چرا امپریالیسم وفندمنتالیسم باهم پیوند خورده است ؟
انگلستان وایالات متحده امریکا با سابقه طولانی وادعاهای بلندوبالای بعد از جنگ عمومی دوم جهان درمورد دموکراسی وحقوق بشر در اصل دو تربوز را بیک دست گرفته اند .
دموکر اسی وحقوق بشررا برای ممالک جهان سوم بخصوص کشورهای اسلامی با دو تز متضاد دیکتاوری وبنیادگرایی ودربسا موارد دیکتاتوری خشن مذهبی همزیستی میدهند. حمایت از دیکتاتور های نطامی که ناقضان حقوق بشر هم هستند ودوستی طولانی با رژیمها ومحافل بنیادگرای مذهبی که اصلآ به حقوق بشر باور ندارند مجموعه پیچیده ایست که جهان سرمایه در راس ایلات متحده امریکا انرا بحیث راهکار حفظ حضور نظامی درین کشورها وبدست اوردن اهداف دور نمایی شان ازلحاظ اقتصادی ، نظامی وسیاسی بکار بسته اند .
این سیاست پیچیده غیر انسانی ومنافی ارزشهای اعلان شده خود شان ، طی چهل سال اخیر در شکل وشمایل یک پروژه وسیع الابعاد بنام جهاد در افغانستان بخوبی عملی گردید . درین پروژه پول، سلاح ، تبلیغ وعقاید مذهبی که سراسر الوده با تعصب، بنیادگرایی وخشونت بود بکار افتیده سلاح شانرا بردوش مردمان محل گذاشتند وبسوی اهداف استراتژیک جهانی ومنطقوی حرکت دادند .
ارزش ابزار پیشبرد این پروزه با همه فجایع وجنایات درفراز موفقیت وفرود سقوط برای مراجع استخباراتی واستراتژی ساز امریکا یکسان بود زیرا هربند این وسیله از ساحه نفوذ وکنترول انها خارج نبود ه است.
تنظیمهای هفتگانه جهادی وتحریک طالبان تا پروژه داعش درمقاطع معین حافظ واجرا کننده پلانهای نامرئی امریکا زیر نام دین ومذهب بوده اند .
حفظ تنظیم های هفتگانه درقدرت ودادن امتیازات خارج از حساب از لحاظ پولی ،زمینه سیاسی وپرورش مجدد طالبان با امکانات بیشتر تا سرحد تبدیل انها به یک واقعیت نظامی – سیاسی چیزی نبوده جز بکار گیری انهابرای اهداف راهبردی منطقوی امریکا در افغانستان .
حالا بنیاد گرایی ممد نیک ووسیله موثر مخرب امپریالیسم در جهان شده است . جای تعجب است که با گذشت حدود دو قرن از شیوه زندگی مدرن در سایه دموکراسی وبعدها حقوق بشر باز افعی دوسر امپریالسم وبنیاد گرایی برای بلعیدن مردم دهن می گشاید وزندگی بشریت را زیر تهدید قرار میدهد .
چون این دو پدیده در یک پیوند ارگانیک باهم امیزش نموده اند امید واهی امکانات عدم حضور استبداد خشن طالبانی شاید سرابی بیش نباشد . ان هم بنابر دو ملحوظ ؛ یکی اینکه پالیسی میکران امریکا بار بار گفته اند موافقتنامه صلح با طالبان به معنی ختم جنگ نیست ودیگر اینکه بنیاد گرایی طالبانی وظیفه ای جز کار برای استراتژی امریکا ندارد وبا دست باز وصلاحیت بیشتر ازدولت های نزده ساله در کشور عمل خواهد کرد . شاید همچون امیر عبدالرحمن خان درامور داخلی در تطبیق شریعت خود ساخته باازادی کامل ودر سیاست خارجی بر میل امریکا عمل کنند ویا همچون رژیم های خشن ممالک عربی چه شاهی مانند عربستان سعودی ویا امارتی مانند کشورهای خلیج که حافظ منافع امریکا اند وامریکا درانها پایگاهای نظامی دارد به تاسس رژیم دلخواه خودشان ازاد باشند .
تنظیمهای جهادی که در حمایت از حکومت موازی قرار گرفته اند جزئی از توطئه هایست که امریکا بابرهم زدن موازنه میان مدرن گرایی وواپسگرایی به نفع طالبان بکار میبندد.
متاسفانه که روشنفکران وجانبداران حقیقی دموکراسی ومدرنایزیشن در سیاست های جاری فاقد اثر گذاری اند وکشورهای مخالف تروریسم وبنیاد گرایی وجنگ درمورد افغانستان موقف فعال ومثبت نگرفته موضع صریح در مورد ندارند . شاید این حالت ناشی ازنقش فعال منطقوی واطمینان دهی طالبان باشد یا هم عدم دلچسپی این کشورها به اوضاع بد ناشی از بی اتفاقی، خود خواهی،دزدی پولها وچپاول دارایی ها ازجانب سران سیاسی کشور .