دربارهٔ شیوهٔ درست رفتار مبارزان با یکدیگر
احسان طبری ـــ دنیا، دورهٔ دوم، سال هشتم، شمارهٔ ۱، بهار ۱۳۴۶
مبارزهٔ اجتماعی دارای اتیک ویژه ایست و یکی از مباحث حساس این پراتیک عبارتست از ملاکهای رفتار مبارزان در درون حزب و جنبش.
رفتار روزمرهٔ افراد،[*] سخنان و کارهای عادی آنها در برخورد با یکدیگر، یک پروسهٔ دائمی نامشهود است که هر واقعهٔ جداگانه، هر بخش مجزای آن بیاهمیت بنظر میرسد ولی در تراکم زمانی و مکانی اهمیت شگرفی در سرنوشت یک جریان سیاسی و اجتماعی کسب میکند. لنین میگفت هرگز نسبت به چیزهای کوچک با بیاعتنائی ننگرید زیرا از «از خُرد است که کلان برمیخیزد».
شیوهٔ رفتار و برخورد همرزمان در درون حزب و جنبش از جمله یکی از منابع مهم پیدایش فضای روحی در درون حزب و جنبش است. رفتار صحیح مبتنی بر تفکر عینی و منش جمعی این فضا را پیوسته مصفا، نشاطآور و شفاف نگاهمیدارد. رفتار غلط میتنی بر تفکر ذهنی و منش فردی آنرا از تناقضات مضر، هوای مسموم و کدر انباشته میکند، رگههای نفاق و افتراق را ژرف میکند و بسط میدهد، موجد بحرانهای شدید درونی میشود، نشاط مبارزه را زائل میسازد و لذا بدیهی است که کار را احیاناً به شکستها، فروریختگیها و حتی زوال میکشاند.
لذا بسیار مهم است که بدانیم چگونه و بر اساس چه موازینی باید رفتار کرد: زیرا اساس حل علمی، حل مارکسیستی ـ لنینیستی این مسئله است نه حل آن بر اساس واکنشهای غریزی، سنن نادرست معموله در اجتماع، سلیقهها و پسندها و الگوهای انفرادی.
بدیهی است که نگارندهٔ این سطور از این تصور سادهلوحانه و ایدآلیستی بدور است که گویا کافی است شیوهٔ درستی توضیح داده شود و موازین و ملاکهای آن روشن گردد برای آنکه فوراً و خودبخود آن شیوه جانشین شیوهٔ نادرست گردد. شیوههای نادرست مبتنی بر تفکر ذهنی و منش فردی دارای ریشههای عمیق طبقاتی، اجتماعی، تاریخی و روانی است و اکنون حتی تا آیندههای چشمرس سرسختی نشان میدهد و خواهد داد و بضرب اندرز نمیتوان آنها را نابود کرد. با اینحال نمیتوان تأثیر توضیح و تذکر را نیز نادیده گرفت. یکی از مختصات مثبت این توضیحات آنست که جانهای مستعد را مشتعل میکند و افکار آماده را بسیج مینماید. بقول مارکس: اندیشه وقتی در میان توده رخنه کرد خود بقدرت مادی مبدل میگردد. تأثیر دیگر آن آنست که وقتی آدمی بر زیر و بم مطلبی آگاه بود ـــ اگر بخواهد بهتر میتواند آنرا در اختیار خویش درآورد زیرا میگویند: «اختیار جبر شناخته شده است».
ما مطالب مطروحه در این مقاله را بر اساس تجارب با انتزاع از حالات مشخص و بدون توجه به اشخاص و حوادث کنکرت مطرح میکنیم و هدف ما تسهیل مبارزه علیه یک سلسله روشهای نادرست است. اینک پس این مدخل به اصل مطلب میپردازیم.
* * *
افرادی که وارد حزب طبقهٔ کارگر میشوند کاملاً متوجهند که آن حزب دارای جهانبینی، استراتژی و تاکتیک، برنامه و آئیننامهٔ معینی است ولی اکثراً چندان توجه ندارند که آن حزب بر اساس همان جهانبینی و اصول و موازین، شیوههای معین مبارزهٔ درونحزبی، شیوههای معین بحث و مناظره، شیوههای معین قضاوت دربارهٔ حوادث و اشخاص، شیوههای معین ادارهٔ اعمال و اقوال خود را در پروسهٔ زندگی اجتماعی نیز میطلبد و در این موارد هم باید توانست چنان بود که مبادی کلی و مصالح عام سازمان انقلابی آنرا مقتضی میگرداند.
شیوههای متدوال در نظامات پاتریارکال، فئودال و بورژوازی ناقلینی به درون حزب دارد. تا زمانیکه حزب در پیوند با مردم است، در مبارزات وسیع تودهای شرکت دارد و زندگی حزبی عملاً تحت کنترل واقعیت اجتماعی و تحت نظارت وسیع مردم قرار میگیرد، پیدایش فضای ناسالم در آن دشوارتر است و ناقلین شیوههای نادرست و ناسالم میدان چندانی برای عمل نمییابند و حتی خود بسوی اصلاح روش خود رانده میشوند. ولی هرگاه حزب بدلیلی از دلایل از تماس با واقعیت و شرکت در مبارزات وسیع و نظارت مؤثر تودهها محروم گردد (و این دلایل میتواند متعدد باشد) ناقلین اندیشه و روشهای ناسالم میدان عمل مییابند و حتی موفق میشوند فضای آنرا بحد جدی بیالایند و روشهای خود را بنوعی معیار عمل مبدل گردانند و بکرسی بنشانند. ماهیت همهٔ انواع روشها و شیوههای ناسالم چنانکه گفتیم عبارت است از رفتار بر اساس ذهنیگری یا سوبژکتیویسم (یعنی مقدم شمردن تمایل، غرض، درک و قضاوت خود بر واقعیات عینی) و منش اندیویدوآلیسم یا منش فردی (یعنی قرار دادن خود و منافع خود مقدم بر جمع و اجتماع و منافع آنها). در این شرایط اگر هم گاه مفهوم جمع اینجا و آنجا وارد شود آن جمع دروغین و محدودیست که بر اساس اشتراک موقت منافع و نظرهای فردی ـ ذهنی پدید شده است و نه جمع بمعنای واقعی کلمه (حزب، نهضت، طبقه، جامعه). شکل متداول بروز این الگوی روحی فردی ـ ذهنی عبارتست از موافقتها و مخالفتها، اتحادها و نفاقها، دوستیها و دشمنیها بر اساس سلیقهها و نقشهها و منافع شخصی، زودگذر، غیراصولی و اجراء مبارزه برای پیش بردن نظر خود با روشهای ناسالم. موافق یا متحد یا دوست یعنی آنکسی که با این سلیقهها و نقشهها و منافع خصوصی موافق باشد و عملاً از آن حمایت کند. مخالف، منافق و دشمن یعنی آنکسی که با این سلیقهها و نقشهها و منافع خصوصی مخالف باشد و در مقابل آن مقاومت کند. حال این سلیقهها و نقشهها و منافع آیا دارای منشأ اصولی است یا غیراصولی، نیمهاصولی است یا تماماصولی، در مصلحت جمع بمعنای صحیح کلمه هست یا نیست، دیگر مهم نیست.
البته کار بههمینجا ختم نمیشود. پس از آنکه دوستان و متحدین بر اساس چنین ملاکهائی معین شدند و «دشمنان» و مخالفان بههمین منوال روشن گردیدند، باید کارها و سخنان دوست یا متحد را گاه صرفنظر از محتوی واقعی آن تأیید کرد و با او روابط محرمیت، خاصهخرجی برقرار ساخت تا در موافقت تشویق شود و سپس کارها و سخنان «دشمن» یا مخالف را هم باز صرفنظر از محتوی واقعی آن رد کرد و با او روش بیگانه و پرهیزآمیز داشت. با متحدین باید خونسرد، مهربان و بانزاکت بود. به مخالفین باید سردی فروخت و احیاناً با خشونت و اهانت رفتار نمود تا تحت فشار عصبی قرار گیرند و احیاناً تسلیم شوند.
تردیدی نیست که در زندگی زنده، بویژه در محیطهای سابقهدار و پخته، کار بدین سادگیها نیست. اولاً غالب روشهای غیراصولی ذهنی و انفرادی با آمیزهٔ کمابیش جدی از روشهای اصولی (عینی ـ جمعی) همراه است؛ ثانیاً همان روشهای غیراصولی نیز گاه در کالبد روش اصولی عرضه میشود. ولی اگر با بصارت بنگریم تشخیص سره از ناسره دشوار نیست. روشن است که روشهای ذهنی ـ انفرادی به هرصورت تمامعیار یا نیمهعیار، آشکار یا مستوری هم که درآیند بههرجهت سم خود را در انساج زندگی اجتماعی رخنه میدهند. چنانکه گفتیم محرک و انگیزهٔ اساسی این رفتارها حقیقت اصولی و مصلحت جمع نیست بلکه مقاصد و اغراض و نقشهها و تمایلات فردی و گروهی است. این مقاصد و اغراض و تمایلات میتوانند پیگیر یا ناپیگیر، دامنهدار یا کوتاهمدت، موذیانه یا سادهلوحانه باشند، از جانب شخصی نادرست یا حتی انسانی بطور کلی شریف، فردی مغرض یا انسانی بطور کلی صدیق سر بزنند، ولی بهرجهت تأثیر عینی آنها چنین است. اینکه میگوئیم حتی از انسانهای شریف و صدیق سرمیزند از آنجاست که، بشهادت تجربه، بسیاری از مبارزانی که اندیشههای بیغرض و روحی منزه دارند، برحسب عادت، بدون توجه، اینجا و آنجا الگوی ذهنی ـ انفرادی را در پروسهٔ رفتار خود بکار میبرند. و اتفاقاً همین افراد هستند که اگر با توضیح دقیق این پروسهٔ بغرنج و نامشهود روبرو شوند، ای چهبسا که بتوانند بر روتین، عادات منجمد سالانه، واکنشهای خودبخودی ناسنجیده در کردار و رفتار، غلبه کنند.
* * *
اکنون این سئوال پیش میآید: اگر این الگوی رفتار خطا و مضر است، پس چه باید کرد، بر اساس کدام ملاک باید عمل نمود؟
چنانکه گفته شد شیوه صحیح رفتار عبارتست از رفتار میتنی بر تفکر عینی و منش جمعی، رفتار متکی بر حقایق اصولی و مصالح مشخص عملی جمع. این تعریف کلی برای دادن منظره کافی نیست، لذا ما ـــ ولو با قبول خطر شماتیزه کردن نسبی مسئله ـــ مقررات این رفتار را در چند مادهٔ مشخص بیان میکنیم:
اول ـــ کلیهٔ افراد وارد در سازمان مبارزان ـــ اعم از آنکه شما با آنها مهر و سمپاتی و دوستی خصوصی داشته باشید یا نداشته باشید، با آنها معاشر خصوصی باشید یا نباشید، با افکار و نظرات و مواضع آنها در مسائل مختلف مشخص موافق کامل یا ناقص باشید یا نباشید، تا زمانیکه عضو حزب و نهضتند، باید از حد معینی از برخورد مؤدب، بانزاکت و حدت معینی از همبستگی برخوردار باشند. دلیل ضرورت و صحت این طرز رفتار متعدد است، از جمله:
۱) تا زمانیکه فردی عضو حزب یا رزمندهای در درون نهضت است با شما وجوه مشترک فراوانی دارد و میتوان و باید این وجوه مشترک را پایهٔ تفاهم و اهرم نیل به وحدتنظر قرار داد. در درون حزب و نهضت اصل تکیه بر وحدت است و نه افتراق. تناقضات درونحزبی تا زمانیکه در چارچوب جهانبینی و اصول راهنمای سیاسی و سازمانی حزب است از نوع تناقضات آشتیپذیر است.
۲) بدون حفظ فضای ادب، نزاکت و حد معینی از همبستگی متقابل بین همرزمان امکان مبارزهٔ مشترک نیست، امکان مبارزهٔ درونسازمانی سالم و اصولی نیز نیست.
۳) بدون حفظ فضای ادب و نزاکت و حد معینی از همبستگی متقابل بین همرزمان، آنتوزیاسم و نشاط انقلابی فروکش میکند، فضای مبارزه سنگین و اختناقآور میشود و عواقب روحی و لذا عملی فراوانی ببار میآورد. لذا در برخورد به مبارزان حزب و نهضت، واکنش در رفتار و گفتار بر پایهٔ کین و غضب و حسد و غرور و کراهت و هوس و حالت روحی و غیره بدون توجه به عواقب این طرز رفتار، سراپا خطاست. زندگی اجتماعی یک زندگی خصوصی و خانوادگی نیست. این یک زندگی رسمی و سراپا مسئولیت است و لذا با درک این مسئولیت باید سخن گفت و عمل کرد.
دوم ـــ ولی کار تنها به اینجا ختم نمیشود. وظیفهٔ افراد یک سازمان است که در عین تکیه به وحدت و همبستگی، نظر یا اختلاف نظر سیاسی و تشکیلاتی خود را در هیچ مورد کلی یا جزئی پنهان نکنند و صریحاً و شجاعانه ولی مؤدب، خونسرد و استدلالی موضعگیری خود را در هرجا که ضرور باشد بیان دارند. این موضعگیری نیز دلبخواه نیست بلکه باید بهنوبهٔ خود محصول تحلیل علمی و عینی وضع باشد. و مصالح حزب و نهضت را در مد نظر گیرد. سپس باید برای پیش بردن آن موضعگیری مبارزه کرد. منتها این مبارزه باید سالم و خلاق و در درون سه چارچوب، یعنی در چارچوب موازین اصولی و منطقی، در چارچوبمقررات و موازین سازمانی، در چارچوب مقررات و موازین اخلاقی و انسانی باشد. بعبارت دیگر محتوی موضعگیری باید اصولی و علمی، و شیوهٔ مبارزه در راه پیشرفت آن باید سالم و خلاق باشد.
چنین طرز مبارزهٔ سالم و خلاق و اصولی نهفقط سازمان را سست و فضای آن را مختنق نمیسازد، بلکه برعکس سازمان را استوار و فضای درونی آنرا نشاطانگیز و جانبخش میگرداند.
ما در کادر این موضعگیری با افراد دیگر حزب و نهضت وارد مناسبات موافقت یا مخالفت میشویم. موافقت یا مخالفت اصولی و سازمانی یک دوستی و دشمنی شخصی نیست. ممکن است شخصی که مورد علاقهٔ خصوصی شماست در برابر شما قرار گیرد و شخصی که مورد علاقهٔ شما نیست در کنار شما. زیرا سمپاتی و علاقهٔ شخصی محصول همافقی روحی، سنخیت احساسات و بسیار و بسیار عوامل متعدد دیگر است و بهیچوجه لازم نکرده است کسی را که شما نسبت به او مهر قلبی احساس میکنید خطاناپذیر و کسی را که شما نسبت به او احتراز قلبی احساس میکنید مظهر خطاکاری باشد. لذا صمیمیت خصوصی نباید مزاحم رسمیت تشکیلاتی شود. در کار حزبی و اجتماعی سمپاتی و آنتیپاتی شخصی محلی از اِعراب ندارد. امر خصوصی را نباید بر امر اجتماعی مقدم شمرد.
ممکن است گفته شود: مبارزه با محتوی و اسلوب اصولی در محیطی که آلوده بهروشهای خلاف اصول است بجائی نمیرسد. باید با سلاح نظیر ولی بسود اصول صحیح مخالف را از میدان بدر کرد. این سخن در خورد بحث است. تجربه نشان داده است که بکار بردن شیوههای غیراصولی حتی اگر با نیات نیکی همراه باشد چنان منظره را مغشوش میسازد که جدا کردن سره از ناسره، صحیح از سقیم، محال است. عناصر غیراصولی امکان مییابند انگشت بر نقاط ضعف مخالف خود بگذارند. بعلاوه خود آنها در شیوههای خود تشویق میشوند زیرا میبینند مخالف مدعی همان شیوهها را بکار میبرد. ترجیح دارد مبارزهای درست بماند ولی موقتاً شکست بخورد تا با نادرستی به پیروزی برسد. زیرا آن شکست در طول مدت شکست، و آن پیروزی عملاً پیروزی نیست. نمیتوان با تناقض بین وسایل مبارزه و هدفهای مبارزه موافقت داشت. هدفهای شریف وسایل شریف را میطلبند و لاغیر.
* * *
برای مبارزنی که بخواهند بر اساس شیوهٔ صحیح رفتار کنند، در محیطهائی که بشکل پیگیر یا ناپیگیر آلوده بشیوههای نادرست است کار دشوار است. گاه بد درک میشوند و گاه مورد سوءظن و سوءتعبیر قرار میگیرند. اینها از بلایای مبارزه در محیطهای عقبمانده است. عناصر آگاه باید با آرامش رَواقی دشواریها را تحمل کنند و از راه خود منحرف نشوند. مارکس این سخن دانته را غالباً تکرار میکرد: … «براه خود برو بگذار هرکه هرچه میخواهد بگوید».
و در همین زمینه شاعر بزرگ معاصر آمریکا رابرت فراست نیک سروده است:
بانگ دشنام و آفرین جهان
بشنو و رنجه یا که غرّه مشو
روشی چون ستاره نِه در پیش
راه خود گیر وبی خلاف برو (*)
ا. ط.
ــــــــــــــــــــــ
[*] همهٔ تأکیدها در اصل متن است. (تحریریهٔ «مهر»)
(*) متن این شعر در همین شماره [دنیا] چاپ شده است.