اگر من جای او بودم

ا. م. شیری
در تایخ ٨ تیر، طی یادداشت نسبتاً مبسوطی تحت عنوان «مرحلۀ اول حملۀ فاشیستهای آمریکا و اسرائیل به ایران»، این هجوم جنونآمیز و توقف آن را مورد تجزیه و تحلیل دادم.
در ادامۀ آن، طی یک گفتار ویدئویی (شفاهی) در یوتیوب زیر عنوان «اگر من جای او بودم» با توضیح برخی نکات دیگر در همین زمینه، راهکارهایی به هممیهنانم و حاکمیت جمهوری اسلامی پیشنهاد کردم و خواستار اجرای آنها شدم. اکنون، با توجه به تعداد کم بینندگان کانال یوتیوب، سعی میکنم همان گفتار شفاهی را با ویرایش و رفع نواقص و کمبودهای آن بصورت کتبی ارائه دهم.
در هر دوی این یادداشتهای کتبی و شفاهی، بر اساس شواهد و واقعیتها ثابت کردم که بیشترین بخش تلفات و خسارات جبرانناپذیری که در اثر این حملات جنونآمیز به کشور و هموطنان ما وارد شد، در اصل از داخل، از سوی عوامل نفوذی و ستون پنجم انجام گرفت.
پس از حملۀ در واقع اتمی فرزندان انگلیس، یعنی حمله به تأسیسات هستهای کشور ما با مشاطهگری رافائل گروسی، جاسوس امپریالیسم و رئیس اسمی سازمان به اصطلاح بینالمللی انرژی اتمی، دونالد ترامپ، این صهیونیست انجیلی که معلوم نیست رئیس جمهور آمریکاست یا پادشاه یهودیان، کمافیالسابق به چرندگوییهای دلقکوار خود ادامه میدهد. او میگوید: «تأسیسات هستهای ایران را از بین بردیم… ایران باید غنیسازی را فراموش کند… ایران نباید از غنیسازی حرف بزند… ما به ایران هیچ امتیازی نمیدهیم… ما با ایران مذاکره نمیکنیم… از نیروی هوایی آمریکا و خلبانان بمبافکنها تشکر میکنیم…» و الی آخر.
هر آنچه توله کفتارهای انگلیس- ترامپ و نتانیاهو (سخنگویان دولتهای صهیونیستی آمریکا و اسرائیل) خود گویند و خود خندند، طبیعی است. بگذار تا حد مرگ بگویند و بخندند. اما نمیتوانند انکار کنند که در نتیجۀ ضربات مهلک نیروهای مدافع میهن ما به اسرائیل، از سر درماندگی و استیصال مجبور به توقف حملات شدند و آب یخی بر سر عوامل نفوذی و ستون پنجم خود ریختند که با امیدواری و تکیه بر آنها به قصد ساقط کردن حاکمیت و تجزیۀ ایران به این حمله دست زدند.
در اینجا بنظرم نمیتوان و نباید این نکته را ناگفته گذاشت که بخشی از خائنان شرمگین میهن ما در داخل و خارج، با پنهان کردن امیال خیانتبار خود در پشت تعاریف بکلی ساختگی و غلط از تهاجم فاشیستهای آنگلوساکسونی به ایران، مانند «جنگ ایران با اسرائیل»، «جنگ ایران با آمریکا و اسرائیل»، «نبرد ایران با اسرائیل» و غیره، در حالی ادعا کردند که «این جنگ ما نیست، جنگ حاکمان جمهوری اسلامی با اسرائیل است»، که در این حملات حتی یک ملا، یک آخوند، یک روحانی و یا یک امام جمعه هدف قرار نگرفت، بلکه کلیه شهیدان ما شامل سرداران و فرماندهان طراز اول نظامی، دانشمندان رشتههای مختلف علمی، بخصوص فیزیک هستهای و هموطنان بیهیچ گناه بودند. علاوه بر این، از خائنان شرمگین سؤال میشود: فرض کنیم همینطور است که شما ادعا میکنید، اصلا این سگهای هار فاشیسم به چه حقی برای مردم ما تعیین تکلیف میکنند و حاکمیت کشور ما را مورد حمله قرار میدهند؟ انتظار میرود میهنپرستان این پرسش را همیشه مد نظر داشته باشند.
حال برگردیم به موضوع این یادداشت: «اگر من جای او بودم»!
در حالی که ترامپ مسئول اصلی بمباران مراکز هستهای، یعنی حملۀ اتمی به کشور ما مدام ترّه میبافد و چرند میگوید، در سوی دیگر عباس عراقچی، وزیر خارجه که گویا سید هم هست، میگوید هنوز هیچ پیشنهادی برای مذاکره دریافت نکردهایم. مجید تخت روانچی، معاون سیاسی وزارت خارجه نیز گفتۀ او را به نوعی تکرار میکند. در آنسوی آبها، محمد سعید ایروانی نمایندۀ جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، پا را باز هم فراتر گذشته، روز یکشنبه فرمود، ما برای مذاکره آمادهایم، طرف مقابل حاضر نیست…
البته، واضح است که در بحبوحۀ جنگ نیز مذاکره با دشمن لازم است. منتها نه بر سر حق طبیعی و قانونی، بلکه برای برقراری صلح، عقد معاهدۀ عدم تجاوز، در مورد تعیین متجاوز و میزان غرامتی که جنگافروز باید به پردازد.
این رفتار مقامات کشور، داستان مردی را که برای آموختن سخن گفتن به کلاغ تلاش میکرد، به خاطرم آورد. او انتظار داشت هر چه میگوید، کلاغ باید تکرار کند. اما کلاغ هر بار قار-قار میکرد و دیگر هیچ!
ما نیز هزار بار گفتیم، از تکرار مکرر آن خسته نشدیم و نمیشویم که خیانت به کشور از ابتدا، از آنجا شروع شد که حق طبیعی ما- حق استفاده از دانش و انرژی هستهای که طبق مفاد معاهدۀ آژانس بینالملل انرژی اتمی برای همۀ کشورها به رسمیت شناخته شده، به مذاکره گذاشته شد؛ به برجام بدفرجام با حفظ «مکانیزم ماشه» انجامید. با این حال، دشمن به آن هم قانع نشد، باز هم با فشار و تهدید به هجوم نظامی حکام کشور را به مذاکره (غیرمستقیم) با محللگری دولت عمان تسلیم کرد… هر چه گفتیم این خط خیانت نباید ادامه یابد، مقامات وزارت خارجه همچنان قار- قار میکنند.
در اینجا بود که خطاب به آیتالله خامنهایی، گفتم: «اگر من جای او بودم»، با یک چرخی قلم، همۀ این قار-قارکها و در رأس آنها، مشاورانم را از مصدر امور برکنار میکردم و جلو این خط ممتد خیانت را که در اثر نفوذ گستردۀ عوامل بیگانه از همان سال ۵٧ ادامه دارد و در هجوم فاشیستهای قوم یهود نمود عینی یافت، میگرفتم. شمخانی با دو معاون جاسوس و فرزندان «گرین کارتدار» آمریکا کجا و مشاوره دادن به رهبر کجا؟ و یا علیاکبر ولایتی با نزدیک به پنجاه شغل کجا، و مشاورت رهبر کشور کجا؟!
بیگمان در نتیجۀ مشورتهای ابلهانۀ همین مشاوران و «دیپلوماتها» بود که آیتالله خامنهایی بهار رسوای عربی را «بیداری اسلامی» نامید و دسیسۀ مثل روز روشن اسرائیلی «طوفان الاقصی» را به پای جنبش حماس و جهاد اسلامی نوشت. و گرنه، اگر آیتالله خامنهایی شخصاً اتفاقات را پیگیری بکنند، مطمئناً واقعیتها را درست تشخیص میدهند و موضع صحیح اتخاذ میکنند.
البته، همۀ این موارد به گذشته مربوط است و گذشتهها نیز به تاریخ به پیوستند. اما از حالا که میهن در خطر تجاوز و تجزیه قرار دارد، همۀ امکانات، ولو کوچک و حتی ظاهرا کم اهمیت نیز باید برای دفاع از تمامیت میهن و تأمین امنیت کشور بسیج گردد!
از این رو، فرض است آیتالله خامنهایی و به حکم وظیفهای که به نمایندگی از ملت به عهده گرفتهاند، برای تحقق بخشیدن به اتحاد، اتفاق و همبستگی ملی و به تبع آن، برای حفاظت از تمامیت کشور و تأمین امنیت آن دستوراتی مبنی بر پاکسازی جدی ارگانهای امنیتی، برکناری مقامات فاقد دانش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، کنار گذاشتن اقتصاد نئولیبرالی، ساماندهی اقتصاد بر محور عدالت، جلوگیری از خروج سرمایه و رعایت اکید آزادیهای اجتماعی صادر کنند.
بر اساس اصول ١٠٩ و ١١٠ قانون اساسی، ایشان حق دارند و باید بیهیچ ملاحظهای فرمان پاکسازی نهادهای متعدد امنیتی بشدت آلوده را قبل از اینکه ایادی بیگانه و ستون پنجم مانند چهل و چند سال گذشته با تغییر چهرۀ خود، ریش نتراشند و تسبیح بدست و چادر به سر به مساجد بروند، صادر کنند. هم اکنون این عوامل برای پاک کردن صورت مسئله بشدت فعالند و فعالیت آنها بویژه در متهم کردن مهاجران افغانی به جاسوسی و خرابکاری و تحریک ایران برای درگیری با کشورهای همسایه، یعنی اجرای همان طرح اسرائیلی کاملا مشهود است. بعنوان مثال، «حکم» حسین شریعتمداری برای اعدام رافائل گروسی، جاسوس اسرائیل و صحبت تحریکآمیز آقای کامران غضنفری، نمایندۀ مجلس و پیشنهاد او برای مجازات برخی کشورهای همسایه، نمونۀ آشکار خدمت به طرح اسرائیل است.
ما باید واقعیتها را به پذیریم و قبول کنیم که کشور ما پس از اشغال عراق در سال ١٣٨١ و تأسیس اسرائیل دیگر در بخش شمالی آن و سقوط سوریه در اواخر پائیز سال گذشته، علاوه بر اینکه با اسرائیل هممرز شده، در محاصرۀ پایگاههای دشمن و کشورهای عموما تابع آمریکا قرار دارد. جنگ و درگیری نه تنها با همۀ اینها که سهل است، حتی با یکی از آنها در واقع بمعنی اقدام کمکی در جهت تحقق برنامۀ اسرائیل است. بنابراین، چارهای نداریم جز این نداریم که به مصداق این ضربالمثل: «درب خانهات را محکم ببند، همسایهات را دزد حساب نکن»، یعنی بستن حفرههای متعدد در نهادهای امنیتی عمل کنیم.
در زمینۀ خروج سرمایه از کشور نیز توجه کنید! علاوه بر خروج غیرقانونی سرمایه بواسطۀ دزدان و اختلاسگران، رانتخواران و مفسدان اقتصادی، مشخصاً بسیار بیشتر از آن، ظاهراً از طرق قانونی خارج میشود. مثلاً، میزان سرمایههایی که صرف تأمین زندگی انگلی بیش از ۶ هزار «آقازادۀ» مقیم خارج میشود یا هزینههای هنگفتی که صرف راهاندازی راهپیمایی اربعین، حج «واجب»، عمره، تمتع میگردد، قابل قیاس حتی با بودجۀ سالانۀ کشور است. میتوان همۀ این سرمایهها را در جهت تقویت توان دفاعی و امنیت کشور صرف کرد و در عین حال، از به هدر رفتن وقت و منابع انسانی که باید صرف کار و تولید بشود، جلوگیری نمود.
سازمان حج و زیارت، به بعبارت روشنتر، سازمان حج و تجارت، بعنوان منبع کسب درآمد برای مسئولان آن به حساب خارج کردن بیحساب و کتاب سرمایه از کشور، چنان تسهیلاتی برای زائران فراهم آورده که هر «آفتابه ندیدهایی» به زیارت حجرالاسود میرود. این سازمان را لغو کنید! بگذارید مؤمنان رأساً به اخذ روادید زیارتی اقدام کنند و چگونگی رفت و برگشت خود را تنظیم نمایند. چه خبرتان است! مگر خداوند فقط زیارت کعبه را واجب کرده است؟ آیا در قاموس این «کربلائیان» و «حاجیان»، دفاع از کشور واجب نیست؟ آیا خداوند فقر و گرسنگی، ظلم و بیعدالتی را روا دانسته است؟
حالا که خصم نابکار در مرحلۀ اول حمله به کشور ما در دستیابی به هدف خود ناکام مانده، از طرح خود برای تجزیۀ ایران چشمپوشی نکرده است، قطعاً به دنبال اشکال و راههای دیگر حمله خواهد بود. بنابراین، اکنون که ما در شرایط نه جنگ نه صلح به سر میبریم، بیائید از همۀ این منابع انسانی و هزینهها در جهت تقویت ظرفیت دفاع هوایی و نیروهای دفاعی کشور که قطعاً بسیار واجبتر از زیارت کربلا و مکّه است، استفاده کنیم. ایران باید باشد تا این حضرات به زیارت کربلا و مکّه مشرف شوند.
«من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال»! اگر کسانی عامدانه بخواهند برخی نکات این یادداشت را بمعنی مخالفت با ایمان و اعتقاد مؤمنان ترجمه و تفسیر کنند، کار خودشان است، ربطی به من ندارد!
عبارات آبی رنگ لینک هستند. لطفا با عضو خود در کانال «ستارۀ شرق» در یوتیوب، از آن حمایت کنید!
١۴ تیر-سرطان ١۴٠۴