سخنی چند باویروس کرونا
کرونا، حیف که جان بسی بیچاره گرفتی
ز غریبِ وطن و بسمل و آواره گرفتی
لیک با تو سخنم اینکه اگر می گیری
جان خونخواره بگیر وبنما تدبیری
برو آنرا که بسی جان خلایق بگرفته
ولی خود را پس دیوار سمنتی بنهفته
جان آن هرزه بگیر و ملتی شاد نما
دار و آن دستهء اورا همه برباد نما
کرونا، ویروس طالب کُشی شودر وطنم
آنکه کشته ست عزیز هموطنِ همچوتنم
نه هزار وکه به ملیون بگرفته جانهاست
اشک بس مادر وآن بیوه زنان دریاهاست
جان آن نوکر دنیا و ز اعراب بگیر
نفس طالب و آن فتنه گر ارباب بگیر
نه «خلیل» اش بگذار و نه که آن نار و بهشت
محوکن از وطنم زادهء « موساد» وکِنشت
زود تر گیر ز آن فتنه گر دنیا را
جان آن اژدرِ نُه صد سر و صد ها پا را
آنکه در دست وی است نقشهء بربادي ما
آنکه آتش زده در کشور و آزادي ما
گر چه دنیا ز تو آزرده و نا آرام است
لیک ما را که همی زهر شده در جام است
پس نما لطفی و جان همه بد خواه بگیر
آنکه آتش زده ما را ، نفس و آه بگیر
ز کرم آنهمه خونخوار ز ما دورنما
مبتلای خودت آنها کن و در گور نما
تا که آرام شود کشور و ویرانهء ما
نه صدایی ز فغان آید از آن خانهء ما
مهرو مارچ ۲۰۲۰