به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

عراق : تروریسم « ساخت ایالات متحدۀ آمریکا » و هرج و مرج سازنده در خاورمیانه

نوشتۀ ژولی لوسک

Julie Lévesque, journaliste

مرکز مطالعات جهانی سازی، 29 ژوئن 2014

ترجمه توسط حمید محوی

 

عراق دوباره در صفحۀ اوّل دیده می شود. یک بار دیگر، در تصاویری که رسانه های حاکم غرب به ما نشان می دهد نیمه حقایق، دروغها، تحریفات و تبلیغات در هم می آمیزد (1). رسانه های بزرگ هرگز به شما نخواهند گفت که ایالات متحده هر دو جبهۀ متخاصم در عراق را پشتیبانی می کند(2). واشینگتن به شکل باز و آشکار از دولت شیعۀ عراق پشتیبانی می کند، و از سوی دیگر مخفیانه به امارات اسلامی در عراق و شام («داعش») اسلحه می دهد و اعضای آنها را آموزش داده و تأمین مالی می کند. پشتیبانی از تجمع بریگادهای تروریست در عراق، یک حرکت تجاوزکارانه است. ولی رسانه های سنتی و حاکم به شما می گویند که دولت اوباما «در حال رسیدگی» به ارتکاب به عمل تروریست ها به سر می برد.

نظریۀ ممتاز و همه گیر رسانه های بزرگ در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی روی این نکته تمرکز دارد که وضعیت کنونی حاصل «بیرون آمدن» نیروهای ایالات متحده است که طی دسامبر 2011 به حضورشان در عراق پایان دادند (با این وجود بیش از 200 سرباز و مشاور نظامی آمریکائی در عراق باقی ماندند).

این چهره پردازی در مورد رویدادها می خواهد نشان دهد که بیرون آمدن نیروهای ایالات متحدۀ آمریکا منشأ شورش بوده ولی آن را در رابطۀ مفصلی با تهام ایالات متحدۀ آمریکا و در مرحلۀ بعدی، اشغال کشور قرار نمی دهد. این چهره پردازی رسانه های حاکم علاوه بر این، اسکادران های مرگ آموزش دیده و سازمان یافته توسط مشاوران آمریکائی در عراق را ندیده می گیرند که  در فرادی تسخیر کشور ایجاد شد و در قلب بحران کنونی نیز حضور دارد.

طبق معمول، رسانه های حاکم (آلامد) نمی خواهند که شما چیزی از اصل رویدادها بدانید. هدف آنها مدیریت ادراکات (مترجم : مدیریت دریافت حسی و عقلی محتوای شیء بازنمائی شده نزد افراد) و از طریق ایجاد جهابینی هدایت شده در راستای منافع عظیم قدرت های بزرگ، در پی ساخت و تنظیم افکار عمومی است. برای تحقق چنین هدفی، به شما می گویند که در عراق جنگ داخلی به وقوع پیوسته است.

در واقع، نام اصلی این به اصطلاح «جنگ داخلی»، در فرهنگ واژگان ایدئولوژیک اولترا لیبرالیسم آنگلوساکسون «هرج و مرج سازنده» نامیده می شود که ساخته و پرداختۀ غرب است. بی ثبات سازی عراق و تکه پاره کردن این کشور از مدتها پیش طرح ریزی شده بود و به « نقشۀ عملیات نظامی بریتانیای کبیر، ایالات متحده و اسرائیل در خاور میانه» تعلق دارد، این موضوع را مهدی داریوش ناظم رعایا سال 2006 در مقالۀ زیر توضیح می دهد :

« این طرح از چندین سال پیش برنامه ریزی شده بود و می بایستی کمانی از بی ثباتی، هرج و مرج و خشونت ایجاد می شد که از لبنان، تا فلسطین، سوریه، عراق، خلیج فارس، ایران و مرزهای افغانستان اشغال شده توسط نیروهای ناتو را در بر می گرفت.

طرح « خاورمیانۀ نوین » به شکل رسمی توسط واشینگتن و تل آویو اعلام شد و امید آنها بر این اساس بود که در لبنان نقطۀ حساسی ایجاد کنند تا بتواند تمام خاور-میانه را دوباره ترسیم کند و نیروهای فشار ضروری برای « هرج و مرج سازنده » را آزاد سازد. این هرج و مرج می بایستی شرایط خشونت و جنگ را در تمام منطقه فراهم سازد، به شکلی که متعاقبا ایالات متحده، بریتانیای کبیر و اسرائیل از آن برای ترسیم مجدد خاور میانه مبنی بر نیازها و اهداف استراتژیک خودشان مورد بهره برداری قرار دهند. […]

ترسیم مجدد خاور میانه از سواحل شرقی مدیترانه از لبنان و سوریه تا آناتولی (آسیای صغیر)، از عربستان، خلیج فارس تا فلات ایران جزء اهداف بزرگ اقتصادی، استراتژیک و نظامی در طرح بریتانیای کبیر، ایالات متحده و اسرائیل است […]

جنگ بزرگ در خاورمیانه می تواند موجب جابجائی مرزها شود که از دیدگاه استراتژیک برای منافع مثلث ایالات متحده، بریتانیا و اسرائیل مزیت بیشتری داشته باشد […]

به همین علت دائما («سیستماتیکمان») از هر راهی و به هر بهانه ای که می توانستند کوشیدند بین گروه های قومی و مذهبی در خاور میانه اختلاف بیاندازند و تخم کین بکارند (تا از روی کشورهای ویران شده و از روی اجساد صدها هزار و میلیون ها انسان عبور کنند و محصول آنچه را که با خون این همه کودک، زن و مرد، پیر و جوان آبیاری کرده بودند درو کنند). چنین تلاش ها و تمهیداتی به دقت از سوی سرویس های اطلاعاتی تدارک دیده شده بود.

جای بسی نگرانی است که بسیاری از دولت های خاورمیانه، مانند عربستان سعودی، به ایالات متحده در جداسازی مردم بر اساس اعتقادات مذهبی یاری می رساند. هدف نهائی تضعیف جنبش مقاومت علیه اشغال خارجی بر بنیاد ترفندی قدیمی « اختلاف بیانداز حکومت کن » است. » ( مهدی داریوش ناظم رعایا. طرح «نوین خاورمیانه» 11 دسامبر 2006)

 (Mahdi Darius Nazemroaya. Plans for Redrawing the Middle East : The Project for a “New Middle East”,

اگر استراتژی « اختلاف بیانداز حکومت کن » پدیدۀ تازه ای نیست، ولی مؤثر بودن خود را مدیون اکران دودی است که رسانه های حاکم ایجاد کرده اند.

 

تحریک جنگ داخلی بهترین شیوه برای تقسیم یک شکور به چند سرزمین کوچکتر است. این تاکتیک در بالکان کارآئی داشت. در مورد استفاده و سوء استفاد از تنش های قومی به هدف تخریب یوگوسلاوی و تجزیۀ آن به هفت سرزمین جدا از یکدیگر ، پروندۀ کاملی وجود دارد.

امروز، ما به روشنی تماشاگر بالکانیزاسیون عراق هستیم. چنین طرحی به کمک ابزار ممتاز امپراتوری به اجرا گذاشته شده است. امّا ابزار، همان شبه نظامیان مسلحی هستند  که بر اساس نقشی که می خواهند در ضمیر باطنی جمعی منعکس سازند گاهی اوقات آنها را «تروریست» می نامند و گاهی دیگر همانها را «اپوزیسیون طرفدار دموکراسی» معرفی می کنند.

رسانه های غربی و مقامات مسئول دولتی آنها را بر اساس چیزی که هستند تعریف نمی کنند، بلکه آنها را بر اساس جبهه ای که علیه آن می جنگند تعریق می کنند. به این معنا که در سوریه، شبه نظامیان مبارزان آزادی  «اپوزیسیون قانونی را تشکیل می دهند که برای دموکراسی علیه دیکتاتور خشن مبارزه می کنند»، ولی در عراق، همین مبارزان راه آزادی «تروریست هائی تلقی می شوند که علیه دولت برگزیدۀ دموکراتیکی که از پشتیبانی ایالات متحده نیز برخوردار است می جنگند » :

ایالات متحده و ناتو، از دوران اوج جنگ شوروی-افغان، عناصر وابسته به القاعده را به عنوان « ابزار اطلاعاتی » در چندین جنگ مورد استفاده قرار داده اند. در سوریه، شورشیان النصره و امارات اسلامی در عراق و شام پیاده نظام اتحادیۀ نظامی غرب هستند که نظارت و کنترل استخدام و آموزش نیروهای شبه نظامی را به عهده دارند. واشینگتن تصمیم گرفت به نفع یک گروه تروریستی  که در سوریه و عراق دست به عملیات می زد و در هر دو کشور نیز دارای پایگاه لوژیستیکی بود مخفیانه کمک بفرستد. طرح خلیفۀ سنی در دولت اسلامی عراق و شام (داعش) با طرح قدیمی ایالات متحده برای تجزیۀ عراق و سوریه به سه کشور در تلاقی قرار گرفت : خلیفۀ اسلامی سنی، جمهوری عرب شیعه و جمهوری کردستان (3).

در حالی که دولت (دست نشانده) بغداد سامانه های نظامی پیشرفته از ایالات متحده خریداری می کند، و حتی تعدادی شکاری اف 16 سفارش داده(4)، امارات اسلامی در عراق و شام به پشتیبانی سرویس های اطلاعاتی غربی علیه نیروهای دولت عراق می جنگد. هدف ایجاد جنگ داخلی به شکل مصنوعی در عراق است، که هر دو جبهه به شکل غیر مستقیم از سوی ایالات متحده و ناتو هدایت می شود.

سناریو عبارت است از تجیهز هر دو طرف متخاصم به سلاح، و تجهیزات مدرن که متعاقبا آنها را بحال خود واگذارند تا هر دو به جان یکدیگر بیافتند […]

در نتیجه جنگ تجاوزکارانه در اشکال مخفی زیر پرچم دروغین جنگ داخلی راه اندازی شده تا تمام کشور به ویرانی کشیده شود و تمام نهادها و اقتصاد آن نیز طی زد و خوردها از بین برود. این عملیات سری جزئی از برنامۀ خدمات اطلاعاتی بوده و فرآیند طرح ریزی شدۀ آن می بایستی عراق را به منطقۀ بی مرز تبدیل کند.

در این مدت، به یمن تلاش رسانه های حاکم، افکار عمومی بر این باور است که در عراق جنگ سنی و شیعه به پا شده است.

 (Michel Chossudovsky, The Engineered Destruction and Political Fragmentation of Iraq. Towards the Creation of a US Sponsored Islamist Caliphate, 14 juin 2014)

پیش از جنگ علیه تروریسم می دانستیم که عربستان سعودی فعالان هاز تروریسم اسلامی پشتیبانی می کند. با این وجود، هم پیمان ممتاز ایالات متحده، رژیم سلطنتی-نفتی استثائی بود در قاعده ای که جرج بوش پس از سوء قصد 11 سپتامبر اعلام کرد « ما بین آنهائی که به چنین اعمالی دست می زنند و آنهائی که به تروریست ها پناه می دهند هیج تفکیکی قائل نخواهیم شد. »

 

در واقع، ایالات متحده وقتی به موضوع به عربستان سعودی در ارتباط قرار می گیرد، (خلاف بیانیۀ ضد تروریستی) همیشه تفکیک قائل می شود. اگر پشتیبانی عربستان سعودی در رسانه های بزرگ به رسمیت شناخته شده است، با این وجود در مورد پشتیبانی (غیر مستقیم) ایالات متحدۀ آمریکا از گروه ها و سازمان های تروریستی هنوز در خاموشی و بی اطلاعی به سر می برند. علاوه بر این، روزنامه نگاران سنتی در مورد منفعل ماندن ایالات متحده در رابطه با پشتیبانی عربستان سعودی از تروریست ها پرسشی مطرح نمی کنند.

موضوع کاملا روشن است : ایالات متحده از تروریست ها به شکل سرّی از طریق هم پیمانانی مانند عربستان سعودی و قطر پشتیبانی به عمل می آورد. در نتیجه آنهائی که در گزارشات و تحلیل های رسانه های حاکم چنین مناسباتی را تشخیص نمی دهند، علت این است که نمی خواهد این مناسبات را ببینند(5).

در خاورمیانه عربستان سعودی علاوه بر منافع خودش در خدمت منافع ایالات متحده قرار گرفت. اتحاد ایالات متحده با خاندان سلطنتی سعودی نشان می دهد که تا چه اندازه دموکراسی را تحقیر می کنند. چنین اتحادی به تنهائی نشان می دهد که هدف از تسخیر عراق، به ارمغان آوردن آزادی و دموکراسی برای مردم عراق نبود.

برای عربستان سعودی، یک عراق دموکراتیک کابوس وحشتناکی است که قدرت اختناقگر رژیم سطنتی اش را تهدید خواهد کرد :

« از تاریخ سرنگونی رژیم صدام حسین به سال 2003، رژیم سعودی کاملا در رابطه با عراق موضع گیری خصمانه ای داشت. این موضوع تا حدود زیادی به دلیل بیمی بود که از ناحیۀ موفقیت دموکراسی در عراق احساس می کرد که مبادا به منبع الهامی برای مردم عربستان تبدیل شود، و علاوه بر این مقامات مذهبی افراطی در محافل وهابی و سلفی عمیقا از شیعیان انزجار داشتند. رژیم سعودی در عین حال مالکی را متهم می کرد که موجب نفوذ گستردۀ ایران در عراق بوده است. رژیم سعودی به هیچ عنوان کتمان نکرد که می خواهد به شکل جدی جلوی نفوذ فزایندۀ ایران را بگیرد، زیرا از این وضعیت احساس خطر می کرد.

اگر چه طی دسامبر 2011 رژیم سعودی قویا مخالف خروج نیروهای ایالات متحده از عراق بود، ولی سوریه هدف اصلی تغییر رژیم برای عربستان سعودی تبدیل شد. رژیم سعودی همیشه رژیم بشار اسد در سوریه را تحت نظر خود داشت زیرا هم پیمان استراتژیک و بی بدیل دشمن اصلی اش بود، یعنی ایران. سعودی ها به سرعت از شورشیان مسلح پشتیبانی به عمل آوردند و سرویس های اطلاعاتی شان را مستقر کرذند که نقش ابزاری برای ایجاد جبهۀ النصره بازی کرد. چگونگی این نقش در پروندۀ اطلاعاتی که به شکل رسمی در ژانویه 2013 در پاریس منتشر شد به روشنی توضیح داده شده است.

رژیم سعودی در عین حال از نفوذ و اهرم خود نه تنها روی رؤسای قبیله های سنی مذهب در غرب عراق استفاده کرد، بلکه اعضای القاعده در عراق را نیز متقاعد ساخت که جبهۀ جنگ آنها در سوریه بوده و هدف نهائی سرنگ.نی رژیم علوی بشار اسد است. سرنگونی رژیم بشار اسد ستون دولت عراق را که توسط شیعیان اداره می شود سرنگون خواهد کرد و به شکل اجتناب ناپذیری به سلطۀ ایران در عراق نیز پایان خواهد داد.»

 (Zayd Alisa, Resurgence of Al Qaeda in Iraq, Fuelled by Saudi Arabia, le 3 mars, 2014)

از پل برومر تا جان نگروپونتی

 

مهمترین قطعۀ پازل عراق، به هر صورت پشتیبانی مخفیانۀ واشینگتن از تروریست ها است. برای این که درک روشنتری از خشونت مذاهب داشته باشیم که کشور را به ورطۀ نابودی کشانده، ابتدا باید به بررسی دوران اشغال کشور توسط نیروهای ایالات متحده بپردازیم.

پل برومر Paul Bremer، نویسندۀ کتاب « My year in Iraq, the Struggle to Build a Future of Hope» (سالی که در عراق گذراندم، مبارزه برای آینده آکنده از امید)، وقتی که طی سال 2003-2004 فرماندار مدنی عراق بود نقش مهمی بازی کرد. وقتی که به کارهای او طی سالی که در عراق بود نگاه می اندازیم، از خودمان باید بپرسیم که «آیندۀ آکنده از امید» برای کی ؟ مطمئنا نه برای مردم عراق :

« وقتی پل برومر نیروهای امنیتی و پلیس ملّی عراق را منحل کرد، نیروهای امنیتی و پلیسی دیگری را به وجود آورد که متشکل از سربازان مزدور و شبه نظامیان فرقه ای بود که از اشغال عراق پشتیبانی می کردند. در واقع، سرشت جنایات شرم آوری که این نیروها مرتکب شدند انگیزۀ اصلی در پشت تمام خشونت ها و قتل هائی بود که سال 2006-2007 بین مذاهب روی داد.

بر اساس موازین منشور ژنو، اشغال، به نمایندگی برومر، نه تنها از مسئولیت خود در مورد حفاظت از جان مردم کشور در شرایط اشغال خارجی کوتاهی کرده، بلکه رسما برای کنترل کشور مزدوران مسلح و گروه های تبهکار مسلح را به خدمت گرفته است.

پل برومر به پاکسازی قومی مبادرت کرده، و با هدف گرفتن هزاران غیر نظامی بی گناه از طریق وزارت امور داخلی و کوماندوهای ویژه، به قتل عام و جنایت علیه بشریت در عراق دست زده است.»

 (Prof Souad N. Al-Azzawi, US Sponsored Commandos Responsible for Abducting, Torturing and Killing Iraqis. The Role of Paul Bremer, 4 janvier 2014)

سال 2004-2005 سفیر ایالات متحده، جان نگرو پونتی John Negroponte (نام این فرد به شکل جان نگروپونت نیز در رسانه های فارسی زبان نوشته شده است) به کار برومر ادامه داد. با تجربه ای که در مبارزه علیه مخالفان در آمریکای مرکزی در سال های 1980 به کمک اسکادران مرگ بدست آورده بود، نگرو پونتی « مرد وضعیت » عراق بود (6) :

« تشکل اسکادران مرگ به پشتیبانی ایالات متحده در عراق از سال 2004-2005 به ابتکار سفیر ایالات متحده جان نگرو پونتی آغاز شد که طی ژوئن 2004 از سوی وزارت امور خارجه به بغداد فرستاده شد […]

نگروپونتی مرد چنین وضعیتی بود، او بین سال های 1981-1985 به عنوان سفیر ایالات متحده در هندوراس نقش کلیدی در پشتیبانی و نظارت بر مزدوران مسلح نیکارا گوئه (کنتراس Contras) داشت که در هندوراس مستقر شده بودند. او در عین حال فعالیت های اسکادران های مرگ در ارتش هندوراس را نظارت و کارشناسی می کرد.

ژانویۀ 2005 پنتاگون تأیید کرد که بر آن است تا :

 

آموزش بریگادهای مبارز کرد و شیعه برای هدف گرفتن رؤسای شورشی عراق [جنبش مقاومت عراق] در یک فرآیند تحولی استراتژیک مبنی بر الگوی مبارزۀ ایالات متحده علیه چریک های چپ در آمریکای مرکزی که در 20 سال پیش آزمون خود را پس داده بود.»

 بر اساس «گزینش سالوادور» نیروهای عراقی و ایالات متحد ه را می فرستیم تا رهبران شورش را بربایند، حتی در سوریه، زیرا برخی از آنها گویا که به آنجا پناهنده شده اند […]

این بریگادها با وجود آشوبهائی که به پا می کردند، احتمالا مخفی می ماندند. اگر چه هدف اعلام شده «گزینش سالوادور در عراق» حذف شورش بود، ولی عملا بریگادهای تروریست به پشتیبانی ایالات متحده دائما به هدف ایجاد اختلاف و تحریک خشونت بین گروه های مذهبی، شهروندان غیر نظامی را به قتل می رساندند.

سیا CIA، و MI6 به سهم خود مأموریت داشتند که یگا نهای القاعده در عراق را کنترل کنند که در قتل هدف گیری شدۀ مردم شیعه مذهب شرکت داشتند. لازم به یادآوری است که اسکادران های مرگ به مشاورت نیروهای ویژۀ ایالات متحده سازماندهی شده بودند.» (پروفسور میشل شوسودوسکی. «تروریسم با چهرۀ انسانی : تاریخ اسکادران مرگ آمریکائی» متن فارسی در گاهنامۀ هنر و مبارزه.     http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/349)

حالا به ما می گویند که امارات اسلامی در عراق و شام (داعش) موفق شده که در حمله به شهر موصل به سلاح های مدرن ساخت ایالات متحده دست پیدا کند. ولی نباید گول بخورید. این سلاح ها اتفاقی در آنجا انبار نشده بوده است. ایالت متحده وقتی برای اپوزیسیون لیبی و سوریه  سلاح و پول می فرستاد، به خوبی می دانست چه کار می کند. کار احمقانه ای از آمریکائی ها سر نزده است. آنها بخوبی می دانستند که چه روی خواهد داد، و بخوبی می دانستند چه می خواهند. برخی رسانه ها از «برگشت ضربه» حرف می زنند، وقتی «مأموران» سرویس های اطلاعاتی علیه آنهائی که از آنها پشتیبانی کرده اند اقدام می کنند. این «برگشت ضربه» را فراموش کنید. اگر برگشتی در کار بوده، کاملا حساب شده و طرح ریزی شده بوده است.

سیاست خارجی ایالات متحده : شکست خورده، احمق یا شیطانی ؟

برخی می گویند که سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه یک «شکست» است، که مسئولان سیاسی «احمق» هستند. ولی شکستی در کار نیست و آنها احمق نیستند. این چیزی است که آنها می خواهند که شما به آن باور داشته باشید. زیرا این آنها هستند که فکر می کنند که شما احمق هستید.

آنچه امروز روی داده، از مدتها پیش طراح ریزی شده بوده است. در واقع، سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا در خاورمیانه شیطانی، به شکل خشونت باری جنایتکارانه و ضد دموکراتیک است. و تنها راه خروج از این باتلاق به خون نشسته « قانون » است.

« تنها یک پادزهر برای «جنگ داخلی» که در عراق امروز شکاف ایجاد کرده وجود دارد : گرویدن به قانون و احضار مسئولان در مقابل دادگاه. جنگی را که سال 2003 علیه مردم عراق به راه انداختند یک اشتباه نبود، بلکه یک عمل جنایتکارانه بود. مسئولان باید بخاطر چنین تصمیماتی در برابر قانون محاکمه بشوند. » (7)

 (Inder Comar. Iraq : The US Sponsored Sectarian “Civil War” is a “War of Aggression”, The “Supreme International Crime”, , le 18 juin 2014 )

لینک متن اصلی :

http ://www.mondialisation.ca/irak-terrorisme-made-in-usa-et-chaos-constructif-au-moyen-orient/5388919

 

یادداشت های مترجم :

1)ژولی لوسک روزنامه نگار، چنان که در این نوشته می بینیم، نسبت به مطالبی که تا کنون در مورد رویدادهای اخیر در عراق ترجمه و منتشر کرده ام، در برخی موارد احتمالا ممکن است تکراری بنظر رسد، ولی با این وجود ویژگی تحلیل حاضر از دیدگاه من در یادآوری نظریۀ «تخریب و یا هرج و مرج سازنده» است که پیش از این در مقالات مختلف با آن روبرو بوده ایم و به ویژه در کتاب « ایران، تخریب ضروری » نوشتۀ ژان-میشل ورنوشه. علاوه بر این ژولی لوسک می کوشد تا دروغ پرودازی های رسانه های غربی را در اشکال بسیار ارزنده و تعاریف دقیق از مفاهیم، افشا کند و به مردم غرب هشدار می دهد. ولی خوانندگاه فارسی زبان نیز می توانند خودشان را جزء مخاطبان نویسنده بدانند، زیرا نشریات و رسانه هائی مانند « رادیو فردا » و دیگر رسانه های ایرانی-پنتاگونی-رنگین کمان اپوزیسیون که متأسفانه به ویژه در خارج از کشور (از داخل بی اطلاع هستم) مورد استقبال کاربران انترنتی بوده است، با این وجود باید دانست که این رسانه ها  جزء جدائی ناپذیر دروغ رسانه های بزرگ و جزء جدائی ناپذیر طرح های تجاوزکارانۀ امپریالیستها می باشد و از طریق همین قدرت های امپریالیستی است که تأمین مالی می شوند (و گویا بعضا از طریق بخشی از بورژوازی کمپرادور ایران که رئیس جمهور ایران آقای شیخ حسن روحانی نمایندگی آن را عهده دارد).

2)در فرهنگ واژگان و اصطلاحات استراتژی، «بازی بزرگ» می نامند. نیروهای استعمارگر از شکاف های قومی، قبیله ای و مذهبی و حتی طبقاتی در طرح هایشان استفاده کرده و «هردو جبهه» را پشتیبانی می کنند، و سپس به این بهانه که این گروه ها و ملت ها قادر به حل مسالمت آمیز و خردگرایانۀ اختلافات خود نیستند، خودشان می آیند تا مسئله را حل کنند. در واقع این ترفند برای گشودن راه نفوذ به رسیدن اهداف سلطه جویانه و منافعی است که در پی آن هستند. در واقع این ترفند با نژاد پرستی در پیوند تنگاتنگ می باشد. به همین علت عموما مردم کشورهای امپریالیستی عمیقا تحت تأثیر افکار نژاد پرستانه ای هستند که حاصل ایدئولوژی طبقۀ حاکم می باشد. بر این اساس است که برای مردم اروپا و آمریکا جنگ در کشورهای جهان سوم امر کاملا طبیعی و حتی ضروری بنظر می رسد. البته مردم تمام این کشورهامی دانند که دولت هایشان به آنها دروغ می گوید، و بخوبی می دانند که کشورهایشان دست به کارهای جنایت آمیز می زند، ولی تا وقتی که دولت هایشان در مورد امنیت و رفاه به آنها اطمینان می دهد، دروغ ها را بجای حقیقت از دولت هایشان می پذیرند. چون که راه دیگری نیز ندارند. خاصه وقتی که دولت ها (طبقۀ بورژوا) مثل موردی که در فرانسه احساس می شود، به شکل ضمنی مردم را با تروریسم اسلامی و تهدید تروریسم اسلامی می ترسانند. « یا ساکت بنشینید و از ما تبعیت کنید، یا تروریست های اسلامی را به جانتان می اندازیم». بر اساس گزارشات رسیده از شبکۀ ولتر، حدود 700 نفر از جهاد طلبانی که به سوریه رفته اند فرانسوی بوده اند، علاوه بر مستشاران نظامی که خود دولت فرانسه فرستاده بود و همه عرب تبار بودند، ولی دولت فرانسه هرگز به این امر اعتراف نکرد. ولی مردم فرانسه نگران بازگشت این جهاد طلبان به وطن فرانسویشان هستند. ترس مردم از این است که این افراد بخواهند در فرانسه امارات اسلامی تشکیل بدهند.

3)در اینجا یک بار دیگر باید به ملاقات اصطلاح «بازی بزرگ» برویم، شاید به شکل خاصی بتوانیم تجزیۀ این کشورهای مستقل را به کشورهای کوچکتر بر اساس قوم و مذهب در حالت کلی و فرضی بپذیریم. اگر چه پذیرش چنین شاخصی هائی برای تعریف کشور و یا تشکل یک کشور جدید، از دیدگاه انسانی مورد اعتراض مخالفان نژاد پرستی و تبعیض قومی و غیره قرار بگیرد. ولی به شکل فرضی و در گام نخست ما این نظریۀ جدا سازی را می پذیریم. به عنوان «جدائی طلب» در چنین وضعیتی با مشکلات متعدد دیگری روبرو می شویم. پیش از همه باید دانست که —با وجود تمام حقانیتی که مثلا فراخواست های ملی به اصطلاح «ملت کرد» می تواند داشته باشد — تقسیم بندی ها از آغاز یک طرح بیگانه بوده، و یا حداقل با طرح بیگانه همآهنگ شده، و در ثانی رویکرد اصلی طرح تجزیه به هدف دستیابی مردم محلی برای استقلال و شکوفائی بیشتر نبوده، بلکه در واقع، طرح تجزیه خواهی نخواهی باید منافع کمپانی های نفتی و گازی و به طور کلی منافع استراتژیک در زمینه های انرژی، جغرافیای سیاسی و اقتصادی و سلطه جوئی کشورهای امپریالیستی را تأمین کند. در نتیجه فراخواست استقلال از سوی جدائی طلبان در شرایطی که با طرح «خاورمیانه نوین» در تبانی قرار می گیرد یک اسطوره بیشتر نیست، و اگر آرزومندی های فردی و جمعی با خودش تضادی نداشته باشد، ولی در دیالکتیک نیروهای حاضر در صحنه با جهان واقع و نوع راه و روشی که برای رسیدن به چنین هدفی در پیش گرفته قویا در تضاد قرار می گیرد و مسیر معکوس را می پیماید. علاوه بر این قطع نظر تمام خسارات جانی و مالی و پیامدهای تاریخی مخرب آن (جبران ناپذیر طی قرنها و شاید برای همیشه)، آنچه را که اکیدا و حتما باید دانست (قابل توجه جدائی طلبان) که تجزیۀ کشورها علاوه بر تمام خسارات و هرج و مرج جنگ های داخلی دراز مدت و فرسایشی که البته از بیرون و از سوی نیروهای استعماری هدایت و تغذیه می شود، به شکلی انجام می گیرد که کشورهای تجزیه شده هیچ گاه روی آرامش و صلح را به خود نخواهند دید، یعنی مبنی بر اصل «بازی بزرگ» باید دائما با یکدیگر در جنگ باشند و دائما به عنوان ملت های نوپا و عقب افتاده و نابالغ و ناشایست برای ادارۀ امور شخصی و داخلی به مداخلۀ پدر خواندۀ اصلی (یعنی مداخلۀ بشر دوستانۀ جهان «تمدن» ساز – بخوانید در واقع  هرج و مرج ساز) نیاز خواهد داشت. از دیدگاه من مناسبات جدائی طلبان با طرح امپریالیستی ابعاد دیگری نیز می تواند داشته باشد، که حتی اپوزیسیون های ساختگی و حتی وکلای حقوق بشری را نیز در می گیرد : ابعاد دیگر به عنوان مثال می تواند در زمینۀ روانشناختی مورد بررسی قرار گیرد. نظریه این است که رهبران چنین تشکلاتی که به بهانه های استقلال طلبانه و یا بشر دوستانه با طرح های امپریالیستی (یعنی انحرافی) هم پیمان می شوند، مطمئنا از دیدگاه سلامت روانی دچار کاستی هائی می باشند و چنین افرادی که بعضا عناوین دکتر مهندسی یدک می کشند، حتما از دیدگاه روانی منحرف هستند. زیرا اگر دچار انحراف روانی نبودند، هرگز راه حل انحرافی را ترجیح نمی دادند. ما غالبا تصور می کنیم که افرادی که وکیل هستند و یا از آرمان های ظاهرا والای انسانی دفاع می کنند، واقعا حقیقیتی در کار آنها می باشد. متأسفانه ساخت و ساز جهان امروز با حاکمیت نظام سرمایه داری تمام نهادهای اجتماعی را که در اصل برای رفاه فردی و عمومی ساخته و رداخته شده بود، به انحراف کشانده است. میشل شوسودوسکی این وضعیت را «جهان معکوس می نامد» یعنی جهانی که، خاصه در رسانه ها، به شکل معکوس نشان داده می شود. به این معنا که وقتی به ما می گویند «مداخلۀ بشر دوستانه» باید بدانیم که موضوع اصلی معنایش «جنایت علیه بشر» است. و نباید تصور کنیم که آگاهی فنی برخی مانند عبدالکریم لاهیجی و یا مصباح یزدی از انحراف مبرا بوده است. واقعیت این است که افراد منحرف از دیدگاه روانی برای پاسخگوئی به نیازهای بیمارگونۀ خود، انرژی درونی عظیمی را بسیج می کنند، در این صورت تسلط بر دانش حقوق از سوی چنین افرادی در اهداف انحرافی و منحرف ساختن قانون به کار برده خواهد شد. در نتیجه باید به شکل سینمای درونی، تصور کنیم که سرنوشت ملت هائی که هدایت سکان زندگی اجتماعی آنها بدست چنین افرادی می افتد، چه خواهد بود.

4)اخیرا تی یری میسان از شبکۀ ولتر گزارش داده است که تأخیر در ارسال اف 16 موجب شد که مالکی از روسیه و بلاروس اسلحه خریداری کند واز جمله 10 شکاری پشتیبانی، سوخوی 25 سفارش داده است. لینک زیر

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/599

5)در نتیجه این رسانه ها و این روزنامه نگاران در تبانی با همین سیاست تروریستی بوده و برای ما نباید  تفاوتی با القاعده داشته باشد — همانگونه که برای ایرانی ها،  اپوزیسیون های ایرانی _جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک و سلطنت طلبان، رنگین کمان اپوزیسیون …. و مدافعان حقوق بشر برای ما می تواند هم ردیف القاعده و النصره و سازمان های تروریستی که در خدمت اهداف امپریالیست ها هستند تلقی شود. در هر صورت صاحب کارشان یکیا ست. نشان به آن نشان که وقتی جندالله در ایران عملیات تروریستی انجام می داد، اپوزیسیون های مکش مرگ مای لائیک دموکراتیک و حقوق بشری از خودشان می پرسیدند که از اینها دفاع کنیم یانه؟ ولی در یک مورد می توانیم مطمئن باشیم تقریبا تمام رسانه های «انقلابی» ایرانیان خارج از کشور بیمی از انتشار مقالات جدائی طلبان ندارند. و این موضوعی است که تبانی تمام اپوزیسیون های ایرانی در خارج از کشور را با طرح ایجاد «هرج و مرج سازندۀ» امپریالیست ها به روشنی نشان می دهد. علاوه بر این اپوزیسیون های ایرانی و مدافعان حقوق بشر با خیانت کاری ها و تبانی شان با سیاست های امپریالیستی وضعیتی را به وجود آوردند که تشکل و فعالیت یک اپوزیسیون و جریان اجتماعی پیشگام و معتبر با مشکل روبرو بشود.

6)برای  کسب شناخت بیشتر دربارۀ جان نگرو پونتی یا جان نگروپونت به مقالۀ زیر در گاهنامۀ هنر و مبارزه مراجعه کنید : «تروریسم با چهرۀ انسانی : تاریخ اسکادران مرگ آمریکائی» نوشتۀ پروفسور میشل شوسودوسکی. 23 ژانویه 2013. مرکز مطالعات جهانی سازی، 17 ژانویه 2013

موضوع : جنایت علیه بشریت، تحریف رسانه ای، جنگ ایالات متحده – ناتو (در تحلیل وضعیت عراق و سوریه)

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/349

علاوه بر این برای مقایسه با سایت های دیگر که روی جیره بگیران دربار قاجار را هم سفید کرده اند، می توانید برای کسب اطلاع در مورد همین شخص به سایت «همشهری آنلاین» نیز مراجعه کنید : «نگروپونته کیست» همشهری آن لاین جمعه 15 دی 1385

HAMSHAHRIONLINE

http://www.hamshahrionline.ir/details/12632

 

7)طرح من برای گاهنامۀ هنر و مبارزه منعکس ساختن محتوای سایت های آلترناتیو است. ولی استقلال فکری من بجای خود محفوظ است و در مواردی که ضروری بدانم، در نظریات مطرح شده مداخله می کنم. و مسئولیت این مداخلات نیز به عهدۀ من است و نه نویسندۀ مقاله.

 

متأسفانه این «پادر زهر» یعنی مراجعه به قانون کمی دیر است و هیچکس نمی تواند خسارت قربانیان (به طعنه بخوانید خسارات جانبی) را جبران کند. مسلمانان می توانند بگویند که خواست خدا بوده و احتمالا گلایه ای هم از وضعیت استعمار زدۀ خود ندارند. روزی که مسلمانان علیه خواست خدا تظاهرات به پا کردند و برای خواست خودشان ساز و کار دیگری ایجاد کردند، احتمالا پادزهری نیز پیدا خواهد شد.  مشکل اینجا است که قانون باید ضمانت اجرائی داشته باشد. قانون را نظام سرمایه داری با تمام امکانات دیپلماتیک، رسانه ای، نظامی و تکنولوژیک، ایدئولوژیک و اقتصادی خود می نویسد. اگر قانونی در کار بود چنین جنگ های جنایتکارانه ای نیز هرگز به وقوع نمی پیوست. با این وجود قانون را پیشگامان جهان طی مبارزات طولانی توده ها در مبارزۀ طبقاتی می نویسند.