«مدرنیسم و داستان نویسی مدرن»
مترجم «لاله ممنون»
اصطلاح مدرنیسم به تغییری رادیکال و آشکار در اصول زیباییشناختی و فرهنگی در دورهای معین پس از جنگ جهانی اول اشاره دارد. جهانبینی منظم، با ثبات و ذاتاً معنادار قرننوزدهم که به عقیده تیاسالیوت نمیتوانست با چشمانداز وسیعی از پوچی و هرج و مرج حاضر در تاریخ معاصر مطابقتی داشته باشد. در نتیجه مدرنیسم نشانه یک وقفه مشخص پیشآمده در رویکرد اخلاقی بورژوازی ویکتوریایی همراه با رد خوشبینی موجود در قرن نوزدهم است که به بیان تصویری عمیق و به شدت بدبینانه از فرهنگی به هم ریخته میپردازد. این ناامیدی اغلب به شکل بیتفاوتی آشکار و نسبیگرایی اخلاقی نمایان میشود.
در ادبیات این رویکرد همزمان با آثار افرادی چون الیوت، جیمز جویس، ویرجینیا ولف، ییتس، عذرا پاند، گرترود اشتاین، فرانتس کافکا و نات هامتسون مقارن است. در تلاش برای گریز از عناصر زیباییشناسانه در رمان واقعگرایانه چنین نویسندگانی در آثار خود به معرفی بسیاری از تکنیکها و ابزار ادبی مدرن پرداختند:
اخلال تعمدانه رادیکال در جریان خطی روایت، ناامیدی از توقعات و انتظارات متعارف در رابطه با انسجام داستان و شخصیتها و جریان توسعه علت و معلولی در داستان و توسعه استقرار کنایهآمیز و مبهم مقرر که معنای فلسفی و اخلاقی اثر ادبی را زیر سوال میبرد، تصویب و تاکید نوعی لحن خودشناسانه تمسخرآمیز که هدف تظاهر ساده از عقلانیت بورژوازیست. مخالفت درونی آگاهانه با گفتمان منطفی عمومی هدف و تمایل به گرایش به ذهنیتی تحریفشده به قصد اشاره به فقدان و محو تدریجی دنیای بورژوازی اجتماعی قرن نوزدهم میلادی. (بارت، بازتولید ادبیات، ص 68)
مدرنیسم غالباً به منظور رهایی و در حمایت از منافع خودشیفته خویش در زبان و فرایندهای آن، جهان اجتماعی را به سخره گرفته است. با توجه به شکست زبان در انتقال کامل معنایی به طور عمومی، اصول محتوایی مدرنیستها در حمایت از تحقیق و تفحص در فرم کم جلوه بهنظر میرسد. آنچه سبب انقلابی در زبان شاعرانه توسط الیوت و پاوند شد.
با این وجود، فرمگرایی در مدرنیسم بدون هزینه سیاسی ممکن نبود.بسیاری از مدرنیستهای بزرگ یا با فاشیسم مردمی حرکت کرده و یا با آن مخالفت نمودهاند (الیوت، ییتس، هامتسون و پاند.) جای تعجب نیست. مدرنیسم نشانگر عدم برابریست. بیتوجهی به کنوانسیونهای به اشتراک گذاشته شده معنایی که بسیاری از موفقیتهای عالی آن را موجب شده است (برای مثال «سرزمین هرز» اثر الیوت، «کنتس» اثر پاند، «بیداری فینیگانها» اثر جویس و «موجها» اثر ویرجینیا ولف) تا حد زیادی برای خواننده عادی محسوس نیست.برای الیوت چنین تاریکاندیشی به منظور توقف فرسایش هنری و ادبیاتی که در عصر گردش کالا به پایینترین مخرج مشترک تنظیم شود لازم بود.
میتوان گفت دستاوردهای مدرنیست به شکلی که شرایط و فعالیتهای آن به طرز کلی درک و دریافت شدهاند تاثیر زیادی در شیوه خواندن و نوشتن نداشتهاند. در نگاه به بسیاری از دستاوردها و اهداف زیباییشناسانه پروژه مدرنیسم، سیاست دستاوردهای «ابر متن» یا «ضد رمان» به منظور تثبیت موقعیت جدید آن در ارتباط با خواننده بایستی مجددا مورد تقابل و بررسی قرار گیرد. ■
منبع: سایت دانشگاه ویرجینیا