زمستان شد به باغ از گل اثر نیست
به جز از زاغ از بلبل خبر نیست
شده غم خانه بوستان از برودت
نشان از گرمی وان شور و شر نیست
دگر گل غنچه ها گردیده پر پر
نه از سنبل نه از ریحان اثر نیست
فشرده تا گلوی تاک سرما
که از سردی دگر بارو ثمر نیست
به خوان اغنیا از بهترین ها
به خوان بیوه زن جز اشک تر نیست
ببین طفل وطن لرزد ز سرما
لباس گرم تا پوشد به بر نیست
در این سرما در این قهر طبیعت
به سوی بینوا کس را گذر نیست
شنو طفل یتیم در گریه گوید
چرا کس را به حال من نظر نیست
به جامم زهر غم نه آب شیرین
چرا در جام من شهد و شکر نیست
ببینم با پدر اطفال دیگر
مرا گویند ترا دیگر پدر نیست
خداوندا در این دنیای هستی
چون من بیچاره تر نسل بشر نیست
ثنا در فصل سرما بد بر آن کس
به فکر مستمندان بیشتر نیست
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
جمعه ۱۲/۰۲/۲۰۱۶