درفشانى طالب در وصف مادرش
گويند مرا ، چو زاد مادر
خونريزى و سر بريدن آموخت
شب ها به بر طويله ى من
بيدار نشست و كشتن آموخت
شب تا به سحر كشيده زحمت
تا كشتن و انتحار كردن آموخت
دستم بگرفت و برد “پنجاب”
تا شيوه ى دال خوردن آموخت
يك بمب و دو بمب در كنارم
بگذاشت و هم كفاندن آموخت
درس و سبقى ز رعب و وحشت
ياد داد و وطن فروختن آموخت
بنموده سياه ، دل و ضميرم
اعمال پليد كردن آموخت
جهالت من ز هستى اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
زبير واعظى