رفته
یاد فصلی که تن پیچک سبز،
به گلو گاه درخت دیدار،
گل بستر میداد،
شام ها بوی ملاقات ،
سلامی ساده،
باهمی بود و صفا،
یاد باد باور بیدار ،
درود.
دگر آن گلبن آویزه نگاه،
آن سپیدار بلند،
به سلام و سفر خاطره ها خوابیده،
دگر از زمزمه، آهنگ دلی ،
بر نیاید ، نتراود اشکی،
ز نهانخانه ی دلتنگی ها،
نه سرود دردی.
همه تصویرگرند،
نقشها آویزان،
میخکوب ستم کاغذ قرن،
چشمها دکمه ی تکنالوژی،
خانه ها خاموشی،
…..
تا کجا ؟
تا پدرود.
آریبل