ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

«
»

تاریخ جنبش چپ آذربایجان

«به مناسبت 121-مین سالگرد بنیانگزاری چاپخانه زیر زمینی «نینا»

نویسنده : ممد سلیمانوف

برگردان : بهروزمطلب زاده

سال 1901 – چاپخانۀ «نینا».

سومریان باستان، الهه های خود را «نینا» می نامیدند که یک نام زنانه بود. بنیانگزارافسانه ای امپراطوری آشور و آکد (نینوا) نیز به همین نام خوانده می شد، اولین چاپخانه زیرزمینی و مخفی انقلابیون باکو نیز«نینا» نام داشت.

حزب سوسیال دموکرات روسیه (ح. س. د.ر) درماه مارس سال 1898 تأسیس شد، و تنها 3 سال پس ازبنیانگذاری این حزب بود که کمیتۀ آن درباکو، فعالیت خود را آغاز کرد. کسی که درشکل گیری این کمیته، نقش بی بدیل وشایان توجهی ایفا کرد، «لادو کِتسخووِلی» انقلابی گُرجی بود. 

لادو، که درسال 1900 به دستورو با رهنمود سوسیال دموکرات های تفلیس، به باکو آمده بود، یک سال پس از ورود خود به باکو، موفق به ایجاد چاپخانه مخفی حزب  بنام «نینا» شد.

افراد دیگری که درتشکیل چاپخانه زیرزمینی «نینا»، که مرتب باید نشانی خود را تغییر می داد، تلاش زیادی به خرج دادند، می توان از«آوِل یِنوکیدزه» ،«لِو کراسین» ، «گاپِرین» و«اِاوزِنبِت» وتعدادی دیگر نام برد که درترکیب اولیه کمیته باکو عضویت داشتند.

«وانو بولک وادزه»ی بولشویک، بعدها خاطرنشان ساخت :

«با کمک گروه مرکزی حزب در تفلیس، و یاری رفقای باکو، «کِتسخووِلی» توانست ماشین چاپ، تجهیزات و همۀ ادوات و لوازم دیگری، که برای چاپخانه لازم بود را تهیه کند. کِتسخووِلی به گروه حزبی تفلیس اطلاع داد، که به یک نفر برای نصب و راه اندازی دستگاه چاپ نیاز دارد. آنها مرا به باکو فرستادند. ابتدا فقط دو نفر درچاپخانه مشغول کار بودند، کِتسخووِلی و خود من.

کِتسخووِلی، دو ماه بعد، باردیگراز تفلیس یاری طلبید، وآنها «ویکتور سولادزه» را برای کمک به ما فرستادند.

درسپتامبرسال 1902، پس ازدستگیری لادو و شرایط خطرناکی که پیش آمده بود، ما مجبورشدیم، بطورموقت هم که شده، چاپخانه نینا را تعطیل کنیم».

درسال 1902، کمیته سوسیال دموکرات های باکو، ازنظرساختار تشکیلاتی، متشکل ترین نیرو بود. این کمیته به پنج منطقه تقسیم شده بود: «بالاخانی»، «بی بی هیبت»، «قارا شَهَر»، «آغ شَهَر» و«شَهَر». 

در این زمان رهبری حزب گسترش یافته، و نیروهای جدیدی به کارهای حزبی جذب شده بودند که درمیان آنها،«ا. آخوندوف»،«م. ممد یاروف»،«ی.استورووا»،«ل. کونونیانتس»، «م. کوبِتسکی» و دیگران قرار داشتند.

چاپخانه نینا، زیر نظرو براساس رهنمودهای هیئت تحریریه «ایسکرا» فعالیت می کرد و به تمام تشکیلات حزب درسرتا سر قفقاز یاری می رساند. ازجمله، درسال 1901، اولین شماره روزنامه «بردزولا» (مبارزه)، که ارگان سوسیال دموکرات های تفلیس بود، درباکو به چاپ رسید. یک سال پس ازآغاز فعالیت ما، دراثرتوطئه های گسترده ای که وجود داشت،«کِتسخووِلی» و «یِنوکیدزه» دستگیر و زندانی شدند، اما علیرغم این همه، چند ماه بعد، «نینا» باردیگر، فعالیت خود را به سرپرستی «لِو کراسین»آغاز می کرد.

«کِتسخووِلی» سرنوشت فاجعه باری پیدا می کرد. اوکه به دستور رئیس پلیس«ولادیمیر رونیچین» بازداشت شده بود، به ایجاد چاپخانه مخفی متهم شده بود، اومدتی در زندان «بائیل» بسرمی برد و پس  از آن در زندان «مِتِخ» نگهداری می شد. «کِتسخووِلی» که دربازجوئی ها ازهمکاری با پلیس خود داری کرده بود، درعین حال، با سازماندهی زندانیان آنها را برای مبارزه در راه کسب حقوق شان می شوراند. کِتسخووِلی، سرانجام درسال 1903 در زندان، با شلیک گلوله ای به قتل می رسد.

البته «رونیچ»، قاتل «کِتسخووِلی» هم زیاد عمرنکرد، او نیزدرسال 1908 درشهر تفلیس، درحالی که سوار یک تراموا شده بوده، توسط شخص ناشناسی به ضرب سه گلوله درجا به سزای اعمال خود رسید. به این طریق رفقای رزمندۀ «کِتسخووِلی»، انتقام رفیق مبارزشان را گرفتند.

چاپ خانه «نینا» که دراواخرسال 1902 محض احتیاط و به دلیل وجود شرایط مخاطره آمیز، فعالیت خود را موقتأ متوقف کرده بود، سالِ بعد، باردیگر فعالیت خود را ازسرگرفت. 

درچاپ خانه نینا، آثارمارکس وانگلس، وهمچنین مقالات، بروشورها، اعلامیه ها ونشریاتی به زبان های روسی، گرجی و ارمنی به چاپ می رسید، چاپ خانه «نینا»، که با تلاش های «لِو کراسین» از توانمندی بالائی برخوردارشده بود، بعدها، چنان توان و قدرت بالائی به دست آورد که علیرغم فعالیت مخفی خود، می توانست تمامی نیازمندی های چاپی در سطح امپراطوری روسیه را تامین کند.

برای رسیدن به چنین توانائی، «تریفون یِنوکیدزه» (برادرِ «آوِل») وکراسین «کوستار» تصمیم می گیرند تا برای پایان بخشیدن به شیوه کارگذشته ونیز ارتقا کیفیت کار، دستگاه چاپ جدید، وهمینطور وسائل وتجهیزات مدرن مربوط به چاپ را تهیه کنند. برای خرید چنین تجهیزات وماشین آلات چاپ مدرن و قدرتمندی ازخارج، پول زیادی لازم بود. مبلغی نزدیک به سه هزار روبل. چگونه باید این پول را بدست می آوردند؟. سرنجام راه برون رفت ازاین مشکل را کراسین  پیدا کرد. 

کراسین، برای اینکه دوستان وآشنایانی  درمیان هنرمندان، فرهنگیان، صنعت گران، تاجران و بانکداران بیابد و خود را به عنوان یک شخصیت هم سنخ شان درمیان آنان جا بزند، ازاستعداد و قابلیت  خارق العاده ای برخوردار بود. کراسین راهی پِتِربورگ می شد ودرآنجا، در دیداری با هنرمند مشهور«ورا کامیساریِفسکایا» ( 1910- 1864) رضایت او را برای اجرای یک کنسرت در باکو به نفع یک خیریه جلب می کرد.

«کامیساریِفسکایا»به باکو آمد. با اینکه قیمت بلیط ها بسیارگران بود، اما پولدارهای باکو “تشریف فرامائی” خود به کنسرت خیریۀ او را برای خود نوعی افتخارمی داستند. آنها، حتی به عقل شان هم خطور نمی کرد که دارند پول شان در راه انقلاب خرج می کنند.

کراسین، بعدها نیز بارها ازحضور هنرمندانی که به باکو آمده بودند، برای اجرای برنامه های خیریه و جمع آوری کمک مالی استفاده کرد. 

بدین طریق، مبلغ مورد نیاز جمع آوری شد. فقط مانده بود سفارش وسائل مورد نیاز و تجهیزات مربوط  به آن و انتقال آنها به باکو. این هم البته کارانقلابیونی که کار مخفی می کردند نبود، بلکه این کاررا فقط کسانی می توانستند انجام بدهند که پروانه انتشاراتی داشتند وبطور رسمی به کارهای چاپ اشتغال داشتند. بنابراین و برای حل این مشکل، به یک نفر به نام «اووانِسیانس» که یک چاپ خانه کوچک و رسمی داشت، مراجعه کردند.

«اووانِسیانس» درقبال دریافت هدیه ای مناسب، پذیرفت تا ماشین چاپ نوئی را ازشهرلایپزیک آلمان سفارش بدهد و آن را به باکو منتقل کند. بعد ازآن بود که مشکلات جدیدی شروع شد.

«اووانسیانس»، پس ازسفارش ماشین چاپ و تجهیزات آن، که ازنظرتکنیکی، درآن دوره ازمدرن ترین وسائل چاپ بود، به طمع نگه داشتن آن برای خود افتاد واز تحویل دادن آنها به کراسین خود داری کرد. اوحتی اعلام دشت که حاضراست پول وهدیه را پس بدهد.

تنها راهی که باقی مانده بود، این بود که دستگاه ها دزدیده شوند. به این منظور«تریفون یِنوکیدزه» به همراه چند تن ازرفقای خود، در روزروشن،به چاپ خانه «اووانِسیانس» یورش می برد و پس از شکستن قفلِ درِ چاپ خانه، ماشین چاپ وتجهیزات آن را برمی دارد. این اقدام بسیارغیرمنتظره وغیر قابل انتظاربود، تا حدی که، پلیسی که ازآنجا می گذشته، نه تنها به آن مشکوک نمی شود، بلکه حتی درانتقال ماشین چاپ و تجهیزات آن به داخل ماشین، به سوسیال دموکرات ها یاری می رساند.

درچاپ خانه «نینا»، ازنوامبرسال 1903 تا نوامبرسال 1905 بیش از یک ونیم میلیون نسخه از نشریات غیرعلنی و جزوات گوناگونی که درسال های مختلف و به زبان های گوناگون به نگارش درآمده بودند، با شمارگانی بالا انتشار می یابد. ازجمله این نشریات، می توان به چاپ روزنامه ی «ایسکرا» اشاره کرد که تیراژ چاپ هرشماره آن 10 تا 15 هزار نسخه بود. این تیراژ، درآن دوران رقم بزرگی بود. 

درسال 1903 حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، به دو بخشِ بُلشویک ها و مِنشویک ها تقسیم شد. «نینا»، دراختیار بخشِ اول یعنی بُلشویک قرارگرفت، اما علیرغم آن، هم منشویک ها و هم«اس ار»های روسیه ازکارو فعالیت چاپ خانه، سود می بردند. 

اینکه درتمام دوران فعالیتِ چاپ خانه ی«نینا»، پلیس تزاری، حتی یک بارهم که شده نتوانسته بود ردی ازآن بدست آورد، حاکی ازاین است که انقلابیون توانسته بودند درفعالیت های خود، با رعایت اکید اصل پنهانکاری، با توطئه های بی وقفۀ پلیس سیاسی مبارزه وآن را خنثی کنند. این پنهانکاری و رعایت اکید اصول کارمخفی نیز ازخدمات ارزشمند لئونید کراسین بود. 

چنین فرد توانمندی، که هم درپتربورگ وهم درباکو، دوستان و امکانات بسیاری داشت، (بطورمثال، ماکسیم گورکی، درمقاله خود«لئونید کراسین» که درسال 1926 نوشته شده، به چگونگی آشنائی او با «ساووا موروزوف» میلیونرمی پردازد، وبا اشاره به چگونگی رابطه دوستانه آن دو، این موضوع را که «موروزوف» سالانه 24 هزار روبل به چاپ خانه کمک مالی می پرداخته است را توصیف می کند). 

کراسین از نظر حرفه ای، یک مهندس برق بود. درآن زمان، کراسین، درباکو، رهبری ونظارت بر ایجاد ساختمانِ ایستگان برق را به عهده داشت. این موقعیت برای او شرایط مناسب و برتری های زیادی به ارمغان می آورد. بطورمثال، کمک به عبوربدون مشکل ماکت اولیه «ایسکرا» ازمرز. مطالب ودست نوشته هائی که می بایستی در«ایسکرا» چاپ شود، در اروپا، درلابلای صفحات کتاب های تخصصی و فنی جاسازی می گشت و سپس به باکوفرستاده می شد. و چه چیزی طبیعی تر از این که یک مهندس محترم و سرشناس که برای خود ازخارج، کتاب های تخصصی مربوط به کارش را سفارش بدهد. این کاری بود کاملا عادی وغیرقابل شک و شبهه.

درچاپ خانه «نینا» علاوه بر«ایسکرا»، روزنامه های «بردزولا» به زبان گرجی و جنوب فحله سی (یوژنی رابوچی) به زبان روسی به چاپ می رسید.  چاپخانه «نینا»، بعدها به «ویبورگ» (که درآن زمان متعلق به فنلاند بود) انتقال یافت. 

درسال 1905 چاپخانه «نینا» وضعیت قانونی پیدا کرد، اما درماه یانوارسال 1906 با تصویب کمیته مرکزی حزب، فعالیت آن متوقف شد وهمه دستگاه ها و تجهیزات آن به شهر پِتِربورگ منتفل شد.

***

درسال 1938 براساس تصمیم کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان، خانه ای که محل استقرار چاپخانه «نینا» بود، پس ازتعمیرات اساسی به موزه تبدیل شد. طبیعی است که، اکنون دیگرآن موزه وجود ندارد.

سرنوشت چهره های درخشان دوران فعالیت «نینا» نیز، اشکال کاملا متفاوتی به خود گرفت. «لئونید کراسین»، دردوران جنگ جهانی اول ازسیاست کناره گرفت، به آلمان کوچ کرد ودرشرکت «زیمنس» مشغول به کارشد. پس از انقلاب اکتبر، با پذیرش توصیه لنین به روسیه بازگشت، و در حالی که به عنوان نماینده تجاری اتحاد جماهیر شوروی درلندن کارمی کرد، درسن 56 سالگی در لندن با زندگی بدرود گفت.

«آوِل یِنوکیدزه»، رفیق نزدیک استالین، دردولت شوروی، درپست های مهمی انجام وظیفه کرد. بعدها کتاب «چاپ خانه های مخفی ما درقفقاز» که به دوران فعالیت «نینا» می پرداخت را نوشت. او درسال 1937 و درسن 60 سالگی تیرباران شد. «تریفون یِنوکیدزه» نیز درسال 1937 اعدام شد. 

«سِرگئی آللی لویِف» پدر زن آینده استالین، در ژوئن سال 1945 در اثر ابتلا به بیماری سرطان معده، درسن 79 سالگی درمسکو درگذشت. «ایوان استوروا» مدتی به عنوان وزیر کشاورزی جمهوری شوروی گرجستان به فعالیت کرد و درسال 1931 درسن 61 سالگی درتفلیس فوت کرد. «وانو بولکوادزه» نیز در سال 1937 تیرباران شد…

سال 1903 اعتصاب های باکو

تابستان سال 1903 موج اعتصابات عمومی کارگری باکو را فرا گرفت. اعتراضاتی که 20 روز ادامه داشت خیلی زود توانست به ولایات جنوبی امپراطوری نیزسرایت کند. تاریخ نویسان، ازاین اعتصاب بزرگ باکو، به عنوان «اولین اعتصاب عمومی درروسیه جنوبی» نام میبرند.

این اعتصاب ها، تاثیرات اقتصادی وسیاسی بسیار بزرگی ازخود بجا گذاشت. اما پیش از بررسی و پرداختن به چگونگی شکل گیری این اولین حرکت متشکل پرولتاریای باکو، ابتدا لازم است تا برای پرداختن به دلائل وعلل به وجود آمدن آن حرکت ها، نگاهی به اوضاع و شرایط باکوی آن روز نظری بیندازیم.

کشف واستخراج نفت درباکو، که ازسال 1883 آغازشده بود، دم به دم به میزان استخراج آن افزوده می شد. باکوکه درآن زمان تازه گام درجاده سرمایه داری نهاده بود، درزمانی کمتراز 20 سال، توانست  میزان 50 درصد ازحجم تولیدات صنایع نفت جهان را به خود اختصاص دهد. اما این وضع فقط تا سال 1901 ادامه داشت. 

اگردرسال 1883 درباکو جمعا سالی 60،37 میلیون پود ( هر60،5 پود = 1 تون) نفت استخراج شده بود، ین رقم درسال 1901 ا به رقمی معادل 671،57 میلیون پود افزایش یافت. (یعنی، 11 برابر) و ازآغازسال 1902 این میزان استخراج نفت، رفته رفته به شکل بازگشت ناپذیری رو به کاهش نهاد، که علت اصلی آن نیز بحران اقتصادی ادواری گسترده ای بود، که جهان را درخود فرو برده بود.

بحران اقتصادی سال های 1900 – 1903 تاثیر منفی خود را درهمه بخش های صنعت نفت نشان داد، ازجمله بخش های مختلفِ کشف، استخراج و صدورنفت، افت پیدا کرد و ازمیزان صدورنفت کاسته شد و درعین حال برتعداد چاه های نفتی که دیگرمورد استفاده قرار نمی گرفتند افزایش یافت.

درسال های بحران، میزان ورود سرمایه های خارجی به باکو کاهش یافت، اما علیرغم این همه، موقعیت  سرمایه داران خارجی همچنان مستحکم و پا برجا بود. بطورمثال، درسال 1910 بیش از 60 درصد میدان های نفتی باکو دردست 3 تراست «رویال دوچ شِل»، «کمپانی صنایع نفتی برادران نوبل» و «کمپانی مرکزی نفت روسیه» قرار داشت. این بحران اقتصادی، وضع زندگی ومعیشت مردم باکو را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داد و آن سخت تر و دشوارتر ساخت. 

مناف سلیمانوف، درتوصیف شرایط آن روزها، درکتاب خود «شنیده هایم، خوانده هایم، دیده هایم» ازجمله می نویسد : 

«درسال های 1900 – 1902 به دلیل قحطی به وجود آمده درروسیه مرکزی، گرسنگی عمومی شیوع پیدا کرد، ودرنتیجه هزاران گرسنه ودرمانده به باکو سرازیرشدند و لشکری از بیکاران به وجود آمد. جنایت و ماجراجوئی بیش از پیش افزایش یافت. 

ارگان های حکومتی، بیش از 15 هزار نفراز این گرسنگان را به زور سوار کشتی ها کرده، آنها را پس فرستادند.

ظلم و ستم روز به روز افزایش می یافت، احتیاج، گذران عمر با شکمی نیمه سیر و نیمه گرسنه، زورگوئی اربابان و خودسری ماموران دولتی، چنان بالا گرفت که جان کارگران فقیر وبیکار را به لب شان رسانده، و کاسه صبرشان را پرکرده بود…».

 آن ده ها هزارانسان فقیرو بخت برگشته ای که دردوره ای، تلألو تروت ودرآمد حاصله از نفت چشمان شان را روشن ساخته و درجستجوی لقمه ای نان، به سوی باکو سرا زیرشده بودند، اینک ودر نتیجه بروز این بحران دراندک  زمانی، همه چیز خود را از دست می دادند. 

تولید و استخراج نفت موقتا هم که شده درحال به پایان رسیدن بود. پنداری، توسعه و رشد باکو، اکنون دیگر به نقطه اوج خود رسیده و اینک درسراشیبی سقوط قرار داشت.

«ایگور آبروسیموف»، درکتاب خود«زندگی شخصی خانواده باکو…» می نویسد :

«درآن سال ها، هیچکدام ازشهرهای روسیه به سرعت باکو رشد نیافته بود. درسال 1903 بیش از 200 هزارنفردرشهرباکو زندگی می کردند. نفت استخراج شده ازحوزه های نفتی کناره های شهر، نه تنها روشنائی روسیه را تامین می کرد، بلکه حجم زیادی از آن نیز به جاهای دیگرصادرمی شد. 

مواد نفتی ذخیره شده در«قارا شَهَر» و«آغ شَهَر»، پس ازپالایش، روغن سوخت، نفت سفید، گازوئل و روغن صنعتی تحویل می داد. تمامی راه آهن قفقاز، کشتی هائی که در ولگا و دریای خزر در حرکت بودند، و همه ی کارخانه ها و کارگاه ها، همه وهمه با دیزلِ تولید شده درباکو به حرکت درمی آمدند. 

باکوی جدید، به یکی ازمراکزمهم صنعتی امپراطوری تبدیل شده بود و امواج هرحرکت اعتراضی دراینجا، مستقیما برسیاست های اقتصادی وسیاسی روسیه تاثیر می گذاشت و درآن بازتاب می یافت. به همین منظور، آرامش درشهرهمواره موردعلاقه حکومت بود، وتا آنجا که امکان پذیربود درایجاد حفظ آرامش درشهرتلاش می کرد. 

اما در اثر بیکاری، کمی درآمدها، بی حقوقی، شرایط سخت و دشوارکار،(درصد مرگ ومیر کارگران درمحیط های مربوط به صنایع نفت، بسیاربالا بود، کارگران  معادن نفت، به محض رسیدن به سن 40 سالگی، فرسوده شده و توانائی وقابلیت کارکردن را ازدست می دادند. بیماری های ناشی ازکار، رواج پیدا کرده بود وامکانات خدمات پزشکی نیز وجود نداشت …). کاسه صبرپرولتاری داشت لبریز می شد. در چنین شرایطی، روز اول ماه جولای سال 1903 اعتصاب عمومی معروف باکو شروع شد. اعتراض ها که از کار خانه های «آلکساندر خاتیسوف» عضو حزب کادت، استارت خورده بود، بلافاصله به کارخانه و کارگاه های دیگر سرایت کرد. 

کارگران نفت مناطق «بی بی هِیبت»، «بالاخانی» و«صابونچی» نیز بلافاصله به صف اقدامات اعتراضی که به رهبری کمیته باکوی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه آغاز شده بود پیوستند. و بالاخره درروز 6 ماه جولای، همه ی مراکزصنعتی و تجاری باکو ازکارافتاد.

مناف سلیمانوف می نوشت :

«اعتصاب عظیم و پرشکوه پرولتاریای باکو، در ماه جولای شروع  شد، نزدیک به 50 هزار نفر اعتصاب کننده، با شعارهای “نابود باد استبداد”، “زنده باد سوسیالیسم”، “زنده بادآزادی”، “هشت ساعت کار روزانه “، “افزایش دستمزدها”، “آزادی زندانیان بازداشت شده درتظاهرات ها”، برای اعتراض علیه تزاریسم و سرمایه، به خیابان ها آمدند. 

ازخروش معترضان، خایابان ها و میدان های شهربه لرزه در آمدند. رهبری این حرکت باشکوه کارگران را کمیته باکوی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه به دست داشت. 

انبارهای معادن نفت، وانبارهای ذخیره کارخانه ها، پرازنفت است، اما هیچ کس قادر به حمل و استفاده ازآن نیست. کارگران معادن نفت در دریا، مخزن هیچ کشتی نفتکشی را پر نمی کنند…».

مبارزات اعتصابی کارگران را، سه تن از سوسیال دموکرات ها، «ا. فاتسِک»، «م. ممدیاروف»،و «ا. فیولِتوف» رهبری می کردند.

درکنارخواست های اصلی، کارگران اعتصابی، تقاضاهای دیگری مانند لغو جرایم کارگری، ایجاد شرایط بهتر زندگی و خودداری ازاقدامات غیرمتعارف ازسوی صاحبکاران مطرح بود. صاحبان کار ازانجام این خواست ها خودداری می کنند و نیروهای ارتش باکو، معادن نفت و کارخانه ها را اشغال می کنند.

مناف سلیمانوف می نویسد:

«پلیس، به کارگران اعتصابی معادن نفت، که درپارک شهر اجتماع کرده بودند یورش می برد و آنان را پراکنده می سازد، درنتیجه کارگران، درکشتارگاه کنار شهر اجتماع می کنند، قزاق های اسب سوار، درآنجا نیز به آنان یورش می برند و آنها را پراکنده می سازند. 

کارگرانی که درکشتی کارمی کنند، جاشوها، مکانیک ها، و حتی کاپیتان ها ی را با توسل به زور،  وادارمی کنند تا بارها را سواربرکشتی ها کنند. اعتصاب نزدیک به سه هفته ادامه می یابد. تحت تاثیراین اعتصاب، درسر تا سر ماوراء قفقاز و شهرهای جنوبی روسیه، اجتماعات و حرکت های اعتراضی کارگران شروع می شود. 

شهرباکو، که به دلیل شرکت فعال خود درجنبش اعتصابی، کاملا ازشهرهای دیگرمتمایز است و اکنون بیشتر به یک اردوگاه نظامی شباهت دارد. 

***

اعتصاب کنندگان، وقتی می بینند که کارفرمایان حاضر به عقب نشینی نیستند، تصمیم می گیرند تا با «اسلحه» ی خود آنان به سراغ شان بروند. در اندک زمانی شعله های آتش در معادن نفت به هوا بلند می شود. معادن نفت باکو به یک میدان دهشتناک شعله وردرمیان آتش تبدیل می شود. درهمان وقت، نشریه روسی «ماسکووسکی لیستوک» (ورق های مسکو) نوشت :

«اکنون بیش از دو روزاست که، انبارها، چاه ها وهمچنین برج های کمپانی نفت باکو، درشعله های آتش می سوزند. روزانه 600 هزارپود نفت، دود می شود و به هوا می رود. هم اکنون بیش از 30 حلقه چاهِ نفت متعلق به شرکت های مختلف، پل هائی که برای پهلو گرفتن کشتی ها ساخته شده اند و محله های زندگی و سکونت «نوبل»، دارند درمیان شعله های آتش می سوزند. بازاربورس در حال رکود است وانتظارمی رود که قیمت ها درسهام بورس افزایش بیابد.

« کونکوردیا زاخارووا – سِدِربائوم» (1938 – 1879) ازاعضاء حزب سوسیال دموکرات، که خود نیز درباکو به فعالیت مخفی اشتغال داشت، درکتاب خاطرات خود بنام «سال های واکنش»، میزان  ضرر و زیان و خسارات های روانی که این آتش سوزی ها بر سرمایه داران باکو وارد ساخت را چنین توصیف کرده است :

«اعتصاب ها وآتش سوزی درمعادن، به صاحبان صنایع نشان داد که: 

چگونه آنها به آسانی و فقط درعرض چند روز، می توانند، ازمنابع ثروت و درآمد کلان خود محروم شوند، و اینکه آن کارگر ناتوان و صبوری که تا دیروز، همه فشارها و تحقیرها را با بردباری و شکیبائی تحمل می کرد و مطیع اوامر بود، امروزمی چگونه می تواند با شرکت در ابتدائی ترین اشکال مبارزه کارگری، یعنی جنبش خود به خودی و خودانگیخته، به مقابله با استثمارگران خود برخیزد و بخواهد با خشونت ازآنان انتقام بگیرد. 

گویا همه چیزحاضروآماده بود و برای انجام این کار، فقط می بایستی چند روزی وقت صرف می شد. البته به اثبات رساندن اینکه، این یک خرابکاری عمدی بوده، وازسوی کارگران انجام گرفته، غیرممکن است. 

مشاهدات و نتیجه گیری های «زاخارووا – سِدربائوم» بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است. یعنی کارگران، درمقابل کارفرمایان با فاکت سخن می گویند: «برای خرابکاری، هیچ نیازی به یک حرکت  توده ای وبرآمد جمعی نیست. هروقت که لازم باشد و هرکارفرمائی که مورد نظر باشد را می توان با از کار انداختن وخراب کردن وسائل کارو ماشین آلاتش، از به دست آوردن سود، محروم ساخت.  یعنی با خرابکاری. واریانت باکوئی «لودیسم». 

هرچند که درک ناگهانی این مسئله برای کارفرمایان «کشف» ی بسیار تلخی است.

***

از روز نوزدهم ماه جولای، به مرور ازشکل گسترده و توده ای اعتراضات کاسته شد، و درروز بیست و دوم ماه جولای، اولین اعتصاب عمومی قفقاز، به پایان رسید. دلیل این کارنیز به هیچوجه ربطی به شرایط سخت سرکوب گسترده موجود نداشت. بلکه دلائل دیگری وجود داشت که باعث شد تا بسیاری کارگران فریب زبان چرب و نرم کارفرماها را بخورند.

«زاخارووا – سِدِربائوم» آن لحظات را بسیارجالب به تصویر کشیده است: 

«کارگران باسواد ومتخصص، که حقوق بالائی می گرفتند و ازوضع معیشتی بهتری نیز برخوردار بودند، در عرصه مبارزه هم، فعال تر و پیگیرتربودند. 

اما درعوض، کارگران بی خانمان غیر متخصص فقیرِ بیچاره ای که نیازمند چند پول سیاه و بی ارزش بودند، به سادگی فریب زبان چرب و نرم کارفرماها را می خوردند وبه دام آنها می افتادند. درنتیجه، کارفرما ها نیز ازاین قضیه برای متلاشی کردن جنبش اعتراضی بهره برداری می کردند».

ازنتایج جالب دیگر» زاخارووا – سِدِربائوم» :

«دراین جنبش خود جوش و کور، ابتدا این لمپن ها بودند که پیشاپیش همه حرکت می کردند، همه چیز را تخریب کرده، معدن ها را به آتش می کشیدند، ازمتشکل شدن حرکت کارگران و نیز دربرابر فراروئیدن خواست های اقتصادی جنبش به خواست های سیاسی، مانع ایجاد می نمودند. در واقع آنها با «رادیکالیزم» خود در جهت گیری جنبش برای تنظیم اهداف دور و تاثیر گذارآن مانع ایجاد می کردند. آنچه آنها درپشت سرخود باقی می گذاشتند، چاه های سوخته نفت بود. بعدها، خود آنها نیز با نارضایتی به سرکارهایاشان بازگردانده شدند.

با همه این تفاصیل، جنبش کارگری درباکو، هویت ویژه خود را داشت. درشرایطی که تشکل های کارگری، در دیگرشهرهای بزرگ روسیه، نمی توانستند حتی فکر داشتن آئین نامه های دستجمعی کارگری را به ذهن خود راه بدهند، پرولتاریای باکو درسال 1904 با نوشتن اساسنامه کارگران نفت وایجاد اتحادیه کارگران، توانست جنبش کورو خود بخودی کارگران را به جنبشی متشکل و سازمان 

یافته تبدیل کند. با این حساب، اعتصاب سال 1903، درست یک سال پس ازشکست خود، به یک پیروزی بی همتا و بی سابقه ای دست یافت…

 منابع :

1 – اراده باقروف : «حزب ها و تشکل های سیاسی در آذربایجان، در اوائل قرن بیستم» – (به روسی). 

2 – مکسیم گورکی : «لئونید کراسین».

3 – آ. یِنوکیدزه : «چاپ خانه های مخفی ما در قفقاز».

4 – آ. شِرباکوف : «سال 1905».

5 – س. کیرچوک : «چاپ خانه».

6 – پژواک مسکو : «نینا» – چاپ خانه مخفی ایسکرائی ها».

7 – مناف سلیمانوف : «شنیده هایم، خوانده هایم،دیده هایم».

8 – آلکساندر استوپانی : « حقوق و روزِ کاریِ کارگران صنایع نفت باکو».

9 – کونکوردیا زاخارووا – سِدِرمن : «سال های واکنش».

10 – ب. س. اِ : «اعتصاب سال 1903 باکو».