خشم هندو کش
در وادی غـــم ملت افغـــان زبون است
صــوری نه دمیده ولی کن فیکون است
هنــــدو کش آرام به خشــــم آمده امروز
پروردهء دامان او در ماتم و خون است
با رانش کـــوه مـــــردم ارگوی بدخشان
مدفون شده بی جرم ندانیم که چون است
در ســــوگ عزیزان بنشستیم به مــــاتم
ماراغم این حادثه بی حد و فزون است
ای وای چه فتادست براین ملـت مظلوم
از عافیــت این خطه زیبـــا برون است
گرگان همه راعــی شده برمسند قدرت
مردم همگی در گرو مکروفسون است
از نکبـــــت بیداد نیــــــاسوده دمی چند
بر ظلمـت اوهام فرو رفته سکون است
یارب بــــر هان ملت مظلوم ز حوادث
ازخشـــم قضا از ستم دهر زبون است