صعود چین برای بقیه جهان به چه معناست؟
مصاحبه کیم پیترسن با جف جی. براون نویسنده ظهور چین/آمادور نویدی
ثروت غرب، تمام آثار تاریخی، موزه ها، آسمانخراشها و بلوارهای گسترده اش، از کشورهای توسعه نیافته بسرقت رفته شده و میشود. تمام اینها بر روی خون و استخوانهای حداقل یک میلیارد انسان ساخته شده است، که هنوز توسط سرزمین آنگلواروپایی و اسرائیل کشتار و نابود شده و میشوند. استاندارد زندگی ما به لطف ادامه نژادپرستی، استعمار، امپریالیسم و جنگ در سراسر سیاره است… . پادشاهی قرون وسطی چین همواره بزرگترین کشور با بزرگترین اقتصاد بود، که به ۵۰۰۰ سال پیش برمیگردد ، اما در سال ۱۸۷۲، چین مستعمره و غارت شده بود و سرانجام در مواجه با امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی وحشی، و فروشنده مواد مخدر، از ظرافت به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان از پا افتاد… چینی ها هرگز نه توسعه طلب، و استعمارگر بوده اند و نه امپریالیست. برای هزاران سال، چینی ها کشور خودشان را از طریق مرزهای طبیعی خودشان گسترش داده اند. آنها فرصتهای زیادی داشته اند و قرنها در بخش فن آوری پیشتاز بوده اند، که الکساندر بزرگ آسیایی، چنگیز خان، آندرو جکسون یا شاه لئوپولد دوم باشند. با اینحال، برخلاف تبلیغات غربی این در دی ان ای(ژن) فرهنگی و سیاسی آنها نیست که بر مردم دیگر حکمفرما شوند و آنها را استثمار کنند. تا زمانیکه حزب کمونیست چین در قدرت است، و من فکر میکنم که آنها برای ۱۰۰ سال و یا بیشتر خواهند ماند، چین همچنان مدعی برتری اقتصاد بر روی سیاره زمین خواهد ماند… چین مدتهای طولانی قبل از اینکه کارل مارکس و فردریک انگلس آنرا یک اصطلاح خانگی بسازند، کمونیست بود. با ضعف انسان از ظاهر کردن حس غرور از برتری بر دیگران (نژادپرستی)، اتخاذ ابزارهای به سبک بازار توسط بابا پکن جهت ایجاد ثروت برای شهروندانش بعنوان «تقلید سرمایه دارها» تلفیق شده است. هر رهبر از زمان مائو تسه دونگ، تا شی جین پینگ همواره در این باره روشن بوده اند. طبق نظریه مارکسیستی، ما باید توانگرباشیم قبل از آنکه بتوانیم به کمونیسم اصیل و ثروتمند انتقال یابیم. ما جامعه سوسیالیستی را که برای آن سخت مبارزه کرده ایم رها نمیکنیم. بنابراین، ما جنبه های خاصی از سرمایه داری را بکار میگیریم که به اندازه کافی ثروتمند شویم، تا در نهایت، ما بتوانیم در هماهنگی کمونیستی زندگی کنیم. این تعریف سوسیالیسم با ویژگی چینی است… بر روی زمین در اینجا، هر سانتیمتر مربع از چین متعلق به عموم است. هیچکسی نمیتواند صاحب معاملات ملکی و مستغلات باشد، تنها ملک شخصی دارند. هر بانک، شرکت بیمه، هواپیمایی، راه آهن، سیستم زمینی، بندرها، فرودگاهها و تمام جاده ها و بزرگراهایی که «مالیات» میگیرند، متعلق به مردمند. تمام رسانه ها، شرکتهای تلفن، آب، گاز، برق و تسهیلات هسته ای متعلق به مردمند. بابا پکن بر بیش از ۱۰۰ بخش کلیدی از اقتصاد، ازجمله شیمیایی، حمل و نقل دریایی، محصولات کشاورزی، فلزات گرانبها، تولیدکنندگان خودرو و کامیون، استیل، معادن، ساخت و ساز، هوافضا و دستگاههای خودکار هواپیما حکمفرماست. این لیست ادامه و بازهم ادامه دارد. املاک و مستغلات و مشارکت گسترده دولت در صنایع کلیدی چیزهایی هستند که مارکسیستها (آنها را) «کنترل ابزار تولید» می گویند. بله، برخی از این شرکتهای دولتی در باز سهام قرار داده شده اند. اما نسخه اصلی آنرا بخوانید. حداکثر سطح مالکیت سهام تنها ٪۳۰ است و از یکی کردن کنترل این سهامها جلوگیری میشود.
صعود چین برای بقیه جهان به چه معناست؟
مصاحبه کیم پیترسن با جف جی. براون نویسنده ظهور چین
برگردان: آمادور نویدی
پونتو پرس، یک نشر مطبوعاتی کوچک وقف شده برای عناوین (کتب) مترقیست، که کتاب صعود چین: راه سرمایه داری، مقصد سوسیالیست (۱) نوشته جف جی. براون (۲۲) را منتشر نموده است. این کتاب کوششیست جهت آموزش هموطنان غربی درباره واقعیتهای چین، تخریب لایههایی متعدد اطلاعات دروغ و تبلیغات غربی که این ملت باسابقه ۵۰۰۰۰ ساله را اهریمن جلوه میدهد.
براون در نوشتن چنین کتابی جاذبه دارد. ابتدا، او مسلط به زبان مندارین (یکی از گویشهای چینیست) و (همچنین در حال یاد گرفتن زبان های پرتغالی، عربی، و فرانسه است). دوم، او به مدت ۱۳ سال در چین زندگی کرده است، و در حال حاضر در شن ژن است. او همچنین به بسیاری از مناطق چین سفر کرده است. این به عنوان پایه ای برای (سخنرانی درباره) سفرنامه سیاسی نوشته براون ، ۴۴ روز سفر با کوله پشتی در چین:: پادشاهی قرون وسطی در قرن ۲۱۱، با آمریکا، اروپا، و سرنوشت جهان درچشم اندازش(۳) خدمت کرده است.
براون علاوه بر سالها زندگی در چین، در اوکلاهوما بزرگ شده و از دانشگاه ایالتی اوکلاهوما فارغ التحصیل شده است که به او تجربه ارائه داده است که جنگهای امپریالیستی ساخت آمریکا و صعود چین ضدامپریالیست را، که اکنون در همآهنگی با روسیه است مقایسه و تجزیه و تحلیل کند، و پرمحتوا، با جزئیات محاورهای شرح دهد (برای مثال، براون به دولت چین بابا پکن میگوید؛ یک لحن محاوره ای که من آنرا درکتاب ظهور چین با عنوان پدر بزرگ پکن ترجمه میکنم). من یک مصاحبه ایمیلی با جف براون جهت افشای دروغهای رسانههای غربی درباره چین و آزمون دسیسههای سیاسی و نظامی آمریکا علیه قدرت اقتصادی برتر آینده، یک کشور سوسیالیستی انجام دادهام که صعودش میتواند به عنوان نشانه مرگ شوم سرمایه داری باشد، یا حداقل رقابت برابرش را پیشگویی کند.
*****
کیم پیترسن: ابتدا از آنجایی که شما سالها تجربه (زندگی) در چین دارید، سئوال بزرگی برای شروع، بله، جهت آغاز مصاحبه میپرسم، آیا میتوانید تغییر(تغییرات) عمده ای را که شما دیده اید خلاصه کنید و این (تغییرات) چه چیزی را برای آینده چین و جهان پیشگویی میکند؟
جف جی. براون: بله، کیم، اینهم پاسخ بزرگی برای شما. چین هرگز از تطبیق خود به چیزی که نیاز حرکت به جلو دارد متوقف نشده، و این برمیگردد به آزادی که در سال ۱۹۴۹ بدست آورد. در زمانیکه من آنرا دوره مائو (سال ۱۹۴۹-۱۹۷۸) میخوانم، مرتب بسیاری اصلاحات و اقدامات انجام میگرفت که مردم را جلب به حرکت کند و زندگی آنها را بهبود بخشد، اگرچه این اغلب در غرب نادیده گرفته شده و یا تکذیب میشود. در طول دوره دنگ (۱۹۷۸-۲۰۱۲)، این مفهوم مشابه «بهبود مستمر» برای تغییر مردم دنده عوض کرد و روشهای سرمایه داری در اقتصاد چین ادغام شد تا آن ثروتی انباشت شود که حزب کمونیست چین احساس میکرد کشور نیاز دارد، که گذار مارکسیستی از سوسیالیسم به کمونیسم «توانگر» تحقق یابد. اکنون ما در دوره شی (از سال ۲۰۱۲ تا به امروز) هستیم و دولتی را که من با مهربانی بابا پکن میخوانم، گامهایی را جهت حفظ اهداف قانون اساسی چین در رسیدن به یک جامعه و اقتصاد کمونیستی برمیدارد.
با چنین اهداف والایی مانند اینها، تعجبی ندارد که چین و ۱/۴ میلیارد شهروندش در حالت ثابتی از تکامل باشند. ما از سال ۱۹۹۰تا ۱۹۹۷ در اینجا زندگی کردیم و در سال ۲۰۱۰، پس از پنج سال وقفه در فرانسه و نُه سال در آمریکا به چین برگشتیم. این تجربه الهام مات ومبهوت و هیبت بود که ببینیم در طول ۱۴ سال چه اتفاقی افتاده بود. نه تنها زیرساخت و توسعه کل کشور، بلکه رشد موازی و مهارت مردم بود و هنوز هم برای من، بزرگترین جذبه ادامه دارد. چینی ها مردمی فوق العاده منعطف و قابل تعدیل هستند، دلیلی کلیدی که آنها را دارای طولانی ترین تمدن ماندگار موجود در تاریخ بشری میکند.
چین از سال ۱۹۴۹، یک میلیارد شهروند را از فقر نجات داده است و بزرگترین و سریعترین رشد طبقه متوسط را در جهان ایجاد کرده است، که اکنون بیش از ۳۰۰ میلیون است و هر روز، ۱۰هزار شهروند به این طبقه اضافه میشود. قدرت خرید افراد – در نرخ تبدیل ارز (تئوری پی پی پی) (۴)، چین از آمریکا پیشی گرفته است، و به شماره ۱ اقتصاد جهان در سال ۲۰۱۴ تبدیل شده و از نظر پی پی پی، و تنها در یکسال از حالا به بعد ٪۵۰ بزرگتر از آمریکا خواهد شد. از لحاظ نرخ تبدیل ارز کلاسیک، چین قبل از سال۲۰۲۰ آمریکا را پشت سر میگذارد.
رئیس جمهور چین، شی جین پینگ این را شرایط «نرمال جدید» میخواند. اما در واقعیت، اوضاع «مانند قدیم همان قدیمی» است. پادشاهی قرون وسطی چین همواره بزرگترین کشور با بزرگترین اقتصاد بود، که به ۵۰۰۰ سال پیش برمیگردد ، اما در سال ۱۸۷۲، چین مستعمره و غارت شده بود و سرانجام در مواجه با امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی وحشی، و فروشنده مواد مخدر، از ظرافت به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان از پا افتاد. چین چقدر بزرگ بود؟ در ۲۵۰ سال قبل از میلاد، امپراتوری قدرتمند روم ۴ میلیون فرد فاعل داشت، در حالیکه در همان زمان، ملت چین ۳۵ میلیون نفر ، تقریبا نُه برابر بیشتر نفر داشت.
از قرن ۱۵، تا کنون، به لطف ۵۰۰ سال تغییر و ثروت (بخت و اقبال) غیرعادی، بین غرب توسعهطلب استعمارگر و چین، اگر نژادهای اروپایی فکر کنند که اربابان ٪۸۵ از مردم تیره پوست جهان و منابع طبیعی آنها همواره حق الهی آنها بوده است، میتوانند بخشیده شوند. اما حال، با آزادی و استقلال چین از استبداد غرب، از سال ۱۹۴۹، آنها باید خوب فکر کنند که بتوانند به چین «نرمال قدیمی»، بعنوان ارباب بشریت برگردند. تا زمانیکه حزب کمونیست چین در قدرت است، و من فکر میکنم که آنها برای ۱۰۰ سال و یا بیشتر خواهند ماند، چین همچنان مدعی برتری اقتصاد بر روی سیاره زمین خواهد ماند.
این با استقبال اکثریت عظیمی از بشریت روبرو خواهد شد، از آنجایی که آنها همان کسانی هستند که هزاران سال از زمان اسکندر کبیر، در قرن ۴ قبل از میلاد توسط غرب بغارت رفته، مور تجاوز قرار گرفته و قتلعام شده اند. اما چین بعنوان «اژدهای بزرگ» جهان نیز برای شهروندان سرزمین آنگلواروپایی بسیار مثبت است. ثروت غرب، تمام آثار تاریخی، موزه ها، آسمانخراشها و بلوارهای گسترده اش، از کشورهای توسعه نیافته بسرقت رفته شده و میشود. تمام اینها بر روی خون و استخوانهای حداقل یک میلیارد انسان ساخته شده است، که هنوز توسط سرزمین آنگلواروپایی و اسرائیل کشتار و نابود شده و میشوند. استاندارد زندگی ما به لطف ادامه نژادپرستی، استعمار، امپریالیسم و جنگ در سراسر سیاره است.
اما این چنین چیزی برای چین حقیقت ندارد. چینی ها هرگز نه توسعه طلب، و استعمارگر بوده اند و نه امپریالیست. برای هزاران سال، چینی ها کشور خودشان را از طریق مرزهای طبیعی خودشان گسترش داده اند. آنها فرصتهای زیادی داشته اند و قرنها در بخش فن آوری پیشتاز بوده اند، که الکساندر بزرگ آسیایی، چنگیز خان، آندرو جکسون یا شاه لئوپولد دوم باشند. با اینحال، برخلاف تبلیغات غربی این در دی ان ای(ژن) فرهنگی و سیاسی آنها نیست که بر مردم دیگر حکمفرما شوند و آنها را استثمار کنند.
لازم نیست که شما دانشمند موشکی باشید تا ببینید که امپراتوری جهانی استعمار غرب شروع به فروپاشی کرده است. جنگهای اول و دوم جهانی شیپور اعلام سقوط بودند و صدها جنگ و خشونت دیگر، و تخریب بسیاری از کشورهای این قاره و دولتهایشان، از آنزمان ببعد و ادامه اش، منادیان مرگ هستند.
کیم پیترسن: سئوال بعدی درباره سیستم اقتصادی – سیاسی چین است. جمهوری خلق چین ظاهراً کمونیست است. در زمانیکه مائو تسه دونگ رهبر بود و کشور را مدرنیزه کرد، هیچ بحثی وجود نداشت. بهرحال، استاد چپ بازنشسته جیمز پتراس استدلال میکند(۵)، که چین ازز سوسیالیسم منحرف شده است و در چین یک انقلاب دوم در راهست که بدنبال اخلاقی کردن سرمایه داریست. او از دنگ شیائوپینگ نقل قول میکند که ثروتمند شدن باشکوه است. این نقل قول حقیقت ندارد(۶)، و هیچ مدرکی از دنگ وجود ندارد که هرگز چنین حرفی زده باشد. بنابراین، تز ابداعی پتراس برای شروع نامیمون است.
پتراس در مقاله بعدی خود مینویسد که، «توسعه سرمایه داری چین بر اتحاد سه گانه سرمایه داران دولتی، خارجی و ملی متمرکزست، و همه آنها به فساد گسترده وعظیم مقامات حزب و دولت وابسته اند (۷).
این در سال ۲۰۱۵، زمانی بود که دوره تصدی رهبری فعلی شی جین پینگ در راه بود. یکی از قسمتهای کلیدی او رهایی حزب کمونیست چین از فساد است. او بقای حزب کمونیست چین را وابسته به این میداند.[نگاه کنید، برای مثال به شی جین پینگ، حکومت چین (۲۰۱۴): محل ۳۵۲.](۸). شی روشن ساخته است که چین در جهت مارکسیست – لنینیست است، اما در مراحل اولیه سوسیالیسم است. باتوجه به اینکه فساد به مدت طولانی وجود داشته است و بطور کامل ریشهکن نشده است (اگر چنین چیزی ممکن باشد)، و باتوجه به رشد شمار چینی های میلیاردر(۹)، و با توجه به ضریب جینی بالا(۱۰) نظر شما درباره «سوسیالیسم با ویژگی چینی» چیست؟
جف جی. براون: «کارشناسان چینی» موفق شناخته شده تجاری پایداری وجود دارند، که تجربیات مشابهی مانند من ندارند که ۱۳ سال در اینجا زندگی کرده ام، و هنوز هم زندگی میکنم. آنها چینی را میبینند که حدس میزنند، و یا پروژه افسانهآمیز عقاید غربی خودشان را بر آن میگذارند. این مفاهیم درمیان ستون پنجمیهای داخلی، انواع اتاقهای تجارت، چینهراسان، تبعدیان(مهاجران) متنفر از کمونیست و کسانیست که در داخل سرخها را طعمه کرده اند، ترویج شده است. در طرف دیگر این طیف، حباب مربیان همفکر و روشنفکرانی وجود دارند، که اقتباس ابزارهای سرمایه داری چین جهت ایجاد ثروت مورد نیاز مارکسیسم بسوی تکامل کمونیسم توانگر را رد میکنند.
هنگامیکه آنها به اینجا سفر میکنند، آنها در حبابهای پنج ستاره خودشان در اینجا حرکت میکنند و آنها از یکطرف، اطلاعات و عقاید خودشانرا از همان محیط امپریالیستی و استعماری و یا از طرف دیگر از ایده آلیستهای کمونیسم میگیرند. من اینرا بدینجهت می دانم، که در گذشته درگروه اول بودم، تا اینکه در سال ۲۰۱۰ به چین برگشتم. بنابراین، من تأکید میکنم که برگشت به چین در سال ۲۰۱۰ آغاز یک سفر دگرگونی، در جرقه وجودم در این زندگی بود.
۹۹ درصد از غربیها نمیتوانند این واقعیت را قبول کنند، که امروز چین یک کشور، اقتصاد و مردم کمونیستی دارد. تا زمانیکه من تحقیق کردم و کتاب ۴۴ روز سفر با کوله پشتی در چین:پادشاهی قرون وسطی در قرن ۲۱، با آمریکا، اروپا و سرنوشت جهان درچشم اندازش (۱۱)، و کتاب صعود چین: راه سرمایه داری، مقصد سوسیالیست را نوشتم (۱۲۲)، من در میان این اکثریت عظیم بودم. تجارب و دانشی که من در چین کسب کرده ام،، از سال ۲۰۱۰۰۰، به من اجازه داد که من تبلیغات پاولوفی غرب درباره شر کمونیسم و سوسیالیسم را برنامهزدایی کنم.
چیزیکه من یاد گرفتم اینست که از آغاز تمدن چین چیز زیادی تغییر نکرده است. چین مدتهای طولانی قبل از اینکه کارل مارکس و فردریک انگلس آنرا یک اصطلاح خانگی بسازند، کمونیست بود. با ضعف انسان از ظاهر کردن حس غرور از برتری بر دیگران (نژادپرستی)، اتخاذ ابزارهای به سبک بازار توسط بابا پکن جهت ایجاد ثروت برای شهروندانش بعنوان «تقلید سرمایه دارها» تلفیق شده است. هر رهبر از زمان مائو تسه دونگ، تا شی جین پینگ همواره در این باره روشن بوده اند. طبق نظریه مارکسیستی،
ما باید توانگرباشیم قبل از آنکه بتوانیم به کمونیسم اصیل و ثروتمند انتقال یابیم. ما جامعه سوسیالیستی را که برای آن سخت مبارزه کرده ایم رها نمیکنیم. بنابراین، ما جنبه های خاصی از سرمایه داری را بکار میگیریم که به اندازه کافی ثروتمند شویم، تا در نهایت، ما بتوانیم در هماهنگی کمونیستی زندگی کنیم. این تعریف سوسیالیسم با ویژگی چینی است.
چه تعداد از «کارشناسان چین» قانون اساسی چین را خوانده اند؟ آخرین نسخه اش توسط سوگلی «بازار آزاد» غرب، دنگ شیائوپینگ، در سال ۱۹۸۲ هدایت شد. این قانون اساسی مانیفیستیست مخالف، اصولی، ضدسرمایه داری، ضداستعماری و ضدامپریالیستی، و پُرست از تحقیر ضمنی برای سرزمین آنگلواروپایی و هرچیزیکه درخدمت آنست.
پرچم جمهوری خلق چین پنج ستاره طلایی بر یک پسزمینه سرخ دارد. سرخ خالص یعنی کل کشور کمونیسم است. ستاره طلایی بزرگ بیان کننده حزب کمونیست چین است. چهار ستاره طلایی کوچک در مدار حزب کمونیست برای طبقه کارگر، طبقه کشاورز، طبقه کسب و کار کوچک و طبقه کسب و کار بزرگست. در دوره مائو، کارگران و کشاورزان بیشتر بر دو طبقه کارآفرین (بیزنس کوچک و بزرگ – م) برتری داشتند. پس از مائو، دنگ و تمام رهبران بعدی دو طبقه آخری را در اقتصاد چین، همراه با پشتیبانی قوی برای کارگران شهری و مردم روستایی ترویج کرده اند، که ثروت مورد نیاز جهت کمونیسم توانگر را ایجاد کنند. سال گذشته، چین بطور چشمگیری روند کسب مجوز کسب و کار را ساده کرد و میلیونها مجوز صادر شد. حزب کمونیست چین روحیه کارآفرینی شهروندان خود را که برای توده ها فعالیت اقتصادی و اشتغال تولید میکند، دوست دارد.
بر روی زمین در اینجا، هر سانتیمتر مربع از چین متعلق به عموم است. هیچکسی نمیتواند صاحب معاملات ملکی و مستغلات باشد، تنها ملک شخصی دارند. هر بانک، شرکت بیمه، هواپیمایی، راه آهن، سیستم زمینی، بندرها، فرودگاهها و تمام جاده ها و بزرگراهایی که «مالیات» میگیرند، متعلق به مردمند. تمام رسانه ها، شرکتهای تلفن، آب، گاز، برق و تسهیلات هسته ای متعلق به مردمند. بابا پکن بر بیش از ۱۰۰ بخش کلیدی از اقتصاد، ازجمله شیمیایی، حمل و نقل دریایی، محصولات کشاورزی، فلزات گرانبها، تولیدکنندگان خودرو و کامیون، استیل، معادن، ساخت و ساز، هوافضا و دستگاههای خودکار هواپیما حکمفرماست. این لیست ادامه و بازهم ادامه دارد. املاک و مستغلات و مشارکت گسترده دولت در صنایع کلیدی چیزهایی هستند که مارکسیستها (آنها را) «کنترل ابزار تولید» می گویند. بله، برخی از این شرکتهای دولتی در باز سهام قرار داده شده اند. اما نسخه اصلی آنرا بخوانید. حداکثر سطح مالکیت سهام تنها ٪۳۰ است و از یکی کردن کنترل این سهامها جلوگیری میشود.
در حالیکه ده ها هزار روستا و شهرستان وجود دارند که همتراز شرکتهای دولتی اند که میتوانند از نقطه نظر غربی «کارآمد» تر باشند، آنها بستر ثبات اجتماعی و اقتصادی صدها میلیون شهروندی هستند که در خارج از مراکز عمده وابسته به پایتخت زندگی میکنند. بابا پکن احمق نیست. آنها با تنظیم سیستم، اصلاحات و تحکیم طبق کتاب های (قانون اساسی و اساسنامه حزب – م)) عمل میکنند، تا جامعه چین همآهنگ بایستد و بطور کلی، برای توده ها، یا کودکان مرفه باشد.
اما شرکتهای دولتی بزرگ سود بیشتر دریافت میکنند و بخوبی اداره میشوند. عده قلیلی از غربیها میدانند که چین بزرگترین بانک دنیا (آی سی بی سی) و سه بانک دیگر از ده بانک رده بالا، دو تا از بزرگترین پنج کنسرن نفتی، بزرگترین کورپورات راه آهن و برخی از بزرگترین خطوط هوایی جهان، استیل، معادن، تولیدکنندگان خودرو و غیره و غیره را دارد. در سال ۲۰۱۵، ده تا از بزرگترین کسب و کار متعلق به مردم چین پس از مالیات مبلغ ۲۰۰ میلیارد دلار سود عظیم ترکیب شده داشتند. این کورپوراتهای «کمونیستی» مملو از پول نقد هستند و در سراسر جهان مشغول خریدند، از قضا شرکتهای خصوصی غربی را به بیزنس بیزنس «سرخ» متعلق به عموم تبدیل میکنند. برخی از معاملات تغییر بخش میدهند. شرکت شیمیایی چین(کیمچاینا) در مراحل نهایی خرید دومین کنسرن کشاورزی بزرگ جهان، سینجنتا (پس از اولین و بزرگترین شرکت جهان مونسانتو) است.
کیم، همانگونه که بدرستی اشاره کردید، شی جین پینگ میخواهد مطمئن شود که بابا پکن و ۱/۴ میلیارد شهروند این کشور با روحیه و چشم انداز بسیار الهامبخش قانون اساسی ملی چین، همچنین اساسنامه حزب کمونیست چین زندگی کنند. این، برغم اتخاذ ابزارهای سرمایه داری جهت گسترش ثروت کشورست. درست پس از چیزی که دکتر دستور داد، پس از یک نسل از وسترنیزه (غربی) کردن فرهنگی و اجتماعی، او بدترین کابوس امپریالیسم غربی ست.
تا آنجایی که به ادعای احمقانه آقای پتراس از «فساد عظیم و گسترده مقامات دولت – حزب» بر میگردد، اگر این تا آن عمقی که او اظهار میکند حقیقت داشت، پس چرا اقتصاد چین تقریباً ٪۷ سالیانه بین ۱۹۴۹-۷۸ و ٪۱۰ در سال، از آنزمان ببعد رشد کرد؟ اگر حقیقت داشت، چگونه بابا پکن یک میلیارد نفر را از فقر نجات داد، بزرگترین و سریعترین رشد طبقه متوسط در سیاره را ایجاد کرد، لازم به ذکر نیست که اخیراً یک میلیاردر جدید هر هفته ایجاد میکند؟ اگر اینطور بود، پس چرا بابا پکن برای ۱۵ سال گذشته همچنان رشد میکند، در نظرسنجیهای انجام شده توسط شرکتهای غربی مانند گالوپ و پیو بیش از ٪۸۰ سطوح رضایت عمومی بدست میآورد؟ دستها پائین، چین محبوبترین دولت جهان در میان شهروندان جهان است.
شیپور بی امان رسانه های غربی درباره فساد «گسترده » چین یک استراتژی تبلیغاتی کلاسیکست که میخواهد توجه را از مرداب های متعفن شخصی، فساد مالی و اخلاقی که تقریباً از هر شرکت ونهاد سیاسی واشنگتن، نیویورک، لندن، پاریس، بروکشل و، و، و تراوش میکند، منحرف سازد.
البته فساد در اینجا وجود دارد، همچنانکه همه جا وجود دارد و برای تمدن بی تحرک برای ۸۰۰۰ سال گذشته وجود داشته است. در چین، صدها هزار نفر از دولت و کسب و کار تنبیه میشوند، از جریمه گرفته، تا از دست دادن مشاغل، تا زندان با اعمال شاقه و اعدام برای تبهکارترین ها. شما نمیتوانید آرزو کنید که یک کورپورات یا کلاهبردار سیاسی در چین باشید. بهترست که در اجتماع سرزمین آنگلواروپایی غارت و تجاوز کنید، جاییکه در بدترین حالت، شما باید جریمه نسبتاً کمی بدهید و حتی عذرخواهی هم نکنید، در حالیکه برای احمق ها و بازندگان از جت و یا قایق خصوصی خود دست تکان میدهید.
با انقلاب نئولیبرالی ریگان و تاچر در غرب، که بسرعت بر بسیاری از جهان پراکنده شد، مبارزه با فقر از مد افتاد، بجز در کشورهای کمونیستی، مانند چین، کوبا، کره شمالی و اریتره، و بعدها درگروه آلبای آمریکای لاتین (اتحاد بلیواری برای مردم آمریکای ما). هر بار که رئیس جمهور شی جین پینگ و نخست وزیر لی کیچیانگ از سفر دیپلوماتیک موفقیت آمیز خارج برمیگردند، هر دو همواره به تلویزیون ملی میروند، مناطق کمتر توسعه یافته چین را نشان میدهند تا مسئولیت اخلاقی سوسیالیستی را جهت توزیع مجدد ثروت مردم برای بدبخت ترین اقتصاد به یک سطح مناسب از احترام و باروی به ارمغان بیاورند. هیچ رهبری دیگر از گروه کشورهای جی ۲۰ وجود ندارد که حتی درباره حذف فقر حرف بزند. و این تنها جمهوری چین نیست. بابا پکن ۴۰۰ میلیارد یوان (حدود ۶۵ میلیارد دلار) کنار گذاشته است که این اتفاق (ازبین بردن فقر در چین – م) قبل از سال ۲۰۲۰ اتفاق بیفتد.
من با شماری از مقامات دولتی چین صحبت کرده ام و اغلب اولین چیزی که آنها اعلام میکنند نابرابری درآمد و شاخص ضریب جینی(فقر مردم کشور) است. آنها بمن میگویند که بنابر حافظه تاریخی، چنانچه ثروت یک کشور بطور منصفانه بین همه شهروندان به اشتراک گذاشته نشود، هیچ دولتی نمیتواند زیاد حکومت کند. وقتی که شاخص ضریب جینی چین به ۰/۴۵ در سال ۲۰۱۲ رسید (در دوره مائو ۰/۱۵ بود)، بابا پکن در حال سکته بود، اما بلافاصله با مالیاتهای تصاعدیتر، مزایای اجتماعی (معرفی درمان ومراقبتهای عمومی و درآمد بازنشستگی تضمین شده) و زیرساخت مردم گرا(خانه های استراحت، مراکز اجتماعی، کلینیکها، بیمارستانها، مسکن مقرون بصرفه) شروع به تغییرات قابل توجهی کرد. اکنون شاخص ضریب جینی چین به حدود ۰/۴۲ کاهش یافته است و هدف اینست که مطمئن شوند به پائین ۰/۴۰ برود و همانجا بایستد. اگر اقدامات بکارگرفته به این هدف نرسد، طبقه میلیاردر قدرتمند چین می تواند انتظار خارجشدن تکه بزرگی از (پول) جیب اشان را داشته باشند. شی جین پینگ حتی شاخص ضریب جینی چین را در آدرس نطق اصلی خود برای نشست ۴-۵ سپتامبر جی ۲۰ ذکر کرد، و هشدار داد که سطح کنونی جهانی ۰/۷ و عروج آن، حاکی از نشانه ناخوشی نژاد بشریست. بجز بابا پکن، همچون حذف فقر، هیچکدام از رهبران جی ۲۰، هرگز از خطرات شاخص ضریب جینی بالا چیزی ذکر نکرده اند.
کیم پیترسون: یک دام سرمایه داری که چین عمدتاً اجتناب ورزیده، نئولیبرالیسم است. شرکتهای دولتی سنگ بنای اقتصاد چین باقی مانده اند («… ما باید بدون تزلزل اقتصاد عمومی را توسعه داده و تحکیم کنیم، و برای نقش مقدم مالکیت عمومی پافشاری کنیم، به اقتصاد دولتی نقش کاملی دهیم، و پیوسته نشاط، اهرم قدرت و تأثیرش را افزایش دهیم»: نگاه کنید به سخنرانی شی ۱۲۷۴). همانگونه که شما اشاره کردید، بانکهای بزرگ چین عمدتاً متعلق به دولتاند (کتاب صعود چین، ص. ۱۹۹)؛ بنابراین، در چین هیچ کمک مالی (از طرف دولت) برای بانکهایی خصوصی و سهام داران وجود ندارد. وقتیکه در مقایسه با سلب مالکیتهایی که علیه صاحبان خانه ها و کمک مالی به نهادهای خصوصی درر آمریکا می بینید، این به شما چه چیزی میگوید؟
جف جی. براون: وقتیکه بابا پکن درباره اصلاحات ساختاری و رشد اقتصادی از طریق سرمایه گذاری صحبت میکند، در اینجا غربیها چیزی را میشنوند که مایلند بشنوند. آنها را فریب داده اند که این به معنای خصوصی سازی املاک و مستغلات و فروش همه شرکتهای دولتی چین بهه گُلدمن ساکس با قیمت بسیار پائین است. تا زمانیکه حزب کمونیست چین در قدرت است، هرگز این اتفاق نمیافتد. اصلاحات و سیاست در درون چارچوب کمونیستی میماند. خلاص.
هر مدیرعامل شرکت، هیئت مدیره، علم و فن آوری، وزارتخانه و بخش مدیران در شرکتهای دولتی چین زبان آتشین اعضای حزب کمونیست چین هستند و اگر آنها مایل به حفظ شغل خود باشند، باید منصبط باشند، و به قوانین اساسی ملی و حزب (کمونیست) وفادار بمانند. اکثریت قریب به اتفاق آنها دههها صرف کرده اند تا از طریق رده بالا بیایند،از روستا شروع کرده اند، سپس در شهرستان، استان، منطقه و سرانجام به سطح ریاست در کسب و کار ملی رسیده اند. رئیس جمهور شی جین پینگ، نخست وزیر لی کیچیانگ و اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران سطح بالای چین به همین صورت بالا آماده اند، اما در طرف دولت، نه کسب و کار. ببخشید وال استریت، اما مدیران چین از شما بسیار برترند، بدیندلیل که اولین هدف آنها اینست که به بابا پکن کمک کنند تا ثبات اجتماعی و هماهنگی مردمی را حفظ کنند. انتظار سود دارند، اما کسب سود در درجه دوم قرار دارد. کسب و کارهای غربی چنین نوع مسئولیتهای اجتماعی و اقتصادی سنگینی ندارند. بیایید صادق باشیم: تنها هدف بیزنسهای غربی کسب حداکثر سود است و شرایط انسانی برایشان اصلاً مهم نیست چه برسد که در درجه دوم باشد (شرایط انسانی به جهنم).
به همین دلیلست که بانکهای چین بیشتر از غرب در کمک به بدهی بد عادت کرده اند. بیرون انداختن مردم از خانه هایشان به دلیل دیرپرداخت های وام مسکن خود یک حرکت بسیار بد و فرومایه است. در چین کسب و کارهای متوسط و کوچک زحمتکش به دلیل شرایط سختی که دارند در حراج بانک فروخته نمیشوند. بانکهای متعلق به مردم چین تا آنجایی که امکان دارند با مشتریان خود کار میکنند که از اختلال اجتماعی سلب وام خانه خانواده یا کسب و کار جلوگیری نمایند. همیشه این اتفاق می افتد، اما تنها به عنوان آخرین راه چاره.
کیم پیترسون: چند هفته قبل، یک دانمارکی از شمار بیخانمانهایی که در ونکوور مواجه شده بود، ابراز تعجب کرد. پاسخم این بود که سرمایه داری کانادا چین نیست که فقر زدایی (۱۳) برایش یک هدف ملی تا سال ۲۰۲۰ باشد. در (پائین) جنوب، ۴۷ میلیون آمریکایی در منجلاب زیر خط فقر فرو رفته اند (۱۴). چرا حذف فقر در آمریکا یک هدف ملی نیست یا برنامه ای ندارد؟ و چرا حذف فقر در چین با سرخط های بانرغرب تبریک گفته نمیشود- این سئوالیست لفظی درباره آنچه که ما درباره رسانه کورپوراتی غرب میدانیم.
جف جی. براون: در چین محله های کثیف و پرجمعیت فقیر نشین وجود ندارند. یک جمعیت عظیم ۳۰۰ میلیونی شناور وجود دارد که از شهری به شهری برای مشاغل سطح پائین، مانند ساخت و ساز، رستوران و کارگران بهداشتی (سیستم تخلیه فاصلآب) در حرکتاند. آنها زندگی سختیی در مسیر راه خود دارند، در محله های موقت زندگی میکنند، کار بدنی انجام میدهند و در یک جا بند نمیشوند. من هزاران نفر از آنها را دیده ام و با چندتایی صحبت کرده ام. آنها شغل با درآمد کافی دارند، و اکنون مانند میلیون ها نفر در سرزمین آنگلواروپایی، گرسنه و دچار سوء تغذیه نیستند. تعداد انگشت شماری گدا وجود دارند، که اغلب معلولند، و با توجه به جمعیت شهرهای چین، آنها زیلیون (بی نهایت) یک درصدند. و سپس آن ۷۲ میلیون چینی هستند که اکنون شناخته شده و در فقر مفرط زندگی میکنند که هدف بابا پکن قرار گرفته اند تا سرنوشت فعلی آنها (فقر) را تا سال ۲۰۲۰ حذف و زندگی آنها را بهبود بخشند.
غربیها دوست ندارند که این را بشنوند، اما اگر یکبار پرده را برداریم و به واقعیت عینی در خانه (غرب – آمریکا) و چین نگاه کنیم، پاسخ روشن است: چین سرطانهای اقتصادی و اجتماعی و نابرابری وحشتناکی مانند غرب ندارد، بدینجهت که کمونیست است. یا، اگر برای شما خوانندگان آسانترست که هضم کنید، آنها آنرا سوسیالیسم با ویژگی چینی میخوانند. این کشور بدیندلیل که کمونیست است دیوانه وار کار میکند تا فقر را در چهار سال آینده حذف نماید.
کیم پیترسون: ما اغلب از رسانه های دولتی – کورپورات غربی درباره انکار حق تعیین سرنوشت (۱۵) تبتیها همراه با محکومیت چین برای نقض حقوق بشر میشنویم. در واقع، همه کشورها باید برای نقض حقوق بشر سرزنش شوند. با اینحال، آیا کانادا، استرالیا، آئوتیاروا (نورث آیلند معروف به ماآوری – بومیان زلالند نو) و آمریکا هرگونه اصطلاح سیاسی یا اخلاقی برای احترام به استانداردهای شناخته شده جهانی عدالت یا خیر دارند، که حقوق بشر چین را محکوم میکنند، وقتیکه این کشورهای غربی از طریق نسل کشی و حفظ سلب مالکیت از مردم اصلی بومی خود بوجود آمدهاند؟
جف جی. براون: چین قرنهای زیادی از روابط و همکاری حکومتی با تبت دارد. ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۲به چین آمد، که جمهوری خلق را برسمیت بشناسد. بخشی از قرارداد امضاء شده با مائو تسه دونگ آن بود که تبت و شینجیانگ بخشهای جدانشدنی از جمهوری خلق هستند.. این مانند اسرائیلیها نیست که حضورش در فلسطین برای هزاران سال جزیی تا هیچ بود، و سپس به آنها حمله شد، و از طریق نسل کشی و تروریسم، زیر نظر استعمار و همکاری عمو سام و بریتانیا سرزمینهای اعراب و مسیحیان به سرقت برده شد. چین و تبت تاریخ و اغلب ازدواج مشترک دارند، که به یک هزاره و یا بیشتر برمیگردد. تکزاس، جزیره کرس (۱۶) و نیوفاندلند (۱۷)، اسماً برای دوره کوتاهی در تاریخ مستقل بودند، اما به جای ملی (اصلی) خود برگشتند. مشابهش برای تبت، و شینجیانگ حقیقت دارد و برای تایوان، هنگ کنگ و ماکائو نیر همین خواهد بود.
زمینه اخلاق غربی؟ اخلاق غربی نژاپرستی، درنده خویی، تجاوز، چپاول، غارتگری، نسلکشی، جنگ و برده فروشی، تخریب محیط زیست، توسعه طلبی، استعمار، امپریالیستی و تمدنی عمیقا جناییست. اما این اخلاق غربی همچنان با خوشحالی حداقل یک میلیارد انسان خواهر و برادر را از سال ۱۹۴۵، همه با نام خدا و سود و مال لوکس کشتار و قتلعام کرده است. رقم یک میلیارد انسان محافظه کارانه است. دارامبپال (۱۸)، روشنفکر بزرگ هند، به دقت تاریخ و ثبت آمار و سرشماری را در آنچه که هند مستعمره بود مطالعه کرده است. او محاسبه کرد که بریتانیا به تنهایی باعث مرگ زودرس حداقل ۱/۵ میلیارد نفر در شبه قاره هند است. این رقم باحتمال زیاد در سراسر جهان دوبرابر آن است. اما حتی یک میلیارد کشته با چندین اندازه بر همه مرگهای زودرس ناشی از ترکیب روسیه، چین، آمریکا، آسیا و آفریقا سایه می افکند. نمیتوانید این حقایق را در هیچیک از کتب درسی یا مراجع غربی پیدا کنید. سکوت سانسور پاتولوژیک (آسیب شناسی) همراه با اسطوره چرب و نرم ریاکارانه، کرکننده است.
درباره نویسنده:
براون علاوه بر سالها زندگی در چین، در اوکلاهوما بزرگ شده و از دانشگاه ایالتی اوکلاهوما فارغ التحصیل شده است که به تجربه ارائه داده است که جنگهای امپریالیستی ساخت آمریکا و صعود چین ضدامپریالیست را، که اکنون در همآهنگی با روسیه است مقایسه و تجزیه و تحلیل کند، و پرمحتوا، با جزئیات محاورهای شرح دهد. جف جی. براون نویسنده کتاب صعود چین است و میتوان با او از طریق ایمیل، فیس بوک و تویتر تماس بگیرید:
Jeff Brown can be reached at China Rising, jeff@brownlanglois.com, Facebook, Twitter
منابع:
(۱)-
http://chinarising.puntopress.com/
(۲)-
http://chinarising.puntopress.com/about-the-author/
(۳)-
(۴)-
https://en.wikipedia.org/wiki/Purchasing_power_parity
(۵)-
http://petras.lahaine.org/?p=2019
(۶)-
http://articles.latimes.com/2004/sep/09/business/fi-deng9
(۷)-
http://petras.lahaine.org/?p=2052
(۸)-
https://www.amazon.com/Xi-Jinping-Governance-English-Language/dp/160220408X
(۹)-
https://www.forbes.com/china-billionaires/list/#tab:overall
(۱۰)- ضریب اندازه گیری نابرابری مردم یک کشور. برای اطلاعات بیشتر به ویکی پیدیا مراجعه کنید:
is a measure of statistical dispersion intended to represent the income or wealth distribution of a nation’s residents, and is the most commonly used measure of inequality. It was developed by the Italian statistician and sociologist Corrado Gini
(۱۱)- منبع ۳.
(۱۲)-
https://ganxy.com/i/113798/jeff-j-brown/china-rising-capitalist-roads-socialist-destinations
(۱۳)-
http://english.gov.cn/news/top_news/2015/12/25/content_281475260355060.htm
(۱۴)-
http://www.povertyusa.org/the-state-of-poverty/poverty-facts/
(۱۵)-
http://dissidentvoice.org/2008/04/the-tibet-question-is-self-determination-as-a-principle-absolute/
(۱۶)-
https://en.wikipedia.org/wiki/Corsica
(۱۷)-
https://en.wikipedia.org/wiki/Newfoundland_and_Labrador
(۱۸)-
https://en.wikipedia.org/wiki/Dharampal
برگردانده شده از:
What Does the Rise of China Mean for the Rest of the World?
Interview with China Rising author Jeff Brown
By Kim Petersen
http://www.informationclearinghouse.info/article45467.htm