صلح اصل مربوط به مردم افغانستان است
دوراست سر آب ازین بادیه هوشدار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت حافظ
به خاطر باید داشت که مضمون جنگ را از آغاز امریکا وپاکستان رقم زده بودند ، محصول انرا نیز ایشان به نفع خود جمع میکنند. پروسه های آغازشده که زیر رهبری آغای خلیلزاد پیشبرده میشود نمیتواند خارج ازین فورمول عام باشد و نمیشود دربرابر ان تعصب داشت زیرا هر جانب وهر کشور ذیدخل در قضایای افغانستان مصلحت ، منفعت ودور نمای موقعیت خویش را در نظر میگیرد. ازین سبب جانب دولت افغانستان باید با یک دپلماسی فعال دروجود صاحبنظران دارای صلاحیت ، دور اندیش ، زیرک وبرخوردار از حس ملی ووطندوستی وارد صحنه مذاکرات گردد. این امر حیاتی را نباید وسیله ی دست سیاستبازان قرارداد وبرای دلخوشی وجذب حمایت چند زورگو ی جنگجو با دادن سهم دلخوش کن و تطمیعی انرا فدای امیال وسیاست بازی های خودی قرارداد( یه اصطلاح عامیانه از اشتک بازی با این پروسه خودداری کرد ) .
صلح اصل مربوط به مردم افغانستان است واز لحاظ حقوق بشری شهروندان هرملت حق دارد درصلح بسر برند ، نه بردیگران تجاوز کنند ونه دیگران حق بر افروزی جنگ را غرض مقاصد معین استراتژیکی یا تاکتیکی شان دارند .اما افغانسنان ازین قاعده حقوق انسانی طی جنگ فرسایشی طویل المدت مستثنی قرارداده شده وبا بد ترین شیوه ها ، اصول بنیادینزندگی مدنی ان برهم زده شده است که نه تنها ویرانی وقتل بار اورده بلکه وحدت ملی افغانهارا هم متاثر ساخته است . ازین جهت این جنگ بغرنجتر از سائر جنگهاست ، دست همسایگانوبیگانگانبسیار دور آتش این جنگ را برافروخته است ، روی این ملحوظ در مصالحه میان میان افغانها رعایت چند اصل ضروری پنداشته میشود:
۱– ترک مخاصمت های ناشی از تفرقه اندازی های قومی ، مذهبی وزبانی.
۲– احیای مجدد روحیه ملی ووطنپرستی.
۳– جلوگیری از فعالیت منفی گروپ هایکه با تبلیعات وکردار هایرغیر مسئولانه شان وطن را به این حال در اورده اند وهنوز ادامه میدهند.
۴– در مصالحه میان دولت وجانب مقابل باید حقوق اساسی مردم اعم اززنان ومردان محفوظ بماند وقانونیت رعایت گردد.
۵– تاکید وحمایت از حقوق شهروندان کشور در حفظ ازادی های دموکراتیک چون تعدد احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی ، مطبوعات ازاد ، حق ازادی زنان در تحصیل وکار درهمه عرصه های زندگی صورت گیرد .
صلحی که در ان حقوق شهروندی افراد جامعه بربنیاد دموکراسی وحقوق بشر تامین نگردد محصول ان دست بالای بنیاد گرایی وحرکت بسوی دیکتاتوری مذهبی بوده میتواند .
برای صلح شهروندی اصل تساوی در فرصتها ضروراست یعنی برای شهروندان کشور صرفنظر از تعلقات قومی وسمتی زمینه وفرصت یکسان انکشاف عمومی رعایت گردد . دولت باید ائینه تمام نمای همه شهروندان باشد .
باید دقیق بود که خدعه ونیرنگ حامیان خارجی جانب مقابل بر فضای مذاکرات مستولی نشود بلکه صبغه دموکراسی وازادی بر طرح های نا مرئی جانب مقابل وحامیان ان غاورتر باشد.
موافقتنامه میان امریکا وطالبان در غیاب جانب افغانی گویای صریح خدعه ونیرنگ امریکاست که به شکل نا مرئی مفاد انرا طالبان بر میدارند . ازمتن موافقتنامه بر می اید که که امریکابه مدرنیزه شدن زندگی مردم افغانستان علاقه ای ندارد وحاضر است در بدل عقبگرد جامعه به وضعیت سالهای قبل امتیاز حفظ منافعش را بدست داشته باشد ، دولت پاکستان درمورد مجددآ حاضر به دستیاری امریکا در زمینه میباشد زیرا در نیت استراتژیستهای ان نه تنها افغانستان پیشرفته جاندارد که ابادی خودرا در ویرانی ما وثبات خودرا در اسارت افغانها وامتیازات خودرادرتاسیس حکومت تابع در کابل می جویند .
راه رسیدن به صلح پیچیده وطولانی است ، افغانستان گرهگاه منافع کشورهای زیاد است که باید منافع شاندرتطابق بااصل حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ودر تطابق با منافع ملی خود افغانهادر نظر گرفته شود.
اگر مذاکرات صلح وجریان مصالحه به ثمر احتمالی برسد توافقنامه ایکه میان طرفین انعقاد یابد سنگ بنای یک حالت جدید را درکشور اساس میگذارد ، در صورتیکه درین اساسگذاری اصل منافع ملی ، حقوق شهروندی ، ازادی های دموکراتیک ، رعایت حقوق زنان ، زمینه های رشد مترقی جوانان ورهایی کشور از دخالت ومداخله دیگران برجستگی داشته باشد امید نسل جوان بیک زندگی حد اقل انسانی با مزایای بهره مندی از ازادی وازاد اندیشی میتواند به ثمر برسد در صورت عکس چنین حالت ، عملآ جامعه بسوی عقبگرایی مسیر می یابد وارمانها به سرابها مبدل میگردد .