رابطه جمهوری اسلامی و طالبان
سیامک بهاری
در میانه انفجار و انتحار و توحش تروریسم اسلامی طالبان علیه مردم بیدفاع و مصیبت دیده افغانستان،
هیئتی از دفتر سیاسی طالبان مستقر در قطر به دعوت وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی به تهران آمدند. در تمام طول اقامت این هیئت در ایران، در هر گوشه و کنار شهر و روستاهای افغانستان یک لحظه ماشین ترور طالبان از حرکت باز نایستاد. فقط در یک روز در سه منطقه از کابل انفجارهای مرگبار جان چندین نفر را گرفت. در مناطق تحت کنترل این نیروی وحشی اسلامی، صدها نفر بی خانمان شدند و چندین جوان به هر بهانهای بیرحمانه تیرباران شدند.
جواد ظریف با وقاحت همیشگیاش در حالیکه همین یک ماه پیش در مصاحبه با تلویزیون طلوع، گروه طالبان را تروریستی خوانده بود. به یکباره مسببین این توحش افسار گسیخته اسلامی را بخشی از واقعیت سیاسی امروز افغانستان نامید و علی شمعخانی با بلاهت بیمانندش نیرویی تروریستی را که به توافقات استراتژیک با آمریکا رسیده است، در “مبارزه با آمریکا مصمم و استوار تشخیص داد”!
ملا عبدالغنی برادر معاون سیاسی رهبر طالبان و سهیل شاهین سخنگوی دفتر سیاسی طالبان و هیئت همراه پس از تغییر قدرت در کاخ سفید و تردید در ادامه توافقات پیشین در دوره دونالد ترامپ و خطر بازنگری این توافقات، ادامه مذاکرات در دوحه را متوقف کردند.
در ادامه دالان باز و روابط دیرینه طالبان و جمهوری اسلامی به ایران دعوت شدند. پیش از این نیز رهبران طالبان بارها و بارها مخفیانه و آشکار تحت عناوین مختلف تحت حمایت سپاه قدس در ایران جولان دادهاند. رهبر پیشین طالبان، ملا اختر محمد منصور در بازگشت از سفر محرمانهٔ یک ماهه از ایران در مرز پاکستان با حمله پهبادی آمریکا کشته شد. شورای مشهد طالبان و ملا عبدالله از فرماندهان طالبان که دست نشانده سپاه قدس است و پایگاههای آموزشی طالبان و پشتیبانی لجستیک سپاه قدس که از سال ۲۰۱۳ گسترش یافت، دیگر قابل کتمان نیست. دعوت رسمی از سران طالبان با بهانه شرکت در کنفرانس وحدت اسلامی به تهران و استقرار رهبران القاعده بعنوان متحدین استراتژیک طالبان در ایران، اینک به دعوت رسمی و آشکار وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران از این سازمان تروریستی و دشمن شماره یک مردم افغانستان ارتقاء پیدا کرده است.
طالبان پس از توافقات استراتژیک با آمریکا در دوحه، به معنای واقعی افسار پاره کرد. همه ظرفیتهای هولناک خود علیه انسانیت و مدنیت را بکار گرفت. نیرویی مخرب و منزوی از کنج عزلت سیاسی و اجتماعی بیرون کشیده شد، آنچنان بزرگنمایی شد که بتواند علیرغم همه جنایات بیشمارش علیه بشریت، همه ظرفیت ارتجاعی و قرون وسطاییاش در زن ستیزی، آزادی بیان و حقوق اجتماعی شهروندان، دیگربار در هیئت “امارات اسلامی طالبان” در قطر مستقر شود. آزادانه به بسط روابط دیپلماتیک در منطقه دست بزند و رسماً بعنوان بخشی از قدرت سیاسی در افغانستان از سوراخ خود به بیرون بخزد.
استراتژی ماندگاری آمریکا در افغانستان در دوره زمامداری باراک اوباما، با دشمن نخواندنِ طالبان، سپس به تبع آن “برادارن ناراضی” خواندن آنان از سوی حامد کرزای رئیس جمهوری وقت افغانستان و درنهایت استراتژی ترامپ و هم جهتی با دولت پاکستان، آنان به میز مذاکره دوحه آورده شدند و زیر نورافکن قرار گرفتند.
جمهوری اسلامی از طالبان چه میخواهد؟
طالبان با ترک میز مذاکره در دوحه و مانور دیپلماتیک و پذیرفته شدن توسط رقبای آمریکا در منطقه، مشخصاً روسیه و ج ا ایران، و قرار گرفتن در موقعیت “امارات اسلامی طالبان”، از جایگاه جدیدی برخوردار شده است. حکومت ایران میخواهد از این موقعیت به نفع خود به چند منظور اساسی بهره بگیرد.
اول: جمهوری اسلامی میخواهد با نیرویی تروریستی که با آمریکا به توافق رسیده است عقد اخوت ببندد، تا امکانی برای ادامه حضور خود در آینده منازعات افغانستان باز کند. با وعده پشتیبانی و میانجیگری جهتیافته به نفع آنان با دولت مرکزی از موقعیت جدید طالبان بهرمند شود. علیرغم اینکه دولت کنونی افغانستان از این سیاه بازی سیاسی خشنود نخواهد بود و با تلافیجویی، بویژه در موضوعات مربوط به آب و سدسازی هدفمند بر رودخانههای مرزی میتواند جمهوری اسلامی را تحت فشار جدید قرار دهد. آنچه به «جنگ آب» بین دو کشور شهرت یافته است را به زیان ایران تشدید کند.
تغییر احتمالی استراتژی آمریکا درباره افغانستان حمایت از حکومت فعلی و ماندگاری نیروهای نظامی و امنیتی آمریکا در افغانستان است، این سیاست توافقات دوحه با طالبان را تغییر خواهد داد و سازش طالبان با آمریکا را دشوارتر خواهد کرد. از این رو یک هدف دراز مدت تفاهم جمهوری اسلامی با طالبان تمرکز بر اهداف مشترک در مبارزه با آمریکا در افغانستان خواهد بود که همسویی با سیاست دولت مرکزی افغانستان ندارد و فاصله این دو را بیشتر از اکنون دامن خواهد زد.
دوم: جمهوری اسلامی برای بازگشت به برجام، در موقعیت بسیار نازل و شکنندهای است. علیرغم هیاهو و ماجراجوییهای هستهای، ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی از یک طرف و انزوای سیاسی کشنده از طرف دیگر در ضعیفترین موقعیت در تاریخ خود قرار دارد. اعتراضات وسیع و گسترده مردم جان به لب آمده در ایران علیه حکومت اسلامی برای به زیر کشیدن آن، فاکتور بسیار مهم دیگری در عدم مشروعیت داخلی آن است که نمیتواند از آن خلاص شود.
نزدیکی به طالبان بعنوان نیرویی که درحال حاضر متحد آمریکاست، بصورت دوفاکتو نزدیکی به سیاستهای منطقهای آمریکا است. علیرغم اظهارات علی شمعخانی، در حال حاضر طالبان نه مصمم به مبارزه با آمریکا، که نیرویی نیابتی در هم جهتی با سیاستهایآمریکاست.
دعوت رسمی از سفر هیئت طالبان به ایران درعین حال تلاش برای تغییر در توافقی است که با استراتژی دونالد ترامپ متحقق شده است و میتواند به مثابه پلی میان ایران و دولت جو بایدن برای بازگشت به برجام عمل کند.
جمهوری اسلامی با سیاست ماجراجویانه در منطقه و باج و خراج به دهها سازمان تروریستی – اسلامی، تلاش میکند، موقعیت تعیین کنندهای در میز مذاکره احتمالی و برجام جدید ایفا کند. سرمایهگذاری بر گروه تروریستی طالبان بخشی از تداوم این استراتژی است. جمهوری اسلامی در تلاش است که از طالبان به عنوان اهرم فشار بر دولت بایدن استفاده کند.
سوم: بازگشت طالبان و برپایی مجدد امارت اسلامی افغانستان، دامنه تنش و رقابت دو نیروی هار اسلام سیاسی نوع طالبان و اسلام سیاسی شیعهٔ نوع جمهوری اسلامی را بسرعت دامن خواهد زد. اما ادغام طالبان در بدنه حاکمیت کنونی و ماندگاری هژمونی سیاسی احزاب جهادی برای جمهوری اسلامی اطمینان بخشتر است. کاری که عملا هژمونی احزاب جهادی را خدشه دار خواهد کرد. طالبان نیز تمایلی به چنین راهکاری ندارد. در اساس تداوم جنگ و شعله ور کردن تروریسم اسلامی توسط طالبان نافی چنین جهتگیری است.
ادعای جمهوری اسلامی تحت عنوان “حکومت فراگیر و روند مشارکتی با توجه به ساختارها، نهادها و قوانین بنیادی مانند قانون اساسی” فقط یک ژست توخالی است. این عبارات پردازیها هیچکدام واقعی نیست و اساساً بی محتوا و بدون هیچگونه پشتوانه عملی در برآمد کشمکشهای کنونی است. نزدیکی سیاسی حکومت ایران با جناح عبدالله عبدالله بعنوان رقیب حکومت افغانستان که بنوبه خود نزدیکتر به جناحهایی در میان طالبان است، جهتگیری کاملاً نقشهمندی در منازعات داخلی و جناحی در ساختار مافیایی حکومتی در افغانستان است.
حقیقت این است که طالبان نه تنها تغییر نکرده است که درموقعیت کنونی صریحاً میخواهد «امارت اسلامی افغانستان» را احیا کند. تمایلی به ادغام و شراکت در حکومت فعلی افغانستان ندارد. عباس استانکزی، معاون هیئت مذاکره کننده طالبان در سفر به روسیه به وضوح این تمایل را اعلام کرد: “اگر امروز اشرف غنی از جنگ دست بردارد و بگوید که من استعفا میدهم، ما حاضریم با حکومت جدید کار کنیم”. بدیهی است که استعفای اشرف غنی به معنای سقوط حکومت کنونی است و حکومت جدید همان امارات اسلامی طالبان در افغانستان است.
حکومت فراگیر عملاً به معنای بازگشت طالبان و سقوط همه دستاوردهای نیمبندی است که مردم افغانستان با هزینه سنگین و به قیمت نبرد مرگ و زندگی با ارتجاع حاکم حکومتی و احزاب و تنظیمات جهادی از یکطرف و اسلام سیاسی نوع طالبانی در جنگی بشدت نابرابر، بدست آوردهاند.
جمهوری اسلامی دقیقا علیه منافع مردم مصیبت دیده افغانستان با یکی از هارترین و جنایتکارترین نیروهای تروریستی در منطقه، عقد اخوت بسته است و جاده صاف کن بازگشت آن به قدرت سیاسی است. بازگشتی که اساساً توسط نیروهای مرتجع منطقه و با تلاش و هدایت مستقیم دستگاههای امنیتی آمریکا ومتحدین آن قرار است متحقق شود.
بساط این معرکه سیاسی را فقط دخالت مستقیم خود مردم علیه همه نیروهای ارتجاعی از تنظیمات جهادی تا نیروهای قومی و مذهبی و هیولای تروریسم اسلامی طالبان بههم خواهد زد. این تبهکاری خطرناک علیه مردم افغانستان زنگ خطری جدی برای همه نیروهای مترقی و سوسیالیست است که اگر با دخالتگری فعال نیرو و آلترناتیو اجتماعی علیه وضع موجود را به صحنه اعتراض نکشانند. جامعه زخم خورده و وجنگ زده افغانستان عملا به پرتگاه خواهد افتاد.