریف کند. ایران، با تاریخی غنی، مردمی اندیشمند و فرهنگی پرمایه، سزاوار نظام کیفری‌ای است که بر پایه زندگی، اصلاح و انسان‌گرایی بنا شده باشد، نه بر طبل مرگ و حذف. این مقاله، دعوتی است به تأمل، به تردید در آنچه بدیهی فرض شده، و به آغاز گفت‌وگویی ملی برای ساختن آینده‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر.

اروپا: تجربیات…. از اعدام تا کرامت

فرانسه: در سال ۱۹۸۱، با تلاش اندیشمندانی چون «روبر بادینتر.Robert Badinter»، مجازات اعدام را لغو کرد. این تصمیم در جامعه‌ای که هنوز خاطره قتل‌های تروریستی را در ذهن داشت، آسان نبود. اما دولت وقت با تکیه بر کرامت انسانی، اصل جبران‌پذیری خطای قضایی و ناکارآمدی اعدام، این مجازات را کنار گذاشت. نتیجه نه کاهش امنیت بلکه افزایش اعتماد عمومی به نظام عدالت بود.

آلمان: پس از تجربه‌ی تلخ دوران نازیسم، در قانون اساسی سال ۱۹۴۹ اعدام را به کلی ممنوع کرد. قانون‌ گذاران آلمانی که خود را وارث فجایع قضایی قرن بیستم می‌دانستند، اعدام را نه نشانه نظم، بلکه یادآور سقوط عدالت دانستند. از آن زمان، آلمان به یکی از کشورهایی بدل شد که کم‌ترین میزان قتل و تکرار جرم را تجربه کرده‌اند.

قاره‌های دیگر: لغو در دل بحران

کانادا: در سال ۱۹۹۸ به ‌طور کامل اعدام را از قوانین خود حذف کرد. پیش از آن، مطالعه‌ای رسمی نشان داده بود که میان وجود مجازات اعدام و نرخ قتل، رابطه معناداری وجود ندارد. هم‌چنین بررسی‌ها حاکی از آن بود که افکار عمومی نیز آماده پذیرش گزینه‌های جایگزین است، به ‌ویژه زمانی که سیستم کیفری به بازپروری بپردازد، نه صرفاً حذف.

نروژ: کشوری با نظام زندان متفاوت، بر اصلاح و بازپروری متمرکز شده است. زندان‌های این کشور بیشتر شبیه مؤسسات توان ‌بخشی‌اند. لغو اعدام در این کشور نه‌تنها امنیت را خدشه ‌دار نکرد، بلکه الگوی موفقی از عدالت انسانی ارائه داد.

در نمونه‌هایی دیگر چون آفریقای جنوبی، رواندا و آرژانتین نیز که هر یک از گذشته‌ای مملو از خشونت‌ و بحران‌های هویتی عبور کرده‌اند، لغو اعدام بخشی از فرآیند آشتی ملی، اعتمادسازی و حرکت به‌سوی دموکراسی بوده است. در آفریقای جنوبی، دادگاه قانون اساسی به صراحت اعلام کرد که اعدام با ارزش‌های جامعه‌ای نوین ناسازگار است.

نقاط مشترک در تجربه جهانی

بررسی این کشورها نشان می‌دهد که لغو مجازات اعدام، زمانی مؤثر و پایدار بوده که همراه با سه عنصر بنیادین باشد:

اصلاح نظام دادرسی کیفری: تضمین دادرسی عادلانه، دسترسی به وکیل مستقل و شفاف‌سازی مراحل محاکمه.

عدالت ترمیمی: تمرکز بر ترمیم خسارت، گفت‌وگو میان بزه‌دیده و بزهکار، و بازگرداندن مجرم به زندگی مفید اجتماعی.

سرمایه ‌گذاری در آموزش، درمان و پیشگیری: درمان اعتیاد، حمایت از خانواده‌های آسیب ‌دیده و تقویت نهادهای حمایت اجتماعی.

چشم‌انداز ایران:

اگرچه شرایط ایران با بسیاری از این کشورها متفاوت است، اما تجربه جهانی نشان می‌دهد که هیچ جامعه‌ای، به‌رغم سنت‌ها یا ساختارهای دینی و فرهنگی‌اش، از بازاندیشی در مجازات مرگ بی‌نیاز نیست. ایران با بهره‌گیری از میراث فرهنگی و تمدنی خود ، می‌تواند به‌جای تأکید صرف بر مجازات، بر فلسفه‌ی اصلاح و حق بازگشت انسان به مسیر زندگی تمرکز کند و این امر مهم باید آموزش داده شود.مردم باید فرا گیرند بلافاصله با مشاهده هر بیعدالتی و جنایت ، طناب دار را بخاطر نیآورند…!

تجربه‌ی جهانی به ما می‌گوید: حذف اعدام نه آغاز بی‌نظمی، بلکه نقطه عزیمت به سوی نظام عدالت پایدار است؛ جایی که قانون نه برای حذف، بلکه برای بازسازی اعتماد و کرامت انسانی می‌ایستد.

عدالت، نه در مرگ، بلکه در زندگی معنا می‌یابد. اکنون که به پایان این نوشتار به انتها می‌رسند، شاید اندکی روشن‌تر بتوانیم به مجازات اعدام بنگریم؛ نه با عینک عادت، نه از سر ترس یا عصبانیت، بلکه با تأملی عمیق، با نگاهی انسانی و با دغدغه‌ای که از دل ایمان به تغییر و توان بازسازی انسان برمی‌خیزد. 

اعدام، شاید برای بخشی از جامعه، تجسمی از عدالت باشد؛ فروریختن خشم فروخورده، یا تسکینی موقتی برای درد جانکاه از دست دادن عزیزان. اما حقیقت آن است که عدالت، چیزی فراتر از انتقام است. عدالت، سازنده است؛ شفابخش است؛ زندگی‌بخش است. عدالت، در جای خود، حتی در مقابل سخت ‌ترین جنایات نیز باید پاسدار کرامت انسان باقی بماند. چراکه در غیر این‌صورت، مرز میان قانون و خشونت، رنگ می‌بازد و جامعه‌ای که خود مرگ می‌آفریند، چگونه می‌تواند از ارزش زندگی دفاع کند؟

در این مقاله کوشیدم نشان دهم که لغو مجازات اعدام، نه دعوتی به بی‌عدالتی، بلکه گامی به ‌سوی تعمیق عدالت است. این حرکت، نه از سر احساسات ساده‌لوحانه، بلکه مبتنی بر شواهد حقوقی، اجتماعی، روانی و بین‌المللی است. کشورهایی که این مسیر را پیموده‌اند، امروز نه تنها دچار هرج و مرج نشده‌اند، بلکه در آن‌ها شاخص‌های امنیت، سلامت روان اجتماعی، اعتماد عمومی و بازپروری مجرمان بهبود یافته‌اند.

ما نیز می‌توانیم: ایران، با پیشینه فکری و فرهنگی‌اش، می‌تواند پیشگام ساخت نظامی باشد که مجرم را تنها به دیده‌ی خطاکار نگاه نکند! بلکه او را موجودی قابل ترمیم بداند. باید گفت که لغو اعدام، یک مقصد نیست؛ بلکه نقطه‌ی عزیمت به سوی جامعه‌ای اخلاق ‌محور، مهربان و مبتنی بر همدلی، آموزش، بازپروری و عدالت ساختاری است. جامعه‌ای که قانونش، نه مرگ‌آور، بلکه حیات‌بخش باشد. 

ما باید شهامت آن را داشته باشیم که دوباره بیاندیشیم، دوباره بازتعریف کنیم و دوباره بسازیم. بیایید باور کنیم که امنیت، با حذف انسان حاصل نمی‌شود، بلکه با بازگرداندن او به مسیر زندگی و چه زیباتر که قانون، نه ابزار پایان، بلکه آغاز باشد؛ آغاز رهایی، بازسازی و احیای کرامت انسان.

سخن پایانی: مرگ را بدرود، زندگی را در آغوش بگیر! اگر بخواهیم صادق باشیم، باید بپذیریم که حذف مجرم، آسان‌ترین راهِ حلِ مسأله است؛ اما نه عادلانه‌ترین، نه انسانی‌ترین و نه پایدارترین. آنچه سخت است، اما ارزشمند، ساختن جامعه‌ای است که حتی برای تبهکاران هم فرصت بازسازی فراهم آورد؛ جامعه‌ای که عدالت را نه در مرگ بلکه در بازآفرینی جست‌وجو کند؛ که به جای خاموش کردن خطا، به درمان آن بپردازد.

این پژوهش کوشیده است نشان دهد که مجازات اعدام، اگرچه در ظاهرْ قدرت و قاطعیت قانون را به رخ می‌کشد، اما در واقع، نشانی از ناتوانی ما در مواجهه انسانی با جرم و بزه است. جامعه‌ای که برای کنترل خشونت، خود دست به خشونت می‌زند، ممکن است در بلندمدت قربانی همان ساختاری شود که به نام عدالت بنا کرده است. مجازات مرگ، گرهی ا‌ست که به ظاهر گشوده می‌شود اما در باطن، رشته‌هایی از کینه، ترس، بی‌اعتمادی و بی‌رحمی را در تار و پود جامعه می‌تنَد.

لغو اعدام، بی‌شک ساده نیست. با مقاومت‌های فقهی، قانونی، فرهنگی و حتی احساسی همراه است. اما مگر اصلاح، جز عبور از سختی‌ها و تردیدهاست؟ تجربه کشورهای گوناگون نشان داده است که گذار به سوی جامعه‌ای بدون اعدام، نه یک فانتزی ایده‌آلیستی بلکه یک انتخاب عملی، عقلانی و ثمربخش است؛ انتخابی که مستلزم شجاعت در مواجهه با دردها، و ایمان به ظرفیت تحول انسان است.

در این مسیر، اصلاح نظام قضایی، تضمین دادرسی عادلانه، حمایت از بزه‌دیدگان، تقویت نظام اجتماعی و توسعه عدالت ترمیمی، اجزای ضروری‌اند. لغو اعدام نباید یک تصمیم منفک از بقیه اصلاحات باشد؛ بلکه باید بخشی از یک چشم‌انداز جامع برای بازسازی نظام عدالت کیفری باشد، به‌گونه‌ای که امنیت واقعی را از مسیر انسان‌سازی، نه مرگ‌آفرینی، تأمین کند.

در پایان، این نوشته را نه پایان راه که آغاز یک گفت ‌وگو می‌دانم؛ گفت‌وگویی ملی، چند‌صدایی و عمیق، برای بازنگری در آنچه “بدیهی” می‌پنداشتیم. بیایید به جای توسل به مرگ، زندگی را گرامی بداریم؛ به جای تماشای طناب، دست بگشاییم برای بازگرداندن آنانی که هنوز امکان تغییر در آنان زنده است. اگر در دل این خاک، هنوز جرقه‌ای از مهر، بخشش و فهم وجود دارد، پس امید هست؛ امید به نظامی که قضاوتش، به‌جای حذف، مبتنی بر احیا باشد و این، بزرگ‌ ترین پیروزی عدالت است.پایان. تابستان 2025

f.plus100y@gmail.com