يك سلسله مست ،يك گروهي پست اند
لبخنده به لب خنجر شب در دست اند
از باغ طرب نچيده گل ، آيت عشق
در بزم حسد باده خور و سرمست اند
آريبل
دل
اين دل كه تراست در بغل بايد بود
زنبور محبت نه، عسل بايد بود
در بزمي كه دل رقصد و ياران جمعند
سر بر كف و ساقيي عمل بايد بود
آريبل