خانه تاریک شد از دوری رویت مادر
رشته ای جان من است بسته به مویت مادر
زنده بودی که مرا بود جهان جای نشاط
شاد بودم بخدا ، اینکه به بویت مادر
سبز و شاداب بودی با تو مرا باغ حیات
می رسید آب صفا تاکه ز جویت مادر
بسته بر لوح دلم مهر تو تا خانه ی خاکی
کس به خویت نرسد خوی نیکویت مادر
قدح عیش مرا بی تو به کف خالی ماند
دست خالی نتوان رفت به سویت مادر
ماند در غربتم و بسته مرا بال و پری
کی توانم بیایم سر کویت مادر
پروریدی تو به صد ناز مرا همچو ثنا
تا زمانیکه رسید جان به گلویت مادر
محمد اسحاق ثتا
ونکوور کانادا
یکشنبه ۱۰/۰۵/۲۰۱۵